لین وایت با اشاره به مشکلات زیست­محیطی­ نظیر پدیده­ مه­دود، بمب­های هیدروژنی، مصرف سوخت­های فسیلی، ته­نشست زباله، فاضلاب و غیره، انسان را تنها موجودی می­داند که توانسته آشیانه­ی خود را بدین سرعت آلوده نماید. بنابر دیدگاه وایت، راه­ حل­های موردی که در عمل در پیش گرفته می‌شود جزئی، موقتی و تخفیف­دهنده است. از سویی بازگشت به گذشته نیز نمی­تواند حریف بحران­های زیست­محیطی روزگار ما شود. بنابراین برای اینکه بدانیم چه باید کرد، باید به مبانی اندیشید. با توجه به اینکه از روزگار پیوند علم و فناوری و ماشینی شدنِ زندگی، مشکلات زیست‌محیطی رو به فزونی نهاده، «باید با ردیابی تاریخیِ پیش­فرض­هایی که فنّاوری مدرن و علم بر مبنای آنهاست طرز فکرمان را روشن سازیم» (p:1204). او با ردیابی تاریخیِ نهضت­های علمی و فناورانه، آغاز این نهضت­ها را از سده میانه می­داند. بنابراین بررسی تحولات این دهه را در فهم تأثیر فناوری بر محیط زیست مؤثر می­داند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

به همین جهت بخشی از مقاله­ وایت به نگرش سده­های میانه در مورد انسان و طبیعت اختصاص یافته است. این موضوع را با ذکر مثالی درباره کاربرد فناوری جدید در شیوه ­های کشاورزی که پیشه‌ی اصلی مردم در سده­های گذشته بود، پی می­گیرد. او با نگاهی به تفاوت اسلوب شیوه­ کشت زمین در غرب، به دگرگونی ارتباط انسان با خاک (بی­رحمیِ فناوری جدید[۱۷۱] نسبت به طبیعت) نکته­ا­ی کلیدی را طرح می­ کند: «پیش از این انسان جزئی از طبیعت بود و حالا استثمارگر طبیعت است» (p:1205). همچنین، از رهگذر تقویم­های جدید غرب در سده میانه که نشانگر انسان­هایی بود که بر جهان پیرامون خویش ظلم می­ کنند، به گزاره­ی مهمی اشاره می­ کند: «انسان و طبیعت دو چیزند و انسان سروری دارد» (Ibid). او ریشه­ این تغییرات و دگرگونی­های شگرف را بسته به تصوری می‌داند که انسان از خودش در ارتباط با محیط پیرامونش دارد.
باورهای انسان و محیط زیست
به طور روشن­تر، محیط زیستِ انسان­ها تحت­تأثیر عمیق باورهایی است که درباره سرشت و سرنوشت خود دارند. این نکته، هدایتگرِ موضوع مقاله­ وایت یعنی ریشه ­های بحران زیست­محیطی است. بدین ترتیب او پایه و ریشه­ طرز تلقی و به تبع آن رفتار انسان با محیط زیست را بسته به باورهای دینی فرد می­داند. مقصود او از باور دینی، باور دینیِ غرب یعنی مسیحیت است. همچنین ماده و اساسِ تفکر انسان امروزین غربی را، علیرغم تغییر در صورت ظاهر، همچون گذشته می­داند. یعنی باور دینی غرب که برآمده از مسیحیت است.
طبق آرایشی که در مطالب پیشین دیده شد، لین وایت به تأثیر دین مسیحیت (که میراثی از یهودیت است) بر محیط زیست می ­پردازد. درآغاز این بحث، به اختلاف طرز تفکر گذشتگان (متفکران غرب باستان) در باب آفرینش و باور دینی مسیحیت در باب آفرینش (همان داستان آفرینش که برگرفته از یهودیت بود) پرداخته است. وایت با ذکر داستان آفرینش، نتیجه می­گیرد که خدا، همه جهان را تنها و تنها برای نفع انسان خلق نموده است. به عبارتی هدف از خلقت عالم، برآوردن نیازها و اهداف انسانی می­باشد. این انسان، جزئی از طبیعت و مخلوقی همانند سایر مخلوقات نیست بلکه به صورت خدا آفریده شده است. از همین روی انسان، در تعالی­ای که خدا نسبت به طبیعت دارد شریک می‌باشد. بدین ترتیب «مسیحیت، انسان­مدارنه­ترین دینی است که جهان به خود دیده است» (Ibid). پیرو این نکته، مسیحیت را در تقابل با ادیان غیرابراهیمیِ غرب باستان و ادیان آسیایی دید، چرا که نه تنها ثنویتی را میان انسان و طبیعت بنیان نهاده بلکه بر این مطلب تصریح نموده که انسان طبق اراده­ی خداست که طبیعت را به مقتضای غایات خود به استثمار می­کشد. بر همین اساس مسیحیت را انسان‌مدارانه­ترین دینِ جهان می­داند (Ibid). وایت با نظر به جاندارانگاریِ عهد باستان، – یعنی ارواح مستقر در اشیاء طبیعی که به آن روح محافظ گفته می­شد و برای رفع نیاز انسان باید رضایتشان حاصل می­شد- از میان برداشتن این آئین از سوی مسیحیت را موجب استثمار طبیعت دانست. به عبارتی وایت نتیجه­ این روحیه­­ی مسیحی را بی‌توجهی به احساسات اشیای طبیعی و بهره­کشی از آن می­داند. بنابر دیدگاه او، اعتقاد به جاندارانگاری سد راه استثمار طبیعت بود و بدین ترتیب مسیحیت این موانع را از میان برد و راه را برای استثمار طبیعت هموار نمود.
