در مرور ادبیات پژوهش، تحقیقات نشان میدهند که بخشی از تأثیر برنامه های آموزش مهارتهای مقابله ای در پیشگیری از سوء مصرف مواد به واسطه تأثیر این برنامه ها بر باورها و نگرشهای مربوط به مواد است بنابراین، اصلاح نگرش و به چالش کشیدن باورهای مرتبط با مواد، از اهداف اساسی درشیوه های پیشگیری ازعود (مکی لوپ، ریابچنکو[۱۰۶]و لیزمن، ۲۰۰۳) است. (باتوین[۱۰۷]، گریفین، پل و ماکیولاری، ۲۰۰۴؛ محمدخانی جزایری، محمدخانی، رفیعی و طباطبایی، ۱۳۸۷؛ طارمیان و مهریار، ۱۳۸۷، رحمتی و اعتمادی، ۱۳۸۵؛ قربانی، ۱۳۸۰؛ اخلاقی بوزانی، ۱۳۸۷) به رغم این که درمان های پیشگیری از عود بر پایه کار مارلات و گوردون بسیار مورد توجه قرار گرفته، مطالعات در نشان دادن یک تصویر سازگار از اثربخشی این رویکرد شناختی – رفتاری در افراد مبتلا به سوء مصرف کننده ی مواد ناتوان است (راسون[۱۰۸]، ۲۰۰۵).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

پژوهشهای انجام شده در ایران به بررسی نقش تغییر باورها به منظور پیشگیری از مصرف مواد درافراد غیر مبتلا پرداخته و به بررسی نقش درمان در تغییر این باورها و پیشگیری از عود نپرداخته است. از سوی دیگر، افرادی که در درمان قرار میگیرند حتی درمانهای دارویی، نگرش آنها نسبت به مواد تغییر میکند، اما این که آیا مصرف دارو باعث تغییر خود به خودی در باورهای فرد میشود و میتواند در پیشگیری موثر باشد سؤالی است که نیاز به بررسی بیشتر دارد. با توجه به اینکه در مورد اثربخشی درمان پیشگیری از عود تردید وجود دارد، نیاز به ارزیابی تجربی این نوع مداخلات و بررسی متغیرهای میانجی، تأثیر گذار بر نتایج درمانی احساس می شود.
درمانهای رفتاری – شناختی: یکی از امیدوارکننده ترین انواع روان درمانی ها برای معتادان، درمانهای شناختی- رفتاری است. این روش درمانی به ویژه در جلوگیری از عود و بازگشت به مواد مخدر مثمرثمر بوده است (گری[۱۰۹]، ۲۰۱۱) فرض می کند که معتادان با فراگیری مهارت های مقابله ای می توانند بازگشت به مواد را به تأخیر انداخته و یا فرایند بهبودی کامل را تجربه نمایند. علاوه براعتیاد شناختی – رفتاری در درمان مشکلاتی همچون، اضطراب، چاقی و سیگارکشیدن نیز مؤثر بوده است (ممتازی، ۱۳۸۴).
در نظریه های شناختی، فرایندهای شناختی عامل اصلی نگهداری رفتار محسوب می شوند. یکی از فرض های اساسی شناخت درمانی این است که افراد برحسب ادراکاتی که از امور و رویدادها دارند به آنها واکنش نشان می دهند. دیگر اینکه شناخت های نادرست ممکن است منجر به اختلالات هیجانی در افراد شوند. از این رو هدف عمده شناخت درمانی ایجاد تغییر و اصلاح در فرایندهای شناختی افراد است. بنابراین تغییرات مطلوب در رفتار مراجعان از راه تغییر الگوهای فکری، باورها و نگرش هایشان به دست می آید.
