۲-۴-۷-۱) بررسی آیه­ی«عدو»:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ قَدْ کَفَرُوا بِما جاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً فِی سَبِیلِی وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَیْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبِیلِ»[۱۵۹]: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مى‏کنید، در حالى که آن­ها به آن­چه از حقّ براى شما آمده کافر شده‏اند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ایمان به خداوندى که پروردگار همه شماست از شهر و دیارتان بیرون مى‏رانند اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنودیم هجرت کرده‏اید (پیوند دوستى با آنان برقرار نسازید!) شما مخفیانه با آن­ها رابطه دوستى برقرار مى‏کنید در حالى که من به آن­چه پنهان یا آشکار مى‏سازید از همه داناترم! و هر کس از شما چنین کارى کند، از راه راست گمراه شده است!
بیان نکات آیه:
۱) در این آیه، عدوّ به معنی جمع آمده یعنی به معنی دشمنان است، به قرینه­ی این­که فرموده: آن­ها را اولیای خود نگیرید.[۱۶۰]
۲) این آیه نازل شده در حق حاطب بن ابى بلتعه و سبب نزول آن بود، زنى به نام ساره مولاه ابى عمرو بن صیفى بن هاشم بن عبد مناف از مکه به مدینه آمد حضور پیغمبر اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) دو سال بعد از جنگ بدر آن حضرت به او فرمود: آمده‏اى مسلمانان بشوى، گفت: خیر ،فرمود: هجرت کرده‏اى عرض کرد :خیر، چون مولاى من شمائید و من در مکه مولائى ندارم بسیار محتاج شده‏ام آمده‏ام تا به من چیزى مرحمت بفرمائید تا باز گردم به سوى مکه فرمود چرا از اهل مکه درخواست ننمودى و آن زن در مکه پیشه‏اش غنا و نوح سرائى بود عرض کرد پس از روز بدر کسى رغبت و میل پیدا نکرد و خوانندگى من رسول خدا به فرزندان عبد المطلب فرمود: چیزى به او بدهید تا بر گردد به مکه، آن­ها ده دینار و لباس و شترى به او دادند.[۱۶۱]در این موقع حاطب نزد ساره آمد و نامه­ای نوشت و به او داد و همراه خود برد، پیامبر از طریق وحی این امر را متوجه شد وعده ای را برای تعقیب او فرستاد، وقتی او را در همان جا که پیامبر فرموده بود یافتند؛ از او نامه را خواستند و او نامه را نمی داد، آن­گاه امام علی(ع) آن زن را تهدید کرد، آن گاه آن زن، نامه را از میان گیسوانش بیرون آورد. امیر مؤمنان (ع) نامه را گرفت و نزد پیامبر خدا (ص) آورد و پیامبر خدا (ص) به حاطب گفت: «اى حاطب این چیست؟ حاطب گفت: اى پیامبر خدا، به خدا قسم که من دورویى نورزیدم و تغییر نیافتم و عوض نشدم و هم­چنان گواهى مى‏دهم که خدایى نیست به جز خدا و تو بی گمان به حق پیامبر خدایى، ولى اهل و خانواده‏ام درباره خوش رفتارى قریش با ایشان به من نامه نوشتند و من خواستم که خوش رفتارى قریش را با خانواده‏ام پاداشى داده باشم.[۱۶۲]

۲-۴-۸) بطانه:
بطانه، به معنای ِلباس زیرین است و کنایه از محرم اسرار است.[۱۶۳]
صاحب کتاب «التحقیق» در ذیل واژه­ی «بطانه»می­نویسد: البطانه: خلاف الظهاره[۱۶۴]: یعنی؛ بطانه به معنی لباس زیرین و مقابل آن لفظ «ظهاره»، به معنایِ لباس بالایی می­باشد. صاحب قاموس ذیل واژه­ی «بطانه »می­نویسد: «لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ…»[۱۶۵] ؛ بطانه به معنی هم راز و کسی که به باطن امر و اسرار مطّلع باشد جز از خودتان همراز نگیرید، کفّار را به باطن امر مطّلع نگردانید و با آن­ها مشورت نکنید آن­ها در ناراحت کردن شما کوتاهى ندارند.[۱۶۶]بِطانَه‏: برخلاف ظهاره ؛ یعنى آستر هر چیز. بِطَانَه : به صورت استعاره براى کسى که از باطن کار تو با اطّلاع است.[۱۶۷]«بطانه» در لغت به معناى فرد مورد اعتمادى است که انسان کارهاى سرّى خود را با او در میان مى‏گذارد و او آن­ها را فاش نمى‏کند. این کلمه مأخوذ است از بطانه الثوب، یعنى جامه زیرین و نظیر این است گفته عرب که مى‏گوید: فلان شعار فلان یعنى فلانى جامه زیرین فلانى است. و از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرمود: «یاران و نزدیکان انسان هم­چون جامه زیرین و سایر مردم به منزله لباس رویین هستند»[۱۶۸]
از رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) روایت شده که «ما بعث اللّه من نبىّ و لا استخلف من خلیفه إلّا کانت له بطانتان، بطانه تأمر بالخیر و تحضّه علیه، و بطانه تأمره بالشّرّ و تحثّه علیه»: (هیچ پیامبرى را خدا مبعوث نکرد و جانشینى براى او نگزارد مگر این­که دو گونه اصحاب و محرم داشته‏اند:
۱- بطانه و یار و محرمى که او را به خیر ترغیب مى‏نماید.
