الف: آغاز نزول وحی
در مورد چگونگی آغاز نزول قرآن و رسالت پیامبر اکرم(ص) روایات متعددی ذیل آیه اول سوره علق ذکر شده است. برخی از این روایات با هیچ یک از اصول اعتقادی اسلام سازگاری نداشته و از شک و تردید حضرت محمد(ص) نسبت به رسالت و نبوت خود خبر داده از جمله آنچه الدر المنثور از بخارى، مسلم، ابن جریر و… از طریق ابن شهاب از عروه بن زبیر از عایشه روایت کرده ‏است که:
اولین روزنه‏اى که از وحى به روى رسول خدا(ص) باز شد، این بود که در عالم رؤیا در خواب چیزهایى مى‏دید که چون صبح روشن در خارج واقع مى‏شد.سپس علاقه به خلوت و تنهایى در دلش انداخته شد، و (غالباً) تنها در غار حرا به سر مى‏برد، تا آنکه شبى که در غار حرا بود، فرشته خدا حق را بر او نازل کرد، و بدو گفت: “اقرأ” رسول خدا(ص) پاسخ داد: من خواندن بلد نیستم. رسول خدا (ص) فرمود: آن فرشته مرا گرفت و فشارى بر من وارد آورد، به طورى که تاب و توانم از دست رفت آن گاه رهایم کرد، و دوباره گفت:” اقرأ” گفتم من خواندن بلد نیستم. بعد از سه بار گفت: ” اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ … [۴۰۵]“. پس رسول خدا(ص) این سوره را گرفت، و برگشت.در ادامه ابراز ناراحتی و هراس پیامبر(ص) از این واقعه و تسلی دادن خدیجه(س) و بردن حضرت نزد ورقه بن نوفل و گفتگوی بین آنها می آید تا این که ورقه پیامبر را از پیامبری اش آگاه می کند:
«ورقه گفت: این همان شریعتی است که خدا بر موسایش نازل مى‏کرد، اى کاش زنده مى‏ماندم تا آن روزى که قوم تو از مکه بیرونت مى‏کنند… هیچ پیامبرى نیاورده مثل آنچه تو آورده‏اى، مگر آنکه مورد دشمنى قومش قرار گرفته و من اگر آن روز تو را دریابم یاریت خواهم کرد ، چیزى نگذشت که ورقه از دنیا رفت و مدتى وحى تعطیل شد.»[۴۰۶]
علامه(ره) می گوید:«این داستان که در روایات آمده خالى از اشکال و بلکه اشکالها نیست، زیرا اولاً به رسول خدا(ص)، نسبت شک در نبوت خود داده و گفته که: آن جناب احتمال داده آن صدا و آن شخصى که بین زمین و آسمان دیده و آن سوره‏اى که به او نازل شده همه از القائات شیطانى باشد و ثانیاً به وى نسبت داده که اضطراب درونیش زایل نشد، تا وقتى که یک مرد نصرانى- ورقه بن نوفل- که خود را به رهبانیت زده بود به نبوتش شهادت داد، با اینکه خداى تعالى در باره آن جناب فرموده:” قُلْ إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی”[۴۰۷] و چگونه ممکن است چنین کسى از سخنان یک نصرانى تحت تاثیر قرار گیرد و براى آرامش خاطرش محتاج به آن باشد. مگر در آن سخنان چه حجت روشنى بوده؟ و مگر خداى تعالى در باره آن جناب نفرموده:” قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَهٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی”[۴۰۸]و آیا اعتماد کردن به قول ورقه بصیرت است؟ و…آیا وضع سایر انبیاء هم بدین منوال بوده، و آنجا که خداى تعالى مى‏فرماید: “إِنَّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ”[۴۰۹] امت این انبیا هم اعتمادشان به نبوت پیغمبرشان براى این بوده که مثلا پیر مردى همانند ورقه گفته است که نوح پیغمبر است و یا هود و صالح پیغمبرند؟ قطعاً پایه تشخیص نبوت یک پیغمبر اینقدر سست نیست. بلکه حق این است که نبوت و رسالت ملازم با یقین و ایمان صد در صد شخص پیغمبر و رسول است. او قبل از هر کس دیگر یقین به نبوت خود از جانب خداى تعالى دارد، روایات وارده از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) هم همین را مى‏گوید. [۴۱۰]
طبری روایت مذکور را با این تفاوت آورده است که بعد از این که جبرئیل بشارت رسالت را به پیامبر(ص) دادند ایشان تصمیم به پرتاب کردن خود از کوه گرفتند![۴۱۱]
فخر رازی روایتی در این باره نیاورده است[۴۱۲].
