جوامع بشری در راه اجرای عدالت همواره با موانع گوناگونی روبرو بوده و به راهکارهایی برای رفع آن موانع می اندیشند. در این راستا، جامعه اسلامی رهنمودهای خود را در قرآن کتاب الهی و کلام مأثور ائمه اطهار (علیهم السّلام) جستجو می نماید، قرآن کریم صریحاً یا طی اشاراتی مواردی را راجع به موانع اجرای عدالت ذکر نموده است که می توان با شرح و تبیین آیات مربوطه به نظر گاه این کتاب الهی در مورد موانع اجرای عدالت دست یافت.

در کتاب نهج البلاغه که می توان آن را هدایت نامه علوی خواند، امیر المؤمنین علی(علیه السّلام) در ضمن سفارشات خود بسیاری از موانع پیش روی عدالت را ذکر و کارگزاران خویش را از ارتکاب آنها نهی می نماید و در مواردی که گزارشهایی از بی عدالتی کارگزاران به ایشان می رسد. علی(علیه السّلام) صریحاً با این موارد به مبارزه پرداخته و عاملان آن را توبیخ و مجازات می نماید. با جمع آوری آیات قرآن کریم و روایات علوی در این زمینه می توان موانع اصلی اجرای عدالت اجتماعی را یافته و برای رسیدن به جامعه عدالت محور به رفع این موانع اقدام نمود.
۴-۱- موانع اجرای عدالت اجتماعی از منظر قرآن کریم
از دیدگاه قرآن کریم ایجاد ظلم و بی عدالتی تنها ناشی از اعمال ظالمان ستمگر و ثروتمندان فرصت طلب نبوده؛ بلکه ایجاد بی عدالتی در جامعه نیاز مند زمینه هایی همچون نبود قانون عادلانه و حکومت جور و مادی گرایی و گرایش به سرمایه داری می باشد. خداوند متعال ضمن آیات قرآنی و داستان های مربوط به اقوام پیشین به بررسی علل رواج بی عدالتی و در نتیجه نابودی این ملت ها می پردازد. در این فصل به گزاره های قرآنی در این باره اشاره و موانع پیش روی عدالت اجتماعی بررسی می شود.
۴-۱-۱- نبود قانون عادلانه
آنچه از نظر قرآن به عنوان مهم ترین عامل بی عدالتی بر شمرده شده نبود قانون عادلانه در جامعه و غوطه ور شدن مردم در دنیایی از هرج و مرج است، قرآن منشأ وضع قانون عادلانه را تنها خداوند مالک و مدبّر امر خلقت می داند و پیروی از مخلوقات دیگر را گمراه کننده می شمارد.
« ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ »[۴۰۲]
حکم و داوری در هر امرى که تصور شود جز از ناحیه کسى که مالک و متصرف به تمام معناى در آن باشد صحیح و نافذ نیست و در تدبیر امور عالم و تربیت بندگان مالکى حقیقى و مدبرى واقعى جز خداى سبحان وجود ندارد، پس حکم هم به حقیقت معناى کلمه منحصراً از آن اوست.[۴۰۳]
نقض کنندگان احکام و فرامین و حقوق الهی و فساد کنندگان در زمین، علاوه بر خسارت دنیوی، در آخرت به لعنت الهی و بد فرجامی مبتلا خواهند شد.
« وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»[۴۰۴]
در آیات قبلی این سوره خداوند به بیان اوصاف مؤمنین از قبیل وفا به عهد و پیمان الهی، انجام اعمال صالح از قبیل صله رحم، اقامه نماز و پرداخت زکات پرداخته بود و مؤمنین را دارای بهترین جایگاه در قیامت دانسته بود.[۴۰۵]
این آیه حال غیر مؤمنین ونقض کنندگان پیمان های الهی را به طریق مقابله بیان مى‏کند. و جمله” وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ” که در این آیه در وصف حال کفار آمده در مقابل اوصافى است که بعد از دو وصف وفاى بعهد الله و صله رحم براى مؤمنین ذکر شده بود، بنابراین، اعمال صالح تنها عاملى است که باعث اصلاح زمین و عمارت و آبادانى آن مى‏شود، عمارتى که به سعادت نوع بشر و رشد جامعه بشرى منتهى مى‏گردد.
