بعد از طی این دوره عادی شدن روابط که ان هم بیشتر متاثر از به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان و اشغال کابل توسط این نیروها بود اتفاق ناخوشایند بعدی در سال ۱۹۹۸ افتاد زمانی که پاکستانیها به سمت بمب اتمی در تقابل با هندوستان قدم برداشتند و هنجارهای بین المللی را زیر پا گذاشتند که نتیجه ان تحریمهای شدید از سوی امریکا بر این کشور بود هر چند که در اواخر سال ۱۹۹۹ بار دیگر تروریسم عاملی شد تا نواز شریف و امریکا به یکدیگر نزدیکتر شوند.
۳-۲-۴قراردادها
در سال ۱۹۹۰ مقرر گردید آمریکا کمک ده میلیون دلاری برای مصرف در بخش های آموزش و بهداشت کودکان در اختیار پاکستان قرار دهد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

و یک قرارداد دیگر منعقد شد که به موجب آنها،شرکت های آمریکایی ۶/۴میلیارد دلار در پاکستان سرمایه گذاری خواهند کرد.
مجموع سرمایه گذاری در موافقت نامه از آنچه در ۴۷سال صورت گرفته بیشتر بود که اعتراض جناح مخالف احزاب مذهبی پاکستان را برانگیخت ونسبت به آن انتقادنمودند و بی نظیر بوتو خواستار لغو تحریم کاخ سفید علیه کشورش شد.
سال۱۹۹۳مقرر گردید آمریکا اسناد پرداخت ۴۰میلیون دلار اعتبار به پاکستان را امضاءنماید.
سال۱۹۹۴آمریکا بدنبال یافتن راه های ایجاد سرمایه گذاری در پاکستان بود.(تغییر د سلسله مراتب ساختاری)
در سال ۱۹۹۵براساس متمم براون مقرر شد روند تحویل تجهیزات خریداری شده اسلام آباد از واشنگتن تا ۳۱دسامبر به پایان برسد اما در مورد تحویل ۲۸ فروند هواپیما اف-۱۶و یا استرداد وجوه دریافتی بابت آن به میزان ۶۳۸میلیون دلار توافقی صورت نگرفت.
۳-۲-۵کمک ها
باخروج نیروهای شوروی از افغانستان و پایان جنگ سرد پاکستان اهمیت خود را برای آمریکا از دست داد. و آمریکا با دو اقدام دلسردی را دوچندان کرد یکی درسال ۱۹۹۰به بهانه اصلاحیه پرسلر کمک های خود را به پاکستان به تعلیق انداخت و دیگری بهبود روابط با هند .
بنابراین می توان گفت بعداز جنگ سرد(۱۹۸۹)تا۲۰۰۱به دلیل تغییرات درروابط بین الملل،کشور پاکستان جایگاه و منافعی برای آمریکا نداشت و این کشور که در جنگ سرد به عنوان (متحد )بود به یک مهره (متحده تحریم شده) و سپس (متحد دردسرساز)تبدیل شود.
۳-۲-۶تحریم ها
در خصوص تحریم های آمریکا می توان گفت:این تحریم ها به شدت به اقتصاد پاکستان فشار می آورد.
و باعث شد تا پاکستان به بانک جهانی نیاز مند شود.اما آمریکا تحریم ها را متوجه بانک جهانی نیز نمود.
در نتیجه پاکستان به شدت درمضیقه قرارگرفت در این اوضاع و وضعیت .نرخ gpsاین کشور در صورت نبودن تحریم ها در سال ۱۹۹۹به ۶درصد رسید اما به علت تحریم ها این نرخ در حد ۱/۳درصد رقمی خوشبینانه است و نرخ واقعی آن ۶/۱درصد بوده که نرخ رکود اقتصادی در پاکستان ۱۶درصد می باشد.
مفاد تحریم های جدید عبارت بودند از:
۱-متوقف کردن هر گونه کمک های خارجی(کمک انسانی،غذا و موادکشاورزی)۲-فروش تجهیزات نظامی.۳-هرگونه تعهد و گارانتی از طرف نهادهای دولتی آمریکا.۴-متوقف کردن هر گونه وام از سمت بانک های آمریکایی.۵-جلوگیری از صادرات هر گونه کالایی که مصرف مشترک بین مقاصد نظامی و استفاده های شهروندی از آن می شود.