ابوالفتح رازی و طبرسی روایتی آوردهاند که مضمون کلی آن با روایت مذکور یکی است اما ایشان هیچ نقد و توضیحی در این باره ندارند[۴۱۳].
آیت اله مکارم ذیل این روایت میگوید:
«البته در بعضی از کلمات مفسرین یا کتب تاریخ، مطالب ناموزونی درباره این فصل از زندگی پیامبر(ص) به چشم میخورد که مسلماً از احادیث مجعول و اسرائیلیات است مثل اینکه: پیغمبر بعد از ماجرای نخستین نزول وحی بسیار ناراحت شد و ترسید که القائات شیطانی باشد! یا اینکه چند بار تصمیم گرفت خود را از کوه به زیر پرتاب کند! و امثال این لاطائلات که نه با مقام شامخ نبوت سازگار است نه با آنچه در تاریخ از عقل و درایت فوقالعاده پیامبر و مدیریت و شکیبایی و تسلط بر نفس ایشان ثبت شده است. به نظر میرسد اینگونه روایات ضعیف و رکیک ساخته و پرداخته دشمنان اسلام است و …»[۴۱۴]
افسانه ی غرانیق نمونه ای دیگر از این مورد است که مفسرانی آن را نقد کرده اند.[۴۱۵]
بخش ششم: جمع بندی
اسرائیلیات زیر مجموعه ای از روایات جعلی است که پیدایش و گسترش آن از سوی غیر مسلمانان به ویژه یهود می باشد. یهود به دلیل دیدگاهی که به معارف دین و مقامات معنوی انسانی داشتند و برای ارضاء روحیه ی برتری جویی و سلطه طلبی خود به قداست شکنی از انبیاء الهی و تحریف حقایق و شعائر پرداختند.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

علامه طباطبایی(ره) در این باره می گویند: افراط برخی در پذیرش حدیث- که بر خلاف صریح عقل و صریح قرآن است- باعث شد یهودیان مشتى کفریات مخالف عقل و دین را به صورت روایات در دست و دهان آنان انداخته و به کلى حق و حقیقت را از یادشان ببرند و اذهانشان را از معارف حقیقى منصرف نمایند. بطورى که مى‏بینید(یهود) براى معارف دین جز حس هیچ اصل ثابتى قائل نبوده و براى مقامات معنوى انسانى از قبیل نبوت و ولایت و عصمت و اخلاص، هیچ پایه و اصلى جز وضع و اعتبار نمى‏شناسند و با آنها معامله اوهام دائر در مجتمع اعتبارى انسانى کرده‏اند که جز قرار داد و نام‏گذارى، حقیقت دیگرى که بدان متکى باشد، ندارند. در نتیجه نفوس انبیاء کرام را با سایر نفوس عوام که چون، اسباب بازى ملعبه هوى و هوسها قرار مى‏گیرد و به خساست و جهالت مى‏کشاند قیاس نموده‏اند، غافل از اینکه میان این دو، از زمین تا آسمان فرق است[۴۱۶].
