این همه نقش در آیینه اوهام افتاد
این همه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
علاوه بر این از مثالهای دیگری همچون تمثیل وجود به بدن انسان و ممکنات به سایه او؛ و نیز تمثیل به شراب و حباب و یا شراب و ظرف آن به عنوان حدّ وجود و نیز رابطه واحد با اعداد، برای تبیین وحدت شخصی استفاده کردهاند. ذکر این مثالها هر چند با مورد بحث (وحدت وجود) تطبیق کاملی ندارد و جهات بعدی بین مثال و ممثل نیز وجود دارد امّا ذکر آنها از باب تشبیه معقول به محسوس و تبیین بهتر این دیدگاه بوده و صرفاً جهات مشابهت مثالها مورد نظر بوده است.[۱۸۳]
۲ ـ ۲ ـ ۵ ـ ۲. ادله عقلی:
ادلهای که اثبات کننده وحدت وجود میباشند بیشتر بر وحدت اطلاقی واجب تعالی و خارجیّت آن تکیه دارند و به تعبیر از راه صرافت و بساطت وجود و وحدت اطلاقی آن، وحدت وجود را برای ذات حق اثبات کردهاند، این ادلّه به چند قسم قابل تقسیم است:
۱ ـ ادلّهای که خارجیت وجود مطلق را برای حقیقت وجود اثبات میکنند.[۱۸۴]
۲ ـ ادلّهای که اثبات کننده وحدت اطلاقی ذات حق میباشند.[۱۸۵]
۳ ـ ادلّهای که اثبات کننده این معنا هستند که وجود حق، وجود لابشرط مقسمی است.[۱۸۶]
۴ ـ اثبات وجوب وجود و ضرورت ازلی آن.[۱۸۷]
ماحصل این براهین این است: ذات باری تعالی صرف الوجود است و از طریق همین صرف الوجود بودن به نامتناهی بودن ذات واجب میرسیم. توضیح آنکه، طبیعت وجود به گونهای است که هیچ گونه ترکیبی اعم از ترکیب درونی و برونی در آن راه نداشته و بسیط محض میباشد و از این طبیعت به دو مرتبه تعبیر کردهاند مرتبه صرف و غیر صرف، از مرتبه صرف، که مرتبه ذات باریتعالی بوده و به گونهای است که جا برای غیر نگذاشته و همه مواطن را فرا گرفته است و به تعبیری نامتناهی وجودی است به نحوی که حتی تصور مقابله غیر با او نیز محال است. با این بیان وجود منحصر به یک ذات شده و عرفا نیز آن را اختصاص به ذات واجب قرار داده که عاری از تعیّات و اسم و رسم است. بدین ترتیب طبق قاعده صرف الوجود و اثبات عدم تناهی واجب، وحدت شخصی حق سبحانه اثبات شده و کثرات به عنوان مظاهر، اطوار و احوال آن وجود یگانه به حساب میآیند. به بیان دیگر طبق آنچه قبلاً گفته شد که مقصود از (وحدت) در وحدت وجود، وحدت حقه حقیقیه و به تعبیری وحدت اطلاقی است و مقصود از اطلاق نیز اطلاق مقسمی حق سبحانه میباشد که در مرتبه ذات عاری از تمام قیود و تعیّنات میباشد و ذکر آن در بحث وجود گذشت. حق تعالی با این وحدت اطلاقی، همه مساحتهای وجودی را پر کرده و مصداق بالذات وجود میگردد و کثرات نیز به عنوان اطوار و حالات وجودی وی محسوب میگردند و این همان مرتبه غیرصرف است که متعیّن و محدود به حدّی از ظهور میباشد.[۱۸۸]
استاد جوادی آملی در مورد این استدلال در (التمهید القواعد) بیان میدارند:
«مقتضای برهان عقلی ـ همانا اطلاق، ذاتی آن وجود واحد است که نامتناهی است و هرگز وجود دیگری در قبال وجود نامحدود فرض ندارد؛ گرچه عین ربط به واجب باشد، چون اگر چیزی سهمی از هستی داشته و اسناد وجود به او اسناد الی ماهوله باشد و هیچ گونه تجوّزی در بین نباشد، لازمه آن، تناهی آن هستی مطلق است؛ زیرا نامتناهی هرگز اجازه تحقق غیر خود را نمیدهد. اساس استدلال بر زوال قیاس استثنایی چنین است:
اگر چیزی در قبال خداوند موجود باشد، هر چند وجودش عین ربط باشد لازم میآید که خداوند هستی محدود باشد. لیکن این تالی و لازم باطل است، پس مقدم و ملزوم هم، مانند آن باطل خواهد بود و بیان تلازم بین مقدم و تالی همان است که نامتناهی مقابل ندارد و غیر محدود جایی برای غیر خود باقی نمیگذارد، هر چند آن غیر عین ربط به او باشد».[۱۸۹]
استدلالات دیگری که بروحدت وجود اقامه شده، یامقدماتش ناتمام است ونمی توان تلازمی بین مقدم وتالی برقرار کرده وبه نتیجه رسید ویا محتوای مقدمات با اصول حکمی دیگر سازگاری ندارد.[۱۹۰]
۲ ـ ۲ ـ ۵ ـ ۳. ادله نقلی:
همان گونه که بیان شد، بزرگان عرفان برای تبیین مشهود خود مبنی بر وحدت وجود، علاوه بر ذکر ادله عقلی به ذکر آیات و روایات در کتب تفسیری و عرفانی خود به عنوان شاهد بر مدعا شاهد بر مدعا پرداختهاند که در اینجا به ذکر چند مورد از این آیات و استفاده از آن برای تبیین وحدت وجود، اکتفا میکنیم.
۱ ـ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ؛ اللَّهُ الصَّمَدُ» [۱۹۱]مفسرین بیان کردهاند که احد به معنای (احد فی وجوده) و مقصود از آن وحدت حقه حقیقیه است و (صمد) نیز اشاره به اطلاق مقسمی واجب تعالی داشته که از آن به توحید صمدی تعبیر کردهاند.[۱۹۲] ابن عربی در تفسیر خود میگوید: («هو» عبارت از حقیقت احدیت صرف یعنی ذات من حیث هی است بدون اعتبار صفتی. (الله) اسم ذات از جمیع صفات است که دلالت دارد بر اینکه صفات خداوند زائد بر ذاتش نیست… و نامگذاری این سوره به اخلاص از این جهت است که اخلاص، حقیقت احدیت را از شائبه کثرت خالص میسازد.)[۱۹۳]
۲ ـ «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ»[۱۹۴] : اینکه میفرماید به هر جا رو کنید وجه الله است، مقصود این است که به هر جهتی از ظاهر و باطن رو کنید، ذات الهی با تمام صفاتش تجلی کرده، علاوه بر این احاطه وجودی ذات واجب به ممکنات را میرساند که جز او وجودی نیست و کثرات، وجوه و تعیّنات و اسماء الهی میباشند.[۱۹۵]
۳ ـ «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ».[۱۹۶] ابن عربی بیان میکند که این معیت حق با ماسوا به خاطر این است که وجود شما به سبب اوست و او در مظاهر ظهور پیدا کرده (اتحاد ظاهر و مظهر) و در جای دیگر بیان میکند:
«لیس بین الحق و العالم بون یعقل أصلاً إلا التمییز بالحقائق فالله و لاشیء معه سبحانه و لم یزل کذلک و لایزال کذلک، لاشیء معه؛ فمعیته معنا کما یستحق جلال و کما ینبغی لجلاله…).[۱۹۷]
کاشانی در تفسیرش ذیل این آیه، معیت علمی حق را نیز بیان کرده و گفته:
«علم و قدرت خداوند در هیچ جایی از شما جدا نیست».[۱۹۸]