پایان این آیه مورد بحث سزاى عمل ناقضین عهد، و سرانجام کار ایشان را بیان نموده فرموده:” أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ”. و” لعنت” به معناى دور کردن از رحمت و طرد از کرامت است، و ایشان از رحمت و کرامت خدا دور نمى‏شوند مگر بخاطر اینکه حق را کنار گذاشته و در باطل فرو رفته‏اند، چون سرانجام باطل جز نابودى و هلاکت چیز دیگرى نیست.[۴۰۶]
در صورت عدول از دستورات و قوانین الهی به جای قانون عادلانه، هرج و مرج و بی نظمی در جامعه حکمفرما می شود در این بی نظمی هر کس به نفع خود می اندیشد و پایمال شدن حقوق دیگران بی ارزش می شود و ظلم و ستم در راه بهره گیری از منافع مادی در میان افراد فراگیر می شود و هر کس در این وانفسا قدرت کسب منافع بیشتری داشته باشد خود را بالا می کشاند و آنان که توانایی کمتری دارند زیر پا له می شوند به این ترتیب است که نظام طبقاتی شکل می گیرد و چرخه بی عدالتی ادامه می یابد. رهایی از چنین شرایطی جز با بیداری و آگاهی ملت ها امکان پذیر نیست چون چپاول قدرت و ثروت هر ملت یا قشری از جامعه جز با جهالت ایشان نسبت به حقوق و دارایی هایشان ممکن نمی باشد.
نبود یک قانون عادلانه به عنوان مانعی بزرگ در راه اجرای عدالت می باشد. این کمبود به صورت وجود تبعیض در مصوبات قانونی یا کمی و کاستی هایی در اجرای قوانین بازدارنده مشاهده می شود و در نتیجه، شماری از قوانین عادلانه به شکلی ظالمانه در میان اقشار مختلف اجرا می شود.
اصولاً فلسفه وضع قانون، اعطای حقوق هر فرد در جامعه به طور عادلانه و بدون هرگونه تبعیض است تا افراد در سایه ی آن دلگرم شده و به وظایف فردی و اجتماعی خویش قیام نماید. چنانچه در جامعه ای ظلم حاکم گشته و حقوق بعضی بیش از اندازه تأمین و حقوق اکثریت تضییع گردد، چنین جامعه ای همانند فردی است که بر اثر بیماری غذای بعضی اعضا بیش از اندازه به آن برسد و دیگر اعضای بدن از وصول غذای لازم محروم بماند که طبعاً پیکری دیر یا زود از پا خواهد افتاد و هلاک خواهد شد.[۴۰۷]
در اجتماع سالم تعامل دو جانبه بر اساس حسن سلوک و رضایت بین افراد حاکم است و هر گونه احساس کمبود یا مغبون شدن در میان افراد باعث می شود اقشار ضعیف تر که مظلوم واقع شده اند نیروی خود را بر ضد ظلم طبقه بالاتر جمع کنند و نوعی تقابل میان اعضا به وجود آید، به نحو ی که هر گروه از گزند دیگری در امان نیستند. بنابراین در چنین جامعه ای علاوه بر اینکه تعادل طبقاتی به هم می خورد و هیچ گاه عدالت به طور عموم در جامعه بر قرار نمی شود، وحدت و یکپارچگی جامعه نیز مورد خدشه وارد می شود. بنابراین در چنین جامعه ای تنها لازمه رفع تبعیض، حفظ وحدت و یکپارچگی جامعه، بسط عدالت می باشد.