پیامد‌های آموزه‌ مسیحیت برای محیط زیست
وایت که خود به کلی­گوییِ خویش اذعان دارد، با اشاره به اینکه مسیحیت دین پیچیده­ است قائل به پیامدهای مختلف مسیحیت در محیط­های مختلف است. وی برای روشن نمودن این پیامدهای مختلف، از مسیحیت شرق و غرب در سده­های میانه سخن به میان می ­آورد و تفاوت رویکرد آنها را در رنگ و بوی دین­داری و تفکرشان می­داند. وایت با توجه به تفاوت­ دیدگاه­ های شرق و غرب در خصوص طبیعت، به‌طور خلاصه به تاریخ رشد نگاه فناورانه، از دل مسیحیت غربی می ­پردازد. اینکه طبیعت در کلیساهای اولیه­ شرق یونانی، نظامی نمادین تلقی می­شده که از طریق آن خدا با آدمیان سخن می­گوید ولی در غربِ لاتین نگاه دینی به طبیعت، گرایشی متفاوت را طی می­کرد یعنی از رهگذر کشف عملکرد مخلوقات، در پی فهم و حکمت الهی بودند. درواقع لازم به ذکر است که تلاش‌های علمی و کار علمی هم، در راستای فهم دینی صورت می­گرفت. یعنی در سده­های سیزدهم و تا لایب نیتس و نیوتن، انگیزه­ کار علمی­شان را تبیین دینی می­کردند. به نظر وایت: «تا اواخر سده هجدهم، فرضیه­ خدا برای بسیاری از عالمان چیزی زائد تلقی نمی­شد» (p:1206). بنابراین با توجه به تببین دینی­ای که عالمان از کشفیات علمی­اشان داشتند، اسلوب و تفکر علم جدید غربی از نظر وایت، ریشه در باورهای مسیحی دارد و بر همین اساس نتیجه­ می­گیرد که: «علم و فناوری از یک سده پیش بود که به ­هم پیوستند و با توجه به عنان­ گسیختگی این دو و پیامدهای زیست­محیطی آنها، مسیحیت بار گرانی از گناه بر دوش دارد» (Ibid). بنابراین علم و فناوری، ریشه در طرز تلقی مسیحیت از رابطه انسان و طبیعت دارد. براین اساس به کارگیری علم و فناوریِ صرف در مورد مشکلات زیست­محیطی راه­گشا نمی ­باشد. وایت نقل قولی از یک عضو کلیسا مبنی بر اینکه اگر یک درختِ چوب سرخ ببینید تمام درختان چوب سرخ را دیده­اید، را نماینده­ای از سنت مسیحی می­داند که براین اساس دیدگاه مسیحیت در باب نگرش انسان نسبت به طبیعت به یک واقعیت فیزیکی صرف تقلیل داده شده است.
وایت و راه حل
در نهایت نتیجه­ای که مقاله وایت در پی دارد همان است که اول بحث بدان اشاره نمود، یعنی «فعل انسان در ارتباط با محیط زیست، بستگی به افکار او در باب ارتباطش با طبیعت دارد» (Ibid). علیرغم اینکه وایت، مشکلات زیست­محیطی را برآمده از طرز فکر انسان که همانا ریشه در باور دینی­اش دارد می­داند، با این حال راه­حل مشکلات را هم برعهده دین می­داند. یعنی تمسک به دینی جدید یا بازاندیشی در دین قدیم. البته دینی که در فضای غرب و تجربیات غرب کارایی و قابلیت داشته باشد. برای مثال قدیس فرانسیس آسیزی، نگرش مسیحیِ بدیلی به طبیعت و رابطه طبیعت و انسان می­باشد. اینکه همه­­ی مخلوقات برابرند و حاکمیت بی­حدو مرزی از آنِ انسان نیست.

۳-۲-۳-۲- ادعای اصلی

براساس نکات کلیدیِ استخراج شده­­ از متن، جوهره­ی مقاله وایت متشکل از استدلال­های زیر می‌باشد:
باور و اندیشه انسان بر رفتار انسان، خواه در رفتار با خود، خواه در ارتباط با دیگران (خدا، انسان­ها و جهان)، تأثیرگذار است. وایت با اشاره به الگوی فکری انسان، براین عقیده است که «کاری که آدمیان با محیط انجام می­ دهند بستگی به تصوری دارد که از خودشان در ارتباط با چیزهای پیرامونشان دارند. محیط زیست انسان­ها تحت­تأثیر عمیق باورهایی است که درباره سرشت و سرنوشت خویش،­ یعنی دین دارند.» ((p:1203. بنابراین وایت، راه­حل رفع بحران­های زیست­محیطی پدید آمده را در این می­داند که پیش از هر چیز انسان باید نگرش خود را در قبال طبیعت، مورد بررسی و نقد قرار دهد. همچنین علت بحران زیست­محیطی را ناشی از پیامدهای رشد روز افزون علم و فناوری می­داند که خودِ این عوامل ریشه در باور و نگرش انسان دارد. به باور وایت، این نگرش­ها برآمده از دین است.