فنون شناختی، عقاید مرتبط با دارو و افکار خودآیندی را که در ایجاد تمایلات و هوس ها نقش دارند، مورد توجه قرار می دهد، در حالی که فنون رفتاری بر اعمالی تمرکز دارند که از لحاظ علّی با فرایند های شناختی تعامل دارند. فنون رفتاری به بیمار کمک می کنند تا درستی عقاید مرتبط با دارو را که مصرف را تحریک و تهییج می کنند، بیازماید. این فنون، همچنین برای آموزش مهارت ها ( نظیر ابراز وجود و آرامسازی) به بیماران به منظور مواجهه با موقعیت های پر خطر، امیال و هوس ها به کار می روند.
مکانیسم فرضی برای تغییر درمانی، هماهنگ ساختن نظام اعتقادی فرد به صورت نزدیکتری با واقعیت است. درمانگر و بیمار نیاز دارند که با یکدیگر همکاری کنند تا نظام کنترل های بیمار بهبود یابد (مثلاً، با تمرین به تأخیر انداختن ارضاء) و فنون مقابله ای مانند پیش بینی و حل مسأله را یاد بگیرد (بندورا[۱۱۰]، ۱۹۹۳) فنون شناختی، عقاید مرتبط با دارو و افکار خودآیندی را که در ایجاد تمایلات و هوسها نقش دارند، مورد توجه قرار می دهد، در حالی که فنون رفتاری بر اعمالی تمرکز دارند که از لحاظ علّی با فرایند های شناختی تعامل دارند .فنون رفتاری به بیمار کمک می کنند تا درستی عقاید مرتبط با دارو را که مصرف را تحریک و تهییج می کنند، بیازماید.
این فنون، همچنین برای آموزش مهارتها نظیر ابراز وجود و آرامسازی به بیماران به منظور مواجهه با موقعیتهای پر خطر، امیال و هوس ها به کار می روند. مکانیسم فرضی برای تغییر درمانی، هماهنگ ساختن نظام اعتقادی فرد به صورت نزدیکتری با واقعیت است. درمانگر و بیمار نیاز دارند که با یکدیگر همکاری کنند تا نظام کنترل های بیمار بهبود یابد (مثلاً، با تمرین به تأخیر انداختن ارضاء) و فنون مقابله ای مانند پیش بینی وحلّ مسأله را یاد بگیرد (فیشر[۱۱۱] و همکاران، ۲۰۰۸) در پژوهشی که رعدی (۱۳۸۰)، تحت عنوان بررسی تأثیر مشاوره گروهی به شیوه شناختی – رفتاری بر کاهش بازگشت معتادان به مواد مخدر در معتادان خود معرّف سازمان بهزیستی استان کردستان، انجام داد (شامل دو گروه آزمایشی و گواه ) مشاوره گروهی با روش شناختی- رفتاری بر روی گروه آزمایشی درطول ۱۰ جلسه با ساختار صورت گرفت ولی برای گروه گواه اقدامی صورت نگرفت. نتایج نشان داد که مشاوره گروهی با شیوه مؤثر بوده است (۰۵>P). پژوهشگران دیگر نیز در پژوهشهای خود به نتایج مشابهی مبنی بر این که درمان شناختی- رفتاری، در کاهش عود بیماران معتاد به مواد مخدر مؤثراست دست یافتند.
همچنین پژوهش ها بیانگر نقش مؤثر درمان شناختی – رفتاری درافزایش انگیزش پیشرفت افراد می باشد که از آن جمله می توان به پژوهش فرانکلین[۱۱۲] و همکاران (۲۰۱۱) اشاره کرد.
