التهابات سیاسی شیخ سعدون
تحریک وی در خودمختاری از دولت مرکزی ایران
(بنیادگرایی قومی)
افزایش دامنه وابستگی بازرگانی دولت ایران به کمپانی هند شرقی
(حضور غیر مستقیم)
گسترش خشونت های محلی و سردی روابط میان دولت زندیه و دولت انگلیس
(چالش های مسالمت آمیز و خشونت آمیز)
بی ثباتی و ناامنی در مناطق جنوبی ایران
چالش های سیاسی قبیله بنی کعب
حمایت های وسیع سیاسی انگلیس در تحریک بنی کعب جهت حمایت از منافع انگلیس در ایران
(بنیادگرایی قومی)
ادامه وابستگی ها و شکاف های عمیق اقتصادی- هویتی در مناطق جنوبی ایران
(حضور غیرمستقیم)
دست اندازی به حاکمیت ارضی ایران و خشونت های محلی در این نقاط
(چالش های مسالمت آمیز و خشونت آمیز)
تحریک بیش از بیش قبایل در عدم همکاری با دولت مرکزی و گسترش حکومت های ملوک الطوایفی
التهاب سیاسی میرمهنا در جنوب ایران
عدم همیاری و تقویت سپاه ایران(بحران سازی سیاسی و نظامی)
گستره وابستگی های ابزاری، نظامی و دریایی ایران به انگلیس
(حضور غیرمستقیم)
گسترش بی ثباتی ها و نا امنی ها در مناطق جنوب ایران
(چالش های خشونت آمیز)
گسترش بی ثباتی ها و شورش های سیاسی و نظامی در جنوب ایران
جدول 2- مهمترین بحران های سیاسی انگلستان در دوران پیش از قاجار در ایران
گفتار 2- بحران سازی های سیاسی انگلستان در دوران قاجار تا اجرای کودتای سوم اسفند1299 :
بریتانیا در دوران پادشاهی قاجار، نه تنها برشدت بحران های سیاسی ایجاد شده در ایران آن اوان افزود که شرایط را در راستای استیلای کامل انگلستان بر تمامی امور ایرانیان مهیا می کرد. سابقه حضور انگليس در عرصه سياست و اقتصاد ايران در این بازه زمانی، معطوف به دوران چيرگي اين كشور بر سرزمين هند ميرسد. به دليل منافع هنگفت و ثروت سرشار هند محور بخش عظیمی از سياست هاي زمامداران انگلستان بر رویکرد حفاظت از هند بنا شده بود. ايران نيز دقيقا از همين نقطه نظر به عنوان يكي از شاهراه هاي بزرگ بينالمللي در اتصال اروپا به هند يا به تعبير ديگر به مثابه دروازه هندوستان نگريسته ميشد(سایکس، 1336: 439). بنابراين، سياست بريتانيا در ايران به سوي تضعيف هر چه بيشتر حاكميت مركزي ايران، پشتيباني از ياغيان خودسر و شورش هاي تجزيهطلب به منظور جلوگيري از تهاجم احتمالي اين كشور به هند گرايش داشت، اما نه تا آنجا كه ايران از فرط ضعف، تسليم رقبای دیگری همچون روس های تزاری گردد.
اعمال سیاست های مذکور که مقاصد و اهداف انگلستان را ذیل جامعه شناسی تاریخی کلان قرار می دهد در کنار برخی دیگر از مقاصدهمچون جدا سازی افغانستان از ايران، تغييرات مكرر در خطوط مرزي ايران در شرق، حمايت از خوانين محلي، تسلط بي قيد و شرط بر خليج فارس، جلوه هايي از سياست هاي بريتانيا می باشند. در عرصه اقتصادي نيز اين كشور با كسب امتيازات انحصاري نظير كشتيراني دررودكارون وخليج فارس، تاسيس بانك شاهنشاهي، تلگراف، كاپيتولاسيون و از همه مهم تر اخذ امتيازات نفتی جنوب بر بخش هاي وسيعي از اقتصاد و سياست ايران سيطره يافت. با گسترش دامنه نفوذ روس های تزاری، انگليس كوشيد تا با نقاب آزادي خواهي به حمايت از انقلاب مشروطه برخيزد و از اين رهگذر بتواند اولا روسيه، اين حريف نيرومند سياسي، را از صحنه خارج كند که می توان در انطباق دوباره با نظریه جامعه شناسی تاریخی بعد خارجی ِهابدن قرار داد و ثانيا با افزايش كانون هاي قدرت، طبقه اشراف هوادار انگليس را بر صحنه سياست كشور مسلط گرداند و به اصطلاح نظام حاکم بر ایران را از مونارشي به اليگارشي تغيير دهد(قاسمی،1357: 255-257). چه عمق يافتن انقلاب مشروطه موقعيت و منافع بريتانيا را در سراسر منطقه به ويژه هند، در معرض خطر جدي قرار ميداد. به همين علت بريتانيا با همكاري سرمايهداري وابسته، زمينداران، سياستمداران و خوانين وابسته با كمك لژهاي فراماسونري مشروطيت را به مسيري ديگر هدايت نمودند كه نهايتا اقتصاد سياسي و سرمايهداري ملي تضعيف گرديد و اجراي متمم قانون اساسي و استقرار دموكراسي در ايران ناممكن گشت.
