از غفلت حسودان نسبت به سلامتى تن خویش در شگفتم. (چرا که حسد انسان را بیمار مىسازد). [۷۱۸]
در اینجا حسادت عاملی است برای از دست دادن سلامتی جسم و همنشینی غفلت با حساد حکایت از غفلت حسودان از این ضرری است که نتیجه حسادت آنان است. سلامتی که مفهوم متقابل با ألم است با حسد همنشین شده است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
۲ـ « ثَمَرَهُ التَّفْرِیطِ النَّدَامَهُ وَ ثَمَرَهُ الْحَزْمِ السَّلَامَهُ»؛[۷۱۹]
ثمره تفریط و کوتاهی، پشیمانی است و ثمره دور اندیشی، سلامت است.[۷۲۰]
سلامت در تقابل با ندامت قرار گرفته و حزم در تقابل با تفریط. یعنی نتیجه کوتاهی کردن، پشیمانی و نتیجه دوراندیشی، سلامتی است و راه رهایی از رنج پشیمانی، کوتاهی نکردن و راه سلامتی، دور اندیشی است.
-
- ۱. ۵. فرح
فرح به معنای شادی توأم با تکبر است. با توجه به ظرافت معنایی میان فرح و سرور می توان گفت که سرور و حبور در شادى ممدوح به کار مىرود[۷۲۱] و فرح به شادى مذمومی که موجب تکبر است، اطلاق میشود.[۷۲۲] چنانکه در قرآن آمده است:﴿ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ ﴾.[۷۲۳]
این واژه با مشتقات آن در مجموع ۱۲ بار (فرح ۱بار، فرحو ا۱بار، یفرح ۱بار، یفرح ۱بار، یفرحوا ۱ بار، تفرحون ۱ بار، تفرحوا ۱ بار، فرحا ۳ بار، افراحها ۱ بار، فرحه ۱ بار ) در نهج البلاغه آمده است.
۱ـ « وَ مَا نِلْتَ مِنْ دُنْیَاکَ فَلَا تُکْثِرْ بِهِ فَرَحاً وَ مَا فَاتَکَ مِنْهَا فَلَا تَأْسَ عَلَیْهِ جَزَعاً وَ لْیَکُنْ هَمُّکَ فِیمَا بَعْدَ الْمَوْتِ »[۷۲۴]؛
به آنچه از دنیا مىرسى آن قدر خوشحال مباش و آنچه را که از دنیا از دست مىدهى بر آن تأسف مخور و جزع مکن، همتت در آن باشد که پس از مرگ به آن خواهى رسید.[۷۲۵]
فرح از مفاهیم متقابل با ألم است که در اینجا در تقابل با جزع (یکی از مفاهیم جانشین ألم) آمده است. در رابطه انسان با دنیا، از آن نهی شده است ؛ تمام کوشش انسان باید برای آنچه باشد که برای آخرتش پیش میفرستد. همانطور که در قرآن کریم آمده است: ﴿ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ ﴾[۷۲۶]
این نوع نگرش به دنیا میتواند از بسیاری درد و رنجهای بشری بکاهد؛ چنانکه از دست دادنها و به دست آوردنها (چه مادی و چه معنوی) هیچ یک عامل غم و یا شادی انسان، نخواهد بود.
امام در بیان حال زاهدان میفرماید:
۲ـ « إِنَّ الزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا تَبْکِی قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِکُوا وَ یَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا وَ یَکْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتَبَطُوا بِمَا رُزِقُوا »[۷۲۷]؛
زاهدان در دنیا اگر چه بخندند قلبشان مىگرید، و اگر چه فرحناک باشند، اندوهشان شدید است، و اگر چه با مواهبشان مورد غبطه واقع شوند بغض و ناراحتیشان، نسبت به خویش فراوان است.[۷۲۸]
یکی از مؤلفههای زهد در دنیا، اندوه زاهدان به هنگام فرح و شادی ظاهری و گریه قلب آنان در موقع خنده به ظاهرشان است. با توجه به جمله بعد میتوان گفت که زاهدان همواره با شادی و خنده خود، ناراحتی و اندوه را به همراه دارند. مراد از قلب در اینجا روح و عقل یک انسان است. در واقع احوال درونی زاهدان بر خلاف ظاهرشان است. همانطور که در حکمت ۳۳۳ امام میفرماید: « الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِه».