در روایات مربوط به آفرینش و اقوام و اماکن می بینیم این روایات از جهتی در پی فضیلت تراشی برای یهودیان و تظاهر به برتری علمی آنان است و از طرفی درصدد توجیه و تنزیه اعمال قوم یهود می باشد.چنانچه شهید مطهری(ره) تحریف و قلب حقایق را از کارهای اساسی یهود و انگیزه ی جاعلان یهودی را از افسانه ی عوج ابن عنق و عمالقه، رد زیرکانه ی انتقاد قرآن از قوم یهود دانسته است. [۴۱۷]
علامه(ره) نفوذ اسرائیلیات در میان روایات را حقیقتی انکارناپذیر میدانند، لذا به بررسی آن ها عنایت ویژه ای دارند. ایشان در بررسی علل اختلاف روایات داستانی، زمینه های پیدایش و گسترش اسرائیلیات را مطرح می کنند و در تقسیم بندی دلایل نقلی به اقسام اسرائیلیات اشاره دارند.
ایشان- مانند اغلب محققان- شیوع اسرائیلیات در روایات داستانی به ویژه داستان انبیاء را بیشتر می دانسته اند. علامه(ره) از معدود عالمانی است که در تفسیر، به نقل مستقیم از تورات اهتمام داشته و با مقایسه تورات با قرآن کوشیده است استواری در قرآن و انحراف در تورات را بنمایاند.[۴۱۸] مانند داستان هابیل و قابیل[۴۱۹] ، داستان حضرت ابراهیم(ع)[۴۲۰]، داستان حضرت نوح(ع)[۴۲۱]، داستان حضرت موسی (ع)[۴۲۲]. در مواردی نیز به تاثیرپذیری روایات از تورات اشاره کرده اند؛ مانند: آفرینش حوا از دنده ی آدم (ع)[۴۲۳] و داستان حضرت داود(ع) و همسر اوریا.[۴۲۴]
علامه در داستان های قرآن برای روایت آحاد حجیتی قائل نیست مگر آن که همراه با قرائن علم و اطمینان آور باشد.[۴۲۵] ایشان با این مبنا بسیاری از روایات اسرائیلی را رد کرده اند، از جمله؛ عروج موسی (ع) توسط جبرئیل و برگرفتن سامری از جای پای اسب جبرئیل برای حیات بخشی به مجسمه ی گوساله.[۴۲۶]
ایشان در داستان آفرینش و اقوام و اماکن از معیار؛ قرآن، عقل سلیم، علم و تاریخ قطعی بیشتر استفاده کرده اند و در داستان انبیاء و ملائکه معیار قرآن، سنت قطعی، عصمت و شأن نبی و عقل برای ایشان مهمتر می نماید. البته قرآن هماره معیار بی بدیل علامه(ره) در آسیب شناسی و نقد روایات است. هرچند روش علامه بر نقد متن روایات استوار است اما از نقد سند روایات اسرائیلی غافل نیست و کعب الاحبار و وهب ابن منبه را مهمترین راویان اسرائیلی می داند.
علامه(ره) به شدت از ترویج روایات اسرائیلی می پرهیزد به این نحو که؛ اهم آنها را با دقت و حساب شده مطرح می کند تا به نقادی آن ها بپردازد، در مواردی نیز تنها به وجود روایات ذیل آیه اشاره می کند ولی به دلایلی از جمله ضعف روایت و پیشگیری از طولانی شدن بحث[۴۲۷] یا بی ارتباط بودن آن با هدف تفسیر[۴۲۸]، از نقل آنها خوداری می کند.
در بین تفاسیر بررسی شده، المیزان از نظر قدرت و دقت در نقد اسرائیلیات بی نظیر بود.
در این تحقیق بررسی مجزای اسرائیلیات درباره ی قرآن به این دلیل انجام شد که این روایات در باب معجزه ی حضرت موسی(ع)[۴۲۹] و قرآن به نحو معناداری پررنگ بود؛ اسرائیلیات درباره ی عصای حضرت موسی(ع) بسیار مبالغه آمیز ودر جهت تقویت جنبه ی اعجاز آن و درباره ی «قرآن» درصدد تضعیف وجه اعجاز آن بود؛ سعی در تردید پیامبر در وحیانی بودن آن، تردید افکنی در دریافت و ابلاغ درست آن، اثبات عدم مصونیت وحی از تصرف و تحریف یعنی همان نکاتی که تورات و انجیل را بی اعتبار کرد.
