اوباما بخش کمی از خاطرات ملاقات با پدرش را به یاد می‌آورد اما در کتاب خود از آن ملاقات این‌گونه صحبت می‌کند:
«سرانجام روز موعود فرا رسید فردی سیاه پوست قد بلند که کمی لنگان لنگان راه می‌رفت. او خم شد و دست‌هایش را دور من حلقه کرد و من اجازه دادم دست‌هایم از دو طرف بدنم آویزان شوند. پشت سرش مادرم ایستاده بود که چانه‌اش مثل همیشه می‌لرزید…..
او خیلی کوتاه‌تر از آنی بود که من انتظار داشتم برایم اصلاً قابل تصور نبود که او بتواند کسی را از روی زمین بلند کند. (۱۴)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بعد از چند هفته متوجه شروع مشکلاتی در اطرافم شدم. پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ من با یکدیگر به مشاجره می‌پرداختند پدرم معتقد بود آن‌ ها مرا لوس کرده‌اند (پدرش معتقد بود پسرش زیاد تلویزیون تماشا می‌کند و به اندازه کافی مطالعه نمی‌کند) شروع کردم به شمارش روزها تا پدرم برود و همه چیز به حالت عادی باز گردد. اما مادرم به من گفت: تو نباید از دست پدرت عصبانی شوی او تورا خیلی دوست دارد او فقط بعضی وقت‌ها خیلی سخت گیر می‌شود.»(۱۵)
اوباما پس از رفتن پدرش با او از طریق نامه در تماس بود و مدتی نیز از طریق خواهر ناتنی‌اش آئوما از احوالات پدر آگاه بود و شخصیت پدرش را به درستی شناخت. تا اینکه در سن ۲۱ سالگی از طریق تماس تلفنی فردی نا شناس خبر مرگ پدرش را دریافت کرد.
«پدرم در زمان مرگش برای من اسطوره‌ای باقی ماند کم و بیش بیشتر از بشر عادی» (۱۶)
به نظر اغلب دوستان سفید پوست اوباما او چندان درگیر مسأله‌ی نژاد نبود. اما در واقع او دور از چشم دوستان سفید پوست و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگش برای فهم معنای آمریکایی آفریقایی تقلا می‌کرد.
بری وجه مشترکی با بسیاری از پسران آمریکایی آفریقایی داشت اما پدری نداشت که او را در این مواقع از سردرگمی نجات دهد بنابراین از آمریکایی آفریقایی‌هایی که در صحنه تلویزیون و یا فیلم‌های سینمایی ظاهر می‌شدند تقلید کند. (۱۷)
اوباما برای پاسخ به سوالات راجع به نژاد دانشکده‌ای را در لس‌آنجلس انتخاب کرد فقط به این دلیل که چند دانشجوی سیاه پوست در آن دانشکده درس می‌خواندند. روزی زن جوانی طی همین گفتگوها از او درباره نامش پرسید: «باراک»
اوباما برایش توضیح داد که باراک از کلمه عربی برکت به معنای نعمت گرفته شده است و پدر بزرگ پدری‌اش مسلمان بوده است. (۱۸)
راجر بوچه یکی از مسلمانان اکسیدنتال نقش زیادی در شکل گیری شخصیت اوباما داشت سخت گیری‌های او باعث شد اوباما با جدیت بیشتری کار کند و پس از سال دوم دانشگاه (۱۹۸۱) اوباما از کالج اکسیدنتال به دانشگاه کلمبیا در نیویورک رفت در دو سالی که در نیویورک بود به شدت مطالعه و فکر می‌کرد.
