(همان:۷۵)
دانۀ مشکین: استعارۀ مصرّحۀ مجرده از “خال سیاه” معشوق است و در شعر عرفانی اشاره به مقام وحدت و توحید صفاتی است:
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمارشدم
(امام (ره) ۱۵۲:۱۳۸۱)
دام سر زلف: تشبیه مقید (مشبه مقید به مشبه مفرد). ضمناً به وجه شبه این تشبیه که تداعی کنندۀ “زنجیر زلف” است و زنجیر بر پای زندانیان می بستند( کُند و زنجیر) که سبب گرفتاری و حبس آنها بود).
ای دانۀ
“کند و زنجیر” تا اواخر دورۀ قاجاریّه در زندانهای ایران مرسوم بوده است
طاق پیروزه که خلوتگه قطب است کمترین زاویه ای بر در کاشانه ی ماست
(همان:۶۰)
طاق پیروزه : استعاره ی مصرحّه مجرّده از آسمان است. قطب فلک : ایهام دارد به دو معنا : الف) فلک همچون قطب و بزرگ روحانی است. ب) قطب (خط محور) فلک. اگر محور زمین (خط محور) را به فلک ادامه دهند، در فلک قمر (فلک اوّل) با محور فلک موازی است که تقاطع آن را قطب گویند (مرکز قطب زمین هم از محور زمین می گذرد).
سنبلت زان رو به بالا سرفرود آورده است تا چو بالای تو دایم کار او بالا بود
(همان:۲۱۹)
“سنبل” استعاره است از زلف یار
شاعر از این استعاره ی مصّرحه، یک استعاره ی مکنیّه آفریده است .ملایم “سرفرود آورده است” با مجاز به علاقه ی مسامحه به معنای” سرفرا” آورده است چه “فرا” به معنای” بالا ست “و “فرود” به معنای پایین است امّا چنانگه گفتیم سراینده مسامحتاً به معنای فراآورده است. لذا اسناِد” حرکت به سوی بالا” بر سنبل یک اسناد مجازی است.
دنباله ی استعاره ی مکنّیه، اندیشه و قصد سنبل(زلف یار) در بالا نشینی و رفعت به جهت همطرازی و هم آهنگی و رو سوی بالا داشتن است.
(مستوفی الممالک، ۳۸۵:۱۳۶۹)
جانم چو رو به خیمه ی روحانیان نهاد تن را در این خطیره ی سُفلی بماند و رفت
(خاقانی:۱۳۷۷)
“خیمه ی روحانیان” : استعاره ی مصرحّه است از آسمان.
زد نَفَسِ سر به مُهر، صبح مُلَمَّع نِقاب خیمه ی روحانیان کرد مُعَنبر طناب
(خاقانی، ۱۳۷۷ : ۱۱۹)
خَطیره : نی بند، جای مقدّسی که حریم دارد، محدوده، ناحیه.
خَطیره ی سُفلی : استعاره ی مصرحّه مجرّده از “دنیای خاکی و کره ی ارض”.
بماند مکنیّه رها کرد و باقی گذاشت.
۳-۱-۲- استعارۀ مصرّحۀ مرشحه
ساختار این استعاره چنین است: مشبهٌ به + ملائمات (جزء یا اجزاء) مشبهٌ به.
در این استعاره، مشبهٌ به را همراه با یکی از ملائمات یا اجزای خود مشبهٌ به ذکر می کنند. در این استعاره، ادّعای یکسانی و این همانی به اوج خود می رسد و به این سبب است که به آن مرشّحه (پرورده شده) می گویند. یعنی سیاق و روش این استعاره به گونه ای است که مشبهٌ به آن که نماد استعاره است، با ملائم دکر شده، تقویت می شود. در استعارۀ مرشّحه بر خلاف مجرّده، قرینه و ملایم، یکی نیستند و از این رو، فهم و دریافت استعارۀ مرشّحه، دشوار و نیاز به دقّت نظر، ممارست و تمرین و پژوهش در شعر کهن برای دریافت و فهم شقوق استعاره دارد. نمونۀ زیر، ظرافت، پیچیدگی و در عین حال، زیبایی و نمادین بودن این گونه استعاره را نشان می دهد:

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

طاووس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو گاوَرس(ارزن) ریزه های مُنَقّا، بر افکند
(خاقانی، ۱۹۸:۱۳۸۲)
طاووس استعاره از ذغال برافروخته و زاغ استعاره از ذغال سیاه و گاورس ریزه [= دانه های ارزن درشت] استعاره از جرقّه های پراکنده از آتش است، قرینه (قرینۀ صارفه یعنی آنچه نشان میدهد که منظور طاووس و زاغ و گاورس طبیعی نیست) قرینه ” خورده شدن زاغ” است چون طاووس زاغ را نمی خورد و همین امر نشان می دهد که منظور از طاووس، خودِ طاووس نیست. علاوه بر این، طاووس از گلویش، گاورس ریزه بیرون نمی افکند. افزون بر این با خوردن، گلو و گاورس ریزه از ملائمات (امور مربوط) مشبهٌ به یعنی طاووس و زاغ هستند یعنی طاووس و زاغ با این امور مربوط اند و سر و کار دارند.
