راهنمای نگارش پایان نامه و مقاله درباره : ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
![]() |
پسر پس از فرار، خروج اجباری یا تبعید از کشور خود در سرزمین بیگانه به نبردهای فرا انسانی با هیولاها و نجات دادن دوشیزگان از چنگال دشمنان، جادوگران و دیوان میپردازد. نک: امجد و اسعد، بلروفون، آرت، جنردس، هیالمپر و ایوان. در دو مورد آرت، هیالمپر و ایوان این ماجراجوییها برای شکستن طلسم نامادری صورت میگیرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
بازگشت پسر پس از مدّتها به کاخ پدر و شناخته نشدن او
پسر پس از سالها به سرزمین مادری خود و کاخ پدرش باز میگردد امّا تا مدتی حتی پدر و نامادریش نیز او را نمیشناسند. نک: پوران، کونالا و بسنت.
مقام روحانی و معنوی پسر
پسر از ابتدا انسانی متعالی و خداییست. نک: سیاوش، کونالا، هیپولیت، تنس، بلروفون، ال، باتو (در داستان دوبرادر) و یوسف. گاهی نیز اتّهام ناروای دستدرازی به نامادری و به تبع آن سفرها و برخورد با انسانهای متعالی موجب تهذیب نفس و خدایی شدن پسر و برخورداریش از کراماتی میگردد. نک: سارانگادارا، پوران و بسنت.
فرجام نامادری
خودکشی: پس از تحقیر شدن از جانب ناپسری نامادری که نگران برملا شدن رازش است خودکشی کرده و نامهای از خود به جا میگذارد و در نامه پسر را به دستدرازی به خود متّهم میسازد و این نوع خودکشی خود بخشی از دسیسههای آن زن برای نیک جلوه دادن خود و محکوم کردن ناپسریست. نک: هیپولیتوس و کریستیانو. گاهی نیز خودکشی نامادری هنگامی اتّفاق میافتد که پس از سالها محکومیت و آزار ناپسری، حقیقت برملا میشود و زن خطاکار برای رهایی از شکنجههای احتمالی خودکشی میکند. نک: بلروفون، کنمون، دون کارلوس و مائل.
تبعید: پس از برملا شدن حقیقت، نامادری تبعید میشود. نک: داستان آپیلیوس و آرت.
اعدام: سرانجام پس از برملا شدن دسیسههای نامادری، وی اعدام میشود. نک: سیاوش، کونالا، تنس، «پلکسیپوس و پاندیون»، فاوستا، داستان دو برادر و یین کیائو.
مرگ: نامادری به دنبال دیدن ناپسری بیگناه پس از مدّتها، در دم جان میسپارد. نک: بسنت و هیالمپر.
عفو: پسر آزار دیده پس از سالها نامادری خود را میبخشد. نک: سارانگادارا، پوران، کونالا، بسنت و کریستیانو (در سه مورد آخر نامادری با وجود بخشوده شدن از جانب ناپسری جان به در نمیبرد.)
عناصر مشترک در داستانهای نامادری عاشق در یک نگاه
در زیر جدولی شامل عناصر مشترک موجود در داستانهای نامادری عاشق بنا بر ترتیب وقایع و به تفکیک جغرافیایی آورده شده است. بالاترین بسامد این عناصر به ترتیب عبارتند از:
آمدن نامادری از سرزمین دیگر، فرار یا کوچ اجباری پسر و مقام روحانی پسر هریک یازده مورد.
فرمان قتل پسر توسط پدر و تبعید پسر هریک ده مورد و همدستی خدمتکار بدنهاد نه مورد.
از بیست و دو مورد عناصر اصلی این داستانها دوازده مورد در داستان سیاوش و سودابه یافت میشود در میان اصل و نقلهای داستانهایی که در دسترس نگارندگان بوده است، داستان سیاوش غنیترین داستان از لحاظ عناصر روایت به شمار میآید.
عناصر مشترک در داستانهای ناپسری عاشق
این داستانها با وجود بسامد اندک، همانگونه که در بالا آمده خود به دو زیر شاخهی نامادری همداستان و نامادری درستکار تقسیمبندی میشوند. در داستانهای نامادری همداستان تنها عنصر مشترکی که در دو داستان پسر شاه کشل و هوگو مشاهده میشود مرگ عشّاق است که در مورد نخست ظاهراً هنگامی که در حال گریز از دست نیروهای شاه هستند در رودخانه غرق میشوند و در مورد دوم اعدام میشوند. برگزاری جشن محصول در سالگرد مرگ پسر شاه کشل و ابلین یادآور برگزاری آیین سوگ سیاوش در پایان فصل برداشت محصول در ایران است.