در سال ۱۹۸۳ با اخذ مدرک در رشته‌ علوم سیاسی …..مطالعه نظامات مختلف دولت‌ها…..از دانشگاه کلمبیا فارغ‌التحصیل شد. (۱۹)
او یک سال به عنوان پژوهشگر، نویسنده، ویراستار مقالات و…فعالیت‌هایی داشت اما او طالب ایده فعال محرک که بتواند به فقرا کمک کند بود. تا اینکه مردی به نام جری کلمن[۶۲] به او تلفن زد او به دنبال افرادی بود که به عنوان برنامه ریز اجتماعی حاضر باشند در حومه فقیر نشین و سیاه پوست ساوث ساید[۶۳] شیکاگو کار کند کسی که بتواند در قالب گروه‌های اجتماعی زندگی مردم را تغییر و بهبود بخشد. (۲۰)
در اوت ۱۹۸۵ باراک اوباما در ۲۳ سالگی به عنوان برنامه ریز اجتماعی به شیکاگو آمد و اولین قدم‌هایش را برای زدودن زشتی‌ها از جهان برداشت.
اوباما می‌گوید: «وقتی به عنوان برنامه ریز اجتماعی به شیکاگو آمدم تازه فهمیدم که آنچه در ذهن می‌پروراندم با واقعیت ناسازگار و در برخی موارد غیر قابل اجراست» (۲۱)
زمانی که اوباما در شیکاگو یک سازمان گر اجتماعی بود جرمیا ای رایت[۶۴] کشیش ترینیتی یونایتد چرچ آو کرایست[۶۵] نقش بارزی در زندگی او ایفا نمود. رایت به عنوان مربی، مشاور و معلم اوباما به او کمک کرد تا نقش مسیحیت در زندگی آمریکایی آفریقایی را بهتر درک کند وی اوباما را از یک مرد جوان پرسشگر مذهب به یک مسیحی قائل به انجام فرایض دینی سوق داد. (۲۲)
گرچه پدر و پدر بزرگ اوباما مسلمان بودند اما اوباما در مورد نقش مذهب در زندگی‌اش این‌گونه می‌گوید:
«من در خانه‌ای مذهبی بزرگ نشدم پدر بزرگ و مادر بزرگ مادری‌ام که از کانزاس آمده بودند در بچگی غرق در دین بودند…..اما شاید به همان علتی که پدر بزرگ و مادربزرگ در آخر از کانزاس رفتند و به هاوایی مهاجرت کردند ایمان مذهبی هرگز جای عمیقی در قلب‌هایشان نیافت. (۲۳)
اما پس از آشنایی با کشیش رایت توانستم روزی در راهروی کلیسای ترینیتی یونایتد آو کرایست قدم بگذارم و غسل تعمید یابم. سوال‌هایی که داشتم به شکلی جادویی ناپدید نشدند اما با زانو زدن در کنار آن صلیب در ساوث ساید احساس کردم روح خدا مرا فرا می‌خواند.»(۲۴)
فعالیت در ساوث ساید او را به یک مسیحی قائل به انجام فرایض بدل ساخت و فعالیت در قالب برنامه ریز اجتماعی به او آموخت که آرمان گرایی توأم با درک واقع بینانه از شرایط امکان پذیر می‌باشد. (۲۵)
او در ۲۷ سالگی وارد دانشکده حقوق هاروارد شد و بیش از هر زمان دیگری به مطالعه و درس اهمیت می‌داد.