درپژوهشی با عنوان درمان شناختی- رفتاری علاوه بر دارو درمانی در کودکان با اختلال وسواس اجبار، ۱۲۴ نفر از افراد سنین ۷ تا ۱۷سال را که با توجه به ملاکهای تشخیصی دی اس ام [۱۱۳] به وسواس اجبار مبتلا بودند طی چهار هفته در سه موقعیت دارو درمانی به تنهایی، تقویت دارو درمانی با دستورالعمل درمان شناختی- رفتاری و دارو درمانی به اضافه درمان شناختی – رفتاری قرار داده و در نهایت به این نتیجه رسیدند که افراد گروه دارو درمانی به اضافه درمان شناختی- رفتاری نتایج مطلوب تری نسبت به دو گروه دیگر در کاهش علائم بیماری از خود نشان دادند و از آنجا که این افراد در سنین مدرسه به سر می بردند با توجه به گزارش معلّمان انگیزه فراگیری دروس در آنها افزایش قابل توجهی پیدا کرد (واقری، ۱۳۸۲).
شناختی – رفتاری، در کاهش میزان بازگشت معتادان به اعتیاد (عود) در این درمانها که بر مبنای یادگیری شکل گرفته است، بر توانایی انسان بر آموختن رفتارهای سازگار و ناسازگار و چگونگی تغییر آن تأکید می شود. این درمانها خط اول درمان اعتیاد به شمار می روند و مبتنی بر راهبردهایی برای پیشگیری از عود، حل مسأله، آموزشهای ضروری و مهارتهای اولیه بهبودی بر اساس الگوی درمان شناختی- رفتاری میباشند )مارلاتوگوردون[۱۱۴]، ۱۹۹۹).
همچنین می توان از روش رفتار درمانی عقلانی عاطفی نام برد که به بیماران کمک می کند باورهای خود را بسنجند (الیس[۱۱۵] و مک لارن[۱۱۶]، ترجمه فیروز بخت، ۱۳۸۵، ص ۷۶) روشی مؤثر نیز توسط مک مالین تحت عنوان بازسازی شناختی ارائه شده است که بیشتر از روش رفتار درمانی عقلانی- عاطفی ریشه، گرفته است (مک مالین[۱۱۷] و جالیز[۱۱۸]، ۱۹۹۸، مک مالین، ۱۹۹۹، به نقل از فری، ترجمه محمدی و فرنام، ۱۳۸۷، ص۴۸).
این روش از حساسیت زدایی تدریجی به همراه شناخت درمانی استفاده می کند.
در ایران برخی پژوهشها عبارتند از: اثر درمان شناختی- رفتاری بر کاهش میزان اشتیاق (مؤمنی، ۱۳۸۸) و مقایسه اثر بخش روان درمانی مثبت نگر و شناختی- رفتاری بر پیشگیری از عود (کیانی دولت آبادی، ۱۳۸۹) و تأثیر اموزش گروهی کنترل تکانه بر کاهش تکانشگری و شدت اعتیاد (حدادی، ۱۳۸۹) در همین رابطه یک روش برای کنترل اختلالات هیجانی و تفکرات منفی کمکهای مؤثری به بیماران ارائه می کند. همچنین این نوع درمان برای بهبود اختلال های شخصیت و به خصوص اختلال های شخصیت مرزی امیدهایی به وجود آورده است (فری، ۲۰۰۹، شناخت درمانگری گروهی، ترجمه جان بزرگی، ۱۳۸۸).
مصاحبه انگیزشی: رویکرد رواندرمانی در امریکا از سبک مقابله ای [۱۱۹] به سبک مراجع محور تغییر ماهیت داده است و در درمان اعتیاد تکنیکهای مصاحبه انگیزشی اهمیت بالایی پیدا کرده اند. مواردی همچون گوش دادن فعال[۱۲۰]، اصول مصاحبه همدلانه، ایجاد ناهماهنگی و مغایرات، لغزیدن بر مقاومتهای بیمار، بازخورد دادن[۱۲۱] ، فهرست پیشنهادها و حمایت از خودکارآمدی از اصول مصاحبه انگیزشی به شمار می روند (راوسون و همکاران، ۲۰۰۵).
