راهبردی در سطح کلان را سمت و سو میدهد. بر این مبنا، بیانشده که فرهنگ استراتژیک که در اصل زیرمجموعهی فرهنگ سیاسی یک کشور است؛ توانائی محدودسازی گزینههای انتخاب راهبردی را برای نخبگان درپروسۀ تصمیمگیری داراست. در عین حال ، چنین محدودیتهایی با توجه به افزایش اهمیت پشتیبانی افکارعمومی برای اجرای سیاستها قابل پذیرش است. بنابراین دولتها اقدام به طراحی و اجراء سیاستهایی مینمایند که از اقبال عمومی بیشتری برخوردار است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

مسئله فرهنگ تا ربع آخر قرن پیش جذابیت چندانی در مطالعات امنیتی نداشت و این امر تا زمانی ادامه یافت که علاقه به فرهنگ و فرهنگاستراتژیک برای تبیین رفتار دولتها مطرح گردید. بخش عمدهای از تحقیق در این عرصه مدیون جوزف نای و شان لین جونز است که معتقد بودند؛ مطالعات استراتژیک بر مبنای قوممداری آمریکایی همراه با نادیدهگرفتن « سبکهای ملی استراتژی» قرار داشتهاست . از دهه ۱۹۷۰ میلادی بعضی از محققان و تحلیلگران تلاش کردهاند تا با بکارگیری مفهوم فرهنگاستراتژیک فهم و تحلیل غنیتری(نسبت به رویکرد واقعگرایی و بعدها نوواقعگرایی) از رفتارها و انتخابهای استراتژیک کشوره ارائه دهند. در همین دهه و درپی ناتوانی تحلیلگران آمریکا از پیشبینی واکنشهای اتحاد جماهیر شوروی و تشریح درست سیاست بازدارندگی شوروی، جک اسنایدر چنین نتیجه گرفت، تحلیلگران آمریکا به این دلیل نتوانستند واکنشهای شوروی را پیشبینی نمایند که این واقعیت را بدیهی فرض کردند که مسکو در موراد خاص دقیقا همانند واشنگتن واکنش نشان میدهد. در نتیجه این ناکامی برای پیشبینی واکنشها، وی و تعدادی دیگر از محققان به این نتیجه رسیدند که هر کشوری از شیوهای خاص برای تفسیر، تحلیل و واکنش به رخدادهای بین المللی برخوردار است. این مسئله موضوع فرهنگ ملی را دوباره در دستور کار قرارداد و توجهات روی فرهنگ استراتژیک به مثابه یک ابزار تحلیل جدید متمرکز شد.
چنانچه بیان شد؛ زمینه های مطالعات فرهنگ استراتژیک به سالهای جنگ سرد یعنی دورهای که استراتژی بازدارندگی هستهای به دستورکار راهبردی دو ابرقدرت تبدیل شدهبود، باز میگردد. نظریهپردازان واقعگرای آمریکایی را باید پیشگام تولید دانش در این مورد دانست. اولین مرحلهی مطالعات فرهنگ استراتژیک در این کشور بر محور بررسی استراتژی هستهای آن در قبال اتحاد جماهیر شوروی شکلگرفت. به این معنا که محققان این حوزه براساس تئوری بازیها و تصمیمگیری عقلائی در سطح تصمیمات هستهای، گزینههای پیشروی این دولت (درچارچوب راهبرد هستهای) را تنها در محورهای زیر خلاصه میکردند: عدم استفاده مجدد از سلاح هستهای در اثر محاسبه هزینه و سود ؛ استراتژی بازداندگی ؛تسلیح و افزایش توانمندیهای دفاعی قابل کاربرد. در مقابل ، اینان مدعی بودند که استراژی شوروی از قاعدهی بازیها و محاسبه عقلائی مد نظر آمریکا پیروی نمیکند ، که همین ویژگی می تواند دنیا را در معرض خطر هستهای جدی قرار دهد. بر این اساس، می توان گفت که مطالعات استراتزیک در مقطع یاد شده از نوعی جهتگیری تقلیلگرا ومتناظر با بحثهای صرفاً هستهای و راهبردی برخوردار بود.
