• به نظر قرآن، کسی که عبودیت و بندگی خدا را برگزیند، در تمام مراحل زندگی و حتّی در جزئیات اعمال و رفتار نیز بر طبق رضای خدا و خواست او عمل می­ کند؛یعنی اعمالی را که موجب خشنودی خدا می شود به جا می ­آورد و از اعمالی که موجب ناخشنودی اوست پرهیز می­ کند. اما در عهدجدید درباره نقش عمل صالح و فضایل اخلاقی در وصول انسان به نجات دو نگرش متفاوت«ایمان گرایی»و«شریعت محوری»وجود دارد. در نگرش ایمان­گرایان، انسان نقش چندانی در نجات خود ندارد و نقش اصلی را مسیح برعهده دارد نه استعداد و شایستگی بشری. در این دیدگاه که پایه­گذار مبانی آن، پولس رسول بود از طرفی گناه را ذاتی انسان می­دانند و از طرف دیگر مصلوب شدن مسیح را کفاره گناه انسان قلمداد می­ کنند، و بالتبع آن شخص به محض اینکه به حضرت عیسی مسیح(ع)ایمان آورد رستگار می­ شود هرچند به شریعت عمل نکند. در این نگرش نقش اختیار و رعایت قوانین اخلاقی کم­رنگ شده و فقط فدیه مسیح است که تمام نقش را برای خود گرفته است، که این عقیده قابل پذیرش برای همه آنان از جمله پلاگیوس نبوده است. ولی در نگرش شریعت محورها در عهدجدید، ایمان به همراه انجام شریعت و اعمال نیک، شرط نجات انسان به شمار می ­آید، و شایستگی درونی بشر نقش مهمی در وصول انسان به کمال نهایی­اش دارد و این نگرش، محدوده بیشتری برای اعمال اخلاقی در نجات بشر قائل­ است، اما باوجود آموزه گناه ذاتی ونقش فدیه مسیح در رستگاری، قادر نبوده است که به این سوال بشر پاسخ کاملی بدهد: چگونه انسان می ­تواند بر گناه غلبه یابد و با تلاش خود به مدارج عالی اخلاقی برسد؟ برخی از عبارات کتاب مقدس در زمینه ایمان و عمل با عقاید شریعت­محوری، مطابقت بیشتری داشته و حاکی از قائل بودن اختیار برای انسان در دوری از گناه، انتخاب ایمان و انجام اعمال شریعت و اخلاقیات برای نجات می­باشد. و علاوه بر قوانین و مقررات خاص، و تعیین مجازات برای متخلفین آن، مباحث اخلاقی ارزشمندی مانند نکوهش و یا ممنوعیت قتل نفس، دزدی، خیانت و توصیه به مهربانی و گذشت در برابر همنوعان وجود دارد. این مطالب گویای ردّ نظریه ایمان­گرایان است.
    • (( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

  • ولایت و اطاعت از پیامبران یکی دیگر از مبانی اخلاق در کتاب مقدس و قرآن به شمار می ­آید. عهد عتیق بیان می­ کند که اگر کسی به سخنان نبی عمل نکند خداوند او را مجازات خواهد کرد (تثنیه۱۸: ۱۵ و ۱۹) و بر آنها اخم می­گیرد (زکریا۷: ۱۲) و آنها را در چنگال دشمنان اسیر کرده و مورد آزار و اذیت آنها قرار می­دهد (نحمیا۹: ۲۶-۲۷). نگاه قرآن به پیامبر(ص)و ائمه(ع)به عنوان یک الگو برای کمالات اخلاقی، نگاه به یک انسان کامل است و قبول ولایت آنها، یعنی تمسک به آنها در تمام امور اخلاقی و اجرای کامل دستورات شریعت. اما عهدجدید، عیسی را خدایی می­داند که تجسد یافته است، گرچه بعد انسانی هم برای او قائل می­ شود. و با قبول ولایت او، شخص دیگر نیازی به انجام اعمال نیکو و اخلاقی ندارد، زیرا صرف ایمان به مسیح او را به نجات و رهایی می­رساند.