از طرفی پژوهش ها در رابطه با درمان مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی خصوصاً نشان می دهند که مراجعین به علت این که در بر آورده ساختن معیارهای عملکرد و موفقیت خودشان در حیطه های ارزشمند زندگی مثل کار، تحصیل، روابط عاشقانه، دوستی ها، عملکرد اخلاقی یا توانایی کنترل علایم اختلال روانی مثل افسردگی، اضطراب و اعتیاد احساس شکست و ناتوانی می کنند؛ دچار احترام به خویشتن کم یا به عبارتی خودکارامدی پایین می شوند و احتمالاً به طرف مصرف مواد کشیده می شوند. راه های موفقیت برای کسب احترام به خویشتن و افزایش خودکارآمدی در این دیدگاه استفاده از تکنیک های بازسازی شناختی مثل دروغ سنج و ثبت روزانه استرس، همچنین تمرین موهبت ها /دستاوردها/ استعدادها و ثبت موفقیت دو ابزار دیگری هستند که می تواند خودکارامدی افراد را افزایش دهند.
مدیریت مشروط: یکی از مداخلات موجود در درمان اعتیاد است که مبنای آن رفتار درمانی و فرایندهای شرطی سازی عامل است. اثربخشی این مداخله در مطالعات متعدد و در شرایط مختلف نشان داده شده است. در این روش به ازای انجام تکالیف درمانی و پیشرفت در رفتارهای مثبت تقویت دریافت کرده و در صورت عدم اجرای قراردادها مثلاً آزمایش مثبت ادرار با برخی محدودیتها موجه میشود مثلاً باید داروی خود را در محل مرکز درمانی استفاده کند علی رغم اثربخشی قابل توجه به دلیلی محدودیتهای موجود در اجرا، عملاً بسیار کم مورد استفاده مراکز درمان اعتیاد قرار می گیرد.
گروه درمانی: امکان صحبت در مورد مشکلات و بررسی و بحث و تبادل نظر در مورد مسائل مربوط به فرایند درمان را فراهم می کند. بعضی معتقدند گروه درمانی بهترین روش برای درمان معتادان است.
روان درمانی روانپویشی : در این روش به انگیزه های فردی، ارتباطی و اجتماعی که در طی دوران رشد بر فرد حادث شده و زمینه ساز پیدایش اعتیاد شده است، اشاره می شود. بعضی از محققین اعتقاد دارند که سم زدایی به تنهایی نمیتواند به بیمارکمک کند، بلکه بیمار نیازمند مداخلات روان درمانی و انگیزشی است. درمان باید برتقویت احساس کنترل و تسلط فرد، به ویژه از طریق برنامه ریزی برای فرصتها و تمرین رفتارهای مقابله ای مناسب تمرکز کند (لوئیس[۱۲۲]، دانا، بلوینس، ۲۰۰۹).
در مجموع میتوان گفت که وضعیت سلامتی روانی نقش مهمی در سبب شناسی و فرایند درمان فرد معتاد بازی میکند. وجود اختلالهای روانی مزمن باعث مقاومت در درمان و بازگشت دوباره بیماری میشود (کاپلان و سادوک، ۲۰۰۳؛ مارکوس[۱۲۳]، ۲۰۰۱). با توجه به ماهیت مزمن و عود کننده بودن بیماری اعتیاد، عده زیادی از افرادی که مصرف مواد را ترک میکنند؛ اندکی بعد از دوره ی سم زدایی دچار لغزش میشوند. از این رو برای اینکه بتوان به فرد معتاد کمک کرد، در کنار مرحله سم زدایی و بعد از آن در مرحله توانبخشی، استفاده از فنون روان درمانی ضرورتی دوچندان پیدا میکند.