۳-۲-۷نتیجه
چنانکه بیان شد کشور پاکستان با مشکلات عمیق و ساختاری اقتصادی دست به گریبان است.از نقش انحصاری ارتش بر اقتصاد و کشور گرفته تا کمبودهای ذاتی و عینی در جغرافیای طبیعی پاکستان جمله گی کاتالیزوری بر ضعف اقتصاد این کشور بوده اند.اما در تعیین جایگاه یک کشور در سیاست بین الملل یا در دیدگاه هژمونی چون امریکا تنها عامل موثر اقتصاد نیست بلکه این ساختارهای موضوعی مسلط بین المللی هستند که جایگاه یک کشور را تعیین می کنند.چنانکه در طول جنگ سرد پاکستانی که با ساختارهای ضعیف اقتصادی دست به گریبان بود دارای جایگاه ویژه و پراهمیتی برای سیاست بین الملل و به ویژه یکی از ابرقدرتهای آن یعنی آمریکا بود.علت این اهمیت سلطه ساختارهای عالی یا امنیتی بر سیستم بین المللی بود و همین امر سبب می شد که کشورهایی که دارای ارزشهای ژئواستراتژیک هستند داری اهمیت باشند.در همین دوره هم پاکستان دارای اهمیت فوق العاده ای برای آمریکا بود و از سیل کمکهای خارجی و اقتصادی این کشور استفاده می کرد. اما با پایان جنگ سرد تغییرات سیستمیک هم در عرصه سیاست بین الملل روی داد.نظام از حالت دو قطبی به صورت تک قطبی درآمد و در عین حال با پیروزی لیبرالیسم ارزش های سیاسی و اقتصادی این ایدئولوزی هم در صدر اهمیت قرار گرفتند.در سیستم تک قطب این رفتارهای قطب مسلط است که سلسله مراتب ساختارهای موضوعی را تعیین می کند و در دهه ۹۰ هم آمریکا به عنوان قطب مسلط رفتارهایی را در راستای تعمیق اقتصاد لیبرالی و ارزشهای آن در پیش گرفت که در نهایت سبب آن گردید تا ساختارهای اقتصادی بر ساختارهای سیاسی و امنیتی توفق یابند.در این برهه دو اتفاق عمده برای پاکستان روی داد از یک سو این کشور در سیستمی با سلطه ساختارهای اقتصادی دیگر اهمیتی برای سایر بازیگران نداشت زیرا فاقد بنیادهای ذاتی اقتصادی بود که بتواند آن را در مرکز توجه قرار دهد و از سوی دیگر کمکهای اقتصادی را هم که قبلا به خاطر اهمیتش در سیستمی با سلطه ساختارهای امنیتی دریافت می کرد دیگر دریافت نمی کرد و همین باعث تعمیق ضعف اقتصادی در این کشور می گردید.در واقع تغییر سیستمیک و تغییر سلسله مراتب ساختاری در نهایت سبب میشد تا پاکستان هر چه بیشتر تضعیف شود.این نشان می دهد که این کشور در سیستمی با سلطه ساختارهای اقتصادی نمی تواند توجه چنذانی را به خود جلب کند و برعکس در سیستمی با سلطه ساختارهای امنیتی می تواند بسیار دارای اهمیت باشد.روابط امریکا و پاکستان چه در دهه ۹۰ و چه در کل دوران تاریخی یشان از چنین فرمولی پیروی کرده است.با نگاه خاص به دهه ۹۰ می توان این وضعیت را بیشتر تبیین کرد.از ابتدای دهه ۹۰ تا سال ۱۹۹۵ کمکهای امریکا به پاکستان بسیار محدود شد.از سال ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۸ گشایش محدودی در روابط انها ایجاد شد و از سال ۹۸ تا سال ۹۹ بار دیگر این روابط مخدوش گشت و از سال ۹۹ تا ۲۰۰۱ بار دیگر بهبود یافت.تاثیرات تغییر سیستمیک و تغییر سلسله مراتب ساختاری کاملا مشهود است.از ابتدای دهه ۹۰ تا سال ۹۴-۹۵ پاکستان به حداقل جایگاه در نگاه سیاستمداران امریکایی می رسد و حتی حداقل کمکهای اقتصادی هم به این کشور قطع شد.