با استخراج نفت در ايران، دولت انگليس به شكل غارتگرانهاي، به چپاول ثروت اين سرزمين پرداخت.گذشته از اين، جهت حفاظت از چاه ها و تاسيسات نفتي، با زير پا نهادن اصل حاكميت ملي ايران، با خوانين منطقه معاهدات مختلف امضا نمود و به اشکال گوناگون به رشد حكومت ملوكالطوايفي، واپس گرايي سياسي(تقویت نیروهای گریز از مرکز) و نافرماني در قلمرو ايران دامن زد.مع الوصف، در یک جمع بندی کلی می توان سیاست های انگلیس را در دوران قاجاریه حول چند محور کلی مورد واکاوی قرار داد که اتخاذ چنین سیاست هایی مدیریت بحران انگلستان در ایران آن عصر، همانگونه که برچر تبیین نمود، می تباشد.
بند1- حراست از هندوستان، نخستین دستاویز مداخلات سیاسی انگلیس در ایران:
حراست و حفاظت از هندوستان، الماس اقتصادی بریتانیا، از گزند رقبایی همچون ناپلئون و روس های تزاری همواره در صدر سیاست های انگلیس در عهد قاجاریه قرار داشته است. انعقاد عهدنامه های گلستان و ترکمانچای بر این موضوع دلالت می کند که نقش میانجی گری بریتانیا در عهدنامه های مذکور و نیز جدایی هرات از ایران همگان در راستای حراست و حفاظت از هندوستان شکل گرفته است. تا جایی که کارشکنی های مداوم انگلستان، سپاه ایران را به سمت سازش و پذیرش خواسته های روس های تزاری در قالب عهدنامه های ننگین مذکور سوق داد. لذا رویکرد حراست از هندوستان را می توان به منزله نخستین سیاست استعماری انگلستان در دوران قاجار به شمار آورد که بازخورد سیاست های مذکور نه تنها بحران های سیاسی پی در پی و مخرب را برای ایران و دربار قاجار به همراه داشت، بلکه جدایی بخش های وسیعی از خاک ایران در نواحی شمالی، شمال غربی ونیز بخش های وسیعی از شرق کشور را نیز در معیت خود می دید و تئوری جامعه شناسی تاریخی در بعد خارجی هابدن را در این خصوص برجسته می سازد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
همچنین، در اینجا می توان رگه های برجسته ای از برخی خصلت های روش تاریخی همچون اصل جامعیت را یافت. چرا که بازساخت کلی حوادث و بحران های سیاسی این دوره، در درون مجموعهای یا شبکهای علی جای یافته و در قالب حراست و حفاظت از هندوستان تجلی می یابد. از دیگر سو می توان با بهره گیری از اصل استقرا، به عنوان رکنی از ارکان روش تاریخی بحران های مذکور را تحلیل نمود چرا که با بررسی جز به جز حوادث منجر به بحران های سیاسی به اصلی کلی و جامع در این خصوص که همان حراست از هندوستان و مسائل تجاری- بازرگانی می باشد می رسیم. بررسی تاریخی رویدادهای بحران ساز انگلستان در این برهه بدون شناخت ابزارها و اهداف ایجاد بحران های مذکور که جامعه شناسی تاریخی بخش مهمی از آن را تبیین می نماید میسر و مقدور نخواهد بود. در مورد نقشی که انگلستان در جدایی بخش های وسیعی از اراضی شمالی و شرقی از ایران داشته، ذکر جمله سرگوراوزلی وزیر مختار بریتانیا در ایران به نظر بسنده باشد” همين كه داخل اطاق شدم ، امپراتور(تزار روسیه) پيش آمده و به من دست داد و مرا كشيده، نزديك پنجره برد و گفت من بي نهايت خوشحالم كه با كسي آشنا مي شوم كه چنين خدماتي در مذاكرات و انجام صلح با ايران به من نموده است. غير ممكن است كه من بتوانم احساسات دروني خود رانسبت به شما اظهار دارم . و من در جواب گفتم كه اين خدمات ناچيز فقط قسمتي از وظايفي بوده كه در اثر پيروي از اوامر دولت پادشاهي انگليس انجام دادم .” (قائم مقامی،1349: 245).