لازم به ذکر است که وایت اگرچه لفظ دین را در رابطه با بحران محیط زیست به­کار می­برد اما در ادامه و با توجه به بررسی­های که انجام داده است نگاه خویش را در رابطه با نقش دین در بحران محیط زیست، به مسیحیت و به­ ویژه الاهیات یهودی- مسیحی در غرب معطوف داشته است: «با وجود آنکه گفته می­ شود در عصر پسامسیحی هستیم، اما در باطن مسیحی هستیم یعنی عادت­های رفتاریِ هر روزی ریشه در ایمانِ مضمر به پیشرفت است که نه در شرق و نه در عهد باستان معهود بود؛ بلکه ریشه در الاهیات یهودی- مسیحی دارد.» (p:1205). وایت با اشاره به اساطیر جهان درباب آفرینش، به داستان آفرینش در الاهیات یهودی- مسیحی اشاره می­ کند که برای جهان، آغازی در نظر گرفته و خدایی که جهان و انسان را خلق نموده است. وایت براساس داستان آفرینش اظهار داشت که: «خداوند همه چیز را صریحاً برای نفع و حکومت انسان طرح­ریزی کرد یعنی هیچ­چیز در عالم هدفی جز برآوردن اهداف انسان نداشته است. و انسان هرچند بدنش از خاک ساخته شده ولی صرفاً جزء طبیعت نیست و به صورت خدا آفریده شده است. مسیحیت به­خصوص شکل غربی­اش انسان‌مدارانه‌ترین دینی است که جهان به­خود دیده است.» (Ibid). این انسان­مداری یعنی همه چیز برای انسان آفریده شده و هدفی جز خدمت به انسان ندارند، مخدومِ انسان است، انسانی که سروری می­ کند. بنابراین وایت این استکبار مسیحیت نسبت به طبیعت را «حامل بار عظیمی از گناه» درباب بحران زیست محیطی فعلی می­داند.
وایت قائل به تقابل مطلق میان مسیحیت و ادیان غیرابراهیمی است: «مسیحیت نه تنها ثنویتی را میان انسان و طبیعت بنیان نهاد و تثبیت کرد بلکه بر این اصرار ورزید که خدا اراده کرده آدمی طبیعت را به مقتضای خاص خود اسثمار کند. مسیحیت با از میان برداشتن جاندارانگاریِ ادیان غیرابراهیمی این امکان را فراهم کرد که با روحیه­ای بی­تفاوت به احساسات اشیای طبیعی از طبیعت بهره­کشی کنیم.» (Ibid). این انسان، که واجد جان و روح است، موانع باطنیِ استثمار طبیعت را از میان برداشت. بنابر این ثنویت، لین وایت با اشاره به سخن داروین، اظهار داشته که علیرغم سخن داروین[۱۷۲]، نه تنها ما جزء فرایند طبیعی نیستیم بلکه برتر از آنیم و تحقیرکننده آن و خواهان آنیم که از آن برای حقیرترین هوس­های خود بهره­ جوییم.
با توجه به ­آنچه گفته شد استدلال وایت درباره نقش دین در بحران زیست­محیطی براساس مفاهیم کلیدی و تعیین­کننده­ کتاب مقدس یعنی مفهوم سلطه، جانشینی و اراده و هدف خدا از برتری و تعالی بخشی به انسان است. به این ترتیب او با اشاره به کتاب مقدس در باب برتری انسان بر سایر مخلوقات و به تبع آن ثنویت میان انسان و سایر موجودات و سلطه انسان بر طبیعت، رویکرد مسیحیت نسبت به طبیعت را استثمارگرانه می­داند. مدعای اصلی وایت بدون درنظرگیری مقدمات و علل بحران پیش ­آمده بی­معنا و ناقص است. وایت، گام به گام و به زیبایی مسائل و علل موجود در این خصوص را بررسی و معرفی نموده است. بنابراین در سخن گفتن از مدعای اصلی وایت بهتر آن است که مدعای اصلی، با مقدمات و پیش­زمینه بحث آورده شود. به این ترتیب شاکله­ی مدعای اصلی وایت عبارت است از:
کردار انسان متأثر از باور و پندار اوست.
این پندار، متأثر از فرهنگ و دین انسان است[۱۷۳]؛
باور و آموزه­های دین، تعیین­کننده­ رفتار انسان نسبت به محیط زیست (خواه در قبال انواع انسانی خواه دیگر انواع خلقت و محیط زیست) می­باشد[۱۷۴]؛
غلبه مسیحیت بر ادیان غیرابراهیمی، بزرگترین انقلاب روانی در تاریخ فرهنگ غرب بود. مسیحیت (برخلاف ادیان غیرابراهیمی که انسان را جزئی از طبیعت تلقی می­کردند) نسبتِ انسان به طبیعت را نسبت سروری و مخدومی تلقی می­ کند. چرا که مسیحیت از داستان آفرینشی می­گوید که از یهودیت به ارث برده است. داستانی که حکایت از سلطه انسان بر جانواران دارد. بنابراین طبق شاکله­ی بحثِ وایت، مدعای اصلی او عبارت است از:
طبق داستان آفرینش، همه چیز برای انسان ساخته شده است و انسان بر همه چیز سلطه دارد.
