نه از تابوت مرسل گشت و از صندوق خسرو شد یکی موسی را در آن به آب نیل افکنده
سخن از شیر خوارگی موسی که فرعون طشتی از آتش برای امتحان او در جلویش قرار می دهد و موسی دست خود را درون آتش برده و در دهان خود می گذارد و این کار را و باعث می شود که دچار لکنت زبان شود، چنانچه عطار نیشابوری می گوید:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

چه بودی گر زبان من نبودی که گنگان راست نیکو شرح اسرار
زبان موسی از آتش از آن سوخت که تا پاس زبان دارد به هنجار
درنهاد آدمی شهوت چو طتشتی آتش است نفس سگ چون پادشاهی و شیاطین لشکر است
همچو موسی این زمان در طشت آتش مانده ای طفل و فرعونیت در پیش و دهان پراخگر است
گهی تا بوتم اندازی به دریا گهی برتخت فرعونم نشانی
خاقانی می گوید:
مده جام فرعونیم کز تزّ هد چو فرعونیان ز اژدها می گریزم
همه فرعون گرگ پیشه شدند من عصا و شبان نمی یابم
آری بنای جادوی فرعونی از جهان ثعبان اسود و ید بیضا برافکند
فرعونیان بی فرعونند لاجرم اصحاب بینش ید بیضای من نیند
جام فرعونی اندر آرکه صبح دست موسی برآرد از کهسار
خرد نا ایمن است از طبع از آن حرزش کنم حیرت چو موسی زنده در تابوت از آن دارم به زندانش
خرد بر راه طبع آید که مهد نفس موسی را گذر برخیل، فرعونست و ناچارست از ایشانش
زهد و کرامت آسیه همسر فرعون و ما در موسی را بحر معانی می داند، چنانچه خاقانی می گوید:
ای ساره صفات و آسیه زهد کس چون تو زبیده سان ندیدست
هست آسیه به زهد و زلیخا به ملک از آن تسلیم مصرو قاهره بر قهرمان اوست
آسیه توفیق و ساره سیرتست ساره را سیما دیده ام
کای مادر موسی معانی فارغ شو وفاقذ فیه فی الیم
ای آسیه کرامت و ای ساره معرفت حوّای وقت و مریم آخر زمان شده
۱موسی و معجزات او
حضرت موسی برای انجام امر حق به مصر آمد و دعوت الهی را بر فرعون عرضه داشت. فرعون بر آشفت و گفت مگر نه در خاندان ما تربیت شده ای؟ چگونه با پرونده ی خود از در ستیز در می آیی! فرعون موسی و هارون را به قتل تهدید کرد ولی آنان گفتند ما جز از خدای یگانه از دیگری نمی ترسیم
موسی در برابر فرعون آیاتی اظهار داشت: دست درگریبان کرد واز گریبانش فروغی شبیه به نور آفتاب ساطع گردید و عصایش را افکند به صورت اژدها درآمد.۲
فرعون ساحران را خواست تا با موسی به معارضه بپردازند. ایشان عصاهای خود را افکندند و عصای آنان به صورت اژدها درآمد آنگاه موسی به نام خدا عصای خویش را به زمین افکند، اژدهایی شد وعصاهای دیگر را فرو برد. ساحران به سجده افتادند و به پروردگار یکتا ایمان آوردند. فرعون ایشان را به قتل وصلب تهدید کرد ولی آنان متهورانه ایستادگی کردند واز راه حق باز نگردیدند. موسی از فرعون خواست که فرعون افراد بنی اسرائیل را آزادی بخشد و در اختیار او گذارد تا با خود از مصر بیرون برد وفرعون به این امر رضا نداند و به این ترتیب، بلاهای عشره بر مصریان نازل گردید: نخست آب تبدیل به خون شد و پس از آن دچار وزغ و پشه و مگس و طاعون و طوفان ودمل وملخ شدند. باز فرعون با آزادی کامل بنی اسرائیل موافقت نکرد. بلا فرا رسید و ظلمت همه ی مصر را فرا گرفت ودر مرحله ی دهم نخست زاده ی فرعون ناگهانی مرد. فرعون در برابر این حادثه ی ناگوار تاب مقاومت نیاورد و تسلیم گردید.
چون بنی اسرائیل به همراهی موسی از مصر بیرون شدند فرعون به تعقیب آنان پرداخت. حضرت موسی وهمراهانش از دریا گذشتند لیکن فرعون و سپاهیانش غرق گردیدند ودستخوش امواج دریا شدند. خداوند بدن فرعون را نجات داد تا برای آیندگان آیتی باشد داستان موسی و اعجازهای او این چنین در شعر انعکاس پیدا کرده است.
تبدیل عصای موسی به اژدها و درخشان شدن دستش هنگامی که آن را در گریبان فرو می برد و از آب گذشتن او و یارانش و غرق شدن دشمنانش در آب نیل، انوری می گوید:
ناقه ی صالح، عصای موسی و روح پدر هر سه را در بطن ما در دیده بی جان یافته
غیرت روح موسی است این یک خجلت چوب موسی آن دگرست
به کف موسی کلیم کریم به دم عیسیی که زنده گریست
خواجه ای بود از اینان همه برتر ز شرف مرد موسی کف و عیسی دم یوسف دیدار
به غیرت از نفسش روح عیسی مریم به خجلت از قلمش چوب موسی عمران
به حقّ دم پاک عیسیّ مریم به حقّ کف دست موسیّ عمران
از بهر دفع سحره ی فرعون جهل را کلکت عصای موسی عمران روزگار
دستشان گر ید بیضا کلیم الله نیست چه کند رمح درو همچو عصا ثعبانی
زهی به تقویت دین نهاده صدا انگشت مأثر ید بیضاست دست موسی را
چالاکتر از عصای موسی فرخ قلمت گه مأرب
فرو خورد آب عدلت آتش ظلم چنان چون مار موسی سحر ساحر
آیا دست تو وارث دست حاتم و یا کلک تو نایب چوب موسی
لبیبی۱ می گوید:
مجرهّ چون به دریا راه موسی که اندر قعر او بگذشت لشکر
ناصر خسرو قبادیانی می گوید:
حیدر زی ما عصای موسی دورست موسی ما را جز او که کرد عصایی؟
موسیّ زمان را تو یکی شهره عصایی وانکه نشناسند که خصلان عقلااند
چونانکه عصا هرگز از آن سان که شنودی ثعبان نشدی جز به کف موسی عمران
خیام نیشابوری می گوید:
اکنون که جهان را به خوشی دسترسی است هر زنده دلی را سوی صحرا هوسی است
برهر شاخی طلوعی موسی دستی است در هر نفسی خروشی عیسی نفسی است
دیری است که صد هزار عیسی دیده است طوری است که صد هزار موسی دیده است

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...