  • آزادی اراده و اختیار انسان، شالوده­ی علم اخلاق عهد عتیق است. ماهیت زندگی بشر به وسیله­ امیالش شکل می­پذیرد. او می ­تواند در صورتی که مایل باشد از فرصت­های زندگی سوء استفاده کند. اما به هیچ وجه موافقت نشده است که چنین خطایی را مرتکب گردد. انگیزه بدی پیوسته وی را وسوسه می­ کند و به سوی فساد می­کشاند. لکن اگر گمراه شود و سقوط کند، مسئولیت آن تنها با خود اوست.
  • سهم انجام اعمال اخلاقی بشر با اختیار خود در حوزه رستگاری از نظر قرآن، در تمامی مراحل به درستی تبیین شده است. از دیدگاه قرآن، خداوند در بین مخلوقات خود انسان را انتخاب کرد و به او استعدادی عطا فرمود که توسط آن و به راهنمایی قرآن و اولیای الهی بتواند قید و بندهای شیطانی و نفسانی را از خود بزداید و آزادانه به عبادت خداوند و زندگانی شرافتمندانه ادامه دهد. اختیار به نظر مفسران قرآن، لطفی عظیم از جانب پروردگار به انسان است که درک حقیقت آن می ­تواند هدف از خلقت انسان به عنوان اشرف مخلوقات و مسخرنمودن عالم برای او را به وضوح نمایان سازد. در نتیجه این نوع نگرش، انسان با انگیزه و ایمان قوی و عشق به پروردگار به کسب فضایل اخلاقی و اجتناب از رذایل اخلاقی می ­پردازد و با پیروی از پیامبران و معصومین(ع)و با تشبّه و اقتدا به آنان، متخلق به اخلاق الاهی ­شده و به مقام خلیفه­اللهی نائل می­گردد.
  • معاد یکی دیگر از مبانی اخلاقی در عهد جدید و قرآن است. اما در عهد عتیق سخنی صریح از رستاخیز و روز جزا، و بهشت به عنوان پاداش برای انجام فضایل اخلاقی و جهنم به عنوان عقاب برای ارتکاب رذایل اخلاقی وجود ندارد. و به نظر می­رسد اگرثواب و عقابی نیز وجود داشته باشد معمولاًدرچارچوب زمان تحقق می­یابد. از این­رو، عدم وجود این آموزه در اسفار خمسه که از جمله الواح اولیه­ای بوده که بر موسی(ع) نازل شده است، مبانی اخلاقی عهدعتیق را دچار اعوجاج می­ کند و مسیر را برای کج اندیشان باز می­ کند و محیط تحلیل­های نادرست را برای بیماردلان مهیّا می­سازد. هر چند اگر در کتب بعدی یهودیان نیز اشاراتی به معاد باشد، باز مشکل سر جای خود باقی می­ماند که چرا خداوند به پیامبر اولوالعزمش چنین اصل مهم و بنیادی را تذکر نداده است؟! در صورتی که آموزه معاد، مورد اهتمام همه انبیای الهی بوده است و دعوت به دین، در صورتی معنا دارد که زندگی پس از مرگ جزء اصول اساسی آن باشد. شاید میل باطنی قوم یهود به زندگی دنیوی آنان را واداشته تا آیات معاد را از تورات حذف کنند.

فصل چهارم
بررسی تطبیقی فضایل اخلاقی ایمانی در قرآن و عهدین
در زبان اخلاقی قرآن، برخی از فضایل اخلاقی به صورت صفت و ملکه­ای نفسانی بوده و اختصاصی به حوزۀ خاصی از حوزه ­های زندگی انسانی ندارد، بلکه بر همۀ حوزه ها تأثیرگذار است. این قبیل صفات اخلاقی در دو گروه جای می­گیرند؛ برخی از آنها نقش هدایت گری را در سیر معنوی و اخلاق انسان بازی می­ کنند، که در ساختار اخلاق قرآنی، ایمان به عنوان عالی­ترین صفت نفسانی هدایتگر مورد تأکید فراوان واقع شده و مفتاح همۀ صفات پسندیدۀ نفسانی و نیکی­های رفتاری به شمار می ­آید و گروهی دیگر صفت نفسانی عمل کننده­اند که در سایۀ صفت هدایتگر تحقق می­یابند (دیلمی و آذربایجانی، ۱۳۸۷: ۶۴). در این راستا، در این فصل سعی بر آن است که: مقایسه­ ای تطبیقی بین قرآن و عهدین، درباره بخشی از این صفات نفسانی (محبت، صبر، خوف، رجاء و شکرگزاری) که رابطه مطلوب و جهت گیری درونی آدمی را با خداوند رقم می­زنند، صورت گیرد تا نقاط اشتراک و اختلاف این کتب آسمانی در موضوع مورد نظر جهت همزیستی مسالمت آمیز بین ادیان حاصل آید.