پذیرش مسئولیت: صرف نظر از اینکه مشکل چگونه شروع شده باشد افراد باید ازطریق ی ادگیری فنون رفتاری، بیاموزند که مسئو لیت حل مشکلات خود را به عهده بگیرند؛ بدون این که مجبور باشند خود را به علت شروع اعتیاد سرزنش کنند (مارلات و گوردون، ۱۹۹۹). پذیرش مسئولیت یکی از اولین گام های درمان بیماران معتاد است. نقطه قوت این نگرش این است که بیمار از همه توانایی خود برای ایجاد تغییرات درمحیط زندگی اش استفاده میکند .مارلات و گوردون (۱۹۹۹) در تاکید بر این دیدگاه معتقدند که آسیب شناسی اعتیاد میتواند تحت تاثیرعواملی کاملا متفاوت با عوامل مربوط به فرایند درمان و بهبودی به حساب آید.
ارجاع به گروه های خودیاری معتادان گمنام: گروههایی هستند که توسط خود معتادان به منظور حمایت از یکدیگر، گفتگو، راهنمایی و ارائه راه حل تشکیل می شود. این گروه ها فاقددرمانگر بوده و خود معتادان آنها را اداره می کنند. در این گروه ها بر مسئولیت خود فرد در ارتباط با اعتیاد تأکید می شود. این گروه بر اساس دوازده قدم و دوازده سنت که نمایانگر قاعده و اصول این گروههاست، اداره می شود.
۱۲-۲ گروه درمانی
روان درمانی گروهی یک نوع درمان کاملاً پذیرفته شده روانشناختی است که از تعاملات سازنده بین اعضاء و مداخلات یک رهبر اموزش دیده جهت تغییر رفتار غیر انطباقی تفکرات و احساسات افراد مبتلا به نارضایتی استفاده می نماید. طی دهه های گذشته تعداد قابل ملاحظه ای از بیمارن روانی توسط گروه درمانی مداوا شده اند.گروه درمانی برای بیماران بستری سرپائی و در خیلی دیگر از موقعیت های اجتماعی قابل اجرا می باشد .همچنین برخی اصول روان درمانی گروهی با موفقیت زیادی در زمینه های اقتصادی آموزشی و به صورت گروه های رویارویی کاربرد داشته است.
از گروه درمانی برای درمان اعتیاد استفاده فراوانی می شود. معتادان در گروه ها به بازسازی روابط بین فردی، دریافت حمایت، داشتن یک شبکه ی اجتماعی جدید، دریافت کردن بازخوردهای سالم و مناسب و آموزشهای کم هزینه ای دست پیدا می کنند (مؤمن پور، ۱۳۸۷). بسیاری از مسائل و مطالب عنوان شده در روان درمانی گروهی در زندگی روزانه ما بسادگی اتفاق می افتد. تدابیر درمان که مهمترین مسئله مورد بحث در روان گروهی است تنها به گروه درمانی اختصاص ندارد بلکه در هر گروه عادی کم و بیش وجود دارد. به طور عادی ما در زندگی روزمره خود با افراد و گروه های مختلفی ارتباط داریم که این روابط برای سلامتی ما لازم است، البته همه روابط زمینه سلامت بخشی ندارند و حتی بعضی از روابط نیز ناسالم و بیماری زا هستند. آن دسته از روابط فی مابین افراد که توأم با ریا و تزویر و فخر فروشی باشد و همچنین روابط توأم با فشار تحقیر روابطی ناسالم است.
از سوی دیگر رابطه صمیمانه رابطه ای است که از نظر روانشناسی نیازهای روانی انسان را ارضاء میکند و هر انسانی با تمام وجود آن را طلب می کند. روان درمانی گروهی چیزی جز ارائه شناخت و تصحیح رفتار بیمارگونه نیست. رفتاری که باعث شده دیگران از فرد فاصله بگیرند و او تنها منزوی گردد، شاید یکی از علل رشد درمان های روانی در جوامع بزرگ و پیشرفته مسئله تنهایی و بی همدلی افراد باشد. بنابراین روان درمانی گروهی زمانی ضرورت پیدا می کند که نیاز اجتماعی فرددر ارتباط بادیگران برآورده نشده و یا محیط به گونه ای است که هر چند روابط انسانی به حد کافی وجود دارد، ولی روابط موجود غلط و ناسالم می باشد. در بررسیهای کلینیکی به عمل آمده از معتادین مشخص شده است که اغلب آنها قبل از اعتیاد دچار بیماری افسردگی بوده و در روابط درون فردی و بین فردی دارای مشکل هستند.