۲- بطانه و یار و محرم که بر شرّ و بدى تشویق مى‏نماید.[۱۶۹]
این واژه تنها یک بار در قرآن ذکر شده است و به صورت کنایه در مورد کسی که او را برای اطلاع از کار خود برمی­گزنیم استعمال می­ شود.[۱۷۰] از این­رو بطانه در اصطلاح به دوست پنهانی، دوست، همراز و کسی که باطن امر و اسرار مطلع است گفته می­ شود.[۱۷۱]
۲-۴-۸-۱) بررسی آیه­ «بطانه»:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَهً مِنْ دُونِکُمْ لَا یَأْلُونَکُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتْ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ»[۱۷۲]
مجاهد گوید این آیه درباره آن عده از مسلمانان نازل شد که به علت نزدیکى و دوستى و هم­پیمانى و همسایگى و خویشاوندى رضاعى با منافقان و بعضى یهودیان صمیمیت و پیوند داشتند. خداى­تعالى در این آیه آنان را از ارتباط نزدیک با اغیار بر حذر داشت تا در فتنه نیفتند و اغفال نشوند.[۱۷۳]
در این آیه شریفه،«ولیجه» (خویشاوند نزدیک) را« بطانه» (آستر) نامیده و وجهش این است که آستر به پوست بدن نزدیک است. تا رویه (ظهاره) لباس. چون آستر لباس بر باطن انسان اشراف و اطلاع دارد و مى‏داند که آدمى در زیر لباس چه پنهان کرده، خویشاوند آدمى هم همین طور است، از بیگانگان به آدمى نزدیک­تر و به اسرار آدمى واقف‏تر است. و جمله«لا یَأْلُونَکُمْ» به معناى«لا یقصرون فیکم» است. یعنى دشمنان از رساندن هیچ شرّى به شما کوتاهى نمى‏کنند[۱۷۴] و این که خداى­تعالى فرمود:«لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ» به این معنا است که دوستى که در دیانت یا به قول بعضى در قرابت به پایه شما نمى‏رسد انتخاب و اتخاذ نکنید.[۱۷۵]
قرائتی در تفسیر این آیه می­نویسد: «بِطَانَهً» از بطن، بطن یعنى شکم و درون، لباسى که به شکم مى‏چسبد، لباس زیر را مى‏گویند؛ «بِطَانَهً»، «مِنْ» یعنى از «دُونِکُمْ» :یعنى غیر خودتان، از غیر خودتان نگذارید کسى به درونتان بچسبد، یعنى نگذارید عوامل نفوذى بروند در تشکیلات شما، جاسوس‏هاى بیگانه را راه ندهید، بیگانه را راه ندهید، رازدارى کنید، همه اطلاعات را به همه کس نگویید. این آیه مى‏گوید مسلمان‏ها باید رازدار باشید. آخرِ آیه مى‏گوید که‏ «إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ»، یعنى اگر عقل دارید؛ ایمان تنها کافى نیست، چون مى‏گوید:اى مؤمن، اگر عاقلى باید این کارها را بکنى. پیداست مى‏شود آدم دین داشته باشد ولى عقل نداشته باشد.[۱۷۶]ولی متأسفانه بسیاری از پیروان قرآن از این هشدار غفلت ورزیده­اند در نتیجه گرفتار نابسامانی­های فراوان شده ­اند هم­اکنون نیزدر اطراف مسلمان دشمنانی هستند که خود را به دوستی می­زنند معلوم می­ شود که دروغ می­گویند: اما مسلمانان فریب ظاهر آن­ها را خورده و به آن­ها اعتماد می­ کنند، در صورتی که آن­ها برای مسلمان جز پریشانی و بیچارگی و تباهی چیزی نمی­خواهند و از ریختن خار بر سر آن­ها و به دشواری کردن کار آن­ها کوتاهی ندارد و تمام نقشه­ها و اهدافشان شکست و به بند کشیدن اقتصادی، فرهنگی و… می­باشد.