در داستانهای زیر شاخهی ناپسری عاشق و نامادری درستکار، نیز با قتل کورتیوس توسط پدرش پاریس مواجه هستیم که دچار پادافرهای شبیه پسر شاه کشل و هوگو میگردد. همچنین دو عنصر مشابه در داستانهای ضحّاک و شیرویه عبارتند از قتل پدر توسط فرزند و خودکشی نامادری وفادار به پدر.
مقایسهی جغرافیایی روایتها
ایرانی
برخلاف روایات ملل دیگر که در آنها اغلب نامادریها همسر چندم و سوگلی جوان پادشاه هستند؛ در همهی روایات ایرانی تصریح شده که نامادری از نظر سنی در مقام مادر ناپسری خود قرار دارد.
هندی
همه موارد مربوط به حکم قطع اعضا و کور ساختن جز در یک مورد «پلکسیپوس و پاندیون» مربوط به روایات هندیست. نک: سارانگادارا، پوران، کونالا. شاید دلیل چنین مجازاتی وجود قانونی در متون فقهی هندی برای کیفر چنین کسانی باشد. شاید هم از آنجا که در تمامی روایتهای هندی با پایانی خوش مواجه میشویم؛ قطع و نقص عضو بهعلاوهی تبعید (نک: سارانگادارا، پوران، کونالا و بسنت.) برای مجازات گنجانده شده تا پسر زنده بماند و جایی برای ساختن سرانجامی دلپذیر باقی بماند. و تنها در داستانهای هندیست که پسر سالها به تهذیب نفس و ریاضت میپردازد. و برای همین ختم به خیر شدن داستان است که به شمایل زاهدی به قصر پدر باز میگردد. نک: پوران، کونالا و بسنت. عفو نامادری نیز جز در یک مورد (کریستیانو) مربوط به روایات هندی و به همین منظور است. نک: سارانگادارا، پوران، کونالا و بسنت.
اسلاوهای شمالی و شمال اروپا
وجود رقیب عشقی در مقابل نامادری تنها در داستانهای اسلاوهای شمالی و شمال اروپا دیده میشود. نک: بیورن، هیالمپر و ایوان. همچنین همه موارد استفاده از طلسم و نفرین جز در یک مورد (ارجن) مربوط به داستانهای اسلاوهای شمالی و شمال اروپا است. نک: بیورن، هیالمپر و ایوان. نیز بسامد ماجراجوییها و نبردهای فراانسانی که بیشتر برای نجات دادن دوشیزگان از چنگال جادوگران و هیولاها انجام میگیرد و خود یکی از ویژگیهای رمانسهای قرون وسطاییست؛ در داستانهای این سرزمینها بالاتر است.
نتیجه گیری
دانشمندان تاکنون ضمن نقل و بررسی برخی روایات عشق نامادری به ناپسری نظرات مختلفی پیرامون انگیزههای نهفته در پس داستانهایی که نقل کردهاند، بیان نمودهاند که به طور کلّی میتوان اساس این نظریات را بر سه نگاه اسطورهشناسانه، سیاسی- تاریخی و طبیعتگرایانه استوار دانست. ما در این جا به اختصار به نقل این سه دستهی اصلی نظریات پرداخته و سپس نظریهی چهارمی را ارائه خواهیم داد.
نظریهی استوار بر نگاه اسطورهشناسانه
بر اساس این نظریه موتیف زنی که همسر یک شاه مسن است و او را به قصد یک مرد جوانتر رها میکند بازتابی از اسطورهی باروری، رویش و افزایش محصول است. شاه پیر نمادی از خشکسالی و بیمحصولی و پسر جوان او نماد بارورسازی و رویش و افزایش محصول است. (موناگان، ۱۴۵ :۲۰۰۳)
نظریهی استوار بر نگاه سیاسی- تاریخی
پیروان این نظریه رفتار نامادری را نه از سر هوسبازی، بلکه دسیسهای آگاهانه برای ویران کردن وجههی شاهزادهی محبوب و جوانمرد و حذف و نابودی وی از صحنهی سیاست و جانشینی پدر و سرانجام جایگزین کردن پسر جوانتر خود به عنوان شاه بعدیست. (لنسکی، ۷۹ :۲۰۰۶) در شاهنامه نیز تصریح میشود که سودابه کودکانی دارد و تلاش اکثر بزرگان ایران برای یافتن جانشینی غیر از فریبرز برای کاووس، این احتمال مطرح میشود که شاید فریبرز فرزند سودابه است و حقیقت هرچه باشد؛ شکی نیست که رفتار خبیثانهی سودابه در حق سیاوش موجب مطرح شدن فریبرز به عنوان گزینهی جانشینی کاووس گردیده است.