تنها در سال ۹۴و ۹۵ است که زمینه دیدار کلینتون و بوتو فراهم می شود که زمینه این نزدیکی هم کاملا تحت تاثیر به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان و تصرف کابل از جانب این نیروها فراهم می شود یعنی زمانی که متاثر از رفتار هژمون تا حدی بار دیگر ساختارهای امنیتی اهمیت پیدا می کنند.اما این رابطه هم بسیار محدود است و حرکت پاکستان به سمت بمب اتم در نهایت همین دریچه محدود را هم می بنند و نشان می دهد جدا از محرومیت عینی و طبیعی جغرافیای پاکستان به لحاظ اقتصادی که سبب حاشیه نشینی آن در سیستمی با سلطه ساختارهای اقتصادی می شود،سیاستمداران این کشور هم درکی از تغییرات سیستمیک ندارند و نمی توانند همگام با این تغییرات به بازتعریف منافع ملی بپردازند.سیاست اتمی سیاستمداران در نهایت سبب تحمیل تحریمهای عمده ای در سال ۱۹۹۸ بر پاکستان می گردد و نشان می دهد که این کشور در ساختار سیستمیک نوین چندان اهمیتی برای امریکا ندارد اما در اواخر ۱۹۹۹ گسترش دامنه تروریسم و تهدید ناشی از آن سبب می شود که بار دیگر امریکا به پاکستان نزدیک شود اواخر دهه ۹۰ تا سال ۲۰۰۱ را می توان دوران انتقال سیتستم به لحاظ ساختارهای موضوعی دانست که در ان رفته رفته بار دیگر ساختارهای موضوعی امنیتی برای هزمون دارای اهمیت می شدند و همین سبب می شد تا پاکستان هم برای ان دارای اهمیت باشد.
در مجموع دهه ۹۰ و دهه ای که ساختارهای موضوعی اقتصادی مسلط بودند، دهه مناسبی در روابط پاکستان و امریکا نبود و نشان می داد که در سیستمی با سلطه ساختارهای اقتصادی پاکستان چندان جایگاهی در سیاست خارجی امریکا ندارد و این امر بدان علت است که هم جغرافیای طبیعی پاکستان و هم بنیان های اقتصادی ضعیف این کشور از یک سو سبب می شوند که این کشور در چنین سیستمی مزیت چندانی برای سایرین نداشته باشد و از سوی دیگر درک نادرست سیاستمداران پاکستانی از تغییرات سیستمیک و عدم بازتعریف منافع بر اساس این تغییرات و تفکر در قالب سیستم جنگ سردی مجموعا سبب می شود که آنها نتوانند در این سیستم خود را به عنوان بازیگران موثر و موازی نشان دهند.
فصل چهارم
تأثیر حادثه ۱۱ سپتامبر بر روابط آمریکا و پاکستان
۴-۱- بخش اول :تأثیر حادثه ۱۱ سپتامبر بر روابط آمریکا و پاکستان
۴-۲مقدمه
حادثه ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱باعث شدتارفتار سیاست خارجی آمریکا برای تامین کارویژههایش در ساختار تک قطبی تغییر کند و ار انجایی که قبلا هم بیان شد این رفتار و گرایشات قطب مسلط است که سلسه مراتب موضوعی ساختار را تعیین می کند.هر چند که در این زمان موازنه گرایی در مقابل هژمون در حال شکل گیری بود اما بسیار حالت ابتدایی داشت و همچنان رفتار امریکا ماهیت ساختار را تعیین می کرد.بعد از حملات ۱۱ سپتامبر هم متاثر از این موضوع بار دیگر موضوعات ژئواستراتژیک در صدر توجه قرار گرفت و بار دیگر حوزه های موضوعی سیاست عالی در رفتار سیاست خارجی آمریکا دارای اهمیت شدند.به همین سبب جایگاه پاکستان هم در سیاست خارجی امریکا به نسبت دهه قبل دچار تغییر شد.
در ادامه پیوند بین تغییرات ساختاری،تغییرات رفتاری،تغییرات سیاست خارجی آمریکا و در نهایت جایگاه پاکستان در سیاست خارجی این کشوربعداز ۱۱سپتامبر را مورد بررسی قرار میدهیم .جایگاه پاکستان در سیاست خارجی آمریکا بعداز ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ازبعد سیاسی،امنیتی،اقتصادی و ارتباط هرسه مورد نسبت به گروه طالبان و القاعده مورد بررسی قرار می گیرد.