۴-۱- بررسی محبت در قرآن و عهدین
محبّت از آموزه­های اخلاقی مشترک در قرآن و عهدین است. در هر سه کتاب، «محبت» رابطه­ای دوسویه بین خدا و انسان است؛ خداوند در ابتدا به انسان محبت و مهربانی نموده است و بدبن وسیله انسان­ها را به یکدیگر پیوند می­دهد و به آنها می­آموزد که به یکدیگر محبت نمایید و عناصری برای کسب این فضیلت، معرفی نموده ­اند. در عهد عتیق، خداوند از روی محبّت جهان خلقت را آفریده است و به خاطر محبّت قوم اسرائیل را به رهبری موسی (ع) از ظلم وستم فرعونیان نجات داد. محبت پایه و اساس عهد جدید است، مسیحیت به «دین محبت» و یوحنا، یکی از نویسندگان اناجیل، به «رسول محبت» شهرت یافته است. مسیحیان عیسی (ع) را نماد محبت خداوند به خلق می دانند. و به نظر ایشان، محبت به خدا و محبت به همسایه و ابراز عشق به آنان ایمان را غنا می بخشد. در قرآن نیز بر محبت به خالق و خلق تاکید فراوان شده است. سیره ی عملی پیامبراسلام (ص) و پیروانش نشانه ی روشنی ازدرجه ی اعتبار و ارزشی است که آنان برای این آموزه ی دینی قایلند. اسلام نیزهمچون مسیحیت محبت را نشانه ی ایمان دانسته . از این رو، این بخش از رساله در صدد است تا این آموزه را در عهدعتیق، عهد جدید و قرآن کریم مورد بررسی و تحلیل قرار دهد تا نقاط اشتراک و ختلاف این سه کتاب در جهت ابهام زدایی از پیام­های اصلی ادیان فراهم گردد.
۴-۱-۱- محبت در قرآن
معانی اصلی ماده «ح ب ب» عبارتند از: ۱٫ لزوم و ثبات؛ ۲٫ دانه چیز دانه دار؛ که در مثل گندم و جو و حتی انگور رایج است؛ ۳٫ وصف کوتاهی یک چیز؛ مثلاً: «حبحاب» به معنی مرد یا شتر کوتاه قد و ضعیف (ابن فارس، ۱۳۸۷: ۲۰۲؛ مصطفوی، ۱۳۶۰، ج ۲: ۱۵۲؛ فیروزآبادی، ۱۴۰۷: ۹۱). ریشه و حقیقت لغوی آن، به معنای دانه­ی خوراکی است که در زمین کاشته می­ شود و رشد پیدا می­ کند. به دلیل شباهت ظاهری دندان با دانه به آن «حبب الاسنان» گفته می­ شود. حباب آب با این ماده آورده شده به این دلیل که درشکل همانند دانه است. به آنچه در قلب آدمی جریان دارد از خوبی­ها و بدی­ها «حَبَه» گفته می­ شود زیرا همچون دانه در قلب کاشته و رشد پیدا می­ کند (ر.ک: ابن­منطور، ۱۴۱۴، ج۱: ۲۸۹؛ راغب، ۱۴۱۲: ۲۱۴).