در اواخر دههی ۱۹۸۰ موج انتقاد از نظریهپردازان واقعگرا به خاطر عدم توانائی پیش بینی بروز زمینه های فروپاشی شوروی بالا گرفت . نظریه پردازان آمریکایی به ویژه طیف سازهانگار، با تأکید بر رابطه فرهنگ و امنیت، مؤلفهی فرهنگ استراتژیک را به عنوان تنها عامل توضیح دهندۀ این فروپاشی معرفی کردند.آنان اعلام نمودند علت ناتوانی رئالیستها، درتأکید افراطی بر مفروضۀ یکسان بودن دولتها (در قالب نوعی جعبهی سیاه) باید پیگیری شود. بر این مبنا، هر دولتی بنا به ارزشها، ایستارها، هویت، مذهب، فرایند تشکیل، جامعهپذیری و حتی موقعیت جغرافیایی دارای تفاوتهای بنیادینی در ارتباط با نگرشهای راهبردی است. این تفاوتها در عرصۀ تصمیم سازی در مورد انتخابهای پیش روی تصمیمگیران دارای تأثیر میباشند. ناگفته نماند که برخی نیز بر امکان استفاده از اعمال فریبکارانه در جهت دستکاری افکار عمومی تأکید داشتند که می تواند ابزار توجیهگر سیاستهای اعلانی (در قالب فرهنگ استراتژیک) تلقیگردد. در این ارتباط، به دستکاری افکار عمومی در رابطه با حوادث بندر پرل هاربر ، که به مجوز ورود آمریکا به جنگ دوم جهانی تبدیل گردید، توجه شد. دومین مرحلهی تحول در مطالعاتاستراتژیک آمریکا تحتتأثیر ترویج اندیشهی قدرت نرم و تعبیهی این مفهوم در مطالعات امنیتی این کشور در دههی ۱۹۹۰ پدیدار شد. از این منظر، تصمیم سازان امنیتی، فرهنگ استراتژیک را متغیری وابسته و در عین حال مستقل ارزیابی کردند. ویژگی وابستگی به تأثیرپذیری آن از عناصری چون: تاریخ، ارزشها ، ایستارها، هویت و جامعه پذیری و برداشت ذهنی از جایگاه کشور در نظام بین الملل و همچنین متغیر هایی مادی چون جغرافیا و توانمندی تسلیحاتی بازمیگشت؛ و وجه استقلال طلبی این نوع فرهنگ نیز در این باور ریشه داشت که فرهنگ استراتژیک باید از هویتی مستقل در چارچوب انتخابها و رفتارهای تصمیمگیران برخوردار باشد. به این ترتیب ، در شرایط نوظهور بعد از جنگ سرد که آمریکا با ضرورت شناسایی کانونهای جدید تهدید و زمینه های شکلگیری و تشدید آنان در مناطق مختلف جهان مواجه بود ، توجه به ویژگیهای فرهنگاستراتژیک دیگر ملتها مدنظر قرار میگرفت. بطور منطقی، از این منظر، افق جدیدی برای شناسایی ریشه های موج جدید تهدیدزایی آشکار میشد و فرصتهای لازم برای شکل دهی به ائتلاف و همکاری با بازیگرانی که فرهنگ استراتژیک مشابهی داشتند، بروز میکرد. به این ترتیب، تحول این رویکرد در تسری دادن فرهنگ استراتژیک به سایر حوزه های اقدامات خارجی دولتها ریشه داشت ، که باعث میشد در کنار اقدامات نظامی، اتحاد و ائتلافها و حتی روابط مبتنی برهمکاری و تعارض را هم در نظر آورد.
اما همزمان با احساس نیاز برای شناسائی فرهنگاستراتژیک سایر ملل برای آمریکا، مطالعه فرهنگاستراتژیک این کشور نیز در دستور کار ملتها قرارگرفت. از نظر لانتیس آمریکا بخاطر عواملی چون تک ابرقدرتی ، توانائی تأثیرگذاری بر تمام کشورها در عرصه روابطخارجی و همچنین اقداماتنظامی متأثر از قدرت نظامیاش بخصوص بعد از ۱۱ سپتامبر ، در محاسبات امنیتی دولتها مهره وزینی شده است. این اثربخشی باعث ضرورت درک فرهنگاستراتژیک این کشور از سوی سایرین شده است. البته لانتیس دلیل دیگری را نیز مطرح میکند. از نظر وی بر کشورهایی که خواستار به چالش کشیدن قدرت آمریکا هستند، ضرورت بررسی این فرهنگ مبرهن است. بهر ترتیب حجم زیادی از ادبیات فرهنگ استراتژیک به مقوله آمریکا میپردازد.