معتادین معمولاً با خانواده خود روابط سالمی ندارند. همچنینی با گروه های طبیعی اجتماعی نیز دچار مشکل هستند به نارضایتی استفاده می نماید .طی دهه های گذشته تعداد قابل ملاحظه ای از بیمارن روانی توسط گروه درمانی مداوا شده اند.گروه درمانی برای بیماران بستری سرپائی و در خیلی دیگر از موقعیت های اجتماعی قابل اجرا می باشد. همچنین برخی اصول روان درمانی گروهی با موفقیت زیادی در زمینه های اقتصادی آموزشی و به صورت گروه های رویارویی کاربرد داشته است.
از گروه درمانی برای درمان اعتیاد استفاده ی فراوانی می شود. معتادان در گروه ها به بازسازی روابط بین فردی، دریافت حمایت، داشتن یک شبکه ی اجتماعی جدید، دریافت کردن بازخوردهای سالم و مناسب و آموزشهای کم هزینه ای دست پیدا می کنند (مؤمن پور، ۱۳۸۷).
بسیاری از مسائل و مطالب عنوان شده در روان درمانی گروهی در زندگی روزانه ما بسادگی اتفاق می افتد. تدابیر درمان که مهمترین مسئله مورد بحث در روان گروهی است تنها به گروه درمانی اختصاص ندارد بلکه در هر گروه عادی کم و بیش وجود دارد. به طور عادی ما در زندگی روزمره خود با افراد و گروه های مختلفی ارتباط داریم که این روابط برای سلامتی ما لازم است، البته همه روابط زمینه سلامت بخشی ندارند وحتی بعضی از روابط نیز ناسالم و بیماری زا هستند. آن دسته از روابط فی مابین افراد که توأم با ریا وتزویر و فخر فروشی باشد و همچنین روابط توأم با فشار تحقیر روابطی ناسالم است.
از سوی دیگر رابطه صمیمانه رابطه ای است که از نظر روانشناسی نیازهای روانی انسان را ارضاء میکند و هر انسانی با تمام وجود آن را طلب می کند. روان درمانی گروهی چیزی جز ارائه شناخت و تصحیح رفتار بیمارگونه نیست. رفتاری که باعث شده دیگران از فرد فاصله بگیرند و او تنها منزوی گردد، شاید یکی از علل رشد درمان های روانی در جوامع بزرگ و پیشرفته مسئله تنهایی و بی همدلی افراد باشد. بنابراین روان درمانی گروهی زمانی ضرورت پیدا می کند که نیاز اجتماعی فرد در ارتباط بادیگران برآورده نشده و یا محیط به گونه ای است که هر چند روابط انسانی به حد کافی وجود دارد، ولی روابط موجود غلط و ناسالم می باشد.
بنابراین پس از طی دوره سم زدایی و ترک جسمی بایستی شرکت در جلسات گروه درمانی با جدیت دنبال شود تا خلاء روابط ناسالمی که قبلاً در گروه های طبیعی داشته است برطرف گردد و روابط بین فردی به تدریج بهبود یابد. ناگفته نماند که بر اثر تعامل ایجاد شده در گروه علاوه بر بهبودی روابط بین فردی روابط درون فردی معتادان نیز دستخوش تحول گردیده و نگرش فردی نسبت بخود مثبت گردیده و نهایتاً درمان کامل دنبال می شود) ثقه الاسلام، ۱۳۸۸).