محبت در اصطلاح عام، «میل طبع به چیز لذت بخش» است که حالت شدید آن عشق نامیده می شود (جاراللّه، ۱۴۲۲: ۳۱). محبت در اصطلاح فلاسفه عبارت است از «میل به شخص یا چیزعزیزیا جذاب یا سودمند. » (جاراللّه، ۱۴۲۲: ۳۱). محبت حالتی است که در دل یک موجود ذی شعور، نسبت به چیزی که با او ملایمت و با تمایلات و خواسته های او تناسبی داشته باشد پدید می آید (مصباح، ۱۳۸۰: ۳۵۹). به عقیده علامه «حب» عبارت است از تعلق و ارتباط وجودی بین محب و محبوب و یا به عبارتی جاذبه بین علت مکمل و یا شبیه به آن و معلول مستکمل یا شبیه به آن و چون حب عبارت از این است، لذا ما افعال خود را دوست می‌داریم تا آن را وسیله و ابزار کار خود کنیم (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج۱: ۴۱۱-۴۱۲). بنابراین محبت در نظر علامه یک نوع ارتباط و جاذبه خاص شعوری است که میان انسان و کمالات او وجود دارد. توجه شود که هرگاه صدور «حُبّ» از خداوند اراده می شود باید پیراستگی آن از نقایص مادی لحاظ گردد (ر.ک: جاراللّه، ۱۴۲۲: ۳۱ـ۳۳؛ صالحی زاده، ۱۳۸۸: ۲۰ـ۲۲).
محبت در قرآن با برخی از واژگان به قرار زیر همسو و با برخی دیگر متضاد است:

  • «مودّت»: از ریشه وُدّ و وداد به معنای حبّ است (فیروزآبادی، ۱۴۰۷: ۴۱۴). راغب می گوید: ودّ یعنی: دوست داشتن چیزی و آرزوی محقق شدن آن (راغب، ۱۴۱۲: ۸۶۰).
  • «اُلفت»: از ألِفَ در لغت به معنای اجتماع با میل و رغبت (راغب، ۱۴۱۲: ۸۱)، انس گرفتن و دوست داشتن است. «تألّفَ القومُ» یعنی: قوم جمع شدند و یکدیگر را دوست داشتند (فیومی، ۱۴۰۵: ۱۸).
  • «خُلّت»: از خلل به معنای شکاف میان دو چیز است (راغب، ۱۴۱۲: ۲۹۰؛ ابن فارس، ۱۳۸۷: ۲۹۵؛ ر.ک: صالحی زاده، ۱۳۸۸: ۲۷).
  • «رغبت»: که یکی از معانی آن «طلبیدن چیزی» (ابن فارس، ۱۳۸۷: ۳۸۴) است، وقتی با حرف «الی» بیاید به معنای میل به چیزی برای کسب منفعت از آن است.
  • «ولایت»: از «و ل ی» به معنای «قرب و نزدیکی» (ابن فارس، ۱۳۸۷: ۱۰۳۵؛ فیروزآبادی، ۱۴۰۷: ۱۷۳۲) است و معانی متعدد دیگر آن، از جمله دوستی (که در آن محب و محبوب از لحاظ معنوی به هم نزدیک می شوند)، به نوعی به این ریشه معنایی بازمی گردند (همان).
  • «صدیق» از «ص د ق» است که در اصل به معنای قوّت در چیزی می باشد (همان: ۵۲۲). از معانی منشعب شده آن، مودّت و محبت است که صداقت از آن مشتق می شود (همان؛ فیروزآبادی، ۱۴۰۷: ۱۱۶۲).
  • «حمیم» یعنی: نزدیک؛ (همان: ۱۴۱۷). بنابراین، حمیمِ فرد کسی است که از نزدیکان او باشد و امر وی برایش اهمیت داشته باشد (جوهری، بی­تا: ۱۹۰۵).
  • «أخدان» که اصل معنایی اش «دوستی» است (ابن فارس، ۱۳۸۷: ۲۷۱؛ فیروزآبادی، ۱۴۰۷: ۱۵۴۰). برخی گفته اند: «خِدن» به دوستی گفته می شود که در همه امور ظاهر و باطن با انسان شریک است (همان: ۱۵۴۰).
  • «إخوان» جمع «أخ» است که از ماده «أ خ و» مشتق شده به معنای کسی که از پدر و مادر یا یکی از آنها یا از جهت رضاعی با انسان شریک باشد. سپس برای هرگونه اشتراکی در قبیله، دین، حرفه، معامله، دوستی و مناسبات دیگر به کار رفته است (راغب، ۱۴۱۲: ۶۸) (پرداختن تفصیلی به معانی هر واژه در این مقال نمی گنجد. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: جاراللّه، ۱۴۲۲: ۳۸ـ۴۰؛ صالحی زاده، ۱۳۸۸: ۱۹ـ۳۹).