۳ـ « وَ إِنَّمَا یَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْیَا بِعَیْنِ الِاعْتِبَارِ … إِنْ قِیلَ أَثْرَى قِیلَ أَکْدَى وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ هَذَا وَ لَمْ یَأْتِهِمْ یَوْمٌ فِیهِ یُبْلِسُونَ »[۷۲۹] ؛
انسان مؤمن به دنیا با چشم عبرت مىنگرد،… هرگاه گفته شود فلانى توانگر شد مىگوید: بىخیر و بىنوا گردید، اگر از فکر بقاء خوشحال شود از اندیشه فنا محزون مىگردد این حال دنیاى آنان است. و هنوز «روزى که در آن متحیر و سرگردان خواهند بود» فرا نرسیده است. [۷۳۰]
انسان مؤمن، دنیا را همراه با شادی و آمیخته به اندوه ، فنا و بقا میداند؛ چنانکه هیچ چیز آن ثابت و دائمی نیست و در کنار شادی آن، حزن و اندوه نهفته است. در واقع دنیا دار تزاحم است. در اینجا حزن در تقابل با فرح و فناء در تقابل با بقاء است. فرح از مفاهیم متقابل با ألم است.
-
- ۱. ۵. فاکهه
فاکهه اسم فاعل از ریشه فکه مفهوم متقابل با ألم است. فاکهین به معنای ناعم و خوشحال از آنچه خداوند به آنان عطا کرده است میباشد.
امام نعمتهایی را که خداوند هنگام بعثت پیامبر بر مردمان آن روزگار ارزانی داشته یادآور میشوند:
« …کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَهُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّهُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَ فِی خُضْرَهِ عَیْشِهَا فَکِهِینَ»[۷۳۱] ؛
(بنگرید) چگونه نعمت، پر و بال کرامت خود را بر آنها گسترد، و نهرهاى مواهب خود را به سوى آنان جارى نمود، و آیین حق با تمام برکاتش آنها را در بر گرفت، در میان نعمتها غرق گشتند و در دل یک زندگانى خرم شادمان شدند.[۷۳۲]
عیش با فاکهین همنشین شده است و اشاره به زندگی دنیوی و برخورداری از نعمتهای خداوندی است که مردمان زمان پیامبر به برکت اسلام در آن غوطهور بودند. آیین حق و دینداری سبب وفور نعمت شده و شادمانی را برای پیروانش فراهم میآورد. دین پیامبر| سبب اتحاد مردم (“مله”) شده است.
-
- ۱. ۵. لذه
لذت نقیض ألم[۷۳۳] است و به چیزی که مورد اشتهاء و میل باشد را لذت گویند.[۷۳۴]
۱ـ « لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَهٌ یُنَاجِی فِیهَا رَبَّهُ وَ سَاعَهٌ یَرُمُّ مَعَاشَهُ وَ سَاعَهٌ یُخَلِّی بَیْنَ نَفْسِهِ وَ بَیْنَ لَذَّتِهَا فِیمَا یَحِلُّ وَ یَجْمُلُ وَ لَیْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِی ثَلَاثٍ مَرَمَّهٍ لِمَعَاشٍ أَوْ خُطْوَهٍ فِی مَعَادٍ أَوْ لَذَّهٍ فِی غَیْرِ مُحَرَّمٍ»[۷۳۵]؛
انسان مؤمن ساعات زندگى خود را به سه بخش تقسیم مىکند: قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مىنماید، قسمت دیگرى را در طریق اصلاح معاش و زندگیش به کار مىگیرد و قسمت سوم براى بهرهگیرى از لذتهاى حلال و دلپسند. و براى شخص عاقل درست نیست که حرکتش جز در یکى از این سه جهت باشد: براى اصلاح امور زندگى، یا در راه آخرت و یا در لذت غیرحرام.[۷۳۶]
امام انسان مؤمن را اینگونه تعریف میکند که لحظههای زندگی خود را در سه امور خرج میکند و بعد انسان عاقل را نیز همانگونه توصیف میکند؛ در واقع عقل با ایمان در یک حوزه معنایی قرار گرفته است؛ یعنی انسان عاقل یعنی انسان با ایمان و بالعکس. ساعه به معنای لحظه است و نه زمان؛ بیان کننده این است که یک روز مومن از آن سه حال خارج نیست. لذت مفهوم متقابل با ألم است که میتواند حلال و حرام باشد.
دراین حکمت سه نوع رابطه انسان با خود ، خدا و دیگر انسانها مطرح است که بهره بردن از لذتهای حلال بخشی از گذران زندگی انسان مومن و عاقل را به خود اختصاص داده است.
امام آنگاه که از پستی این دنیا در نظرش میگوید:
۲ـ« مَا لِعَلِیٍّ وَ لِنَعِیمٍ یَفْنَى وَ لَذَّهٍ لَا تَبْقَى نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِینُ »[۷۳۷]؛
« على» را با نعمتهاى فناپذیر و لذتهاى نابود شدنى دنیا چه کار از به خواب رفتن عقل و لغزشهاى قبیح به خدا پناه مىبریم و از او یارى مىجوییم.[۷۳۸]
نعمتها فناپذیرند و لذتهای نابودشدنی. در اینجا لذت با صفت “لاتبقی” آمده است و نشاندهنده زوال پذیری و گذرا بودن آن است.