او همچنین به تحقیق و نگارش مقالاتی در نشریه «حقوق مدنی هاروارد-مروری بر قانون آزادی‌های مدنی[۶۶]»پرداخت؛ و در جنبش ضد آپارتاید دانشگاهی نیز فعال بود. (۲۶)
اوباما در یک مؤسسه حقوقی در شیکاگو با میشل آشنا شد و پس از چهار سال دوستی با هم ازدواج کردند و در محله‌ی هاید پارک[۶۷] شیکاگو در منطقه‌ی ساوث ساید اقامت گزیدند. اوباما پس از اتمام تحصیلاتش در هاروارد به عنوان اولین شغل تشویق مردم به خصوص سیاه پوستان کم درآمد به ثبت نام جهت رأی در انتخابات ریاست جمهوری را اختیار کرد شب‌ها نیز نگارش اولین کتابش با عنوان رویاهای پدرم را آغاز کرد. (۲۷)
سال ۱۹۹۵ آلیس پالمر سناتور ایالتی مجلس شورای ایلینیوز را برای ورود به رقابت‌های کنگره ترک گفت. اوباما تصمیم گرفت برای کسب کرسی سابق پالمر در سنای ایالتی وارد رقابت انتخاباتی شود. اوباما در پاییز ۱۹۹۵ در انتخابات پیروز شد و طی مصاحبه‌ای دیدگاه‌های خود را که با دیدگاه‌های امروز وی هم‌خوانی دارد ابراز نمود:
«مردم برای ایجاد جوامعی سالم باید باهم همکاری داشته و مشارکت گروهی را بیاموزند. مردم تشنه‌ی وحدت اجتماعی‌اند…..آن‌ ها تشنه‌ی تغییر هستنند…..»(۲۸)
اوباما از زمان فارغ‌التحصیلی از دانشکده حقوق هاروارد در صدد احراز پست شهرداری شیکاگو بود اما سال ۲۰۰۰ به این نتیجه رسید که نمی‌تواند ریچارد ام دالی[۶۸] شهردار وقت شیکاگو را شکست دهد. بنابراین توجه او به کنگره معطوف شد. اوباما در انتخابات مقدماتی سال ۲۰۰۰ با بابی راش[۶۹] دموکرات رقابت می‌کرد؛ و در نهایت اوباما از راش شکست خورد.
اوباما در سال ۲۰۰۴ تصمیم گرفت در انتخابات سنا شرکت کند. اطرافیان اوباما در خصوص پیروزی اوباما در انتخابات مردد بودند حتی یکی از دوستانش به نام اکسل رود معتقد بود که اوباما باید تا زمان بازنشستگی شهردار شیکاگو صبر کند و پس از آن نامزد پست شهرداری شود نه سنا اما نظر اکسل رود مانع حرکت اوباما نشد.
در زمان تبلیغات رقابت‌های انتخاباتی سخنرانی باراک اوباما در سال ۲۰۰۲ خطاب به گروهی از مخالفان جنگ به عنوان بهترین سخنرانی‌اش مورد استفاده قرار گرفت.
او در این سخنرانی صراحتاً مخالفت خود را با حمله‌ی آمریکا به عراق ابراز داشت در آن زمان یکی از حامیان اوباما به نام بتلیو سالتزمن[۷۰] یک راه‌پیمایی ضد جنگ در شیکاگو ترتیب داد و از اوباما خواست تا برای راه پیمایان سخنرانی کند. این یکی از مهم‌ترین تصمیمات او در رقابت برای کرسی سنا بود آیا می‌توانست زمانی که هنوز جنگی آغاز نشده است و کسی هم از نتیجه آن خبر ندارد موضعی علیه آن در برابر عموم اتخاذ کند؟ هر حرفی بر زبان می‌آورد بر سرنوشت و آینده‌ی سیاسی وی تأثیر خواهد داشت سرانجام اوباما پذیرفت و سخنرانی خود را این‌گونه آغاز کرد:
«کسی نیست که تحت هر شرایطی و بی دلیل مخالف جنگ باشد من مخالف هر جنگی نیستم… آنچه من با آن مخالفم یک جنگ کورکورانه است. من مخالف شتاب‌زدگی و جنگی که مبتنی بر منطق نیست هستم… جنگی که دلایل سیاسی دارد» (۲۹)
اوباما در این سخنرانی در خصوص مدت زمان اشغال عراق و هزینه‌های آن و عواقب تهاجم به عراق بدون حمایت سایر کشورها هشدار داد با گذشت زمان پیش بینی‌های وی تحقق یافت. (۳۰)
اوباما در انتخابات مقدماتی پیروز شد و گام اول را برداشت و باید با یک جمهوری خواه مبارزه می‌کرد او در سخنرانی‌های پس از پیروزی درون حزبی از ادبیات پر شور و حرارت فاصله گرفت و با لحنی نرم‌تر سخن گفت سیاستمداران این شیوه را مسیر اعتدال می‌نامند. جمهوری خواهان ایلینویز جک رایان[۷۱] را به عنوان نماینده‌ی حزب برای رقابت با اوباما انتخاب کردند. (۳۱)
سرانجام اوباما در انتخابات سنا با ۷۰ درصد آرا در برابر ۲۹ درصد پیروز انتخابات شد.