انسان صرفاً جزئی از طبیعت نیست بلکه به صورت خدا آفریده شده است و در تعالی­ای که خدا نسبت به طبیعت دارد شریک است. نه تنها میان انسان و طبیعت ثنویت بلکه بر اراده خدا در مورد استثمار طبیعت به مقتصای غایات تأکید ورزید.
با توجه به آنچه گفته شد، مدعای اصلی وایت را می­توان در یک عبارت به­ طور خلاصه چنین بیان کرد: طبق داستان آفرینش، خدا خلقت را برای انسان آفریده و انسان را بر سایر خلقت برتری داده است. از این رو موجبات استثمار طبیعت را فراهم نموده است. بردگی طبیعت، موجب بی ­تفاوتی به آن و در نتیجه منجر به وضعی شده است که از آن با عنوان بحران یاد می­گردد.
به نظر می­رسد آنچه در رابطه با دیدگاه وایت اهمیت دارد، بررسی دیدگاه او مبنی بر این گفته است که این اراده خداوندی است که به موجب آن انسان، طبیعت را به استثمار می­کشد. درواقع مسیحیت با این باورِ کتاب مقدسی­اش موجب تخریب نگرش و رفتار انسان در تعامل با طبیعت است. آنچه دیدگاه وایت را برجسته و چالش­­برانگیز ساخته آن است که اگر چه وایت، مقصود خود از دین را دین مسیحیت آن هم از نوع یهودی­اش می­داند که بر ثنویت انسان و طبیعت صحه می­ گذارد و قائل به سروری انسان است؛ اما بازتاب مقاله مختصر و مؤثر لین وایت، آن را به نقطه­عطفی در تفکر دینی در قبال محیط زیست تبدیل کرده است.
هرچند وایت با اشاره به مفاد داستان آفرینش آن را سرآغازی بر جداییِ انسان و طبیعت و در پی آن بهره­کشی انسان تلقی کرد، اما احتیاط را سرلوحه کار قرار داد. با این گفته که دین مسیحیت دین پیچیده­ای است که در بسترهای مختلف پیامدهای مختلف دارد. برای روشن شدن این مطلب اشاره­ای به تفاوت میان کلیسای شرق و غرب دارد که با وجود مسیحی بودنِ هر دو منطقه، رشد فناوری در شرق همانند غرب نبود. این مسأله ریشه در رنگ و بوی دین­داری­شان دارد؛ دین­داری نه خود دین: «دلالت­های ضمنی مسیحیت درباره غلبه بر طبیعت در حال و هوای غربی با سرعت و سهولت بیشتری به منصه ظهور رسید.» (p:1206). لین وایت صراحتاً با اشاره به دین مسیحیت می­گوید: «عقیده­ی مسیحیت در باب خلقت برای فهم ما از بحران زیست­محیطیِ امروز معنای دیگری دارد» (Ibid).
وایت با اشاره به الاهیات طبیعی (اینکه خدا طبیعت را ساخته پس لابد طبیعت، نگرش خدا را مکشوف می­ کند) و پیشینه آن و نیز تکون علم غربی در طول سده­های میانه و بررسی تاریخی آن و همچنین روند دیدگاه عالمان مبنی بر اینکه وظیفه عالِم این است که همان افکار و اهدافی که خدا داشته است را بیابند، بدین نتیجه می­رسد که: «اگر چنین باشد باید گفت علم غربی در قالب الاهیات مسیحی ریخته شده است.» (Ibid). بعلاوه لین وایت تصریح می­ کند که «این نتایج به مذاق بسیاری از مسیحیان ناخوشایند است. همچنین چون علم و فناوری واژگانی مقدس­اند ممکن است کسانی را دو عقیده خوش آید؛ یکی این عقیده که علم جدید از منظر تاریخی از نتایج الاهیات طبیعی است و دوم فناوری جدید لااقل تا اندازه­ای تحقق این اصل عقیدتی مسیحی که آدمی بر طبیعت برتری دارد را تبیین کرد. براساس آثار زیست­محیطی، این علم و فناوری قدرت­هایی عنان گسیخته­اند که اگر چنین باشد مسیحیت بار گرانی از گناه را بر دوش دارد.» (Ibid). در نهایت، نتیجه­ای که وایت از بحث خود می­گیرد آن است که: با به کارگیری علم و فناوریِ بیشتر نمی­ توان از نتایج ویرانگر زیست­محیطی اجتناب کرد، مگر دین جدید بیابیم یا این دین قدیم را بازاندیشی کنیم. او دقیقاً تصریح می­ کند که علم و فناوری از طرز تلقی­های مسیحیانه ای نسبت به ربط انسان با طبیعت ناشی شده است که تقریباً همه به آن قائل­اند. نه فقط مسیحیان و نومسیحیان بلکه پسامسیحیان نیز به آن باور دارند.
وایت، دین جدید (حتی ادیانِ موجودِ هماهنگ با طبیعت) را با توجه به بافت غربی، چندان راه‌گشا نمی­داند و بیشتر قائل به بازاندیشی است. برای روشن شدن این بازبینی به قدیس فرانسیس آسیزی اشاره دارد. یعنی اعتقاد به فروتنی نسبت به همه مخلوقات، به زیر کشاندن مقام سلطنت انسان و پایه­ریزیِ نظامی که در آن همه مخلوقات برابر باشند. هرچند آسیزی در پی­ریزی این نظام ناموفق بود اما به نظر وایت توجه به چنین مواردی همچنان راه­گشا است. فرانسیس نیز معتقد بود که این بحران و بی­نظمیِ فزاینده، نتیجه­ علم و فناوریِ ناشی از طرز تلقیِ مسیحیانه است؛ اینکه با قطع نظر از طرز تلقیِ خاص نسبت به طبیعت که ریشه در اصول اعتقادی مسیحیت دارد نمی­ توان رشد فناوری و علم را از لحاظ تاریخی فهم کرد. وی معتقد است اگر این اصل موضوعیِ مسیحیت را که طبیعت هیچ فلسفه­­­ی وجودی جز خدمت به انسان ندارد را طرد نکنیم، بحران با این وخامت پابرجاست.