۱۳-۲ مقایسه دارودرمانی با تلفیق دارودرمانی و درمانهای روانشناختی
با توجه به یافته های به دست آمده از تحقیق حدادی و همکاران می توان نتیجه گرفت که درمان کنترل تکانه به شیوه گروهی مبتنی بر الگوی شناختی رفتاری در کنار دارو درمانی توانسته است تکانشگری را در
بیماران مصرف کننده کراک تدخینی بیشتر از دارودرمانی به تنهایی، کاهش داده و بهبود بخشد .
این یافته ها با یافته های (آزرین[۱۲۴] و نان، ۱۹۹۸و ۲۰۱۱؛ راتنر[۱۲۵] ۲۰۰۶ و روزنبام[۱۲۶] و آیلون، ۲۰۱۲ و اوپدیک[۱۲۷] و روتنبام، ۲۰۱۲ وکرندال[۱۲۸] و فینچ، ۲۰۱۰؛ تیلور[۱۲۹]، ۱۹۹۰؛ روتبام[۱۳۰] و نینان، ۲۰۰۹؛ به نقل از عدالتی، ۱۳۹۰) همسو است. در این پژوهش مشخص شد که میزان اثربخشی مداخله کنترل تکانه بر زیرمقیاس های تکانشگری به یک اندازه نبوده و بر تکانشگری شناختی بیشترین تأثیر را داشته است که به نظر میرسد دلیل اول آن، آشنایی بیماران با الگوهای فکری آسیب رسانی است که می توانند، راه انداز هیجانات منفی و رفتارهای تکانشی در آنها شده و زمینه لغزش یا برگشت مجدد به مصرف مواد را فراهم سازند.
بعد از تکانشگری شناختی این مداخله بر تکانشگری حرکتی نیز تأثیر مطلوبی داشته که از دلایل اصلی آن، آشنایی و اصلاح الگوهای رفتاری آسیب رسانی است که می توانند منجر به ارزیابی منفی دیگران، عدم اعتماد اطرافیان و عدم همکاری در فرایند درمان، شوند. به اصطلاح ارزیابی که دیگران، از بیمار، در زندگی روزمره دارند برخلاف زمان مصرف، اهمیت پیدا می کند. کمترین تأثیر این مداخله نیز بر بی برنامگی است که به نظر می رسد دلیل اصلی آن عدم اطمینان از حمایت های آتی اطرافیان در زمینه های کاری، خانوادگی و اقتصادی… می باشد.
همچنین نتایج پژوهش ها نشان داد که درمان کنترل تکانه به شیوه گروهی همراه با دارودرمانی توانسته است میزان ولع مصرف را در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل که تنها از دارودرمانی بهره می بردند، پس از مداخله، به طور معناداری کاهش داده و منجر به بهبودی بیشتر ولع مصرف در گروه آزمایش شود. این یافته نیز با یافته های پژوهش کارول (۱۹۹۹ )، فئینی و همکاران (۲۰۰۶ )، موریت[۱۳۱] و همکاران (۲۰۰۸)، سرودی و همکاران (۲۰۰۸ )، وینگارت و همکاران (۲۰۰۹)، هیدس[۱۳۲] و همکاران (۲۰۱۰) همسو می باشد. از دلایل مهم کاهش میزان ولع مصرف در این گروه از بیماران، افزایش آگاهی بیماران نسبت به شرایط و نشانه های ایجادکننده ولع مصرف، آگاهی از واکن شهای نادرست قبلی به این نشانه ها مثل: واکنش سریع و عجولانه، بدون تفکر و بدون ارزیابی شرایط محیطی، و یادگیری مقابله موثرتر با این نشانه ها می باشد.
در مورد شدت اعتیاد نتایج پژوهش حاضر نشان داد هر دو روش روان درمانی همراه با دارودرمانی و دارودرمانی به تنهایی، بر تمامی زیرمقیاس های شدت اعتیاد تأثیر داشته و منجر به کاهش نمرات آنها شده اما این کاهش در مورد برخی زیرمقیاس ها معنی دار بوده و برای برخی دیگر معنی دار نبوده است.
