و پاره ای کارهای خارق العاده را نیز گویا رمز ،و به تعبیر امروز «سمبل » می دانسته است :

از او هر چه اندر خورد باخرد

دگر برره رمز معنی برد

۴-۱-۱۴ شمار ابیات شاهنامه :
معروف آنست که شاهنامه شصت هزار بیت است . خود فردوسی هم همین را گفته است و دو بار کلمه ی «بیور» را که به معنی ده هزار است در شمارش بیت های شاهنامه به کار برده است:

بودبیت شش بار بیور هزار
بدو ماندم این نامه را یادگار

سخنهای شایسته غم گسار
به شش بیور ابیاتش آمد شمار

با این همه یقین است که عدد شصت هزار با مسامحه و مبالغه گفته شده ،چنانکه نلدکه خاور شناس آلمانی نشان داده از چهل نسخه خطی شاهنامه ،که او شمار ابیات آنها را معلوم کرده اغلب آنها میان چهل و هشت هزار تا پنجاه و دو هزار بیت دارد . چند نسخه قریب پنجاه و پنج هزار، دو نسخه نزدیک شصت هزار ،و یک نسخه بیش از شصت و یک هزار بیت دارد ،ولی این
نسخه ها که عده ابیات آنها زیادتر است اشعار الحاقی بسیاری دارند،و یقین است که این
شعر های الحاقی از فردوسی نیست (غمنامه رستم و سهراب ،۱۳۷۰ :۱۵-۲۶ ).
۴-۱-۱۵ شاهنامه آری فردوسی نه ؟
به روزگار سلطان محمود غزنوی ،عنصری و فرخی سیستانی ،دو شاعر ستایش گر دربار محمود هستند هر دو در قصیده توانایند و کارشان وقایع نگاری است. در استادی آنان تردیدی نیست.
در وصف و بکارگیری واژگان هنر آفرینند ،عنصری که به سال ۴۳۱ یعنی ده سال بعد از مرگ ممدوحش وفات می کند. جز سلطان محمود کسی را نمی شناسد. آن چه شاه انجام
می دهد، نیک است وارزش ستایش دارد ،جنگها ،ویرانی شهرها ،کشتار، همه از نگاه عنصری هنر است زیرا «محمود » خواسته است .فرخی نیز همان راهی می رود که عنصری می رود .
فرخی هم به سال ۴۲۹ در می گذرد یعنی ۸سال پس از مرگ سلطان محمود . از این مقدمه که بگذریم این دو شاعر با شاهنامه آشنا بوده اند ،داستانهای شاهنامه را می دانستند، و حتی اعتراف کرده اند که در زمان آنان که روزگار سلطان محمود هم هست ،شاهنامه خوانی وجود داشته است. بنابراین شاهنامه در میان مردم کوی و برزن طرفدارانی داشت است.

اما اینان می کوشند تا ممدوح خود را با پهلوان شاهنامه قیاس کنند و وی را برتر از آن بدانند و گاه برای خویشایند پادشاه می گویند که آن وقایع که در شاهنامه آمده است «سمر» است و آن چه توکرده ای واقعیت.اما شگفت این که نامی از فردوسی در دیوان این دو شاعر نیست، با مطالعه قصاید این دو ستایشگر شناخته شده متوجه می شویم شاهنامه در زمان آنان کتابی شناخته شده بوده است و شگفتی های پهلوانانش زبانزد مردم کوچه و بازار …سکوت درباره نام شاهنامه و کوشش در این که شاهنامه را افسانه جلوه دهند جای اندیشه دارد (وزیری ،۱۳۸۷ :۴۷و۴۸ ).
توطئه سکوت درباره فردوسی آن چنان است که تا قرن پنجم نامی از فردوسی در هیچ
نوشته ای دیده نمی شود اکنون این پرسش پیش می آید که چرا عنصری ،فرخی ،نظامی ،خاقانی از شاهنامه سخن می گویند اما از فردوسی نشانی نمی دهند و شاعری مانند امیر معزی ،شاهنامه و فردوسی را افسانه و دروغ می داند و اما شاعری مانند انوری در ستایش او چنان مبالغه می کند که فردوسی را خدا و شاعرانی ماند خود را در بر ابر او بنده می شمارد ؟

او نه استاد هست و ما شاگرد

او خداوند هست و مابنده

خلاصه ای از (همان،۵۱-۵۳ )
۴-۱-۱۶ حقیقت افسانه ها :
رد صله محمود از طرف دختر فردوسی ،از بی اعتنایی و خشم خانواده فردوسی به محمود غزنوی است دختر که بی نیازی و بزرگواری را از پدر به ارث برده نمی خواهد از مالی برخوردار شود که پدرش از آن محروم مانده بود .قسمت آخر حکایت (که با حتمال قوی ساختگی است) می نماید که تا چه اندازه مردم در پاسداری و بزرگداشت خاطره شاعر طوس اصرار داشته اند ،که به هیچ وجه حاضر نبوده اند دینارهای محمود ،حتی پس از مرگ به او برسد . می خواسته اند او را همین گونه ناکام برای خود نگاه دارند .بین آن همه شاعر که در دربار غزنوی بودند ،
می خواستند لااقل یک تن باشد که به حشمت وشکوه محمود پشت پا زده باشد . میدانستند که اگر کامروا شده بود ،تا آن پایه بزرگ نمی نمود.آنها شاعر بزرگ می خواستند ،نه شاعر کامروا .
اشاره ای که درچهار مقاله به ممانعت مذکر طوس از دفن فردوسی در گورستان مسلمانان است . بعدها نیز از طرف کسان دیگر تکرار شده است . همه آنان حق را به فردوسی داده و شیخ را محکوم کرده اند.
در تاریخ گزیده و اسرار نامه عطار چنین آمده که شیخ ابوالقاسم از دفن جنازه فردوسی در گورستان مسلمانان مانع شد . شب فردوسی را در خواب دید که حله های بهشتی پوشیده و جایش در بهشت است . شاعر به او می گوید که اگر تو برمن نماز نکردی ،خدا مرا درجات عالی داد (به قول عطار خیل فرشتگان فرستاده شدند تا بر جنازه او نماز کنند).
داستان معروف دیگر ی که درباره فردوسی آمده و می توان آن را داستان سه شاعر و چهار مصراع خواند ،این است که فردوسی به قصد دیدن محموداز طوس وارد غزنین می شود . عنصری و فرخی و عسجدی (سه شاعر مهم دربار )را در حومه شهر می بیند که به تفرج بیرون آمده و در کنار آب نشسته اند.
فردوسی به نزد آنان می رود و چون شاعران می خواهند او را سبک کنند ،هر یک بالبداهه مصراعی می گویند و از او می خواهند که او چهارمی را بسراید ،و امیدوارند که او درماند و «گرانی ببرد »مصراع ها اینها ست :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...