۴-۵ -۵ معیشت، رزق و روزی:
معیشت در لغت به معنی زیست و زندگی و در اصطلاح آن چه که با آن از جمله خوردنی، آشامیدنی و پوشیدنی زندگی می کنند. انسان برای ادامه حیات خود نیاز به نعمت هایی دارد که خداوند برای او فراهم کرده است. به دست آوردن نعمت های مادی برای تأمین معاش با انجام فعالیت های اقتصادی امکان پذیر است و این فعالیت ها در قالب تولید، توزیع، مصرف و خدمات مربوط به آن ها شکل می گیرد که باعث معیشت خانواده می شود. هرگز نباید تصور کرد که وسعت رزق دلیل بر محبت خداوند و یا تنگی معیشت دلیل بر خشم و غضب اوست. زیرا خداوند گاهی انسان را به وسعت روزی آزمایش می کند و اموال سرشاری در اختیارش قرار می دهد و گاه با تنگی معیشت میزان مقاومت و پایمردی او را روشن می سازد و آن ها را از این طریق پرورش می دهد. کار و تلاش مشروع برای کسب روزی حلال هر چه که باشد موجب شرافت انسان می شود. لذا رزق و روزی با خداوند کریم است و خالق هستی از الطاف بی شمارش به همه جانداران و موجودات روزی شایسته خود را بخشیده است و در این زمینه اهمیت موضوع از دیدگاه قرآن، ائمه، معصومین و بزرگان مورد توجه قرار گرفته است. از جمله در قرآن کریم و در آیه ۲۷ شورا آمده است «اگر خداوند روزی را برای همه بندگانش گسترش دهد آنان در زمین طغیان می کنند. از این رو به مقداری که می خواهد نازل می کند و او نسبت به بندگانش آگاه و بینا است». امام علی (ع) در حکمت ۳۷ نهج البلاغه می فرماید: «آن کس که به اندازه کفاف بسنده کرد به آسایش دست یافت و از زندگی آسان و خوشی برخوردار شد».

در حکایتی از حضرت سلیمان نبی در کتاب قصص الانبیاء نحوه اعطای روزی و معیشت توسط خداوند به مخلوقاتش را چنین بیان داشته است که روزی حضرت سلیمان (ع) در کنار دریا نشسته بود نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را با خود به طرف دریا حمل می کرد و حضرت سلیمان همچنان به او نگاه می کرد و دید او نزدیک آب رسید. در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود. مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت. حضرت سلیمان مدتی در این فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد. ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود و آن مورچه از دهان او بیرون آمد. ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت. حضرت سلیمان آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید. مورچه گفت: ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی توخالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند. خداوند آن را در آنجا آفرید. او نمی تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می کنم. خداوند این قورباغه را مأمور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد و این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد. من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم و به دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شوم. او در میان آب شنا کرده و مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند و من از دهان او خارج می شوم. حضرت سلیمان به مورچه گفت: وقتی دانه گندم را برای آن کرم می بری آیا سخنی از او شنیده ای؟ مورچه گفت: آری او می گوید: «ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ و در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن» و در این خصوص خداوند در قرآن کریم سوره فصلت می فرماید: چه بسیار جنبندگانی در زمین که رزق و روزی آنها فقط با خداوند است و اوست که مکان استقرار و محل آرامش او را می داند. البته توکل به خداوند در کسب روزی حلال به معنای نفی تلاش و کوشش نیست و انسان باید در عین تلاش و کوشش برای کسب روزی حلال، توکل به روزی رسان را نیز از یاد نبرد و غافل از او نباشد.
امّا اهمیت معیشت رزق یا روزی از دیدگاه شیخ سعدی به قدری است که این موضوع را در حکایت و اشعار خود بیان نموده و در قالب پند و اندرز به حاکمان و مردم زمانه خویش تأکید می کند که برای به دست آوردن رزق و روزی حلال باید تلاش کرد و منتظر روزی خداوند باشند.
