مرحله پیشرو[۴۳]
در این مرحله، تقاضا به سرعت رشد می یابد. بسیاری از شرکتها به علت ناتوانی در مقابل فشارهای رقابتی و نداشتن تجربه رشد سریع فروش و سودآوری در این مرحله از حرکت باز می مانند. در مبارزه شرکتها برای کسب سهم بازار و بقاء ، رقابت سختی در می گیرد. ریسک سرمایه گذاران در یک شرکت گمنام بالاست، ولی در مقابل، اگر شرکت موفق شود بازده مورد انتظار آنها نیز بالاست. در مرحله آغازین صنعت، شناسایی شرکتهایی که در نهایت در صنعت باقی میمانند، برای تحلیلگران اوراق بهادار دشوار است. با گذشت زمان و مشخص شدن برندگان، قیمتهای آنها به طور چشمگیری از مراحل اولیه توسعه فراتر خواهد رفت. شرکتهای دست اندرکار در بخش نرم افزار و سخت افزار رایانه در آغاز دهه ۱۹۸۰ مثال خوبی از مرحله آغازین هستند. همراه با جهش یکباره تقاضای منتظره برای محصولات آنها، بیشتر این شرکتها با هدف کسب سهم بیشتری از بازار فعالیت می کنند. در سال ۱۹۸۳، تعداد شرکتهای تولید رایانه، تنها در آمریکا، به ۱۵۰ شرکت میرسید. این مرحله ممکن است بالاترین بازده را داشته باشد، ولی در عوض، بالاترین خطر را نیز دارد(آلوچنا[۴۴]، ۲۰۰۹).

مرحله توسعه یا رشد[۴۵]
در این مرحله، شرکتهایی که از مرحله آغازین گذشتهاند، مشخص میگردند. این شرکتها رشد و ثروتمندتر شدن را با نرخی بیشتر از مرحله قبل ادامه میدهند. شرکتها محصول خود را بهبود بخشیده و قیمتهایشان را پایین میآورند. همچنین مبالغ قابل توجهی سرمایهگذاری را جذب میکنند. با توجه به ظهور توانایی های بالقوه و کاهش ریسک این شرکتها، سرمایهگذاران تمایل بیشتری به سرمایهگذاری در آنها نشان میدهند. خط مشیهای مالی در این مرحله تعیین و تثبیت میشوند. سرمایه شرکت بین طیفهای بیشتری گسترده میشود. سود سهام نیز اغلب پرداخت میشود و به افزایش جذابیت این شرکتها در نزد سرمایهگذاران کمک میکند. بیشتر سرمایهگذاران به این مرحله علاقه دارند زیرا صنایعی که در این مرحله قرار دارند، فرصتهای بیشتری برای افزایش تقاضا، برای محصولات و خدمات خود نسبت به کل اقتصاد داشتهاند(کولمان و تتی[۴۶]، ۲۰۰۸).
مرحله تثبیت یا بلوغ[۴۷]
در این مرحله رشد شرکت معتدلتر می شود. فروش ممکن است باز هم افزایش یابد ولی نرخ آن از قبل کمتر خواهد بود. محصولات بیشتر استاندارد شده و نوآوری کمتری در آنها روی میدهد. بازار پر از رقابت بوده و هزینه ها ثابت باقی میمانند و صنایع حرکت خود را بدون رشد قابل توجه ادامه میدهند. همچنین ممکن است برای مدت زیادی، یا به صورت متناوب، رکود نیز روی دهد. سرمایهگذارانی که به افزایش ارزش سرمایه خود می اندیشند از این مرحله دوری میکنند.