۴ ـ «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»[۱۹۹] : ابن عربی میفرماید: اینکه ما سوا را به عنوان فقراء الی الله خطاب کرده از این جهت است که سالک وجود را در حق سبحانه منحصر دیده و در مرحله شهود حق را عین همه اشیاء میبیند، (مقام کثرت در وحدت) و از طرفی بیان میکند خداوند تنها موجود است و عالم نیاز ذاتی به او دارد.[۲۰۰]
۵ ـ «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»[۲۰۱] : سید حیدر آملی در استشهاد به این آیه میگوید:
«عارف گوید (کان الله و لم یکن معه شیء) و (هو الآن کما کان) زیرا مظاهر در حقیقت چیزی غیر او نیستند تا گفته شود از او صادر شدهاند، زیرا آنها از تنزّل حق تعالی در مراتب اسماء و صفات و کمالاتش ظاهر شدهاند و الاّ فی حدّ ذاته چیزی نیستند، پس در وجود حقیقتی مگر حق تعالی و اسماء و صفات و کمالات و خصوصیاتش نیست و مظاهر و خلق و عالم امر اعتباری و وجود مجازی هستند که در محلّ غنا و هلاکتند».[۲۰۲]
ابن عربی نیز در ذیل تفسیر این آیه میگوید: «… إلاّ وجهه أی ذاته، إذ لاموجود سواه».[۲۰۳]
۶ – «هوالاوّل والآخر والظاهر والباطن»[۲۰۴].این آیۀ شریفه تأییدی است بر وحدت اطلاقی ذات حق، که بیان شد مقصود از وحدت ذات، وحدت اطلاقی است ونه وحدت عددی؛چراکه در اینصورت ذات حق به اوصاف متقابل وضد هم متّصف نمی شد؛ولی شأن وحدت اطلاقی این است که با هر وصفی قابل جمع است، که«هو معکم أینما کنتم».[۲۰۵]
۲ ـ ۲ ـ ۶. رابطه وحدت شخصی و کثرات:
تاکنون بیان شد که مقصود عرفا از وحدت وجود، انحصار وجود در ذات اقدس الهی است و وجود حقیقتاً به واجب تعالی نسبت داده میشود و اینکه غیر او وجودی نیست و کثرات به عنوان شئون و ظهورات و احوال واجب به شمار میآیند. اکنون بحث بر سر این است که نحوه رابطه این وجود واحد با کثرات به چه نحو میباشد به تعبیری معیت و احاطه واجب تعالی با کثرات چگونه است؟ آیا کثرات در مظهر حق بودن یکساناند یا بین آنان تفاوت به درجه ظهور وجود دارد؟
۲ ـ ۲ ـ ۶ ـ ۱. مراتب ظهور:
آن گونه که در حکمت متعالیه گفته شده وجود به وحدت سعی در تمام مراتب خویش به نحو تشکیک خاصی جریان دارد، امّا در عرفان که وجود منحصر به فرد واحد بوده و از غیر نفی شده و گفته میشود (الا ما خلا الله باطل)، قاعدتاً موجودات مختلف قابل تصور نیست تا بخواهیم به نحو تشکیکی مراتب وجودی بر آن قائل بشویم؛ از این جهت عرفا به شدّت منکر تشکیک در مراتب وجود شده و آن را رد کردهاند. با این حال، این سؤال باقی میماند که با توجه به مبنای وحدت شخصی و ظهور در کثرات، تشکیک چه جایگاهی دارد و مراتب ظهورات به چه نحوی است و اصلاً ملاک وحدت بین کثرات چیست؟ قبل از پاسخ به این سؤالات، لازم است مقدمتاً به دو نکته اشاره شود:
۱ ـ عرفا برای ذات واجب ۳ مرتبه بیان کردهاند:[۲۰۶]
الف) مرتبه ذات، که به غیب الغیوب و کنز خفی تعبیر شده، این مرتبه هیچ تناسبی با کثرات نداشته و مقام صقع ربوبی است که از کلام در آن منع شده است.[۲۰۷]
ب) مرتبه دوم ذات، احدیّت است که به عنوان وجود بشرط لا از جمیع اسماء و صفات از آن یاد شده و به گونهای است که تمام اسماء و صفات و کثرات به نحو باطنی و اندماجی در آن موجودند.