از جمله در باب دوّم بوستان حکایت دوازدهم چنین می گوید:
شخصی روباهی را می بیند که دست و پا ندارد و به قدرت آفرینش خداوند حیران می ماند که این حیوان بی دست و پا از کجا غذا به دست می آورد و چگونه زندگی می کند ناگهان شیری را می بیند که شغالی را به چنگ آورده و پس از سیر شدن خود بقیه لاشه اش را بر جای نهاد و آن روباه با آن شکم خود را سیر می کند و روز دیگر نیز همین اتفاق رخ می دهد و روزی روباه می رسد و به زندگی خود ادامه می دهد. اعتقاد به قدرت حق دیدۀ آن فرد (درویش) را فروغ می بخشد و با خود می گوید من هم من بعد مانند مور به گوشه ای می نشینم و روزی را خدا می رساند. همانگونه که پیلان با نیروی خود روزی را به دست نمی آورند و چندی به همین اعتقاد که ایزد یکتا از خزانه غیب روزی می رساند به کار و تلاش روی نیاورد و کسی هم به فکر او نبود و بعد از مدتی به دلیل نداشتن رزق و روزی پیکر و بدن او لاغر شد و بی حوصله شد. در این زمان ناگهان از دیوار مسجد آوازی شنید که فردی به او می گفت: ای انسان تنبل برو و همانند شیر درنده کار کن و همانند روباه دست و پای از کار افتاده مباش و در آن کوش تا چیزی از تو بماند و دیگران نیز بخورند و به تهیه وجه معاش همت گمار و از آنچه حاصل کنی بخور و برای دیگران نیز بگذار و چشم به راه بازمانده غذای این و آن مباش. و خداوند آن انسانی را می آمرزد که از نعمت وجودش دیگران در فراغ و رفاه به سر برند و آن انسان سری با مغز و دلی درست اندیش دارد که به جود و سخا می پردازد و انسان فرومایه و پست نهاد مانند پوستی بی مغز و صورتی بی معنی بیش نیست و هر که به آفریدگان خداوند احسان کند در دنیا و آخرت نیک ورزی و سعادت می یابد. لذا در این حکایت تأکید سعدی بر این است که انسانها برای به دست آوردن رزق و روزی حلال باید تلاش و کار کنند و لحظه ای درنگ نکنند.
سعدی در آثار خود بیشتر از نابرابری اجتماعی و ظلم سخن می گوید. او از تعاون و همکاری و زیر پای نگذاشتن حق مردم سخن می راند و بر حقوق برابر مردم پافشاری می کند و پادشاهان را نسبت به تآمین معیشت مردم مسئول می داند او سلطان را شبانی می بیند که نگهداری گله رعیت بر عهده ی اوست و باید هوشیارانه در تأمین امنیت، آرامش، رفاه، معیشت و رعایت مساوات در میان رعیت بکوشد و از بیداد و ستم پیشگیری نماید.
میازار عامی به یک خردله که سلطان شبانست و عامی گله
چو پرخاش بینند و بیداد ازو شبان نیست گر گست فریاد ازو
بدانجام رفت و بداندیشه کرد که با زیردستان جفا پیشه کرد
کلیات،۲۳۰
در مجموع سعی سعدی بر این است که به حاکمان به گونه ای انتقاد کند. تا از تضیع حقوق شهروندان دست بردارند و این نکته را بیان می کند که اگر حاکم بخواهد خوب حکومت کند. بحق است که با مردم در یک تعامل منطقی قرار گیرد و این نحوه رفتار و تعامل و تأمین معیشت مردم را به نفع خود حاکمان می داند. چرا که او معتقد است اگر این وضعیت برقرار شود. یعنی بین مردم و حاکمان تعامل منطقی باشد هم رفاه و سعادت جامعه تأمین می شود و هم در غایت امر، حاکم سود خواهد برد.