شکل (۲-۱) چرخه صنعت
(تومپسون و ام سی کارتی[۴۸]، ۲۰۰۸)
ج) تجزیه و تحلیل شرکت
سرمایهگذار پس از انتخاب صنعت، باید شرکتهایی را در صنعت انتخاب نماید که نسبت به دریافت سود سهام و افزایش قیمت سهام در آینده مطمئن باشد. برآورد کیفیت و کمیت سود در آینده عامل مهمی در موفقیت یا عدم موفقیت سرمایهگذار است. بنابراین سرمایهگذار باید تجزیه و تحلیلهای وسیعی را در مورد شرکت بشرح زیر انجام دهد:
اولاً: سرمایهگذار باید موقعیت رقابتی شرکت را بررسی کند زیرا اولین متغیری که کمیت سود آینده را تحت تأثیر قرار میدهد موقعیت رقابتی شرکت است. موقعیت رقابتی شرکت با معیارهایی از قبیل: میزان فروش، درآمد سالانه، رشد فروش، ثبات درآمد فروش و تنوع محصولات سنجیده می شود.
ثانیاً: سرمایهگذار باید کارایی مدیریت شرکت را مورد بررسی قرار دهد. مدیریت نقش فوق العادهای در موفقیت یا شکست شرکت دارد. مدیریت می تواند به شرکت حرکت ببخشد و ادامه حیات آن را تضمین کند. برخی از صاحبنظران، مدیران مجرب را سرمایه نامرئی و بسیار با ارزش شرکت تلقی می کنند. به همین خاطر است که برای سرمایهگذار، بررسی کارایی مدیریت ضروری است. تغییرات قیمت سهام بستگی به میزان کارایی مدیریت شرکت دارد و مهمترین عامل در تعیین ارزش سهام عادی، عامل مدیریت است. مطالعات اخیر نشان داده است که در صد بالایی از عدم موفقیت شرکتها، پی آمد مدیریت ناشایست و ناآزموده بوده است. تعیین کارایی مدیریت شرکت، کار بسیار مشکلی است ولی سرمایهگذار با بررسیهای خود میتواند تا حدودی کارایی مدیریت را ارزیابی کند. سرمایهگذار باید اطلاعاتی از قبیل: سن، میزان تحصیلات و میزان تجربیات مدیر را کسب نماید. در مرحله بعد سرمایهگذار باید بررسی نماید که آیا مدیریت توانسته است موقعیت رقابتی شرکت را حفظ نماید یا از قبل بهتر کند؟ آیا در دوران تصدی مدیریت قیمت سهام در بازار افزایش یافته است یا کاهش؟ آیا در مواقع لزوم، مدیریت توانسته است منابع مالی مورد نیاز شرکت را به نحو مطلوبی تأمین کند؟ آیا مدیریت برای رسیدن به اهداف شرکت، استراتژی های مشخصی در آینده دارد؟ (ترابی و هومن، ۱۳۸۹).
ثالثاً: سرمایهگذار باید کارایی عملیاتی شرکت را مورد بررسی قرار دهد. منظور از کارایی عملیاتی این است که شرکت بتواند بازده مناسبی روی منابع (دارئیها) بکار گرفته شده تحصیل نماید. یکی از معیارهایی که میتوان با آن کارایی عملیاتی را سنجید، درصد استفاده از ظرفیت تولیدی شرکت است. درصد استفاده از ظرفیت تولیدی ( و یا فروش) از این جهت مورد توجه سرمایه گذاران است که تأثیر عمده ای بر سود هر سهم دارد. برای تعیین کارایی شرکت و بررسی ریسک فعالیت آن، باید ظرفیت تولید واقعی با ظرفیت شرکت در نقطه سربسر مقایسه گردد. هرچه سطح ظرفیت واقعی بیشتر از سطح ظرفیت در نقطه سربسر باشد، شرکت کارا تر خواهد بود زیرا حاشیه ایمنی بیشتری وجود دارد و طبعاً سود هر سهم بیشتر می گردد. (یکی دیگر از معیارهای سنجش کارایی ، بررسی اهرم عملیاتی شرکت است که در اینجا از تشریح اهرم عملیاتی خودداری میگردد). سومین معیاری که کارایی عملیاتی شرکت را می سنجد، مخارج سرمایهای است. معیارهایی که قبلأ به تشریح آن پرداخته شد، کارایی عملیاتی شرکت را در گذشته و حال می سنجد. بر اساس مخارج سرمایهای که توسط شرکت انجام گرفته است میتوان کارایی عملیاتی را
درآینده پیش بینی کرد. زیرا شرکتها بر اساس پیش بینیهایی که نسبت به سطح تقاضا برای محصولات فعلی یا جدید دارند، اقدام به سرمایهگذاری در تجهیزات جدید خواهند کرد. میزان سرمایهگذاری در حال حاضر راهنمای خوبی جهت تعیین قدرت سودآوری آتی شرکت است (هاشمی و همکاران، ۱۳۸۹).