در بعد نظری فرهنگ استراتژیک ایالات متحده در مقایسه با سایر دولتها ،به برکت همین توجه بخوبی شاخص بندی شده است . و عناصری چون تمایل به استفاده از زور برای دستیابی به اهداف، اسطوره فناوری در نبرد، تمایل به حل سریع منازعه با انهدام غائی دشمن، جنگ اخلاقی و یا مسیحائی و در نهایت پایین بودن آستانه تحمل در این فرهنگ شناسائی شدهاست. این بررسی فرهنگی از دهه ۷۰ میلادی با اثر راسل ویگلی با نام «راه و رسم جنگ آمریکائی» آغاز شد و تا اکنون ادامه دارد.
تمام محققان این حوزه به امکان تحول در فرهنگاستراتژیک در سایهی رخدادهای عظیم ملی اعتقاد دارند. در این ارتباط شکستها وپیروزیها میتواند امنیت مادی و روانی جامعه و شهروندان را دستخوش تغییر قرار دهد. در این زمینه واقعهی سپتامبر ۲۰۰۱ را باید نقطهی عطفی در بروز تحول در فرهنگاستراتژیک آمریکا دانست. که البته از نظر محققین این حوزه دور نماند. مطالعات زیادی که بعد از این تاریخ و البته در پی رفتارهای نظامی یکجانبه آمریکا بربستر مبارزه با تروریسم ، انجام شد؛ مبین همین نکته است. در این مقالات ضمن شناسائی موارد متحول شده فرهنگاستراتژیک آمریکا به پیامدهای این تحول بر سایر دولتها نیز تأکید می شود.
مطالعه فرهنگاستراتژیک آمریکا به واسطه پیچیدگیهای منحصر بفردش از دشواری خاصی برخوردار است. شاید مفیدترین الگو برای بررسی عوامل سازندهی فرهنگ مزبور را در چارچوب نظری دیوید جونز بتوان یافت. ناگفته نماند که این چارچوب نظری در پی تحول رویکردی در بعد نظری فرهنگاستراتژیک از یک سو و بعد از تحول در شاخصهای فرهنگ استراتژیک آمریکا بعد از ۱۱ سپتامبر همچنان از سوی محققین برای بررسی آمریکا مورد استفاده قرار میگیرد. چنانچه فارل در سال ۲۰۰۵ و یک سال بعد مانکن از این سطح بندی تحلیلی درباره آمریکا سود جستهاند. در هر حال جونز تلاش کرده است که عوامل تشکیل دهندهی فرهنگ استراتژیک را در سه سطح شامل: سطح کلان محیطی که ویژگیهای جغرافیایی، خصوصیات قومی- فرهنگی و تاریخی، را در برمیگیرد. سطح میانی اجتماعی شامل ویژگیهای سیاسی و اقتصادی جامعه وجامعه مدنی است. و در نهایت سطح خرد که مرکب از نهادهای نظامی و ویژگیهای روابط نظامی – مدنی است ؛را مورد توجه قرار دهد.
در این پژوهش سعی میشود که مهمترین و اثرگذارترین عناصر تشکیل دهندهی فرهنگ استراتژیک آمریکا بعد از ۱۱ سپتامبر در ارتباط با ابعاد نرم و سخت افزاری مورد بررسی قرار گیرد. متغیرهای مورد نظر در ویژگیهای جغرافیایی ،خصوصیات تمدنی – فرهنگی ، خصائص سیاسی و تکنولوژیکی از یک سو ، و از سوی دیگر در الگوی نقش آفرینی دو متغیر جامعهی مدنی و اتاق فکر خلاصه شده است.
۲- ضرورت انجام تحقیق:
با عنایت به این موضوع که این قدرتهای بزرگ هستند که سیستم و نظام بینالملل را شکل میدهند و بیشترین میزان تأثیرگذاری را بر روندهای جهانی دارا میباشند. لذا شناخت سیاستخارجی این کشورها بسیار حائز اهمیت است. در این پژوهش بنا به نقش مؤثر فرهنگاستراتژیک، این متغیر مهمترین مؤلفه شکلدهنده به سیاست خارجی است. بنابراین شناخت فرهنگاستراتژیک آمریکا به عنوان مهمترین مؤلفه شکل دهنده به رفتار این کشورها از اهمیت بسزائی برخوردارا است. اما در این پژوهش تلاش میشود در راستای پرداختن به این موضوع به دو هدف دیگر که در زیر میآید، نیز نائل شویم.
