موفقیت در هر جامعه دموکراتیک وابسته به توانایی افراد در تحلیل مسائل و تصمیم گیری است و پیشرفت دموکراسی منوط به داشتن افراد متفکری است که قادر به انتقاد و تفکر خلاق ‌در مورد مسائل باشند (شعبانی،۱۳۸۹، ص۷)

تفکر انتقادی را می توان دربرگیرنده دو جنبه زیر دانست:

۱) مجموعه ای از مهارت های شناختی شامل تحلیل، ترکیب، تفسیر، توصیف، ارزیابی، تعمیم، استنباط، روشنگری، مقایسه وتشخیص استدلال های غلط.

۲) توانایی و تعهد فکری برای به کارگیری این مهارت‌ها در هدایت رفتار.تفکر انتقادی صرفا جمع‌ آوری اطلاعات نیست، فردی که حافظه خوبی دارد و از دانش بسیاری نیز برخوردار است، لزوماً نمی تواند دارای تفکر انتقادی نیز باشد.کسی که این مهارت را دارد قادر است بر اساس دانشی که دارد پیامد ها را استنباط کند و می‌داند که چطور از اطلاعاتش برای حل مشکلات استفاده کند و چگونه به جستجوی منابع اطلاعاتی مناسب بپردازد.

برای تبدیل شدن به فردی با تفکر انتقادی، در ابتدا باید، تا جایی که ممکن است درباره همه چیز به جمع‌ آوری اطلاعات پرداخت تا صرفا به یک حوزه اختصاصی با موضوعات خاص محدود نشویم، این مسأله مهم است چون نداشتن دامنه اطلاعاتی وسیع از مسائل را در برمی گیرد و لذا ما ممکن است به نتیجه گیری یا استنباطی ضعیف و ناپخته دست یابیم، با وجودی که آگاهی هر چه بیشتر راجع به یک مسأله خاص بد نیست اما اطلاعات جزئی در قضاوت راجع به موضوعات دیگر که محتوای متفاوتی دارند، کاملا بی فایده و بلا استفاده خواهد بود وبه جای اینکه با پرداختن بیش از حد به جزئیات هر موضوع، زمان و نیروی فکر خود را بیهوده مصرف کنید، سعی کنید با بررسی اصول کلی موضوعات مختلف، به دامنه اطلاعات خود بیفزایید(جزایری و رحیمی،۱۳۸۷، ص۴۲)

دوره متوسطه یکی از دوره های حساس تحصیلی است که درآن« دانش آموزان، به دلیل پشت سر گذاشتن دوران بلوغ، از نظر ماهیت و نوع تفکر دچار تحولات اساسی می‌شوند و به تفکر انتزاعی دست می‌یابند، به علاوه زمینه لازم برای کسب مهارت های انتقادی بیش از دوره های قبلی برایشان فراهم می‌آید.

‌بنابرین‏ برنامه های درسی این دوره باید به نحو شایسته ای روحیه تحقیق، خلاقیت و نقادی در تحلیل موضوعات و مسائل اجتماعی را در آن ها پرورش دهد(یعقوبی و معروفی،۱۳۸۹،ص۶)

۲-۲۲انگیزه پیشرفت تحصیلی

اصطلاح انگیزش از فعل لاتین movere به معنی حرکت دادن مشتق شده است مفهوم کلی جنبش (تحرک) منعکس کننده این تصور عام است که انگیزش چیزی است که ما را به جنبش و تحرک وادار و کمک می‌کند تا تکلیف خود را کامل کنیم(شهر آرای۱۳۸۶)

انگیزش به حالت های درونی ارگانیزم که موجب هدایت رفتار او به سوی نوعی هدف می شود اشاره می‌کند. به طور کلی، انگیزش را می توان به عنوان نیروی محرک فعالیت های انسان و عامل جهت دهنده آن تعریف کرد. انگیزش را به موتور و فرمان اتومبیل تشبیه کرده‌اند و در این مقایسه نیرو وجهت، مفاهیم عمده انگیزش هستند. ‌بنابرین‏ انگیزش عامل فعال ساز رفتار انسان است (سبحانی نژاد، ۱۳۸۹)