رابعاً: سرمایه گذار باید تجزیه و تحلیل دقیقی نسبت به بدهیهای شرکت داشته باشد. هدف از تجزیه و تحلیل بدهیها، تعیین توانایی شرکت جهت بازپرداخت آنها در سررسید است. اگر چه بکارگیری منابع دیگران سودآوری را افزایش میدهد ولی استفاده بیش از حد از اینگونه منابع آثار نامطلوبی بر قیمت بازار سهام خواهد گذاشت. بعبارت دیگر ریسک مالی شرکت افزایش خواهد یافت. بنابراین سرمایه گذار باید شرکتهایی را برای سرمایه گذاری انتخاب نماید. که از نظر پرداخت بدهی در سررسید توانمند باشند(پاپاداکی و سیوگل[۴۹]، ۲۰۰۷).
سرمایهگذار با بهره گرفتن از نسبتهای مالی از قبیل نسبتهای جاری، آنی، قادر است توانایی شرکت در پرداخت بدهیهای کوتاه مدت را ارزیابی کند. تجزیه و تحلیل ساختار سرمایه نیز اهمیت خاصی دارد. برخی از صاحبنظران عقیده دارند که ساختار سرمایه در تعیین ارزش سهام شرکت مؤثر است. بنابراین در ساختار سرمایه شرکت، مبلغ بهینه بدهی باید بگونهای تعیین شود که مزایای ناشی از بکارگیری بدهی بیشتر از افزایش ریسک شرکت باشد. با بکارگیری اهرم مالی، نسبتهای بدهی، پوشش بدهی و پوشش هزینه تأمین مالی میتوان مبلغ بهینه بدهی را در ساختار سرمایه تعیین نمود (موسوی و کشاورز، ۱۳۹۰).
خامساً: سرمایهگذار باید تجزیه و تحلیل دقیقی نسبت به سودآوری شرکت و ثبات سود داشته باشد. در صفحات قبل مطالبی در مورد اهمیت فروش شرکت عنوان گردید. اما فروش باید بگونهای باشد که پس از کسر تمامی هزینه ها، سود معقولی را نصیب شرکت سازد. در شرایط رقابتی، شرکتها برای افزایش سود نمیتوانند قیمت فروش کالا را افزایش دهند، در این شرایط باید هزینه های شرکت کاهش یابد. بنابراین لازم است هزینه های شرکت مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند.
به طور کلی تجزیه و تحلیل دقیق صورت سود و زیان شرکت ضروری بنظر میرسد. کیفیت سود نیز عامل مهمی است. همچنین سرمایه گذار باید از رویه های حسابداری شرکت اطلاع داشته باشد، چون تغییر در رویه های حسابداری، سود گزارش شده توسط شرکت را دستخوش تغییر میکند. سرمایهگذار قبل از خرید هر سهم باید پیش بینی دقیقی در مورد سود هر سهم و مهمتر از آن، جریان نقدی هر سهم به عمل آورد. جریان نقدی هر سهم راهنمای خوبی جهت تعیین قابلیت دسترسی به وجوه ناشی از منابع داخلی است که می تواند برای توسعه شرکت بکار گرفته شود. جریان نقدی هر سهم قدرت سودآوری و توانایی تحصیل سود در آینده را به شکل واقع بینانه تری نشان می دهد. براساس اطلاعات گذشته شرکت در مورد سود هر سهم و جریانات نقدی هر سهم، میتوان سود سهام یا جریان نقدی هر سهم را پیش بینی نمود. اگر چه وضعیت سودآوری شرکت در آینده تعیین کننده ارزش سهام عادی است، اما این بدین معنی نیست که سالهای گذشته شرکت مد نظر قرار نگیرد. اگر رویداد مهمی در شرکت رخ نداده باشد، میتوان انتظار داشت که سود سالهای آینده تابعی از سود سالهای گذشته است (هاشمی و صادقی، ۱۳۸۸).