۳- اهداف اصلی تحقیق:
الف – آشنایی با روند تحولی نظریهپردازی در حوزهی فرهنگ استراتژیک؛
این پژوهش در راستای تبیین یک حوزهی نظری به نسبت مغفول مانده در ادبیات مطالعات امنیتی به زبان فارسی ساختار بندی شده است. بنا به همین دو امر ( چارچوب نظری، بدیع بودن) ضرورت شناخت بهتر این چارچوبه تحلیلی احساس میشود که از قبل بحث تاریخچه فرهنگ استراتژیک این مهم بهتر صورت میپذیرد. دستامد این مبحث دو نکته است : ابتدا اینکه فرهنگ استراتژیک خود حاصل تحول عمیق در بعد مطالعات امنیتی کشورها است. و از طرف دیگر در این چارچوبه بازهم شاهد نوعی تحول درونی نسبت به متغیرهای مؤثره و اهداف استراتژیک هستیم. که در این ارتباط مباحث فرهنگ استراتژیک از بررسی راهبردهای صرفا هستهای دو ابرقدرت به طیف وسیعی از راهبردهای ملی گسترش یافت.
ب- آشنایی با عوامل سازندهی فرهنگ استراتژیک آمریکا به ویژه در مقطع بعد از یازدهم سپتامبر.
فرهنگ استراتژیک دارای عوامل سازندهی متفاوتی است که هر کدام از این عناصر دارای وزن خاص خود در این فرهنگ هستند. در این نوشتار تلاش میشود که مهمترین این متغیرهای شکلدهنده را شناسایی و بررسی نمائیم.
۴- سئوال اصلی تحقیق:
با توجه به اینکه فرهنگاستراتژیک ملی با رخداد حوادث مهم و ملی دچار تحول و تغییر میشود. در این پژوهش تلاش میشود که مقطع ۱۱ سپتامبر را بعنوان یک رخداد با دامنه تأثیرگذاری وسیع توضیح داده و سپس متغیرهای مؤثر در این تحول را ارزیابی نمائیم. بر این اساس سئوال اصلی نوشتار حاضر عبارت است از:
متغیرهای فرهنگ استراتژیک ایالات متحده آمریکا در شرایط و فضای بعد از ۱۱ سپتامبر کدام هستند؟
۵- فرضیه تحقیق:
به نظر میرسد فرهنگاستراتژیک آمریکا بعد از رخداد ۱۱ سپتامبر تحتتأثیر مؤلفه های سختافزاری چون امنیت سرزمینی ، برتریطلبی تکنولوژیک در بعد نظامی در کنار مؤلفه های نرمافزاری چون شاخصهای فرهنگی تمدنی و سیاسی و نقش جامعه مدنی در قالب اتاق فکر قرار داشته است .
۶- پیشینه تحقیق:
در ابتدا لازم است یادآور شویم به دلیل اینکه حوزهی نظریهپردازی فرهنگاستراتژیک حوزهای به نسبت مفغول مانده در ادبیات امنیتی به زبان فارسی است . بنابراین نگارنده اقدام به مطالعه برخی از متونی نمود که به درک وی در ارتباط با این حوزه مطالعاتی کمکرسان بودهاست.
۱-۶: متون مرتبط با حوزهی نظریهپردازی فرهنگ استراتژیک:
۱ – فرهنگ استراتژیک علی عبدالله خانی در این کتاب که تنها کتاب در این حوزه نظری به زبان فارسی است، تلاش میکند که رابطه نوظهور میان فرهنگ و امنیت را تعریف کرده تا از این میان به فهم بهتری از مطالعات امنیتی و امنیت دستیابد . سپس ضمن تعریف اجمالی از مفهوم فرهنگ استراتژیک، اقدام به تشریح رویکردهای متفاوت در این حوزه میکند.
۲ – سه نسل – سه گفتمان در فرهنگ استراتژیک علی عبدالله خانی در این مقاله به بررسی تفاوتهای هستی شناسی رویکردهای متفاوت در حوزه فرهنگ استراتژیک پرداخته و در نهایت نتیجهگیری میکنند که نسل سوم این محققان توانایی تبیین کنندگی بهتری را نسبت به سایرین دارند. البته لازم به ذکر است که در این مقاله منازعه نهایی میان نسل اول توسط کالین گری و نسل سوم توسط آلستر جانستون در نظر نیامده است.