۳-۱-۳-استعارۀ مطلقه
ساختار این استعاره چنین است: مشبهٌ به + ملائمات مشبهٌ به و مشبه.
در این استعاره مشبه به را ذکر می کنیم و با آن هم از ملائمات یا اجزای مشبهٌ به می آوریم و هم از مشبه را دراین صورت، اینگونه استعاره هم مرشحه است و هم مجرّده. چون ویژگی های هر دو را دارد، بنابراین این استعاره در حالت تعادل قرار دارد و از یک سونگری و یا سنگین شدن کفّۀ ملائمات مشبهٌ به یا مشبّه، آزاد است (شمیسا، ۱۳۸۲ :۶۱-۶۰)
چو پر بگسترد عقاب آهنین شکار اوست، شهر و روستای او
(بهار، ۱۳۷۴: ۴۹۶)
“عقاب” به قرینۀ “آهن” مستعار منه است. از “هواپیما” که مستعارٌ له نامیده می شود
“آهنین” ضمناً از ملائمات مشبه است (مجرّده) و “پرگستردن” از ملائمات مشبهٌ به (مرشّحه) است.
۳-۲-استعارۀ مکنیّه تخییلیّه
در این استعاره مشبه را با یک یا چند جزء یا ملائم از مشبهٌ به ذکر می کنند. این استعاره هم به صورت ترکیب اضافی یا وصفی می آید و هم به صورت جمله. مثال برای هر کدام:
۳-۲-۱- به صورت ترکیب اضافی یعنی اضافۀ استعاری
شاخسار قناعت: اضافه استعاری ست و نوع استعارۀ آن، استعارۀ مکنیّه است، چون “قناعت” (مشبه) به درختی (مشبهٌ به) تشبیه شده است که یکی از ملائمات آن “شاخسار” در استعاره آمده است.
۳-۲-۲-به صورت ترکیب وصفی که همان معنای اضافۀ استعاری را می دهد مانند
“عزم تیز گام”: “تیز گام” صفت اسب است بنابراین، “عزم” (مشبه) به “اسب” مشبهٌ به تشبیه شده است (در ژرف ساخت استعاره) و مشبه یعنی “عزم” با یکی از ملائمات یا صفات مشبهُ به که تیز گام” باشد (تیز گام صفت اسب است) در استعارۀ مکنیّه مورد نظر آمده است.
۳-۲-۳-به صورت جمله
روزگار چنین آدمی تا آن روزگار ندیده بود.
“روزگار” (مشبه) به انسان (مشبهٌ به) تشبیه شده و تنها مشبه یعنی “روزگار” در جمله آمده است و یکی از ملائمات یا اجزای مشبهٌ به یعنی “انسان” که همان “دیدن” باشد، در جمله استعاری که استعارۀ مکنیّه دارد، آمده است.
ز وصف کوی تو گر شمّه ای نسیم بهار به باغ عرضه دهد زهرۀ چمن بدرد
(همان:۱۵۲)
“کوی” با وجود معشوق، زیبایی گرفته و مراد، وجود معشوق در کوی است.
در بیت: نسیم بهار میتعار و مستعارله است و “عرضه دادن به باغ” ملایم و صفت مستعارمنه است. در استعارۀ مکنیّه یاد شده”شمّه ای” یعنی مختصری” .”عرضه دهد” استعارۀ تعبیّه است.از “رسانیده شدن بوی خوش” توسط نسیم بهاری. زهرۀ چمن: اضافۀ استعاری که مضاف الیه، مستعار و مستعارله و “زهره” ملایم است و “زهره دریدن” ایماء است از نهایت خشم و ناراحتی.
خبرت هست که اشکم چو روان می گشتی در قفای تو دویده است و به سرغلتیده است
(خواجو،۱۳۸۹: ۷۷)
در مصراع دوّم، استعاره ی بالکنایه رخ داده است. اشک (مستعار و مستعارٌله) است و “در قفای تودیده” ملایم مستعارٌمنه (انسان) است امّا “به سرغلتیدن” کنایه است از “منتهای شوق و از خودگذشتگی در رسیدن به چیزی” (مکنیّ عنه و ملزوم) . چنانکه گوییم: به (با) سر می دود! چشم! به سر می دوم! “روان می گشتی” زمینه را برای ادای سخن مجازی در مصراع بعد، فراهم نموده است. ضمناً در روان گشت” نیز، بالاستعاره، ایهام است چه گویی اشک پیک یا عاشقی بوده است که روانه کار شده پس دویده و …
توسن طبع را عنان درکش که روانی به تیز تازی نیست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...