۲-۳-۲-۲- تعیین ارزش سهام عادی
تعیین ارزش سهام عادی از طریق مدلهای زیر انجام میشود:
۲-۳-۲-۲-۱- براساس سود
براساس این مدل، ارزش بازار سهام یک شرکت، به سود شرکت بستگی دارد. به منظور تعیین ارزش فعلی سهام ما می توانیم ارزش فعلی سود هر سهم را براساس نرخ بازده تعدیل شده، محاسبه کنیم. کمترین نرخ بهره اوراق قرضه، براساس ریسکهای مالی و تجاری اصلاح شده است
= کمترین نرخ بهره اوراق قرضه (۷%)
= نرخ مالیات بر درآمد، برای این طبقه از درآمد(۵%)
= افزایش به علت وجود ریسک های تجاری، در مورد تقاضا : (افزایش رقبای تجاری، ورود محصولات جدید به بازار، تغییرات در سیاستهای دولت، ریسک نوسان در سود) و یا در مورد عرضه: (تغییر در تکنولوژی تولید محصولات، روش های تولید و ساختار هزینه) ۱.۵%
= افزایش به علت وجود ریسک های مالی، تضمین زیان سهام داران و یا احتمال افزایش بهره بازار (۱%)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

نرخ بازده از فرمول بالا محاسبه میشود. نرخ بازده بدست آمده برابر است با حداقل نرخی که باید سالانه عاید شود تا ارزش فعلی سهم حفظ شود.به عبارت دیگر برابر است با ارزش مورد انتظار سهام که بر اساس سود هر سهم محاسبه شده است. اگرشرکت تمام سود سهام اعلام شده خود را پرداخت کند، میتوان مدل ارزیابی سهام را به صورت رابطه زیر نوشت (Floros, 2008):
۲-۳-۲-۲-۲- براساس سود سهام پرداختی
خیلی از سهامداران به سود سهام پرداختی علاقه دارند، بنابراین قیمتی که آنها حاضرند برای یک سهم بپردازند به میزان زیادی بستگی به اندازه سود سهام پرداختی توسط شرکت دارد. براساس این مدل، سود سهامهای آینده، پیشبینی میشود و براساس نرخ هزینه سرمایه تنزیل میشود. بنابراین ارزش سهام در حال حاضر برابر با: ارزش فعلی تمام سودهای نقدی که سرمایهگذاران انتظار دارند در آینده دریافت کنند. در این حالت مدل ارزیابی سهام از فرمول زیر محاسبه میشود:
= ارزش فعلی یک سهم
= سود نقدی مورد انتظار، در تاریخ برای یک سهم
= هزینه بهره سرمایه(میانگین موضون هزینه سرمایه) که بر اساس ریسک های مالی و تجاری تعدیل شده است.
مقدار سود سهام پرداختی بستگی به سیاست شرکت دارد. سود سهام اعلام شده ممکن است یک بخش کوچکی از کل سود را در بر بگیرد و در بعضی از مواقع، قسمتی از سودهای انباشته شده در شرکتها، نشان دهنده سودهای عقب افتاده به سهامداران هستند. ممکن است سود سهم پرداختی، بیشتر از سود هر سهم شرکت باشد. بنابراین نسبت به این مدل ایراداتی گرفته می شود به خصوص زمانیکه پرداخت سود سهام روال مشخصی را طی نمیکند. اگر سود اعلام شده توسط شرکت به میزان قابل توجهی از سود هر سهم کمتر باشد، میتوان از بازده سود، برای ارزیابی سهام استفاده کرد. دانشمندی از این مدل دفاع میکند و میگوید درست است که قسمتی از سود، به شکل سود سهام به سهام داران پرداخت نمیشود ولی همین سود دوباره سرمایه گذاری می شود و نهایتأ منجر به تولید بیشتر سود سهام میشود (Eriotis, 2007). در ادامه نحوه محاسبه ارزش سهام عادی در شرکتها را از نظر میزان رشد نشان میدهیم
الف) شرکتهای بدون رشد
این نوع شرکتها دو ویژگی دارند:
۱) شرکت سرمایه گذاری جدیدی انجام نمی دهد، مگر برای جایگزینی داراییها.