۴-۱-۲- حکومت جور
سقوط یک جامعه و نابودی افراد آن لزوماً با عذاب الهی و نابود شدن آن سرزمین رخ نمی دهد، بلکه با شروع ظلم در یکی از ارکان اجتماع جامعه رفته رفته از عدالت مورد انتظار که پایه ثبات حکومت است فاصله می گیرد و به سوی اضمحلال و نابودی قدم می گذارد .
قرآن نیز سبب هلاک جوامع پیشین را روی آوردن آنها به ظلم می داند :
« پس ریشه آن گروهى که ستم کردند برکنده شد، و ستایش براى خداوند، پروردگار جهانیان است». [۴۰۸]
و [مردم‏] آن شهرها چون بیدادگرى کردند، هلاکشان کردیم، و براى هلاکتشان موعدى مقرر داشتیم.»[۴۰۹]
« و چه بسیار شهرها را که [مردمش‏] ستمکار بودند درهم شکستیم، و پس از آنها قومى دیگر پدید آوردیم.»[۴۱۰]
« و قطعاً نسلهاى پیش از شما را هنگامى که ستم کردند به هلاکت رساندیم و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند و[لى‏] بر آن نبودند که ایمان بیاورند. این گونه مردم بزهکار را جزا مى‏دهیم».[۴۱۱]
در این آیات گسترش ظلم در جامعه سبب نابودی جامعه دانسته شده، با توجه به آیه سیزدهم سوره مبارکه یونس، از جمله آثار ظلم، لجاجت و انکار پیامبران الهی و بی توجهی نسبت به انذار و تبشیر ایشان شمرده می شود.
در قرآن، عاملان ظلم در جامعه به چند گروه تقسیم شده اند: طاغوت های زمان، ملأ و مترفین.
طاغوت ها پادشاهان ظالمی اند که سلطه خود را نوعی حکومت خداگونه بر بشر می دانند. مترفین، کسانی هستند که در عیش و کامکاری و اسراف در اموال و دارائی ها غوطه ورند و ملأ، گروه چشمگیر از اشراف و اغنیای کامجوی یک جامعه هستند که توان اعمال نفوذ در قوانین و تغییر آنها به نفع خود را دارند.[۴۱۲]
طاغوت ها در هر عصری متفاوت بودند و مصداق حکومت ظالم را تشکیل می دادند( مانند فراعنه در مصر). آنها کسانی بودند که به واسطه قدرت و مکنت خود خود را حاکم به مردمان داشته و استبداد و خودرأیی پیشه خود ساخته و در راه استحکام حکومت خود از هیچ گونه ظلمی به طبقات پایین تر کوتاهی نمی کردند. طبقات پایین تر جامعه را به استضعاف کشیده و از حاصل دسترنج آنها مخازن خود را پر می کردند. ملاء و مترفین نیز در راه دست یابی به منافع خویش از دستگاه حاکمه حمایت می کردند و با هرگونه فریاد عدالت خواهی به شدت مبارزه می نمودند. مثلاً در زمان شعیب اطرافیان پادشاه مردم را از گرویدن به پیامبر الهی نهی می کردند و شعیب (علیه السّلام) و پیروانش را به انحاء مختلف، تهدید و تحقیر می کردند. عاقبت به عذابی سهمگین دچار و از صحنه روزگار محو شدند.[۴۱۳] در زمان فرعون ثروتمندان و قدرتمندان جامعه اطراف فرعون را گرفته بودند و از او در مقابل موسی حمایت می کردند. خداوند در سوره عنکبوت، قارون، فرعون و هامان را نماینده گروه هایی معرفی می نماید که به مبارزه با موسی (علیه السّلام) روی آورده بودند و در مقابل دعوت ایشان به یکتا پرستی به سرپیچی و تکبر می پرداختند.[۴۱۴]
قارون نماینده ثروتمندان جامعه زمان موسی(علیه السّلام) بود که در سایه حکومت ظالمه فرعون به ثروت بی حد و حساب رسیده بودند و به غرور و خود خواهی و غفلت از خداوند دچار شده بود. هامان وزیر پر نفوذ فرعون بود که به واسطه یاری و معاونت ظالمان به قدرت و نفوذ در دستگاه حکومت دست یافته بود و جزء ملأ و اطرافیان چشم گیر پادشاه بود و فرعون قدرت مطلقه استکباری آن زمان بود که بر اثر غرور ناشی از قدرت خود را خدای جهانیان نامیده بود.