دقیق ترین واژه متضاد با محبت، «بغض» است (فراهیدی، ۱۴۱۰، ج ۳: ۳۱؛ ابن منظور، ۱۴۱۴، ج ۱: ۲۸۹) که در قرآن کریم چند بار به شکل «البغضاء» آمده است (آل عمران، ۳/ ۱۱۸؛ مائده، ۵/ ۱۴و۹۱؛ ممتحنه، ۶۰/ ۴). واژه دیگر «عداوه» است که در قرآن با مشتقاتش در برابر الفت (آل عمران، ۳/ ۱۰۳)، إخوان (همان)، مودت (مائده، ۵/ ۸۲؛ ممتحنه، ۶۰/ ۱و۷)، ولایت (فصلت، ۴۱/ ۳۴؛ ممتحنه، ۶۰/ ۱)، حمیم (همان) و خُلّت (زخرف، ۴۳/ ۶۷). که همگی از واژگان همسو با محبت هستند قرار گرفته است. «کراهه» هم واژه دیگری است که کاربردهای قرآنی­اش، به خوبی تضاد معنایی آن با محبت را نشان می دهد.
واژه «محبت» در قرآن کریم تنها یک بار آمده است: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ محََبَّهً مِّنی‏» (طه، ۲۰/ ۳۹)، اما مشتقات آن ۹۴ بار در قرآن به کار رفته است. مشتقات واژه محبت در قرآن به همان معنای لغوی خود به کار رفته است. فاعل محبت گاهی خداوند و گاهی انسان می باشد (آل عمران، ۳/ ۳۱؛ مائده، ۵/ ۵۴). از نظر قرآن، محبت انسان ها به لحاظ اینکه در راستای رضای الهی باشد یا نباشد، گاهی ممدوح شمرده می شود و گاهی مذموم (بقره، ۲/ ۱۶۵).

              1. انواع محبّت در قرآن

الف) محبت بین خدا و انسان
محبت دارای مراتب مختلفی است که بعضی شدیدتر و بعضی ضعیف‌تر است. محبت یک نوع ارتباط وجودی است و وجود دارای مراتب مختلفی می‌باشد و واضح است که آن ارتباطی که میان علت تامه و معلول آن است با ارتباطی که میان علت ناقصه و معلول آن است تفاوت بسیار دارد. کمالی که محبت به واسطه آن تعلق می‌گیرد نیز انواع مختلفی دارد؛ گاهی مادی است مانند تغذیه و گاهی غیرمادی است مانند علم. اینکه بعضی می‌گویند محبت مخصوص امور مادی است بی‌اساس است و اینکه بعضی گفته‌اند حب همان حب غذا است و بعضی نیز اصل حب را حب اعمال جنسی در نظر گرفته‌اند، از آن بی‌اساس‌تر است (طباطبایی، ۱۴۱۷، ج ۱: ۵۸۶).
اما والاترین مرتبه حب، «حب بنده به خدایش» است که حب خدا نسبت به بنده را در پی دارد؛ این «حب واقعی» است که محب را به سوی محبوب جذب می‏کند (و نیز محبوب را به سوی محب می‏کشاند). پس همانطور که حب بنده باعث قرب او به خدا گشته و او را خالص برای خدا می‏سازد، محبت خدا به او نیز باعث نزدیکی خدا به او می‏گردد و در نتیجه حجاب‌های بعد و ابرهای غیبت را از بین می‏برد، پس نزدیکی خدا به بنده، گناهان او را می‏آمرزد و حقیقت بهشت و دوزخ هم همان قرب آدمی ‌به خدا و دوریش از خدا است (همان، ج‏۳: ۲۵۱). در واقع حب واقعی محبتی است متقابل؛ بنده‌ای که راه محبت الهی را طی می‌کند هیچ آرزویی جز آنکه خداوند او را دوست داشته باشد ندارد. او می‌خواهد چنانکه خدا را دوست دارد خدا هم او را دوست داشته باشد (همان: ۲۸۸) که با محبت متقابل خدا به حب چنین بنده‌ای حب واقعی تحقق می‌یابد. حب واقعی باید با ناموس حب حاکم در عالم وجود هماهنگ باشد؛ چون دوست داشتن هر چیز مستلزم دوست داشتن همه متعلق های آنست و باعث می‏شود که انسان در برابر هر چیزی که در جانب محبوب است تسلیم باشد (همان، ج‏۳: ۲۴۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...