۴-۳بخش دوم :چالش های امنیتی موجود در منطقه پاکستان
پاکستان به دلایل گوناگون عرصه تاخت و تاز بازیگران فرامنطقه ای و منطقه ای بوده که امنیت و ثبات را از این کشور گرفته اند.
فقر، تنش های قومی و قبیله ای،دخالت بازیگران فرامنطقه ای،بحران مرزی و …. همگی باعث شده تا پاکستان آبستن بحران های امنیتی عمیق باشد.
شاخص های پیچیده محیط امنیتی پاکستان شامل:
۴-۳-۱- دولت ورشکسته
دولت های ورشکسته failed states به دولت های گفته می شود که توانایی اعمال حاکمیت را بر قلمرو خویش ندارد.در این گونه دولت ها امنیت و ثبات کشور به آسانی توسط گروه های یاغی دستخوش منافع گروهی و قبیله ای قرار می گیرد و عملا دولت مرکزی توانایی برخورد با چنین کنش های ضد امنیتی را ندارد.وجود این نوع دولت ها در هر منطقه ای منبع بی ثباتی و ناامنی است.اساسا دولت های ورشکسته ماءمن امنی برای گروهک های شورشی و جنایت کاران بین المللی است و در واقع این افراد و گروه ها چنین دولت هایی را پایگاه خود قرار می دهند.به علاوه این دولت ها پایگاهی برای جرائم سازمان یافته نیز محسوب می شوند.
این دولت ها دارای چند ویژگی مشخص هستند:
۱-ازمیان رفتن قدرت دولت برای تصمیم سازی جمعی
۲-ناتوانی در فراهم کردن خدمات عمومی اولیه
۳-ناتوانی در تعامل باسایر دولت ها به عنوان عضوی برابر در جامعه بین المللی
۴-ناتوانی در تامین امنیت فیزیکی شهروندان
۵-اقتصاد فروپاشیده
براساس شاخص دولت های ورشکسته سال ۲۰۱۳کشور پاکستان به لحاظ ورشکستگی دولت در وضعیت هشدار قرار دارد.
در میان تمامی کشورهای جهان،پاکستان جایگاه سیزدهم را این شاخص در اختیار دارد.فقدان امنیت و ثبات در این کشور آثار و پیامدهای خانمان سوزی به همراه دارد که در وهله اول دامن گیر مردم این کشور و در وهله دوم همسایگان و کشورهای پیرامونی آن می شود.بر اساس برآورد ملی اطلاعات آمریکا دولت های ورشکسته مهلک ترین تهدید را در قرن بیست و یکم نمایندگی می کند.منظور از این تهدید،شورش های مسلحانه،اقدامات تروریستی و تشدید خیزش های جدایی طلبانه در مناطق قومی است.این تهدیدها می تواند به تشدید بحران های قومی و منازعات مسلحانه بی انجامد که نه تنها امنیت مرزی بلکه امنیت ملی کشورهای چند قومی را به خطر بیاندازد(پیشگاهیان)،ورشکستگی دولت در همسایگان شرقی ایران همواره منبعی از تنش و تعارض را در این منطقه به وجود آورده و بهانه ای به دست قدرت های اشغالگر داده که با بهره گرفتن از این بی ثباتی،حداکثر منابع خود را تامین کنند.لذا می توان گفت وجود این نوع دولت هابارزترین خصلت محیط امنیتی شرق ایران است و سایر ابعاد و مولفه های موجود ناشی از فقدان دولت قدرتمند مرکزی است که توانایی برقراری امنیت در مرزهای خویش را ندارند.پاکستان یکی از بارزترین دولت هایی که در طول چند دهه اخیر منبع بسیاری از بی ثباتی بوده است.وطبق گزارش بین المللی در <تابناک >سایت سیاست خارجیforeigh policyوبنیاد صلح peace fundدولت پاکستان را از نظر ورشکستگی در رده نهم و دهم دولتهای اعلام نموده است.