هر کدام از این افراد، دعوت موسی(علیه السّلام) و حضور او را در برابر فرعون را زنگ خطری در جهت تهدید منافع خود می دانستند؛ چون حضرت موسی(علیه السّلام) با سردادن شعارهای دلخواه طبقه مستضعف همچون عدالت خواهی و رفع تبعیض میان طبقات مختلف جامعه، موجبات شکل گیری روحیه مقاومت طبقه ضعیف جامعه فرعونی در برابر حکومت طاغوت و در نتیجه متزلزل شدن ثبات نسبی جامعه و از بین رفتن فرصت های ثروت اندوزی و قدرت افزایی را فراهم می آورد. بنابراین همه با فرعون، طاغوت زمان دست همکاری دادند و برای مقابله با دعوت موسی و تضعیف او همت گماردند. لذا در قرآن هر کجا از فرعون نام برده می شود از اطرافیان قدرتمند و فرصت طلب او نیز اثری وجود دارد.
با بررسی تاریخ انبیاء (علیهم السّلام) متوجه می شویم، آنچه سبب ایجاد طبقه مظلومین و مستضعفین در جامعه می شد فقدان حاکم عادل و مقتدری بود که بتواند در برابر زیاده خواهی ها ایستادگی نماید و در جامعه توازن برقرار نماید و همسو شدن اهداف حاکم جامعه با زیاده خواهان و مرفهین جامعه به ظلم بیشتر آنان بر طبقه پایین جامعه منجر می شد. از این رو پیامبران درصدد ایجاد توازن طبقاتی در میان گروه مستضعف و مستکبر بوده و همین حرکت پیامبران خلاف جریان جامعه طبقاتی عصر خویش بوده که سبب مخالفت مستکبران و زور مندان با دعوت انبیاء (علیهم السّلام) و انکار ایشان بوده است.
۴-۱-۳- مادی گرایی و انسان محوری
خداوند متعال علت رویگردانی از فرمان های الهی و پیروی نمودن بشر از خواسته های غیر الهی را هوا پرستی دانسته و پیروی از خواسته های نفسانی را ، پرستش هوای نفس در مقابل پرستش خداوند قرار داده[۴۱۵] و همین را عاملی برای عدم اجابت دعوت رسولان الهی و گمراهی از مسیر هدایت و سبب ظلم و ستمکاری دانسته است.[۴۱۶]
انسان محوری مسیری در تضاد با خدا محوری در زندگی بشر است که او را تنها به بهره بردن از نعمت های مادی جهان و بی توجهی نسبت به خالق الهی سوق می دهد واز آن رو که سنت خداوند، امداد و یاری هر فرد در مسیری است که در پیش گرفته، طبق آیاتی از سوره جاثیه ، کسانی که هوی و هوس خود را معبود خویش قرار داده اند و با وجود علم به راه مستقیم از مسیر هدایت الهی خارج شده اند، خدا نیز آنان را در این مسیر یار ی می دهد و بر گوش و دل ایشان مهر می زند و پرده ای از ضلالت بر چشمانشان می نهد و کسی قادر به هدایت ایشان نخواهد بود.[۴۱۷]
روی آوردن افراد جامعه به رفاه فراوان و پیروی از تجملات سبب می شود که هر کسی به دنبال وسایل زندگی بهتر، غذای مطلوب تر و آسایش بیشتر رود. در چنین وضعیتی تحرک و نشاط جامعه از بین می رود؛ نوعی رقابت منفی برگرفته از خود خواهی جانشین فعالیت های عمومی و سازنده می شود. اندیشه تلاش به قدر وسع و بهره برداری هر چه بیشتر از منابع، جایگزین تفکر بهره بردن از حقوق، به اندازه فعالیت ها شده و شکل گیری نظام طبقاتی را در پی دارد. عده ای که در این نظام از رفاه دور مانده اند، با مشاهده تفاوت های موجود میان طبقات مختلف دچار نارضایتی گسترده می شوند و در قطب مخالف، عده ای دیگر در منجلاب رفاه زدگی غرق می شوند به نحوی که آرامشی برای حس زیاده خواهی خویش نمی یابند.