با بهره گرفتن از تحلیل سه گانه دوس سانتوس- ساندرز- برچر نیز این موضوع قابل تحلیل خواهد بود. حراست از هندوستان که تا حدود بسیار زیادی تامین کننده منافع و منابع مورد نیاز جامعه بریتانیا به شمار می رفته است و فقدان آن، بزرگترین بحران های سیاسی و اقتصادی را برای بریتانیا به ارمغان می آورد، همواره این کشور را درصدد ایجاد قوی ترین سدهای حفاظتی از هندوستان می نمود، یکی از راه های انسداد نفوذ به هندوستان از سوی رقیبان استعمارگر بریتانیا همچون روسیه، کشور ایران بوده است و همانطور که در بند های بعدی خواهیم دید، نقش میانجی گری بریتانیا در جنگ های ایران و روس را می توان دقیقا در این خصوص ذکر نمود که با درگیر نمودن ایران و روس در جنگ های فرسایشی حراست از هندوستان به بهترین نحو صورت گرفت. در این میان از اعمال خشونت های مختلف گرفته تا تغییر بسیاری از رجال سیاسی در داخل ایران نیز مبادرت شد تا بحران حراست از هندوستان که همواره از سوی فرانسه و روسیه تحت دست اندازی بود به ایجاد بحران های مختلف سیاسی در ایران تغییر یابد.
بند2- سیاست های تجزیه طلبانه انگلستان در ایران عصرقاجار، جدایی هرات از شرق ایران، ابزارها، اهداف ونهایتا بازخورد بحران مذکور بر جامعه سنتی ایران آن دوران:
مهمترین بحران سیاسی منتج از فعالیت های بریتانیا در دوران محمدشاه قاجار، مسئله هرات و جدایی آن از خاک ایران بود، در واقع، طراحی سیاست جداسازی هرات از هنگام فتحعلی شاه آغاز شد، در دوران محمدشاه تشدید یافت و سرانجام در عهدنامه پاریس، هرات از خاک ایران جدا شد. در واقع، در راستای اجرای رویکردهای جدایی ارضی که می توان آن را یکی از اصلی ترین ابزارهای سیاسی انگلیس در ایران به شمار آورد. به دیگر سخن، اقدامات سلسله مراتبی در سیر زمان که از شاخصه های مهم رویکرد جامعه شناسی تاریخی به شمار می رود، در مسئله جدایی های ارضی ایران که با رهبری بریتانیا صورت می پذیرفت، عینیت برجسته ای می یابد. لذا، شاید بتوان مهمترین ابزاری که در راستای تقویت وابستگی استعماری بریتانیا در خصوص ایران و در این عصر اشاره نمود و نظریه ساندرز را نیز بر صحه گذاری آن افزود، بحث شورش های قومی- قبیله ای و نیز بحث جنگ و تجزیه طلبی در نواحی شرقی و غربی ایران بوده است. اگر بریتانیا در عصر زعامت فتحعلی شاه درگیر نمودن ایران و روس را بهترین رویکرد، جهت حفظ هندوستان و ادامه سیطره خود در قرن نوزدهم می دانست، این رویکرد در عصر پادشاهی محمد شاه، علاوه بر جنگ، ایجاد جو آشفته، تحریک نیروهای گریز از مرکز مانند کامران میرزا والی هرات،آقاخان کرمانی، افاغنه در شرق و اعراب در غرب و شورش های قومی – قبیله ای را مناسب ترین متغیر جهت ادامه ثبات در وابستگی قلمداد می کند. لذا رویکرد بریتانیا در این عصر، موارد فوق الذکر می باشد.
پس از خاتمه جنگ های ایران و روس، دولت مرکزی ایران با فراغ بیشتری به مسئله هرات پرداخت و با گسیل قشون عباس میرزای ولیعهد، توانست تا حدود زیادی امنیت و ثبات را در مناطق شرقی ایران حکمفرما نماید و حکام یاغی و سرکش منطقه را سرکوب ویا مجاب به اطاعت از دولت مرکزی نماید که هراس و عکس العمل بریتانیا را به دنبال داشت (ناطق،1385: ٥۹- 58).
البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در دوران فتحعلی شاه نیز دو بار امرا و والیان دیار افغانستان با تحریک، ترغیب و حمایت گوناگون بریتانیا، اغتشاشات و ناآرامی هایی را در نواحی خراسان و افغانستان ایجاد کرده بودند(وکیلی فوفلزایی،1337: 145). بریتانیا از ضعف و قدرت مفرط دولت قاجار در هراس بود، برجستگی این موضوع زمانی آشکارتر می گردد که تشابه دیرینه امور فرهنگی، زبانی و مذهبی ایرانیان و هندی ها و موارد بسیار دیگر می توانست ایران قدرتمند را به سان روس های تزاری، خطری بالقوه برای بریتانیا و مستعمره آن یعنی هندوستان تلقی گردد(نفیسی،1385: 78). از طرفی دیگر، بریتانیا همواره نگران شورش حکام محلی ایران در نواحی شرقی و افاغنه ساکن در مرز هندوستان بود، لذا در سفر سفیر بریتانیا به مناطق افغان نشین و القای این موضوع به آنان که ایران و دولت قاجار به علت شکست در جنگ های ایران و روس، به شدت دچار ضعف و تا حد زیادی دچار اضمحلال شده است، با حمایت های مالی گسترده، سران افغان را ترغیب و تحریک در برابر قشون عباس میرزا نمودند(طاهری،1348: 79). همچنین در ادامه بحران سازی ها، بریتانیا میرزا ابوالقاسم فراهانی را مسئول مستقیم تحریک سپاه ایران در حمله به هرات تلقی نمود، در حالی که قائم مقام فراهانی پیشتر، از بریتانیا درخواست مستشار داده بود و بی پایه بودن این اتهامات از همین جا مشخص می شود (محمود،1378 :۳۲۸ ).
در هر صورت، مسئله هرات برای شاه و دربار قاجار بسیار حائز اهمیت شده بود چرا که با ازدست دادن بخش های وسیعی از خاک ایران در جنگ های ایران و روس، از دست رفتن هرات، مشروعیت حکومت قاجار را کاملا مضمحل می نمود. به همین سبب، به زعم مشکلات عدیده نظامی و اقتصادی و کارشکنی های بریتانیا، همچنان هرات و بحران آن در صدر مسائل سیاسی و نظامی ایران قرار گرفت.کما اینکه کامران میرزا، والی شورشگر هرات، معتقد بود فتح هرات و تصرف افغانستان بلاشک صورت خواهد گرفت به همین خاطر همواره نگرانی خویش را به سران بریتانیا ابراز می داشت(لسان الملک سپهر،1353 :۴٨۶ ). اما مرگ نابهنگام عباس میرزا معادلات را برای مدتی بهم ریخته و موضوع هرات را مدتی مسکوت باقی گذارد ومحمدمیرزای ولیعهد بناچار به صلحی موقتی با کامران میرزا بسنده کرد(مشیری،1341: 24).
با سلطنت محمدمیرزا، بریتانیا کماکان نگران اتحاد شاه جدید ایران با روس های تزاری و نهایتا دست اندازی به شرق و هندوستان بودند(اتحادیه،1380: 80). در واقع بیشتر نگرانی های بریتانیا معطوف به روس های تزاری بود چرا که روس ها به موجب عهدنامه های گلستان و ترکمانچای، امتیازات گسترده ودرخور توجهی در این مناطق به دست آورده بودند و به زعم خود می کوشیدند تا وابستگان روسی دربار نظیر قائم مقام فراهانی و تنی چند دیگر را به سعایت از دستگاه محمد شاه دور نمایند(کاظم زاده، 1371: 60-73). هنگامی که کامران میرزا، والی هرات، عهدنامه مصالحه خودرا با قائم مقام فراهانی در خصوص پرداخت خراج به دولت مرکزی ایران را نقض نمود و حتی مناطق شرقی ایران را غارت نمود(هنت،1362: 10)، محمدشاه، جهت تنبیه وی سپاهی را به هرات گسیل داشت(ریاضی هروی،1369: 27) که مخالفت و کارشکنی های بریتانیا را به دنبال داشت. بریتانیا این لشگرکشی را نتیجه تحرکات روس ها و نیز قائم مقام فراهانی دانست که به نظر مغرضانه می رسید، چراکه در آن برهه زمانی محمدشاه حتی به درخواست سیمونیچ سفیر روسیه در تهران، جهت به تعویق انداختن اعزام قشون به هرات نیز پاسخ منفی داده بود(نصیری مقدم،1374: 19-22).
[جمعه 1401-04-17] [ 10:09:00 ب.ظ ]
|