“اگر باور داشته باشم که آدم بدی هستم ، پس باید آدم بدی باشم.”

 

” تجربه اضطراب ‌به این معنا است از این که حتماً خطری مرا تهدید می‌کند.” {دلم شور می زند ، حتما اتفاق بدی می افتد}

 

“فکر کردن به برخی چیزها باعث به وقوع پیوستن آن ها می شود.”

 

۲-۲-۴- خلاصه ای از مدل فراشناختی

 

در مجموع فراشناخت درمانی بر این اصل بنیادین استوار است که اختلال روانشناختی به دلیل اثرات سبک تفکر ، یعنی ، سندرم شناختی – توجهی بر تجارب هیجانی و دانش (باورها) تداوم می‌یابد . سندرم شناختی – توجهی از طریق مسیرهای خاصی موجب تداوم احساس منفی فرد درباره ی خودش و ادراک تهدید می شود.

 

سندرم شناختی – توجهی با فعال سازی باورهای فراشناختی مثبت و منفی مرتبط است . جداسازی سطح فراشناختی از سطح شناختی متاول ، این پیامد را در بر دارد که ممکن است تجارب وقایع درونی (مثل افکار ، باورها و هیجان ها) در ذهنیت های شناختی و فراشناختی پردازش شوند . این مدل دامنه ای از روش های درمانی احتمالی را ارائه می‌کند که متمرکز بر کنار نهادن سندرم شناختی – توجهی ، اصلاح باورهای فراشناختی ، شکل دهی شیوه های متفاوتی از تجربه و رابطه با وقایع درونی می‌باشند

 

۲-۲-۴-۱- مدل بازسازی شده A-B-C

 

یکی از راه های درک مدل فراشناختی و فهم تفاوت موضع آن با نظریه های شناختی – رفتاری اولیه ، بررسی تغییراتی است که مدل فراشناختی در الگوی استاندارد A-B-C که اساس کار شناخت درمانگران تلقی می شود ، ایجاد نموده است . مدل استاندارد A-B-C در شکل ۲-۱ نشان داده شده است. واقعه ی فعال سازی (A) باعث راه اندازی طرحواره یا باور غیر منطقی (B) می شود که خود این باورها به پیامدهای هیجانی و رفتاری © دامن می‌زنند .

 

مسئله ی مهم لاینحل در نظریه های شناختی اختلال روانشاختی تبیین ارتباط بین ارزیابی ها و باورهای منفی متداول با تداوم هیجان ها و افکار منفی می‌باشد . علاوه بر این ، سوال دیگری نیز در نظریه های شناختی بی پاسخ مانده است . ” چه چیز باعث می شود افراد مبتلا به مشکلات روانشناختی در کنترل الگوهای فکری مشکل پیدا کنند؟”

 

شکل ۲-۳ . مدل A-B-C

 

در فراشناخت درمانی با قرار دادن باورهای فراشناختی در وسط مدل استاندارد A-B-C و جایگزین کردن تجربه درونی یک فکر منفی یا باور معمول به جای رویداد فعال ساز ، فرمول بندی جدیدی از مدل A-B-C ارائه می‌کند . این فرمول بندی جدید تحت عنوان A-M-C در شکل ۱-۳ ارائه شده است . در مدل A-M-C برخلاف مدل استاندارد A-B-C ، لازم نیست واقعه ی فعال ساز موقعیت های بیرونی باشند ، بلکه حوادث شناختی درونی نیز می‌توانند در حکم واقعه ی فعال ساز عمل کنند .

 

 

 

شکل ۳-۱ مدل تجدید نظر شده A-M-C (ولز ، ۲۰۰۰)

 

در مدل جدید ، مؤلفه‌ ی M در برگیرنده ی باورهای فراشناختی و سندرم شناختی – توجهی است . ارزیابی منفی کلی تر یا باورهای متداول (B) تحت تاثیر فرآیندهای فراشناختی هستند .