ابن خلدون، تجمل خواهی را به عنوان عامل اصلی از هم پاشیدگی عمران و دولت می داند. از نظر او هر اندازه جوامع بیشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهی فرو روند به همان اندازه به نابودی نزدیک می شود.[۴۱۸]
در این میان بار دیگر نقش ملأ و مترفین پر رنگ می شود. ملأ بزرگان و سادات قوم هستند که خویشتن را مخالف انبیاء قرار می دهند (مَلَأٌ مِنْ قَومِهِ)[۴۱۹] نشان می دهد که ملأ بعضی ازافراد قومند، ملأ سینه های مردم را پر می کنند و دلها از هیبت و چشمها از دیدن آنها پر گشته و در مجالس به سوی آنها دوخته می شود و این صفت حاصل نمی شود مگر در رؤسا و بزرگان .[۴۲۰]
اما در مورد مترفین گفته اند: مترف کسی است که در آسایش زندگی غوطه ور است به خود وا نهاده شده و هر چه می خواهد می کند و در استفاده از لذتهای دنیا و شهوات دستش باز است.[۴۲۱]
سید قطب زیاده روی اغنیا و گروه مترفین را سبب ایجاد رفاه در جامعه و منجر شدن به نابودی آن می داند: « مترفین به طبقه ای از بزرگان مرفه می گویند که مال و خدمتکار بسیار داشته و از نعمت و راحتی و آقائی بهره مندند. تا آنکه قدم هایشان سست شده و در فسق و فجور غوطه ور می شوند و به مقدسات و ارزشها توهین نموده و متعرض اعراض و حرمتها می شوند و اگر کسی جلوی این گونه افراد را نگیرد در زمین فساد به راه می اندازند، فحشا را شایع می سازند و بالاخره امت را به نابودی می کشانند».[۴۲۲]
نکته حائز اهمیت آن است که اسلام هیچ گاه با تلاش برای زندگی بهتر و ایجاد رفاه در معیشت مخالف نیست و همان گونه که گفتیم با ایجاد شغل های گوناگون، رواج فرهنگ کار و تلاش در عرصه های مختلف اقتصادی و اجتماعی، احترام به حقوق کارمندان و کارگران و تأکید بر لزوم بی نیازی از بیگانگان، سعی دارد از پدید آمدن طبقه ضعیف و سر بار جامعه خودداری نماید. آن چه از نظر اسلام مذموم است، توجه به مال و ثروت به عنوان هدف و مطمح نظر از حیات مادی انسان و تلاش هرچه بیشتر برای اندوختن مال است. به طور کلی تلاش برای ایجاد رفاه نسبی در جامعه مورد تأیید است. اما رواج مادی گرایی و رفاه طلبی در میان اقشار مختلف و ایجاد نظام طبقاتی، جامعه را به تدریج به سوی اضمحلال پیش می برد.