علامه(ره) درباره ی عجایب داستان عصای حضرت موسی(ع) معتقدند بیشتر عجایب آن در قرآن ذکر نشده و دلیلی جز استبعاد بر رد آنها نیست. همچنان که قبول آنها محتاج به حسن ظن زیادی است…بیشتر آنها بلکه همه ی آنها روایاتی اند که به دلیل ارسال ، وقف یا ضعف سند یا جهات دیگر قابل قبول نیستند، صرف نظر از تعارضی که بین آنهاست؛ پس چشم پوشی از آنها بهتر است.[۴۳۰]
فصل پنجم:
نقل به معنا در روایات تفسیری
بخش اول: مفهومشناسی و پیشینه
نقل به معنا در اصطلاح به معنی نقل محتوای یک خبر، بدون اصرار بر واژهها و تعابیر آن است[۴۳۱].
این اصطلاح در مقابل نقل به الفاظ قرار دارد که در آن راوی، حدیث را همانگونه که به او رسیده، بدون هیچگونه تغییر لفظی نقل میکند. نقل به معنا در حدیث یکی از پدیده های انکارناپذیر تاریخی به شمار میرود. طبق اقوال رسیده از پیامبر اکرم(ص) علاوه بر تأیید و تشویق مسلمانان از سوی حضرت برای کتابت و نقل به لفظ[۴۳۲] روایات، نقل به معنا نیز جایز بوده است[۴۳۳]. اغلب صحابه حدیث را از روی نوشته نمیخواندند و به ذهن میسپردند، بدیهی است روایت را نقل به معنا میکردند. سیره بزرگان صحابه نیز بر این منوال بوده است. چنانچه آوردهاند که عبداله بن مسعود و انس و ابی الدارداء وقتی حدیثی را نقل میکردند از عباراتی نظیر «شبیه ذا»، «نحو ذا»، «کما قال رسولالله» و … استفاده میکردند[۴۳۴]. اما پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، خلفای سهگانه و برخی از صحابه با طرح دلایل و ایجاد موانعی نقل و نگارش حدیث را ممنوع کردند. دلایلی چون جلوگیری از اختلاف افتادن بین مسلمین[۴۳۵] ، ترس از نسبت دادن خلاف به پیامبر(ص)[۴۳۶]، کافی بودن قرآن و در نتیجه عدم نیاز به حدیث[۴۳۷]، ترس از اختلاط حدیث با قرآن و پرداختن به غیر قرآن[۴۳۸] و ایجاد موانعی مثل تحت فشار گذاشتن برخی صحابه به دلیل نقل حدیث[۴۳۹] !
حتی نقل شده ابوبکر روایاتی را که در اختیار داشت از بین برد[۴۴۰].
از نظر محققان هیچیک از دلایل یاد شده علت اصلی ممنوعیت نقل و نگارش حدیث نبوده[۴۴۱] و این ممنوعیت با حوادث سیاسی آن عصر ارتباط داشته است از جمله آنکه هدف مهم مانعان، از بین رفتن احادیثی از پیامبر درباره فضایل و رذایل اشخاص بود[۴۴۲].
بنابراین عامل شیوع نقل به معنی، منع کتابت حدیث میباشد چنانچه علامه میفرماید:
«در صدر اسلام مقام خلافت از ثبت حدیث و کتابت آن شدیداً مانع بود. هر جا ورقه و لوحی که حدیثی در آن نوشته شده بود به دست میآورد توقیف کرده، میسوزانید و این قدغن تا آخر قرن اول هجری یعنی تقریباً نود سال ادامه داشت. این رویه راه نقل به معنا را بیش از حد ضرورت به روی روات و محدثین باز کرد.»[۴۴۳]
البته موضع شیعه از آغاز همواره جواز نگارش حدیث بود[۴۴۴]. لذا این مشکل در روایات شیعی کمتر دیده میشود.