 

رویکرد فراشناختی با تحلیل ماهیت فراشناخت واره ها و سندرم شناختی – توجهی ، رویه ی متفاوتی در پیش می‌گیرد . درمانگر از بیمار سوال کرد که چه مقدار از وقتش را صرف فکر کردن به احساس خود و چرایی این احساس می‌کند . بیمار جواب داد ، ساعت های متمادی صرف اندیشیدن به احساس های خود و چرایی آن ها می‌کند. او دائم و به صورت زنجیروار از خودش سوال می کرد: “چرا من این احساس را دارم ؟ آیا شرایط تغییر می‌کند؟ این حوادث چه معنایی دارند ؟ چرا کاری از دستم بر نمی آید؟ چرا دیگران خوشحال تر و خوشبخت تر از من هستند ؟ این اوضاع لعنتی کی تمام می شود ؟ ” از بیمار سوال شد که آیا چنین شیوه تفکری مزایایی دارد و او در پاسخ اشاره کرد که باید به اتفاقات بد و ناگوار فکر کند (اندیشناکی) تا بتواند آن حوادث را تغییر دهد و با غم اندیشی می‌تواند انگیزه ی بیشتری پیدا کند . درمانگر از او سوال کرد ، چگونه غمگینی را تجربه می‌کند و بیمار در پاسخ اشاره کرد که با معطوف کردن توجه به افکار و احساسات خود ، گوش دادن به موسیقی های غم انگیز و کاهش فعالیت ها ، وقت بیشتری پیدا می‌کند تا غم اندیشی بپردازد . در شکل ۱-۵ ، این فراشناخت واره ها و سندرم شناختی – توجهی ، در قالب مدل A-M-C ارائه شده است .

 

با مقایسه ی شکل های ۱-۴ و ۱-۵ تفاوت نکات کلیدی درمان شناختی – رفتاری با فراشناخت درمانی بیشتر به چشم می‌خورد . هدف درمان شناختی – رفتاری چالش با باورهای ناامیدانه ی خود (هیچ امیدی به تغییر نیست) است . در حالی که در فرمول بندی فراشناختی ، آبشخور غمگینی و ناامیدی مکرر و پایدار در فراشناخت واره ها و سندرم شناختی – توجهی نهفته است . ‌بنابرین‏ هدف فراشناخت درمانی ، کنار گذاری سندرم شناختی – توجهی و چالش با باورهای فراشناختی است که از چنین سبک پاسخی حمایت می‌کنند . توجه ‌به این نکته نیز لازم است که در تحلیل A-M-C پیشایند (A) یک برانگیزاننده درونی ، یعنی ، یک فکر در نظر گرفته می شود و نه یک موقعیت بیرونی .

 

این مثال ماهیت فراشناخت درمانی را به صورت کاملاً آشکار نشان می‌دهد . فراشناخت درمانی را می توان درمانی تلقی کرد که بیماران را در شناسایی الگوهای فکری و مقابله ای ناکارآمد که باعث آشفتگی های هیجانی مزمن می‌شوند ، توانمند می‌سازد . همچنین فراشناخت درمانی به بیماران کمک می‌کند تا الگوها را تغییر دهند و به اصلاح فراباورهای درباره ی افکار و احساسات شان بپردازند . در فراشناخت درمانی برخلاف درمان شناختی – رفتاری تمرکز اولیه ی بر ارزیابی واقعیت باورهای منفی متداول (درباره ی خویشتن و جهان) نیست . فراشناخت درمانگر برای درمان بیمار افسرده ای که در بالا ذکر شد ، به دنبال واقعیت آزمایی باورهای بیمار (هیچ امیدی نیست) از طریق نقد و بررسی شواهد تأیید کننده و رد کننده نیست ، بلکه به او کمک می‌کند از طریق چالش با باورهای فراشناختی و حذف سندرم شناختی – توجهی ، در واکنش به افکار تنهایی اش به شیوه ی جدیدی پاسخ بدهد . فکر یا باور فرد درباره ی این که هیچ امیدی به تغییر پیش روی خود نمی بیند ‌به این دلیل پایدار و تغییر ناپذیر است که سندرم شناختی – توجهی ، به تقویت آن دامن می زند .(ولز،۲۰۰۹)

۲-۲-۴-۲- ملاحظه ای در باب درمان های فرایند مدار[۳۹] در برابر درمان های محتوا مدار[۴۰]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...