۴-۱-۴- سود گرایی و سرمایه داری نامطلوب
برای تبیین تفاوت سرمایه داری مطلوب و نا مطلوب ابتدا باید به تعریفی از ثروت دست یافت. به نظر اسلام هر چیزی که برای انسان از نظر عقل و شرع سود آور باشد، ثروت محسوب می شود. اسلام، مادی بودن سرمایه و ثروت را شرط نمی داند، بلکه شرط اسلام کسب سود، در چارچوب احکام اسلامی است، زیرا آنچه عقل بدان حکم می کند شرع نیز می پسندد.[۴۲۳]
در اسلام، طلب روزی حلال به عنوان جهاد در راه خدا محسوب می شود؛ اما تلاش بیش از حد برای کسب اموال نامشروع و زیاده خواهی های نامطلوب مورد پسند اسلام نیست. مَثل مال نسبت به انسان، مَثل غذاست به انسان، همانگونه که پرخوری و شکمبارگی سبب طغیان می شود،[۴۲۴] فزون شدن مال نیز موجب طغیان انسان می شود.[۴۲۵] قرآن کریم در این باره می فرماید: «حقّاً که انسان همین که خود را بی نیار پندارد سرکشى مى‏کند».[۴۲۶]
اسلام در تعیین درآمد، حد شاخصی دارد و آن کفاف است. کفاف به معنای بهره بردن از دنیا به حد نیاز متعارف شخص، بنا بر موقعیت اقتصادی اوست؛ از این رو هر کس نتواند مناسب شأن خود گذران زندگی نماید فقیر به حساب می آید. درآمد در حد کفاف درآمدی است که انسان ها نه فقیر شوند و نه با آن به دنیا پرستی برسند، یعنی سطح زندگی ها در حد متوسط جامعه باشد، کسب درآمد تمام وقت انسان را نگیرد و مانع استراحت فرد نشود، همچنین مانعی برای عبادت او ایجاد نکند، زیرا دنیا وسیله ای برای آخرت است و پل رسیدن به نعمت های اخروی.[۴۲۷]
شهید مطهری درباره نظر اسلام راجع به ثروت می نویسد: اسلام با هدف قرار دادن ثروت و فدا شدن انسان در این راه مخالف است؛[۴۲۸] خواستن پول برای خود پول یا ذخیره کردن آن یا خواستن پول برای عیاشی یا شکم پرستی و ولگردی محکوم است، چون سبب دنائت و پستی و محو شخصیت است. در مقابل اگر پول برای فعالیت تولید و تحصیل بخواهد، پول هم تابع هدف مورد پسند اسلام واقع می شود.[۴۲۹]
اسلام، نه تنها مال را تخطئه نکرده بلکه آن را وسیله ثبات و پایداری زندگی بشر و سبب بر پا بودن آن دانسته و اصولاً مال در جامعه به منزله خون در بدن است. همانگونه که خون در بدن جریان دارد؛ در نظام اقتصادی اسلام نیز مال، حکم خون داشته و باید دائماً در جریان باشد.[۴۳۰]
آیه ۷ سوره حشر وجود فیء و اموال عمومی در دست پیامبر را تلاش در جهت ریشه کنی فقر از جامعه و بیرون آمدن ثروت از دست ثروتمندان به نفع محرومان جامعه و دست به دست نشدن ثروت در میان ثروتمندان می داند: « آنچه خدا از [دارایىِ‏] ساکنان آن قریه‏ها عاید پیامبرش گردانید، از آنِ خدا و از آنِ پیامبر [او] و متعلّق به خویشاوندان نزدیک [وى‏] و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است، تا میان توانگران شما دست به دست نگردد ».[۴۳۱]
آیه قبل از این آیه در مورد کیفیت تقسیم درآمد ناشی از فیء بود که درآمدی است که از جنگ بدون درگیری به دست می آید و مصرف آن منحصراً در دست رسول خداست تا در راه خدا بین فقرا، یتیمان و در راه ماندگان تقسیم کند. حکمت آن تنها براى این بود که این گونه درآمدها ” دوله” میان اغنیاء نشود، “دوله” چیزى را گویند که در بین مردم متداول است و دست به دست مى‏گردد.[۴۳۲]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...