۳ـ « شَتَّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ: عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ، وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَ یَبْقَى أَجْرُهُ »[۷۳۹]؛ این دو عمل با هم تفاوت بسیار دارند: عملى که لذتش مىرود و عواقب بد آن مىماند، و عملى که زحمتش مىرود و اجر و پاداش آن باقى مىماند.[۷۴۰]
تبعات ناشی از عملِ لذت بخش همان است که امام لذت حرام نامید و در مقابل عمل رنج آوری که اجر آن باقی میماند. لذت با موونه که یکی از مفاهیم جانشین ألم است، در تقابل است. لذت به قرینه “تذهب” گویا این مطلب است که لذتها گذران هستند؛ همانطور که در خطبه ۲۲۴ به آن اشاره شد. بنابراین اعمال یا با لذت همراه هستند و یا رنج و سختی.
-
- ۱. ۵. جذل
جذل(بر وزن شرف) به معنای فرح و شادى و آن تنها یکبار در کلام آن حضرت در مورد فریب خوردن آدم از ابلیس[۷۴۱] و در تقابل با وجل آمده است. در قرآن هم در وصف مؤمنان آمده است :﴿ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُم﴾.[۷۴۲]
« ثُمَّ أَسْکَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِیهَا عَیْشَهُ وَ آمَنَ فِیهَا مَحَلَّتَهُ وَ حَذَّرَهُ إِبْلِیسَ وَ عَدَاوَتَهُ فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَهً عَلَیْهِ بِدَارِ الْمُقَامِ وَ مُرَافَقَهِ الْأَبْرَارِ فَبَاعَ الْیَقِینَ بِشَکِّهِ وَ الْعَزِیمَهَ بِوَهْنِهِ وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا وَ بِالِاغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ فِی تَوْبَتِهِ وَ لَقَّاهُ کَلِمَهَ رَحْمَتِهِ وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِیَّهِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرِّیَّهِ»[۷۴۳]
سپس خداوند آدم را در خانهاى سکنى بخشید که زندگیش را در آن گوارا و پر برکت قرار داد، جایگاه او را امن و امان کرد، و او را از ابلیس و عداوت وى بر حذر داشت، اما دشمن بالاخره او را فریب داد به خاطر این که بر او حسادت مىورزید و از این که او در سراى پایدار، و همنشین نیکان است ناراحت بود، آدم یقین خود را به شک و وسوسه او فروخت، و تصمیم راسخ را با گفته سست او مبادله کرد، و به خاطر همین موضوع، شادى خود را مبدل به ترس و وحشت ساخت، و فریب برایش پشیمانى به بار آورد. پس از آن خداوند دامنه توبه را برایش گسترد، کلمات رحمتش را به او القاء نمود، بازگشت به بهشت را به وى وعده داد، و او را به سراى آزمایش و جایگاه توالد و تناسل فرو فرستاد.[۷۴۴]
در اینجا “جذل” به عنوان یکی از مفاهیم متقابل ألم با “وجل” در تقابل مدرج قرار گرفته است.
-
- ۱. ۵. رجاء
رجاء به معنای امید است این واژه با مشتقاتش به دفعات در نهج البلاغه آمده است. در عبارت زیر، خداوند مایه نجات، رحمت و امید انسان معرفی شده است:
۲ـ« فَکُنْتَ الرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ وَ الْبَلَاغَ لِلْمُلْتَمِسِ نَدْعُوکَ حِینَ قَنَطَ الْأَنَامُ وَ مُنِعَ الْغَمَامُ وَ هَلَکَ السَّوَامُ … فَإِنَّکَ تُنْزِلُ الْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَکَ وَ أَنْتَ الْوَلِیُّ الْحَمِیدُ» [۷۴۵]؛
تو مایه امید هر بیچاره.. و حل کنندهى مشکلات هر طلب کننده، در این هنگام که یأس و نومیدى بر مردم چیره شده، و ابرها از باریدن باز داشته شد، و حیوانات بیابانى رو به هلاکت گذاردهاند … زیرا تویى که: « بعد از نومیدى مردم باران را فرو مىفرستى ورحمتت را بر آنها همه جا گسترش مىدهى وتو سرپرستى هستى که همه کارهایت ستوده است”.[۷۴۶]
“قنط” به معنای ناامیدی مفهومی است که با ألم در حوزه معنایی قرار میگیرد. ” قنط”در اینجا با واژه “رجاء” در تقابل مکمل است است و امید به رحمت خداوند، عامل رهایی از ناامیدی است.بنابراین رجاء در میتواند در تقابل با ألم قرار گیرد.