۲-۴-۹) ولیّ:
ولاء و ولایت (به فتح وکسر واو)، ولیّ و مولی و امثال این­ها همگی از ماده­ «و ل ی»در مجموع ۲۳۲ بار در قرآن کریم آمده است.[۱۷۷]
ولیّ‏: وَلَاء و تَوَالِی‏ یعنى دوستى و صمیمیت که دو معنى از آن‏ها حاصل می­ شود و افزون می­گردد تا جایی­که میان آن معانى چیزى که از آن­ها نباشد نیست و این معنى یعنى دوستى براى نزدیکى، مکانى، نسبى، دینى، بخشش و یارى کردن و اعتقاد و ایمان به­کار می­رود. وِلَایَه- با کسره حرف (و) یارى کردن است، ولىّ- وَلَایَه- با فتحه حرف (و) سرپرستى است و نیز گفته شده هر دو واژه حقیقتش همان سرپرستى است که کارى را به عهده بگیرند. وَلِیّ‏ و مَوْلَى‏- در آن معنى به­کار می­رود که هر دو در معنى اسم فاعل هستند.[۱۷۸]
مصطفوی در تعریف واژه «ولیّ» می­نویسد: ولىّ: أصل صحیح یدلّ على قرب[۱۷۹]؛ ولیّ در اصل دلالت بر قرب و نزدیکی می­ کند. وَلِی‏: سرپرست و اداره کننده امر. و نیز به­معنى دوست و یارى کننده و غیره آید.[۱۸۰]
طبرسى ذیل‏ آیه­ی «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ‏ »[۱۸۱] نوشته است:
ولىّ از «ولى» است به معنى نزدیکى بدون فاصله و او کسى است که به تدبیر امور از دیگرى احقّ و سزاوارتر است.[۱۸۲] به رئیس قوم والى گویند که به تدبیر و امر و نهى امور نزدیک و مباشر است. به آقا مولى گویند که به امر بنده سرپرستى و مباشرت می­ کند به بنده مولى گویند که با اطاعت مباشر امر مولى است و از آنست ولىّ یتیم که مباشر مال یتیم و اداره اوست.[۱۸۳]
علامه امینی در تبین معنای مؤلا که از ولی مشتق است، ۲۷ معنا را نقل کرده است، یکی از معانی آن؛ ولایت و سرپرستی است.[۱۸۴]
صاحب کتاب التحقیق می گوید: مفاهیمی همانند نزدیکی، دوستی، یاری رساندن و پیروی کردن از آثار و نشانه­ های اصل «ولی» می­باشند که با توجه به اختلاف موارد به دست می­آیند.[۱۸۵]
۲-۴-۹-۱) بررسی آیه­«ولیّ»:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‏»[۱۸۶]: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! یهود و نصارى را ولّى (و دوست و تکیه‏گاه خود،) انتخاب نکنید! آن­ها اولیاى یکدیگرند و کسانى که از شما با آنان دوستى کنند، از آن­ها هستند خداوند، جمعیّت ستمکار را هدایت نمى‏کند.
شأن نزول این آیه، مربوط به زمان پیامبر (ص) بعد از جنگ بدر یا احد بود که بعضی از مسلمان خواستند با یهود و نصاری معاشرت کنند تا به جهت خوف از مشرکان به آن­ها پناه ببرند، لکن خطاب آن عام است و تا قیامت به تمام مؤمنان است. این آیه این درس را به مسلمانان می دهد که هیچ­گاه این دو گروه ِیهود و نصاری را به عنوان ولی و دوست و تکیه گاه خود نگیرید. زیرا که صرف نظر از این­که بین خودشان عداوت و بغضا دارند ولی در عداوت با اسلام و قرآن و مسلمانان یک دل و یک جهتند اگر دیدید با شما اظهار دوستی کردند، بدانید که می­خواهند شما را استثمار کنند و حیثیت­های شما را از بین ببرند و دین شما را از دست شما بگیرند[۱۸۷].