درواقع وایت در بند آخر مقاله خویش نتیجه ­گیری و راه­حل نهایی را اعلام می­ کند: «اینکه علم و فناوریِ ما به حدی رنگِ نخوتِ مسیحیتِ راست­اندیشانه نسبت به طبیعت دارد که از این دو نمی­ توان راه­حلی برای بحران انتظار داشت. اما چون ریشه­­ی گرفتاری دینی است راه­حل آن نیز ذاتاً دینی است. بنابراین باید سرشت و سرنوشت خود را بازاندیشی و از نو فهم کنیم.» (p:1207).
با توجه به اظهارات وایت، آنچه در وهله­ی اول مشهود است این است که مقصود وایت از دین براساس اشارات صریح وی، دین یهودی- مسیحی است. اما با توجه به اشارات وی مبنی بر داستان خلقت و مقام انسان، به نظر می­­رسد هر دینی که چنین مفاد و آموزه­هایی در برداشته باشد (یعنی قائل به برتری انسان بر سایر مخلوقات) را نیز شامل خواهد شد.[۱۷۵] از سویی وایت در میان ادیانی که هماهنگ با طبیعت هستند تنها به ذکر ادیان باستانی و ادیان آسیایی مانند «ذن بودیسم» و امثال آن اشاره نموده است. دیدگاه­ های تبیین کننده­ وایت نیز نقد وایت بر دین را تنها منوط به دین مسیحیت ندانسته و آن را به کل ادیان ابراهیمی تعمیم داده­اند.
نوع زندگی انسان­ها به عنوان یکی از موجوداتِ جهان، در مقایسه با دیگر انواع، تأثیراتی دگرگون کننده بر طبیعت داشته است که البته میزان این تأثیر در طول زمان، یکسان نبوده است. برای مثال اگرچه تغییر شیوه ­های کشاورزی، شکار و غیره بر محیط تأثیر زیادی داشته است اما با گذشت زمان و ورود علم و فناوری و پیوند آن دو، این تغییرِ محیط، شتاب و قوت بیشتری یافته است. وایت با ردیابیِ میزان این دگرگونی بدین مهم می­رسد که باورهای انسان­ها در شکل­دهی زندگی و رفتارشان با محیط تعیین کننده است. برخلاف تصور عموم که پیشرفتِ علم و فناوری را عامل اصلی تخریب می‌دانند اما به واقع این نکته مغفول مانده است که علم و فناوری از کجا ریشه دواند و تخریب را سرعت بخشید. وایت به بزرگ­ترین انقلاب روانی در تاریخ فرهنگ غرب یعنی غلبه­ مسیحیت بر ادیان غیرابراهیمی اشاره می‌کند، اینکه عادات رفتاری هر روزه­ی انسان­ها ولو به­ طور مستتر تحت­تأثیر همان ایمان مسیحی است. مسیحیتی که با تعالیِ انسان، و سروری او بر سایر مخلوقات، موجبات استثمار و به­تبع آن تخریب محیط زیست توسط انسان را فراهم نمود. اینکه انسان جدای از طبیعت است و کل عالم برای نفع انسان شکل گرفته، در شکل­دهی نگرش و رفتار انسان در مواجهه با محیط زیست تعیین­کننده است. در حالیکه ادیان غیرابراهیمی با جاندارانگاری موجودات غیرانسانی، موجبات تکریم و احترام و اهمیت به روحیه­ی طبیعت را فراهم می­نمودند و همین طرز نگاه، رفتاری احترام­آمیز با طبیعت را می­طلبید.
به­ طور خلاصه، براساس ادعای وایت که باورهای انسان­ها تعیین­کننده رفتار است، رفتارهای مخرب­گونه­ انسان­ امروزین ریشه در باور مسیحیت دارد. یعنی برتری انسان بر سایر انواع و اینکه خدا همه چیز را برای انسان خلق نموده است، شکل­دهنده رفتار انسان با محیط زیست و در نتیجه ریشه­ بحران فعلی می­باشد. البته وایت قائل به کنار نهادن باورهای مسیحی و یا رد مسیحیت نیست، بلکه از آنجا که این مشکل (بحران محیط زیست) دینی است راه­حل آن را هم دینی می­داند.