اوباما نگارش کتاب دوم خود تحت عنوان جسارت امید را در این دوران آغاز کرد. (۳۲)
در دوران سناتوری اوباما تصمیم گرفت به آفریقای جنوبی سفر کند و نقطه‌ی عطف این سفر، سفر مجدد به کنیا بود. بار اول اوباما در دورانی که یک سازمان گر اجتماعی بود به کنیا سفر کرد و در زمان بازدید از سرزمین پدری‌اش و قبیله لو خاطرات زیادی داشت. نخستین دیدار او از خانواده‌ی خود برادران و خواهران و محیط کنیا برای او جالب بود. اما این بار او به عنوان یک سناتور به کنیا سفر می‌کرد. (۳۳)
اوباما پس از اعلام آمادگی خود در فوریه ۲۰۰۷ برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری باید در رقابت‌های درون حزبی دموکرات‌ها پیروز می‌شد. او باید سایر کاندیداهای دموکرات را شکست می‌داد هیلاری کلینتون[۷۲] سناتور نیویورک و بانوی اول آمریکا در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون طی سال‌های ۲۰۰۱-۱۹۹۳ در رقابت‌ها حضور داشت.
سرانجام آگوست ۲۰۰۸ کنگره ملی دموکرات‌ها اوباما را به عنوان نامزد انتخاباتی خود در رقابت‌های ریاست جمهوری معرفی کرد؛ و در نوامبر ۲۰۰۸ با کسب ۳۶۵ رأی الکترال رقیب خود جان مک کین[۷۳] را که ۱۷۳ کرات الکترال به دست آورده بود شکست داد.
در سال ۲۰۰۹ کمیته نروژی صلح نوبل به علت تلاش فوق‌العاده اوباما برای ترویج دیپلماسی و همکاری میان مردم جایزه صلح نوبل را به باراک اوباما اهدا کرد.
باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۲ در رقابتی نزدیک با ۱/۵۱ در صد آرا نسبت به ۲/۴۲ درصد آرا به ویلارد میت رامنی[۷۴] پیروز گردید؛ و برای بار دوم به کاخ سفید راه یافت. (۳۴)
عامل کلیدی دیگر که در موفقیت او نقش بسزایی داشت روحیه‌ی اعتماد به نفس از همان اوایل زندگی بود که جزء لاینفک شخصیت اوباما بود. پدربزرگش به او گفته بود که مهم‌ترین درسی که از نبود پدر می‌تواند بیاموزد اعتماد به نفس است اعتماد به نفس رمز موفقیت است. (۳۵)
کلمن یکی از دوستان اوباما او را این‌گونه توصیف می‌کند:
«باراک شیفته‌ی خدمت است. او می‌خواهد هدایت گر باشد او جاه طلب است اما نه در جستجوی جاه طلبی، جاه طلبی او ریشه در حس خدمت دارد. (۳۶)
۲-۳-۴- کنگره در دوران اوباما
هم‌زمان با انتخاب شدن اوباما به عنوان رئیس جمهور دموکرات آمریکا در سال ۲۰۰۸ کنگره در تصرف دموکرات‌ها بود و این خود نقطه قوتی برای پیگیری سیاست‌های اوباما در عرصه‌ی خارجی بود.