ج) مرتبۀ سوم ذات، و احدیّت است که رتبه ذات بشرط شیء (اسماء و صفات) و مقام ظهور و تفصیل کثرات میباشد. در این مقام است که حق تعالی در صور اسماء و اعیان تجلّی مینماید.
۲ ـ در مرحله تجلی حق به صور اسماء و صفات واسطههایی وجود داشته که فیض الهی را به کثرات میرسانند، توضیح آنکه حق تعالی در مقام احدیّت منشأ کثرات بوده و تمام اسماء و صفات به نحو اندماجی در آن موجود بوده و در مقام واحدیّت این اسماء و صفات به صور اعیان ثابته به مرحله ظهور و تجلّی در مقام علمی حضرت حق میرسند.
تا این مرحله نیز کثرات به صور خارجی به مرحله ظهور نرسیده و نهایتاً در مقام علمی ذات به صورت اعیان ثابته باقیاند.
امّا برای ظهور این اسماء و کثرات در اعیان خارجی نیاز به واسطهای است که توجیهگر و رساننده فیض حق به ماسوا باشد، از این واسطه فیض عرفا به (فیض منبسط) یا (نفس رحمانی) تعبیر کردهاند که به صورت واحد با تمامی کثرات معیت داشته و در آنها ساری و جاری است و به گفته استاد جوادی آملی وحدت ظلیّهای است که نه تنها نسبت به فیضنین (فیض اقدس و مقدس صادر از مرتبه احدیت و واحدیت) فراگیر است، بلکه برتر از آنهاست؛ زیرا هر چه رنگ و صیغه تعیّن دارد، زیر پوشش همان نفس رحمانی و فیض منبسطی قرار میگیرد که هیچ قیدی او را همراهی نکرده مگر قید اطلاق و هیچ تعیّنی در صحابت او نیست مگر تقیّد به انبساط؛ و هرگز سخن از ماهیت و مانند آن برای آن نخواهد بود.[۲۰۸]
تاکنون مشخص شد که وحدت ساری در کثرات، فیض منبسط یا همان نفس رحمانی است که توجیهگر کثرات میباشد، امّا تفاوت مراتب در ظهور به چه چیزی است؟ آیا به نحو تقدم و تأخر است به نحوی که در فلسفه گفته میشود مرتبه عقل اول مقدم بر عقل دوم و … یا به نحو دیگری است؟ آنچه مسلم است، این است که تفاضل به درجات عالی و سافل در میان کثرات مشاهده میگردد. برخی در رتبه عقول، برخی در رتبه جماد و … لذا عرفا به مراتب ظهور و تشکیک در ظهورات قائل شده و برای اثبات آن دلایلی نیز اقامه کردهاند.[۲۰۹] اختلاف در مراتب ظهور نیز در هر فردی از افراد به حسب استعداد ذاتی است که در مرحله عین ثابتش در مقام واحدیّت، با آن مطابقت داشته و بدان تعیّن یافته است. در واقع اعیان ثابته به عنوان شئونات ذاتیه مقام احدیّت، به تناسب استعداد ذاتی خود، یک نحو از مظهریّت را مطابق اسم یا صفتی از اسماء و صفات حق قبول مینمایند که منحصر به آن عین بوده و در سایر اعیان تحقق ندارد و بدین ترتیب نه تنها اختلاف بین مراتب بلکه اختلاف میان افراد یک مرتبه نیز توجیه میگردد، و در عین این اختلاف و تمایز، وجود واحدی به عنوان حلقه اتصال بین کثرات و ذات حق در تمامی آنها جاری است که وحدت آنها را توجیه کرده و مجموع عالم به عنوان مظهر حق به شمار میروند، آن گونه که ابن عربی گفته:
«إنّ العالم لیس إلاّ تجلیّه فی صور أعیانهم الثابته التی یستحیل وجودها بعینه».[۲۱۰]