۳-۲-۳-۳- برهان و مستندات

از آنجا که علت بحران­های حاضر در بدو امر، رشد صنعت و تکنولوژی می­باشد، وایت کار خود را با بررسی تکنولوژی و پیشرفت آن می­آغازد. او برای پی بردن به ماهیت تکنولوژی غرب، به سده­های میانه برگشت. اما از آنجا که مدعای اصلی وایت در مورد بحران­­های زیست­محیطی، برآمده از تأثیر آموزه­های مسیحیت در رابطه­ میان انسان و طبیعت است، بنابراین بررسی خود را در خصوص رشد تکنولوژی و ماهیت آن و تأثیری که بر بحران داشته است را نیز بر مبنای ربط آن به دین پی می­گیرد. برای مثال به معرفیِ گاوآهن­های سنگین به­عنوان کاتالیزوری برای تغییر رویکرد در باب رابطه بشریت با طبیعت پرداخته است. اینکه، گاوآهن با چنان خشونتی به زمین حمله می­ کند که اساساً نیازی به این همه خشونت نیست؛ همچنین این رویکرد جدیدِ سلطه، به تقویم­های مصور غربی نیز کشانده شد. این باورها در بی‌توجهی و نگرش انسان به طبیعت به غایت تأثیرگذار است.
بنابر دیدگاه وایت، بی­نظمی فزاینده کنونیِ محیط کره زمین، فرآورده فناوری و علم پویایی است که از همان جهان­بینیِ غرب سده­های میانه نشأت پذیرفته است. منشأ این علم و فناوری هم، ناشی از طرز تلقی مسیحیت در باب ربط و نسبت انسان با طبیعت است. وایت بر این تصور بود که این مدل از مسیحیت نیازمند بازنگری به شکلی قابل قبول­تر برای جهان است.
دیدگاه مسیحی درباب ربط و نسبت انسان با محیط زیست مبتنی بر اسطوره آفرینش است. اسطوره­ای که از یهودیت به ارث برد. مستندات وایت همه مبتنی بر داستان آفرینش است، آن­گاه که خداوند همه موجودات و کل خلقت را ایجاد نمود و سپس آدم را خلق نمود. آدم با نامگذاریِ مخلوقات، سلطه خود بر آنها را تثبیت نمود. خداوند همه خلقت را برای نفع و حکومت آدم آفریده است؛ یعنی هیچ چیز در عالم طبیعت هدفی جز برآوردن اهداف انسان نداشت، هرچند که بدنش از خاک رس ساخته شده است صرفاً جزء طبیعت نیست؛ بر صورت خدا آفریده شده است. استناد دیگر وایت با توجه به کتاب مقدس، با اشاره به سفر پیدایش باب­های اول و دوم است: «بارور شوید و تکثیر شوید، زمین را پر کنید و به انقیاد درآورید و حکومت کنید بر ماهیان دریا و پرندگان هوا و هر موجود زنده­ای که بر روی زمین حرکت می­ کند.» (پیدایش، ۱: ۲۸ و ۲۷). وایت از این دیدگاه مسیحی نتیجه می­گیرد که عالم و همه خلقت خدمتگزار آدم است و هدفی هم جز خدمتگزاری و نفع­رسانی به انسان­ها ندارد.

۳-۲-۳-۴- نتیجه ­گیری از دیدگاه وایت

وایت با استناد به فقراتی از کتاب مقدس و براساس داستان آفرینش و فرمان خداوند به انسان، مدعای خود را پیش کشیده است. مدعایی مبنی بر اینکه باور انسان، شکل­دهنده­­ی نوع رابطه انسان با محیط زیست است و این باور نیز در گرو دین می­باشد. استدلال وایت در بررسی وضعیت محیط زیست، بر این اساس است که مسیحیت با توجه به آنچه در کتاب مقدس آمده است، باور و تفکری استثمارگونه شکل داده است. وایت در مقاله خویش به صراحت، درمورد اینکه مسیحیت به انسان­ها درباره رابطه­شان با طبیعت چه گفته­اند سخن به میان آورده است. او این نسبت و رابطه را با اشاره به تفکر باستانی و اساطیر اولیه آغاز می­ کند که بر مبنای آن تفکر، اساساً جهان آغازی نداشته است. در حالیکه براساس مسیحیت، جهان آغاز و داستانِ پیدایشی داشته است. براساس این داستان، همه چیز برای نفع و اهداف انسان خلق شده است. به عبارتی همه خلقت در خدمت انسان است. وایت تصریح می­ کند که تا این اصل مسیحی که طبیعت هیچ فلسفه وجودی­ای جز خدمت به انسان ندارد را طرد نکنیم همچنان بحران ­زیست محیطی رو به گسترش خواهد بود. درواقع وایت و هم­فکرانش بر این عقیده­اند که این آموزه کتاب مقدس (زمین صرفاً برای استفاده­ی بشر به ­وجود آمده است) موجب عملکرد نادرست انسان شده است.