نظریهی استوار بر نگاه طبیعتگرایانه
عدّهای نیز اختلاف سنی فاحش میان شاه و ملکهی جوان و همسن بودن و تناسب بیشتر سنی و روحی وی با پسر شاه را علّت راغب شدن وی به پسر جوان و برومند شاه دانستهاند (اوکنور: ۲۰۰۰). البتّه این مطلب در مورد روایات ایرانی نامادری و ناپسری صدق نمیکند و در تمام این روایات نامادری از لحاظ سنی در جایگاه مادر آن پسر قرار دارد و تنها دلیل طبیعتگرایانهی این تمایلات از جانب نامادری در روایات ایرانی جوانی و زیبایی این پسران میتواند باشد. یادآوری روایات اسلامی پیرامون عنین بودن عزیز مصر از یکسو و زیبایی بیهمتای یوسف از سوی دیگر خود نشان از پذیرفتن این نوع تحلیل طبیعتگرایانه در نزد مسلمانان پیرامون رفتار زلیخا دارد.
نظریهی استوار بر نگاه قومشناختی
اگر بر روایات ذکر شده پیرامون عشق نامادری به ناپسری از دیدگاه جغرافیایی و قومشناختی نظر افکنیم خواهیم دید که جز روایات بینالنهرینی- مصری و روایات چینی بقیه روایات متعلق به اقوام هند و اروپایی هستند.[۳] همچنین با مطالعهی تاریخ فرهنگ و عقاید هند و اروپاییان درمییابیم که ایشان تا قدیمترین زمانهایی که توسط دانشمندان ردیابی شده و مورد مطالعه قرار گرفتهاند؛ یعنی دستکم ۴۰۰۰ پ.م از نظر اجتماعی پدرسالار بودهاند. (وودارد، ۱۶۴ :۲۰۰۷) در جوامع ایشان گرچه ازدواج با محارم آزاد بود و یا حتّی این کار به سبب حفط نژاد و طبقهی اجتماعی تشویق میشد؛ (علوی، ۱۳۷۷: ۵۶) امّا تنها خط قرمز و حرمت ازدواج با محارم، ازدواج با مادر بود[۴] و جالب اینکه ازدواج پدر با دختر حرمتی نداشت و اتفاق میافتاد.(همان) دلیل عدم تعادل در این سطح این است که دختر به حکم تولّد مملوک پدر به حساب میآمد و پدر میتوانست وی را در تصاحب خود نگاه داشته یا به دیگری بسپارد امّا مادر، مادرخوانده یا نامادری کسی بود که پدر او را به مالکیت خویش درآورده بود و طمع ازدواج با ایشان مساوی بود با حمله به قلمرو سالاری و مالکیت پدر. هندواروپاییان از حدود ۴۰۰۰ پ.م از زادبوم اصلیاشان کوچیدند (بِیلی، ۱۰ :۲۰۰۸) و به سرزمینهایی پا نهادند که اساس برخی از جوامع بومی آن سرزمینها مبنی بر مادرسالاری بود. مثلاً در بینالنهرین پیش از حضور آریاییان تمام هستی را زادهی یک مادرخدا به نام نهنهیا میدانستند که همه موجودات را زاییده و پسری دارد که همسر او نیز هست. (ازدواج با مادر) (گریشمن، ۱۳۷۵: ۳۰) در اینجا وضع کاملاً معکوس است. یعنی پسر مملوک مادر است و ازدواج با او حق طبیعی مادر میباشد و به همین خاطر است که برخلاف روند تمامی داستانهای دیگر، در داستان بینالنهرینی ال و آشرتو، پدر تن دادن به خواست نامادری را به پسر توصیه میکند.
بنابراین بسامد بالای چنین داستانهایی در روزگاران کهنتر در میان شاخههای مختلف اقوام هند و اروپایی میتواند نشانی از تلاش این قوم برای تأکید بر ارزشهای اخلاقی خود در مقابل فرهنگ و هنجارهای متفاوت اقوام بومی سرزمینهای جدید باشد و نیز تداوم این داستانها در دورانهای بعدی یکی میتواند تولّد دوبارهی همان داستانهای کهن به گونههایی کمالیافتهتر در ادبیات این اقوام و دیگر، گوشزد مجدّد این خطّ قرمز قلمرو پدرسالاری به پسران و تأکید به احترام گذاشتن به این قلمرو، حتّی تا پای جان باشد. هدف فوق به عنوان هدف اصلی و محوری چنین داستانهایی مطرح است وگرنه پیامهای دیگری چون تأکید به عدم ازدواج با بیگانگان، زنستیزی و ترجیح پیوستگی خونی به همسری و در نتیجه ترجیح پسر بر زن نیز از جمله پندهای نهفته در این داستانها است.