انگیزه اصطلاحی است که غالباً با انگیزش مترادف به کار می رود. با این حال می توان انگیزه را دقیق تر از انگیزش و به عنوان حالت مشخصی که سبب ایجاد رفتاری معین می شود تعریف کرد. به سخن دیگر انگیزش عامل کلی مولد رفتار به حساب می‌آید در حالی که انگیزه حالت اختصاصی رفتار یک شخص می‌باشد. مثلاً وقتی که می پرسیم چرا فلان شخص رفتار خاصی را انجام داد به دنبال انگیزه او هستیم (همان)

یکی از عوامل انگیزشی جانداران نیاز ها و سائق های حاصل از آن ها می‌باشد. نیازها انواع گوناگونی دارند که معروف‌ترین طبقه بندی نیاز های انسان، طبقه بندی مازلو می‌باشد.

مازلو نیاز های انسان را به دو دسته تقسیم می‌کند:نیاز های کاستی(نیاز های اساسی) و نیاز های بالندگی(فرا نیازها)

نیاز های اساسی شامل:

۱) نیاز های فزیولوژیک یا جسمی

۲)نیاز به امنیت یا ایمنی

۳) نیاز به عشق و تعلق

۴) نیاز به عزت نفس یا احترام به خود.

اما برخلاف نیاز های کاستی که از محرومیت انسان سرچشمه می گیرند فرا نیاز ها نیرویشان را از میل آدمی به رشد و بالندگی کسب می‌کنند که به خودشکوفایی یا تحقق خویشتن نیز معروف هستند. (کشتی آرای،۱۳۸۴)

نیاز های هر سطح باید حداقل کمی ارضا شوند تا اینکه نیازهای سطح بعدی به صورت انگیزه نقش آفرین رفتار درآید اگر غذا و و امنیت به سختی و با دشواری به دست آید تلاش برای ارضای این نیازها بر رفتار فرد تسلط یافته و انگیزه های والاتر نقش و اهمیت نخواهند داشت. از نظر مازلو در جوامعی که مردم برای به دست آوردن نیازهای اولیه مانند غذا و مسکن باید سخت در تلاش باشند فعالیت های هنری و علمی رشد نخواهد کرد. مازلو بالاترین نیاز را خودشکوفایی می نامد و موضوعاتی از قبیل:یکپارچگی، کامل بودن، سرزنده بودن، یگانه و بی نظیر بودن، آسان بودن، خودکفایی و ارزش‌های زیبایی و خوبی و حقیقت را در رفتار و پاسخ های افراد خود شکوفا برجسته می‌داند(عابدی،۱۳۸۷)

نیاز به پیشرفت عبارت است از: میل به انجام دادن خوب کارها در مقایسه با معیار برتری. این نیاز افراد را برای جستجو کردن «موفقیت در رقابت با معیار برتری» با انگیزه می‌کند (عابدی،۱۳۸۷) اما معیار برتری، اصطلاح گسترده ای است، به طوری که رقابت با تکلیف مثل حل کردن معما، نوشتن رساله ای متقاعد کننده، رقابت با خود مثل دویدن در مسابقه در بهترین زمان ممکن، بالا بردن معدل نمره ها، یا رقابت کردن با دیگران مثل بردن مسابقه و شاگرد اول کلاس شدن را شامل می شود.آنچه در تمام موقعیتهای پیشرفتی مشترک است این است که شخص می‌داند عملکرد آتی او ارزشیابی معناداری از شایستگی فردی اوست. معیارهای برتری ‌به این علت نیاز پیشرفت را بر می انگیزند که عرصه بسیار معناداری برای ارزیابی میزان شایستگی فرد تأمین می‌کنند (ظهیری،۱۳۸۸)

گیج و برلاینر (۱۹۹۲) انگیزه پیشرفت را به صورت یک میل یا علاقه کلی به موفقیت کلی یا موفقیت در زمینه ی فعالیت خاص تعریف کرده‌اند، مورای نیاز به پیشرفت را به عنوان تمایل به غلبه بر موانع و مشکلات، کسب قدرت و سعی در انجام کارهای مشکل تعریف می‌کند(معزی ودیگران،۱۳۹۱)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...