بخش دوم: جواز و عدم نقل به معنا
در مورد جواز نقل به معنا در حدیث، اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آن را مطلقاً منع کردهاند، بعضی فقط نقل به معنای مترادف را اجازه دادهاند، عدهای آن را در طبقه صحابه جایز شمردهاند، گروهی هم گفتهاند به شرط آنکه معنای حدیث به طور کامل رسانده شود و نقل به معنا موجب سقوط روایت از حجیت نگردد، جایز است[۴۴۵].
رأی صحیح و مشهور میان امامیه قول اخیر میباشد. همانطور که اشاره شد سیره صحابه نیز چنین بوده است. فرزند شهید ثانی (م ۱۰۱۱ ق) میفرماید: جایز است نقل به معنا … آگاهی نیافتیم بر مخالفی در این مسئله از اصحاب امامیه، آری برخی از اهل خلاف در آن مخالفت کردهاند که برای آنان دلیلی که قابل اعتنا باشد، نیست.[۴۴۶]
بند اول: ادله مخالفان
مخالفان نقل به معنا به دلایلی از جمله احادیثی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) استناد کردهاند که در آنها در نقل به الفاظ حدیث تأکید فرمودهاند که روایات زیر از آن جمله اند:
– پیامبر خدا(ص) فرمودند: خدا رحمت کند کسی را که حدیثی از ما شنیده، آن را حفظ کند؛ سپس آن را به کسی که از او فهیمتر است برساند[۴۴۷].
– پیامبر خدا(ص) فرمودند: خدا شاداب و نورانی گرداند بندهای را که گفته مرا شنیده، حفظ کند و به دیگران برساند؛ چه بسا نگهبان و رساننده فقهی که خودش فقیه نیست و چه بسا فقیهی که نگهبان و رساننده فقه به فقیهتر از خودش است[۴۴۸].
– علی بن ابراهیم به سند خودش از ابوبصیر نقل میکند که امام صادق(ع) درباره آیه ۱۸ سوره زمر فرمود: مراد کسی است که حدیثی را میشنود و همانطور که شنیده، بدون زیاده و نقصان آن را برای دیگران نقل میکند[۴۴۹].
بند دوم: ادله ی موافقان
طرفداران نقل به معنا دلایل بیشتری بر جواز نقل به معنا اقامه کردهاند:
الف) قرآن کریم، گاه سرگذشت و حادثهای را با الفاظ و عبارات گوناگون مطرح میکند. صاحب معالم میفرماید: خداوند یک داستان را با الفاظی گوناگون نقل کرده و بدیهی است که آن داستان به غیر عربی یا به یک عبارت واقع شده است و این دلیل بر جواز نسبت به گوینده است، گر چه لفظ متفاوت باشد[۴۵۰].
ب) از مهمترین ادله، روایات بسیاری است که در منابع حدیثی فریقین آمده است؛ از جمله:
– حدیث عبداله بن سلیمان الکیمه لیس؛ راوی به پیامبر(ص) عرض میکند: من روایاتی را از شما میشنوم، اما نمیتوانم آنها را همانگونه که شنیدهام برای دیگران نقل کنم؛ بلکه دچار کاستی و فزونی میشوم. حضرت فرمودند: اگر حلالی را حرام و حرامی را حلال نکنید و معانی را برسانید، مانعی ندارد[۴۵۱].
– محمدبن مسلم میگوید به امام صادق(ع) عرض کردم: من از شما حدیث شنیده، اما در مقام نقل دچار زیاده و نقصان میشوم. امام(ع) فرمود: اگر در صدد انتقال معانی باشد، اشکالی ندارد[۴۵۲].

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...