۲-۴-۱۰) نفاق:
نفاق از ماده «نفق» با مشتقاتش در قرآن کریم،۱۱۱ بار آمده است .[۱۸۸] نفق‏:«نفق (بر وزن فرس) و نفاق (به فتح ن) به معنى خروج یا تمام شدن است».[۱۸۹]
نفاق مصدر است به معنى منافق بودن، منافق کسى است که در باطن کافر و در ظاهر مسلمان است‏[۱۹۰]: «یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ‏».[۱۹۱]
طبرسى در وجه این تسمیه می­گوید: منافق به سوى مؤمن با ایمان خارج می شود و به سوى کافر با کفر و در جاى دیگر می­گوید: علت این تسمیه آنست که منافق از ایمان به طرف کفر خارج شده است.[۱۹۲]
ناگفته نماند: نَفَق‏ (بر وزن فرس) نقبى است در زیر زمین که درب دیگرى براى خروج دارد و در آیه‏«… فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِیَ‏ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ…»[۱۹۳] ؛ مراد همان نقب است یعنى اگر بتوانى نقبى در زمین یا نردبانى بر آسمان بجوئى. لذا منافق را از آن منافق گوئیم که از ایمان خارج شده چنان­که از طبرسى نقل شد و یا از درى وارد و از در دیگرى خارج شده چنان­که از راغب نقل گردید.[۱۹۴]
۲-۴-۱۰-۱) نکاتی پیرامون واژه «نفاق » و«منافق»:
منافق از منظر قرآن خطرناک‌ترین افراد در یک جامعه منافقان هستند؛ چرا که تکلیف انسان در برابر آن­ها روشن نیست. نه واقعاً دوست‌اند و نه ظاهراً دشمن؛ از امکانات مومنین استفاده می‌کنند و از مجازات کفار ظاهراً مصون‌اند؛ ولی اعمال‌شان از کفار بدتر است. لذا منافق از کافر خطرناکتر و عذاب او در آخرت از کافر سخت­تر است زیرا که به حکم دزد خانگى است و پلى است که کفّار به­وسیله آن به خراب­کارى در اسلام راه می­یابند، قرآن مجید می­فرماید:« إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً»[۱۹۵] : منافقان در پایین‏ترین درکات دوزخ قرار دارند و هرگز یاورى براى آن­ها نخواهى یافت! (بنا بر این، از طرح دوستى با دشمنان خدا، که نشانه نفاق است، بپرهیزید!
و نیز فرموده:« وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ»[۱۹۶]: خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده جاودانه در آن خواهند ماند- همان براى آن­ها کافى است! و خدا آن­ها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگى براى آن­هاست!
در صدر اول اسلام منافقان در کارهاى رسول خدا (صلّى اللّه علیه و آله) بسیار کار شکنى کردند حالاتشان اغلب در سوره توبه که در سال نهم هجرت نازل شده و در سوره منافقون و جاهاى دیگر مذکور است و نیز زنان منافق نیز کم نبوده‏اند که قرآن پنج بار «منافقات» را در ردیف «منافقین» آورده است.[۱۹۷]
خطر این قشر برای اسلام و مسلمان تا آن­جاست که پیامبر(ص)، قهرمان و مقاومی که در برابر قدرت­های بزرگ و دشمنان سر سخت اسلام بدون هیچ ترس و بیمی ایستاد و سر­سختانه می­خروشید و می­جنگید، در مورد نقشه­های خائنانه­ی منافقین بر پیکر امت اسلام فرمود: «من بر امتم نه از مؤمنان بیمناکم، نه از مشرکان؛ مؤمن، ایمانش مانع ضرر اوست و مشرک، خدا او را به خاطر شرکش رسوا می کند ولی من از منافق بر شما می ترسم که از زبانش علممی ریزد(ودر قلبش کفر وجهل است)سخنانی می­گوید که برای شما دل پذیر است، اما اعمالی (در خفا)انجام می­دهد که زشت و بد است.[۱۹۸]
۲-۴-۱۰-۲) اقسام نفاق:
نفاق به معنى دو رویى و مخالف بودن ظاهر با باطن است و براى آن اقسامى است:
الف) نفاق در عقیده: این قسم از نفاق عبارت است از این­که؛ شخص در باطن کافر و مشرک و طبیعى و منحرف باشد، ولى در ظاهر اظهار اسلام و ایمان کند و یا جزءِ فرق باطله و اهل بدعت و ضلالت باشد ولى اظهار تشیّع نماید و این نوع از نفاق اعظم و اشدّ و اقبح اقسام کفر است زیرا علاوه بر کفر باطنى، شامل مکر و حیله و خدعه نسبت به مسلمانان نیز می باشد و آن­چه از مصائب و بدبختی­ها که دامن­گیر مسلمانان شده از قبل این­گونه افراد بوده است و از این جهت خداوند در قرآن سخت‏ترین عذاب و درکات دوزخ را براى آنان مقرر داشته و فرموده: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ…»[۱۹۹]
ب) نفاق در اخلاق: یعنى باطناً متخلّق به اخلاق حمیده نباشد ولى در ظاهر چنین نمایش دهد که داراى اخلاق حمیده است مثل این که در باطن زهد و خوف از خدا و محبّت خدا و سخاوت و توکل و خشوع و امثال این صفات را ندارد ولى در ظاهر خود را زاهد و خائف و محبّ خدا و سخى و متوکل و خاشع و نظائر این­ها نشان می­دهد. ولى اگر در باطن داراى اخلاق رذیله باشد ولى در ظاهر ترتیب اثر بر آن­ها ندهد، این نفاق نمی ­باشد بلکه طریقه معالجه اخلاق رذیله همین است و اگر به این قصد باشد بسیار ممدوح و پسندیده بلکه لازم است.