کشتن حیوانی مقدّس و گرفتار شدن به نفرینی ابدی
کشتن گاو آپیس توسط کمبوجیه
در تاریخ آمیخته با افسانهای که هرودوت مورّخ یونانی بر اساس شنیدههای خود پیرامون کمبوجیه فرزند کورش بزرگ و فاتح مصر به یادگار گذاشته است به روایتی مشابه کشتن گاو هدیوش توسط کاووس برمیخوریم که شباهت این دو داستان گرفتار نفرین شدن قاتل حیوان مقدّس است. اگرچه داستان کمبوجیه راجع به یکی از پادشاهان ایران است؛ امّا از آنجا که این داستان را مصریها بر اساس باورهای خود شایع کردهاند میبایست آن را از جمله روایات مصریان به شمار آورد.
بنا بر گفتهى هرودوت، کمبوجیه در بازگشت از لشکرکشى اتیوپى زخم مهلکى به گاو مقدّس مصریان آپیس زد. هرودوت مىنویسد: کمبوجیه خنجر برکشید و شکم حیوان را هدف قرار داد امّا خنجر به خطا رفت و ران حیوان زخمى شد. پس پادشاه در حالت استهزا به حضرات گفت: «اى گناهکاران! شما او را خدا مىخوانید، شما که خود شعورى ندارید مىپندارید که خدایان از گوشت و خون ساخته شدهاند. خیال مىکنید که ضربت پولاد بر او کارگر نیست؟ چنین خدایى فقط شایسهى شماست». آپیس مدتى در معبد مجروح افتاده بود و بالاخره بعد از چند روز جان داد. (هرودوت، :۱۳۸۳ ۲۰۳)
اگرچه بسیارى از مورخان نسبت به صحّت روایت فوق تردید کردهاند، حتّى بر فرض کذب بودن این روایت مىتوان گفت که کاهنان مصرى پس از کشته شدن کمبوجیه براى اثبات تقدّس خدایان خود خواستهاند نگونبخت شدن کمبوجیه را نفرین خدایان مصر قلمداد کنند. جملهاى دیگر از هرودوت این نظریه را تأیید مىکند. پس از کشتن گاو مقدّس کمبوجیه تغییر اخلاق داد و مصریان اعتقاد راسخ داشتند که تغییر حالش ناشى از همین گناه بوده است. (همان، ۲۰۵)
بخش پنجم
کاووس در ادب فارسی
۵-۱ مقدمه
کیکاووس که یکی از پرماجراترین شخصیّتهای شاهنامه است در ادب کلاسیک فارسی نیز از یاد شاعران و سخنوران از آغاز تا واپسین سالهای رواج آن مغفول نمانده و گاه و بیگاه شاعران به جنبهای از داستانها و شخصیت کاووس اشاره و تلمیح نمودهاند.
موضوعات مورد اشاره شاعران به ترتیب فراوانی عبارتند از: شکوه، جلال، ثروت و حشمت کاووس- تخت و مهد او- فرمانبرداری رستم از وی- تمثیل قرار دادن نابودی شکوه و حشمت کاووس برای اشاره به ناپایداری دنیا- مجالس بزم و بادهگساری دربار کاووس- جهانگشایی و جنگندگی وی- بخشندگی و رادی کاووس- آتشی که به دستور او برای آزمایش سیاوش برپا شد- بیخردی کاووس- نژاد و تبار والایش- مظلومیّت او در بند دیوان- افسانه بودن کاووس.
با وجود اینکه به جرأت میتوان گفت که تمام موضوعات یاد شده پیرامون کاووس از طریق شاهنامهی فردوسی به شعرا و سخنوران بعدی منتقل گشته است امّا برخلاف انتظار بیخردی کاووس که بارها در شاهنامه بدان اشاره شده و محور بسیاری از کارهای وی قرار میگیرد؛ چندان مورد توجّه شعرا قرار نگرفته است و بیشتر شکوه و شوکت دستگاه کاووس مشبه به مناسب و پرکاربردی برای شوکت و ثروت ممدوحان شعرا گشته است.
همچنین نابودی همین شوکت و عظمت تمثیل مهمّی شده است برای حکیمانی که سعی در گوشزد کردن ناپایداری و بیوفایی دنیا به مخاطبان خود داشتهاند که این جنبه بیشتر در شعر سخنوران سبک عراقی رخ نموده است.
نکتهی جالب توجّه مثال زدن فرمانبرداری رستم از کاووس است که به حق در نوع خود بیمانند بوده و این نکته برخلاف دیوانگی کاووس از دید سخنوران پنهان نمانده است.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-04-17] [ 09:04:00 ب.ظ ]
|