۳-۲-۳-۵- بازتاب مقاله وایت
به رغم تکذیب جدیِ فرض وایت از سوی مخالفانِ دیدگاه وایت؛ نویسندگان بسیاری، گناهِ نگرشهای مخرب به محیط زیست را به پای جهان­بینیِ یهودی- مسیحی می­نویسند. در این زمینه می‌توان به ایان مک هارگ[۱۷۶] اشاره نمود که در کتاب طراحی با طبیعت[۱۷۷] (۱۹۶۹) گفته است: «ادیان بزرگ غربیِ برآمده از یکتاپرستی، منبع مهم نگرش اخلاقی ما هستند. یکی از این نگرش­ها، یکتایی انسان است. در موضوع انسان- طبیعت، داستان کتاب مقدس از خلقت در سفر پیدایش از باب اول، غالباً منبع قابل قبولی در توصیف نقش انسان و قدرت اوست. نه تنها نمی­تواند مطابق با واقعیت آنگونه که ما شاهد آن هستیم باشد، بلکه بر سلطه و انقیاد انسان بر طبیعت پای­فشاری نموده؛ غرائز مخرب در انسان را تشجیع می­ کند تا احترام و آفرینندگی را.» (۲۶ :(McHarg. توین­­بی نیز تاحد زیادی دیدگاهی مشابه با وایت داشت. او دو دلیل برای تخریب گسترده­ی انسان درنظر گرفته است، یکی اینکه انسان مدرن، جهان طبیعی را به چشم یک موجود زنده – آنگونه که خودش زنده است – نگاه نمی­کند. به این معنی که او طبیعت را چیزی اساساً متفاوت از خود می­بیند. با وجود آنکه زندگیِ جهان طبیعی ممکن است متفاوت از زندگی انسان باشد اما حقیقت این است که این دو زندگی در رابطه­ای متقابل با هم هستند و بخشی از زندگیِ بزرگتر و در هماهنگی با هم­اند. دومین دلیل، برخاسته از یکتاپرستی یهودی است. باور به اینکه خودش نزدیکترین مخلوق به خداست و بدین ترتیب این تفکر شکل گرفت که سایر موجودات برده و در خدمت اویند. این ایده، پایه­ تمامی جنبه­ های تفکر انسان مدرن قرار گرفت و ترکیب این دو دلیل، رشد تمدن علمی- تکنولوژیکال را فراهم نمود.
مطابق آیات سفر پیدایش که پیش از این اشاره شد، خداوند همه مخلوقات را در اختیار انسان قرار داد تا هرطور که می­خواهد از آنها بهره برد. این عقیده موجب جدایی انسان از محیط زیست طبیعی­اش می­ شود و این به منزله­ مجوزی برای بهره ­برداری انسان از محیط زیستی بود که دیگر مقدس تلقی نمی­شد. آن احترام و هیبتی که انسان سابقاً نسبت به محیط زیست داشت، با یکتاپرستی یهودی و مسیحی و اسلامی برداشته شد (Ikeda, 2007: 28). توین­­بی براین عقیده بود که رابطه انسان و طبیعت به­هم ریخته است و راه­حل چنین مسأله­ای در بازگشت به دین همه­خدایی است[۱۷۸] (زاهدی، ۱۳۷۹: ۴۰).
فاس (۲۰۰۹)، که از موافقان دیدگاه وایت است، براین عقیده است که مردمِ جوامع صنعتی مدرن، مفهوم ارتباط با طبیعت و تقدس طبیعت را از دست داده­اند. از این فقدان ارتباط، به بحران زیست‌محیطی نیز یاد می­ شود و کتاب­ها و مقالات بی­شماری در سوگ و آگاهی از این فقدان به رشته تحریر درآمده است. مردم باید آنچه را که از دست داده­اند از پیشنیانِ ماقبل صنعتی خویش فراگیرند. مقاله­ مشهورِ وایت، مسیحیت را عامل این پیشامد می­داند. هیچ بیانی کامل­تر از عبارات وی نمی‌تواند اشتباه و گناه مسیحیت را بیان کند: «به لحاظ تاریخی، علمِ طبیعی ثمره­ی الاهیات طبیعی است. تکنولوژیِ مدرن حداقل تا حدی با اصل مسیحیِ تعالی انسان و سلطه­ی به­حق انسان بر طبیعت قابل توضیح است. مسیحیت پیوند میان علم و تکنولوژی را برقرار ساخت در حالیکه سابق بر این به مدت قرن­های متمادی، علم و تکنولوژی فعالیت­های کاملاً جدا داشتند و این پیوند به بشر قدرتی داد که نتایج زیست ­محیطی آن را شاهدیم. اگر چنین باشد مسیحیت بار عظیمی از گناه را به دوش می‌کشد. علم برای توضیح و توصیف یک درخت هیچ نیازی به روح ندارد و این هماهنگ با دیدگاه مسیحیت است.» (White,1967:1206) همچنین گفته است: «به مدت تقریباً دوهزار سال، مبلغان مسیحی بیشه­های مقدس را که بت­پرستی می‌دانستند، قطع کردند چرا که روح در طبیعت (جاندارانگاری)‌ را بت­پرستی می­دانستند» (Ibid). فاس (۲۰۰۹)، مبنای استدلال وایت در این مورد را درست می­داند: بنابر گفته­ی وایت «برای یک مسیحی، درخت جز واقعیتی فیزیکی و مادی چیزی بیش نیست» (Ibid)؛ این اتفاق افتاده است. توجه به درخت کریسمس در زمستان با نشانه­ های دینی که به عنوان واقعیتی مادی، و با رنگ و لعاب دینی یاد می­ شود. اما وایت از این نکته غافل بوده است که برای مسیحیت یک درخت، چیزی بیش از واقعیت فیزیکی است. درخت، خلقت خداست درست مثل بیشه­ی مقدس، مقدس است! درخت بی­گناه است چرا که روحی از خود ندارد. این برخلاف دیدگاه بت­پرستان است که قائلند یک درخت خودش الوهیت دارد. از نظر بت­پرستان، درخت به عنوان موجودی زنده خویشاوند ماست. ادعای اصلی وایت در اتهام به مسیحیت درست است. اول اینکه علم مدرن ریشه در الاهیات طبیعی دارد. همانطور که وایت اشاره کرده است: «از قرن ۱۳ به بعد تا زمان لایب­نیتس و نیوتن، از جمله خود این دو، هر دانشمند بزرگی، در تلاش برای توضیح انگیزه‌هایشان با اصطلاح (مفاهیم) دینی بود.» (Ibid)؛ دوم اینکه تکنولوژیِ مدرن تا حدی به عنوان ثمره­ی پیروی از فرمان خدا در صفحات آغازین کتاب مقدس توضیح داده شده است[۱۷۹]. سوم آنکه علم و تکنولوژی قویاً متحد شده ­اند، پیوندی که پیش از اظهارات وایت شروع شده بود (Foss, 2009:170).