۴-۳-۲- قومیت گرایی
دومین خصیصه بارز این محیط امنیتی این است که قومیت و وابستگی های قبیله ای نقش بارزی درسامان امنیتی این کشور ایفا می کند.به عبارت دیگر قدرت در کشور متمرکز نیست و نام ها و شخصیت ها نقش تعیین کننده ای در جهت گیری مردم نسبت به عملکرد دولت مرکزی ایفا می کنند.طی این شرایط ممکن است یک قبیله به دلیل نارضایتی از یک تصمیم،علیه دولت مرکزی دست به شورش برداشته و حقوق خود را با ایجاد ناآرامی در کشور مطالبه کنند.جدای از این نقش،گاه منافع یک قوم در تقابل با قوم دیگری قرار می گیرد که پاکستان را آبستن بحران و نا امنی نموده است.در برخی منابع تعداد گروه هاوجریانهای مذهبی بزرگ با گرایشهای سیاسی،فرقه گرایی،جهادی و آموزشی-تبلیغی در پاکستان نزدیک به ۲۳۷مورد ذکر شده که دست کم ۸۲ مورد از آنها فرقه گرا هستند.[۹۵]
اغلب این احزاب و گروه ها،به صورت شبکه ای و ایجاد پیوندهای درون گروه و برون سازمانی فعالیت می کنندکه این امر،شناسایی دقیق و مرزبندی مشخص آنها را مشکل می سازد.
درپاکستان جامعه با خشونت های گاه و بیگاه ناشی از اختلافات قومی،مذهبی،فرقه ای به سبب تنوع اجتماعی دست و پنجه نرم می کند.
گاه به دلیل مهاجرت اقوام دیگر از کشورهای دیگر،تنش های قومیتی حتی تشدید نیز می شود.برای مثال در استان سند بین سندی هاو مهاجرانی که از هند آمده اند درگیری وجود دارد،به ویژه در مرکز این استان(کراچی)،این درگیرها غیر قابل کنترل شده است.ازاین گذشته عوامل مذهبی محافظه کار نیز هدایت جامعه به سمت تنش و اختلافات مذهبی و نیز تداوم مجادله بین هند و پاکستان برسرکشمیر نقش مهمی ایفا می کنند(توحیدی۵:۱۳۸۶).ازاین رو پاکستان را بایستی یکی از معدود کشورهای جهان به شمار آوردکه همواره در معرض بحران قرار داشته و به عنوان یکی از کانون های عمده بحران در ابعاد منطقه ای و بین المللی شناخته شده است.طی ۶۰سال گذشته،بیشتر به دلیل ماهیت و ذات شکل گیری ساختاری های سیاسی و امنیتی اش،همواره در معرض بی ثباتی و تشنج قرار داشته و بحران های متعددی را در عرصه های مختلف محلی،ملی،منطقه ای و فرامنطقه ای تجربه نموده است،بگونه ای که وجود بحران در این کشور دیگر به امری طبیعی تبدیل شده است.[۹۶]
چهار گروه عمده نژادی در پاکستان زندگی می کنند که شامل پنجابی ها –سندی ها در ایالت سند-بلوچها در ایالت بلوچستان و پتانها یا پشتونها در ایالت سرحد شمال غربی هستند.
پنجابی ها از گروه های بلوچها در بلوچستان و سند اقامت دارند و گروهی در سیستان و بلوچستان ایران و ترکمنستان زندگی می کنند .
بلوچها نیز از بلوچهای شرقی مرکب از هفت طایفه و بلوچهای غربی مرکب از نه طایفه تشکیل شده است.گروهی از آنان براهویی نامیده می شوند که ۲۵درصد سکنه بلوچستان را تشکیل می دهند.آنان از اعقاب سکنه درآویدی الاصل این نواحی هستند.بلوچ ها خود را از اعقاب حمزه عموی پیامبر(ص)می دانند.براهویی ها اتحادیه ای از قبایل بلوچستان پاکستان می باشند.
پشتونها یا پتانها در ایالت سرحد شمال غربی زندگی می کنند این اقوام مورد علاقه فراوان محققان هستند –زیرا یکی از بزرگترین جوامع قبیله ای هستند که تا امروز بر جا مانده اند.این قبایل ادعا می کنند از نیایی افسانه ای هستند که سالها پیش در افغانستان زندگی می کردند.مشهورترین قبایل آنها:آفریدیها-مهسورها-وزیرها می باشند.[۹۷]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...