رعیت درختست، اگر پروری بکام دل دوستان برخوری
به بیرحمی از بیخ و بارش مکن که نادان کند حیف بر خویشتن
کلیات،۲۲۲
سعدی معتقد است تأمین آسایش سپاهیان و خانواده ی آنها در ایجاد انگیزه و رغبت برای خدمت، نقش به سزایی دارد و در غیر این صورت هنگامی که دشمن حمله ور می شود سپاهیان میدان را خالی می کنند و می گوید:
سپاهی که خوش دل نباشد زشاه ندارد حدود ولایت نگاه
کلیات،۲۲۲
ملک را بود بر عدو دست چیر چو لشکر دل آسوده باشند و سیر
بهای سر خویشتن می خورد نه انصاف باشد که سختی برد
چو دارند گنج از سپاهی دریغ دریغ آیدش دست بردن به تیغ
چه مردی کند در صف کارزار که دستش تهی باشد و کار، زار
کلیات،۲۴۹
با توجه به موارد فوق سعدی بر انسانی تکیه دارد که باید در جهت رفاه و سعادت آن جامعه حرکت کند و جامعه مؤظف است حاکمی را بپروراند که حقوق مردم را رعایت کند و جامعه را به سوی سعادت رهنمون کند. این نکته در حکایات گوناگون گلستان و بوستان آمده که حکومتی موفق خواهد بود که منافع مردم را رعایت کند. بنابراین از دیدگاه سعدی بین حاکم و مردم یک رابطه دو سویه برقرار است. یعنی از یک سو فردیت انسان مورد توجه است و این فردیت باید در خدمت رفاه اجتماع باشد و از سوی دیگر حاکم هم باید حقوق و منافع این افراد را رعایت و حفظ کند و بر این اساس روشن می شود که بین حکمت عملی سعدی و سیاست مدن و تدبیر منزل وی پیوندی ناگسستنی وجود دارد. لذا آنچه برای سعدی مهم است اصلاح وضع موجود برای رسیدن به وضعیت مطلوب است و باید به معیشت مردم توسط حاکم توجه خاصی صورت پذیرد تا جامعه و مردم در کمال آرامش به حیات خود ادامه دهند.
و می گوید خانواده ای که از عهده معیشت خود برآید. باید اندوخته ای برای دوره های بحرانی زندگی خانوادگی خود داشته باشد و پس انداز امکان مهمی است که امکان مدیریت بحران های خانوادگی را فراهم می کند.
۴-۵-۶ دخل و خرج:
اصولاً ثروت و امکانات برای تأمین رفاه معیشتی و آرامش روحی و سکون خاطر است و نباید گذاشت به مرحله تشنج و اختلاف تبدیل شود. بکارگیری عقل و تدبیر در تنظیم اقتصادی خانواده ایجاب می کند که از رقابت های کمرشکن پرهیز کنند و اجازه ندهند هوس به جای عقل بنشیند و صفای زندگی را از میان بردارد. لذا قناعت یکی از شیوه های خردمندانه در مصرف و خرج است و به تعبیر حضرت علی (ع) قناعت ثروتی پایان ناپذیر است و نقطه مقابل قناعت و اعتدال اقتصادی ولخرجی و اسراف است که هم ناسپاسی به نعمت های خداوند است و هم زمینه ساز بروز فقر و تنگدستی می باشد. مدیریت اقتصادی زندگی نیازمند توازن در دخل و خرج و به کارگیری عقل و مصلحت به جای هوس، اسراف و تبذیر است و حرکت در مرز تعادل کاری دشوار است که حضرت علی (ع) می فرماید: «بخشنده باش ولی نه ولخرج و اسرافکار و اندازه گیر باش ولی نه سختگیر و بخیل». توازن در عواید و مصارف و جلوگیری از افراط و تفریط در امور اقتصادی نیز یکی از مسائلی است که در ادبیات کلاسیک بدان توجه صورت گرفته است. چنان که ارتباط بین دخل و خرج باید حفظ گردد و از اسراف و زیاده روی در مخارج که حرام شمرده شده پرهیز صورت گیرد. در ادبیات کلاسیک اسراف عمل شیطانی دانسته شده و مورد توجه شعرا قرار گرفته است.