برخلاف دیدگاه­ های مخالفان، کسانی هم مانند ریچارد تی. رایت (۱۹۷۰)[۱۸۰] در مقاله­اش با عنوان مسئولیت در قبال بحران زیست­محیطی[۱۸۱] با اشاره به فقراتی از کتاب مقدس، به بررسی دیدگاه­ هایی که علیه این آیات آمده و نیز تحلیل خویش از آنها پرداخته است. وی با اشاره به آیات فوق بر این باور است که درک ارجاع وایت به «این اصل مسیحی که وجود و خلقتِ طبیعت هیچ هدفی جز برای خدمت به انسان نداشته» ((White,1967:1205 سخت است. ریچارد تی. رایت در این کتاب، این اتهام به مسیحیت که مسئول بحران زیست­محیطی است را مورد بررسی نقادانه قرار داده است. بنابر دیدگاه وی، گزارش کتاب مقدس و تاریخ علم و تکنولوژی نشان می­دهد که بدفهمیِ فعلی و استثمار محیط زیست ناشی از حرص، بی­دقتی و نادانی انسان و نه باورهای دینی است. درنهایت وی نتیجه‌گیری می­ کند که متهم دانستن مسیحیت درباب بحران زیست­محیطی موجب کردار نادرست انسان می­ شود و آسیب­های زیادی را به همراه دارد.
درباب این موضوع، فینسترا[۱۸۲] (۱۹۶۹) درباره مقاله وایت چنین نظر داده است: چنین اظهاری [از سوی وایت] می ­تواند نتیجه مطالعه­­ی «رفتارِ» مسیحیان باشد. من نظر وایت را در باب اختلافِ میان رفتار مردم و واقعیت کتاب مقدس که بایستی پایه­ رفتار انسان را شکل دهد، ترجیح می­دهم. این یادآوری برای همه انسان­ها بسیار سودمند است که مسیحیت، دیدگاه مثبت و سودمندی درباره رابطه خدا، انسان و طبیعت برای گفتن دارد. انجیل دربردارنده اخبار نیکی برای طبیعت و نیز انسان است.
پاتریک دوبل[۱۸۳] در مقاله خویش (۱۹۷۷)، به سبب ارجاعات فراوان کتاب­های زیست­محیطی به مقاله وایت، درصدد کشف ریشه ­های بحران برآمد. دوبل بر این عقیده است که تجزیه و تحلیل وایت در مقاله­اش، به لحاظ تاریخی دقیق نمی ­باشد. با این حال، دوبل مقاله وایت را زمینه­­ای برای پاسخ به این تجزیه و تحلیل و تردید­های ایجاد شده می­داند. به نظر او، این مقاله به مسیحیان کمک نمود تا جامعه مسیحی درصدد تشکیل یک اخلاق زیست­محیطیِ خدامحور برآیند. دوبل با ذکر بخش­هایی از کتاب مقدس دیدگاه سنت مسیحی را در باب محیط زیست روشن می­نماید. او با اشاره به امانتداری، مسئولیت، مالکیت خداوند، تعهدات انسان و موارد مشابه از کتاب مقدس، دین مسیحیت و آموزه­های کتاب مقدس را حافظ طبیعت می­داند.
مک هارگ (۱۹۶۹) در جدی­ترین اتهام خود به مسیحیت مدعی است که سفر پیدایش باب ۱ آیه ۲۸، مسئول تخریب زیست­محیطیِ قرن بیستم بدست انسان می­باشد. چرا که این آیه اساساً موجب تهییج غریزه حیوانی انسان شده است. سایر مورخین با افتخار گفته­اند که همین متن، این آموزه­­ی کتاب مقدس، رشد علم و تکنولوژی را امکان­ پذیر ساخته است.

۳-۳- دیدگاه سیدحسین نصر

سیدحسین نصر، بنیانگذار بحث­­های حاضر درباب «اسلام و محیط زیست»، «پیامدهای معنوی بحران محیط زیست» و نیز «دین و بحران محیط زیست» می­باشد (Taylor, 2005). انسان متجدد زمانی که به فراموش کردن خویش تن داد در واقع دستش در آتشی که خود برافروخته بود سوخت. انسانی که به شیوه­­ی فاوست[۱۸۴] روح خویش را در قبال سلطه و سیطره­ی بر محیط طبیعی فروخت، باعث پدید آمدن اوضاع و احوالی شد که همین سیطره­ی بر محیط، به خفقان آن محیط انجامید و نه فقط زیست­بوم­کشی که در نهایت خودکشی را نیز در پی داشت (نصر، ۱۳۸۳: ۲۴).

۳-۳-۱- زندگی­نامه و خاستگاه فکری نصر[۱۸۵]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...