۲) اگر سرمایه گذاری جدیدی انجام گیرد، نرخ بازده سرمایه گذاری با نرخ بازده سهام داران برابر است.
به عبارت دیگر شرکت سیاست ثابتی در قبال پرداخت سود دارد و سودهای پرداختی روند ثابتی دارند. در اینجا ارزش بازار سهام، طبق رابطه زیر برابر است با سود نقدی هر سهم تقسیم بر نرخ عادی بازده یا هزینه سرمایه(هسینگ[۵۰]، ۲۰۰۸).
ب) شرکتها، با رشد ثابت
در مواردی که سود سهام پرداختی با یک نرخ ثابتی رشد می کند، ما از فاکتورهای مرکب استفاده میکنیم:
سود سهام اعلام شده سال جاری برابر است با سود سهام اعلام سال قبل، به علاوه نرخ رشد درطول یکسال. این گونه از شرکتها به علت تصمیم به سرمایه گذاری، مقداری از سود خود را تقسیم نمی کنند. این نوع شرکتها دو نوع ویژگی دارند:
۱) درصد تقسیم سود برای همیشه ثابت است.
۲) بازده سرمایه گذاری ثابت است.
بنابراین ارزش فعلی اوراق بهادار طبق رابطه زیر برابر است با:
اگر زمان بیشتر از یک سال باشد، مدل به صورت رابطه زیر در میآید(جینگ و همکاران[۵۱]، ۲۰۰۶).
شرکتها، با رشد متغیر
اکثر شرکتها در پرداخت سود سهام، رویه مشخصی ندارند. هیچ شرکتی وجود ندارد که نرخ رشد سود سهامش، صفر یا ثابت باشد. در مرحله توسعه، به دلیل اینکه رقبای زیادی در صنعت وجود ندارد و همچنین بازار اشباع نشده است، شرکتها دارای رشد سریعی هستند ولی به تدریج رشد شرکت کاهش یافته و به مقدار ثابتی می رسد. بنابراین فرض بر این است که شرکت برای چند سال، نرخ رشد متغیر دارد و سپس نرخ رشدش ثابت می شود. با توجه به مطالب فوق می توان از رابطه زیر استفاده کرد(لییونگ و همکاران[۵۲]، ۲۰۰۹).
۲-۴- عوامل تأثیرگذار بر انتخاب سهام توسط سرمایهگذاران
۲-۴-۱- مفهوم سرمایهگذاری
قبل از بررسی عوامل مؤثر بر تصمیم سرمایهگذاران در انتخاب یک سهام عادی باید با مفهوم سرمایهگذاری آشنا شویم. سرمایه گذاری از دیدگاه کلی، به معنای مصرف پولهای در دسترس برای دستیابی به پولهای بیشتر، در آینده است؛ به عبارت دیگر، سرمایهگذاری یعنی به تعویق انداختن مصرف فعلی برای دستیابی به امکان مصرف بیشتر در آینده. در سرمایهگذاری، دو ویژگی متفاوت و مهم وجود دارند که عبارتند از: ۱- زمان و ۲- ریسک. اهمیت این دو موضوع به این علت است که در سرمایهگذاری، صرف پول، در زمان حال صورت میگیرد و مقدار آن معین است؛ در حالی که پاداش حاصل از آن، در آینده به دست میآید و معمولاً با نبود اطمینان همراه است. در بعضی مواقع، ویژگی زمان غالب میگردد (مانند اوراق قرضه دولتی) و در بعضی مواقع، ریسک از نظر اهمیت مقدم است (مانند برگه اختیار خرید) و در مواقع دیگر هر دو مهم هستند (مانند سهام عادی)(دوف[۵۳]، ۲۰۰۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...