واژه های دخل و خرج مندرج در آثار شعرای کلاسیک امروزه به درآمد و هزینه مبدل شده اند و هر مملکت، مؤسسه یا هر شخصی در امور جاری خود باید برای امرار معاش زندگی خود درآمدهایی کسب و بر اساس مخارج زندگی آنها را هزینه و خرج نماید. درآمد به مبالغی گفته می شود که از ارائه خدمات و فروش کالا و هر چیز دیگری عاید یک مؤسسه یا هر شخصی می شود و هزینه مبالغی است که جهت کسب درآمد به خرج گرفته می شود و از مقابله درآمد با هزینه سود و زیان عاید مؤسسه و یا اشخاص می گردد. بنا بر نظریه اقتصاددانان کلاسیک درآمد هر فرد عبارت است از مبلغی که آن فرد طی یک دوره معین می تواند مصرف کند و در پایان دوره به اندازه آغاز آن در رفاه باشد و در مکتب اقتصاد کلاسیک سرمایه به عنوان رفاه تعبیر شده است.
از میان شاعران ادبیات کلاسیک سعدی شاعری است که بیشتر از همه به واژه های دخل و خرج در آثارش اشاره نموده است. و این موضوع بیانگر این مطلب می باشد که استاد سخن در همۀ امور زندگی مدیریت داشته و نسبت به درآمد و هزینه های زندگی پندهای خیرخواهانه به افراد داده است. در این قسمت حکایتی از باب هفتم گلستان با عنوان چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن آمده که نشان دهنده توجه ویژه شاعر به امور معیشتی مردم روزگار خود می باشد.
حکایت:
پارسازاده ای را نعمت بی کران از ترکه عمان بدست افتاد. فسق و فجور آغاز کرد و مبذّری پیشه گرفت. فی الجمله نماند از سایر معاصی منکری که نکرد و مسکری که نخورد. باری به نصیحتش گفتم: ای فرزند دخل آب روان است و عیش آسیای گردان یعنی خرج فراوان کردن مسلم کسی را باشد که دخل معین دارد.
چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن که می گویند ملاّحان سرودی
اگر باران به کوهستان نبارد به سالی دجله گردد خشک رودی
کلیات،۱۵۶
عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار که چون نعمت سپری شود. سختی بری و پشیمانی خوری. پسر از لذت نای و نوش این سخن در گوش نیاورد و بر قول من اعتراض کرد و گفت: راحت عاجل به تشویش محنت آجل منقص کردن خلاف رأی خردمندان است.
خداوندان کام و نیک بختی چرا سختی خورند از بیم سختی
برو شادی کن ای یار دل افروز غم فردا نشاید خورد امروز
کلیات،۱۵۶
فکیف مرا که در صدر مروّت نشسته باشم و عقد فتّوت بسته و ذکر انعام در افواه عوام افتاده.
هر که علم شد به سخا و کرم بند نشاید که نهد بر درم
نام نکویی چون برون شد به کوی در نتوانی که ببندی بروی
کلیات،۱۵۶
دیدم که نصیحت نمی پذیرد و دَم گرم من در آهن سرد او اثر نمی کند. ترک مناصحت کردم و روی از مصاحبت بگردانیدم و قول حکما کار بستم که گفته اند: بَلَّغ ما عَلیکَ فَاّن لَم یقبلوا ما عَلیک.
گر چه دانی که نشنوند بگوی هر چه دانی زنیک خواهی و پند
زود باشد که خیره سر بینی به دو پای افتاده اندر بند
دست بر دست می زند که دریغ نشنیدم حدیث دانشمند
کلیات،۱۵۶
تا پس از مدتی آنچه اندیشه من بود از نکبت حالش به صورت بدیدم که پاره پاره به هم بر می دوخت و لقمه لقمه همی اندوخت. دلم از ضعف حالش به هم برآمد و مروت ندیدم در چنان حالی ریش درونش به ملامت خراشیدن و نمک پاشیدن. پس با دل خود گفتم:
حریف سفله در پایان مستی نیندیشد ز روز تنگدستی
درخت اندر بهاران برفشاند زمستان لاجرم بی برگ ماند
کلیات،۱۵۵
و یا در جای دیگری آمده است:
بر احوال آن کس بباید گریست که دخلش بود نوزده و خرجش بیست

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...