در همین راستا کنگره دموکرات در ماه ژوئن ۲۰۰۸ اختصاص ۶۶ میلیارد دلار را پیشاپیش برای تأمین مالی عملیات نظامی سال ۲۰۰۹ تأیید کرد. وزارت دفاع نیز ۱۴۲ میلیارد دلار برای تأمین منابع مالی جنگ‌ها برای سال مالی که ۳۰ سپتامبر به پایان می‌رسید دریافت کرد. این درخواست منابع مالی مایحتاج ۱۴۰ هزار نیروی آمریکایی را در عراق تأمین می‌کرد و هم چنین برای طرح اوباما در افزایش تعداد نیروها در افغانستان از ۳۹ هزار نیروی فعلی به ۶۰ هزار سرباز مناسب بود.
افزون بر این کنگره به پنتاگون ۲/۲ میلیارد دلار اختصاص داد تا طرح‌های آن را برای گسترش ارتش آمریکا از جمله یک ارتش ۵۴۷ هزار و ۴۰۰ نفری تسریع کند. (۳۷)
در حالی که اعضای کنگره از اوباما به دلیل اصرار بر ادامه سیاست‌های بوش در عراق انتقاد کردند رئیس جمهور آمریکا از کنگره این کشور برای انجام عملیات نظامی و دیپلماتیک در عراق و افغانستان ۴/۸۳ میلیارد دلار درخواست کرد. درخواست اوباما رئیس جمهور آمریکا شامل منابع مالی برای اعزام هزاران نیروی دیگر به افغانستان بود. هزینه این دو جنگ از زمان حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به حدود یک تریلیون دلار خواهد رسید.
رابرت گیتس دبیر مطبوعاتی کاخ سفید اذعان کرده است که رئیس جمهور جدید آمریکا منتقد سیاست جرج بوش سلف خود در استفاده از قانون ویژه مشابهی برای تأمین منابع مالی این جنگ‌ها بوده است اما این آخرین بودجه پشتیبانی برای عراق و افغانستان خواهد بود. (۳۸)
اوباما در ماه آگوست ۲۰۰۸ با کنگره به توافق رسید که ۴۸۹ میلیارد دلار در طول یک دهه آینده از هزینه وزارت دفاع بکاهد. (۳۹)
طبق قرارداد امنیتی بغداد- واشنگتن که در ۱۷ نوامبر ۲۰۰۸(۲۷ آبان ۸۷) به امضای مقامات وقت بغداد و واشنگتن رسید آمریکا موظف است همه نظامیان (چه رزمی و چه ستادی) خود را تا پایان سال ۲۰۱۱ از عراق خارج کند. (۴۰)
آمریکا سه فرماندهی در پایگاه نظامی الامیر قطر دارد. اما نیروهای آمریکا در کویت به همراه تجهیزاتشان از اصلی‌ترین پایگاه‌ها هستند. پایگاه نظامی آمریکا در شمال و شرق کویت در نزدیکی بندر الشیوخ پایگاه تدارکاتی آمریکا برای نیروهای ساکن عراق هستند و نیروهای امریکایی پس از خروج از عراق به این پایگاه منتقل خواهند گردید.
همچنین پدافند های پیشرفته پاتریولت و سیستم‌های ناوبری زمینی خود را حفظ خواهند کرد. بنادر کویت به صورت اختصاصی و اسکله‌هایی در اختیار آمریکائیان قرار خواهد گرفت پایگاه هوایی الجابریه کویت نیز به صورت ویژه در اختیار آمریکائیان است و عملیات نظامی و جستجو بر فراز عراق را انجام می‌دهد. آشیانه‌های موقت و فوری نیز برای هواپیماهای F16، F18 و F2 ساخته شده است. (۴۱)
آمریکا در سال ۲۰۰۷، ۱۴۰ موشک پاتریوت به کویت فروخت و با پاکستان توافقنامه فروش تجهیزات نظامی برای سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۲ به مبلغ ۲/۵ میلیارد دلار را امضا کرد. (۴۲)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...