۳ – مقدمهای برفرهنگ استراتژیک محمود عسگری در مجال کوتاه مقاله به بررسی آراء و نظریات صاحب قلمان در این حوزه پرداخته و سپس به عوامل تشکیل دهنده فرهنگ استراتژیک از دیدگاه نسل اول و سوم میپردازد. و در آخر تلاش کند دو عامل اصلی تشکیلدهنده ( ایستارها و بینش ها ) فرهنگ استراتژیک را عملیاتی نماید.
۴ – فرهنگ استراتژیک مقایسهای که در اصل گزارش از یک نشست علمی به تولیت دانشگاه ناوال آمریکا است. در این مقاله ضمن لزوم شناسایی فرهنگهای استراتژیک ملتها برای توفیق در سیاستهای آمریکا ؛ بررسی فرهنگ استراتژیک سه کشور ایران، چین و پاکستان را در دستور کار قرار میدهد.
Time to Move on: Reconceptualizing the Strategic Culture Debate – 5
آلن بلومفیلد در این مقاله میکوشد که با ارائه یک متغیر مغفول ضمن اینکه بتواند میان دو رویکرد نسل اول و سوم پیوندی ایجاد کند؛ مشکله تداوم در عین تحول و ابتکار در عین رفتار برنامه ریزی شده را حل و فصل نماید. بلوفیلد متغیر خرده فرهنگهای رقیب را وارد این حوزه مطالعاتی میکند.
Refining Strategic Culture : Return of Second Generation – 7
نویسنده به دنبال یک نقد درون پارادیمی است ، وی با بیان دیدگاه های متفاوت به بررسی نقاط ضعف و قوت هریک از رویکردها می پردازد. و در نهایت با عنایت به این نکته که نسل سوم تداوم و امکان انحراف به خاطر عوامل مسلط خارجی را بیان میکنند بهتر می توانند علل اقدامات یک کشور را در یک دوره طولانی شرح دهند. بنابراین نسل سوم را از توانایی بیشتری برخوردار میداند.
۸-Strategic Culture and Tailored Deterrence: Bridging the Gap between Theory and Practice
جفری . اس. لانتیس ، در این مقاله میکوشد بحث مطالعات فرهنگی در ارتباط با امنیت را اززمان نوشته های کلازویتس دنبال نماید. وی تلاش میکند ضمن شناسایی قرابت فرهنگ و مسائل امنیتی به بررسی شرایط استفاده از مدلهای فرهنگ استراتژیک برای محاسبه سیاستهای نظامی و امنیتی بپردازد. از جمله این شرایط :روایت های فرهنگی غالب ، رهبری مشخص و سازمانهای نظامی برجسته قابل بررسی است.
۹-Strategic Culture: From Clausewitz to Constructivism
جفری . اس . لانتیس در این مقاله تلاش میکند، ردپای مفهوم فرهنگ استراتژیک را از آثارکلازویتس تا نوشته های متاخرتر بازنمائی نماید. سپس نتیجه میگیرد که گام بعدی تحول در مسیراندیشه فرهنگ استراتژیک با توجه به قابلیت کشورها در نفوذ گذاری، عبارت است از فرهنگ استراتژیک جهانی.
۱۰-The future of Strategic Culture
دری هاولت در این مقاله اعلام میکند که نخستین و مهمترین گام برای تحول مفهوم فرهنگاستراتژیک در سال ۲۰۰۶ برداشته شده است؛ که عبارت است از اجماع اندیشمندان درباره محتوای مفهومی فرهنگاستراتژیک. فرهنگاستراتژیک براساس این اجماع نهایی عبارت است از: مجموعهای از اعتقادات مشترک، فرضیات و شیوه های رفتار، تجارب مشترک و روایتهای مورد قبول اجتماع (کتبی یا شفاهی) که شکل یک هویت جمعی را در ارتباط با رسیدن به اهداف امنیتی گرفته باشد.
۱۱- Grand Strateg- Strtegic Culture – Ractice – The Social Roots of Nordic Defence
لوور نیومن در این مقاله اعلام میکند فرهنگ استراتژیک سنگ زیر بنای استراتژی بزرگ در هرکشوری است. وی فرهنگ استراتژیک را زمینه اجتماعی میداند که کار ویژهی آن تحت تأثیر قرار دادن رفتارها و انتخابها می باشد که در نهایت باعث شکلگیری و جهتگیری استراتژی بزرگ ملی میشود.