ج) نفاق در اعمال است یعنى خلوت او با ملأ او و پنهان او با آشکاراى او و غیبت او با حضور او متفاوت باشد و در ظاهر خود را اعبد و اتقى ناس معرّفى کند ولى در حقیقت چنین نباشد و این نیز غیر از اخفاء معصیت است زیرا اشاعه و اظهار معصیت خود گناه است و دلیل بر این­که نفاق شامل جمیع این اقسام است اخبارى است که از رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (ع) در تعریف نفاق و منافق وارد شده از امام چهارم زین العابدین (علیه السّلام) روایت شده که فرمود: «قال رسول اللَّه (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) ما زاد خشوع الجسد على ما فى القلب فهو عندنا نفاق.[۲۰۰]
نفاق و دورویى، مثل سایر اوصاف و ملکات خبیثه یا شریفه، درجات و مراتبى است در جانب شدت و ضعف، هر یک از اوصاف رذیله را که انسان در صدد علاج آن برنیاید و پیروى از آن نماید، رو به اشتداد گذارد. و مراتب شدّت رذایل چون شدّت فضایل غیر متناهى است. انسان اگر نفس امّاره را به حال خود واگذار کند، به واسطه تمایل ذاتى آن به فساد و ناملایمات عاجله نفسانیه و مساعدت شیطان و وسواس خنّاس میل به فساد کند و روز به روز به اشتداد و زیادت گذارد تا آن­جا رسد که آن رذیله‏اى که از آن پیروى کرده صورت جوهریه نفس و فصل اخیر آن گردد و تمام مملکت ظاهر و باطن در حکم آن درآید. نفاق و دورویى علاوه بر آن­که خود صفتى است بسیار قبیح و زشت که انسان شرافت­مند هیچ­گاه متصف به آن نیست و داراى این صفت از جامعه انسانیّت خارج، بلکه با هیچ حیوانى نیز شبیه نیست و مایه رسوایى و سرشکستگى در این عالم پیش اقران و امثال است، ذلت و عذاب الیم در آخرت است و به طورى که در حدیث شریف ذکر فرموده: صورتش در آن عالم آن است که انسان با دو زبان از آتش محشور گردد و اسباب رسوایى او پیش خلق خدا و سرافکندگى او در محضر انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین گردد. و شدت عذابش نیز از این روایت مستفاد شود، زیرا که اگر جوهر بدن جوهر آتش شد، احساس شدیدتر و الم بیشتر گردد.[۲۰۱]
۲-۴-۱۰) بصیرت:
حرف اول در اساسی­ترین شاخصه­های رشد و کمال جامعه­ دینی از آنِ بصیرت است. بصیرت ضروری­ترین شرط برای دعوت به حق است و داعیان الی­الله باید خود را به آن بیارایند، خدا­شناسی، پیامبرشناسی، امام­شناسی، معادشناسی و دشمن­شناسی از ابعاد برجسته­ی بصیرت است: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»[۲۰۲]‏: بگو؛ این راه من است من و پیروانم و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏کنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!
الف) معنا و مفهوم بصیرت: در این بخش معنای لغوی و اصطلاحی بصیرت مورد بررسی قرار می­گیرد.
۲-۴-۱۰-۱) بصیرت در لغت:
بصیرت و جمع آن بصائر[۲۰۳] از ماده بصر است. بصر در لغت به معانی زیر به کار رفته است:
بصر به معنای «العین»[۲۰۴] یعنی حس بینایی ظاهری که توسط چشم اتفاق می­افتد. جمع بصر در این معنی ابصار به کار رفته است.[۲۰۵]بصر به معنای علم وآگاهی[۲۰۶]، قدرت ادراک دل و قوّه بینایی[۲۰۷]و نفاذ فی القلب[۲۰۸] که فراتر از چشم ظاهری بوده و آگاهی یافتن به غیر از حواس ظاهریست می­باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...