۱۲- Strategic Perspective : Clausewitz – Sun Tzu and Thucydides – Anahysis
ریچارد روزآ در این مقاله تلاش میکند، ضمن ارائه یک تعریف جامع از استراتژی، آن را در اندیشه های کلازویتس و سون تزو و توسیدید تجزیه و تحلیل نماید. از نظر وی استراتژی عبارت است از: استفادهی هماهنگ از تمام دارائیهای در دسترس یک دولت یا جامعۀ امنیتی برای دستیابی به اهداف سیاسی. با این وجود وی موضوع محوری استراتژی را همچنان مسائلی چون جنگ و صلح و زنده ماندن میداند.
۲-۶: متون مربوط به کاربست چارچوبه فرهنگ استراتژیک در موارد پژوهی غیر از آمریکا:
به دلیلی که در ابتدا آمد، نگارنده متونی که در ادامه میآید را به منظور آشنائی با کاربست این حوزه نظری را در مورد پژوهشیهایی غیر از ایالات متحده بررسی نموده است. این متون به پژوهنده در عملیاتی کردن مفاهیم و کاربست آنها در یک مورد مطالعاتی مدد رساندهاست.
۱۳-Soviet Strategic Culture
دیوید جونز در این مقاله فرهنگ استراتژیک اتحاد جماهیر شوروی را از سه سطح ناشی میداند. ازنظر وی موقعیت جغرافیایی این کشور در کنار تاریخ توسعهطلبی خارجیاش که با نوعی از نظام استبدادی درهم آمیخته است . مهمترین مؤلفه فرهنگاستراتژیک این کشور در سطح کلان است. از نظر وی در سطح میانی نیز ، نوع سامان اجتماعی و اقتصادی این کشور در کنار عدم شکلگیری موفق جامعه مدنی در یکهتازی دولت خودکامه مؤثر بوده است. و در گام نهائی با توجه به ارجحیت نظامیان در رابطه با مدنیان در این کشور تمایلات استفاده از زور به صورت تهاجمی دیده میشود.
۱۴- The Idiosyncrasies of Contemporary Swiss Security Policy and Practice: A Strategic Culture Based Explanation
ویلهم میرو در این مقاله به بررسی سیاست منحصر بفرد سوئیس بعد از جنگ سرد میپردازد. وی در اثرش بیان میکند که انتخاب این نوع استراتژی ملی بیشتر از آن که در ارتباط با منافع امنیتی و استراتژیکی این کشور در راستای تصمیمات عقلایی باشد، متناظر با یک خواست عمومی است که از نوع فرهنگ ملی – استراتژیکی آنها نشات گرفته است. میرو اعلام میکند که سوئیس در امر رفتارهای خارجی بسیار مردمی عمل میکند و سعی می کند جهتگیریهایی را پیش بگیرد که منافی فرهنگ استراتژی ملی نباشد. وی برای اثبات این نکته تمامی عوامل مؤثربر تصمیمسازی در حیطه سیاست خارجی اعم از مادی و غیر مادی مورد بررسی قرار می دهد.
۱۵- Strategic Culture what is this? The Case of Strategic Culture in Chine
ماتی نوجونن در این مقاله اعلام میکند که فرهنگاستراتژیک چین چیزی متفاوت از فرهنگ استراتژیک آمریکا است. و از آنجا که امنیت ملی مفروضه روابط آمریکا و چین است ؛ شناسایی و مطالعه نقاط تفاوت لازم بنظر میرسد. وی در ادامه فرهنگاستراتژیک چین را برآمده از تاریخ نظامیگری، چین باستان، بعدها چین کمونیست و اراده معطوف به برتری طلبی اقتصادی میداند.
۱۶- Does Strategic Culture Matter? Old Europe – New Europe and the Transatlantic Security
بازن بالامیر کوشون در مقالهاش میکوشد اقدام به تجزیه و تحلیل فرهنگاستراتژیک به عنوان یک چارچوب مفهومی برای درک تفاوتهای دورن اتحادیه اروپا در ارتباط با امنیت اقیانوس اطلس نماید. وی نتیجه میگیرد که برای درک تنشهای دورنی در ارتباط با امنیت واحدهای ملی پارادایمهای واقعگرایی و لیبرالیزم توانایی تبیینکنندگی نداشته و تنها این چارچوب نظری میتواند تنشهای موجود را توضیح دهد. اما این نکته را اضافه میکند که فرهنگاستراتژیک به تنهایی نمیتواند خط مشیهای ملی را تعیینکند بلکه تأثیرش را در نوعی محدودسازی گزینههای امنیتی نمایان میسازد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...