بدین ترتیب که درمان کنترل تکانه به شیوه گروهی در کنار دارودرمانی برای گروه آزمایش، توانسته است نمرات زیرمقیاسهای وضعیت روانی و وضعیت مصرف مواد را در این بیماران، به طور معنی داری کاهش داده و بهبود بخشد .در حالی که در مورد زیرمقیاس های وضعیت طبی، وضعیت شغلی، وضعیت حقوقی، وضعیت خانوادگی، کاهش نمرات معنی دار نبوده و بهبودی برای این زیرمقیاس ها ایجاد نشده است. نتایج پژوهش حدادی و همکاران در مورد شدت اعتیاد، نتایج ، پژوهش پتری[۱۳۳] و همکاران (۲۰۰۹) ژائومین و همکاران (۲۰۰۹ )، کامینر، بورلسون (۲۰۱۲) را تنها در مورد زیرمقیاس های وضعیت روانی و وضعیت مصرف مواد تائید میکند و با نتایج (روزنبلوم و همکاران ۱۹۹۹، نقل از شربام و همکاران، ۲۰۰۹) کاملاً همخوان می باشند.
۱۴-۲ دانش به دست آمده در مورد اعتیاد و چگونگی شکل گیری اعتیاد
اعتیاد اصولا درباره رفتارهای اجبار گونه است. رفتارهای انسان تحت تأثیر عوامل مختلفی شکل می گیرد. مجموعه ای از شناختها، باورها، غرایز و انگیزه ها و آموخته ها موجب تولید رفتار میشوند.
در افراد سالم رفتارها بیشتر تحت اثر مراکز عالی تر مغزی بوده و تنوع و انعطاف پذیری دارند، در حالی که در افراد معتاد این رفتارها تکراری، ثابت و یکنواخت میشود. قسمتهای زیر قشری که فعالیت آنها خارج از کنترل هوشیاری افراد هستند، موجب رفتارهایی می شوند که یکی از مشخصه های اصلی اعتیاد به شمار می روند. یعنی حالت اجبار به مصرف مواد که مصرف کننده استفاده از ماده را در حوزه ی اختیار و تصمیم خود نمی داند و خود را در کنترل یا قطع مصرف ماده ناتوان می بیند.
این مشخصه وابستگی روانی یا خوگیری نیز نامیده میشود. میل شدید مداوم یا متناوب برای مصرف مواد به منظور اجتناب از حالت ملال است (کاپلان وسادوک۲۰۰۹ (این حالت در دی. اس. ام به عنوان یکی از ملاکهای تشخیصی وابستگی به مواد به این صورت مورد اشاره قرار گرفته است .ادامه ی مصرف مواد علی رغم آگاهی از مشکلات روان شناختی یا جسمانی مستمر یا عود کننده ای که احتمالاً از مصرف ماده ناشی شده و یا در نتیجه ی آن تشدید می شوند) مانند ادامه ی مصرف الکل علی رغم شناخت این موضوع که زخم گوارشی با ادامه ی مصرف آن شدت می یابد). این ویژگی به گونه ای است که رفتار اعتیادی خارج و مستقل از خودآگاهی افراد شکل میگیرد. مشخص شده است که فعالیت مدار اجبار ناخودآگاه و حتی حدود ۵۰۰ هزارم ثانیه جلوتر از مدار آگاهی است) هوبارد[۱۳۴] و همکارارن، ۲۰۰۳).
در روانپزشکی ۳۰ سال پیش هسته اعتیاد، مسئله انطباق عصبی یعنی پدیده تحمل و علایم محرومیت بود اما امروزه هسته آن اجبار است (مکری، ۱۳۹۱) اجبار به مصرف در گروه های دوازده گامی نیز به عنوان هسته ی مرکزی بیماری اعتیاد شناخته می شود ) راهنمای کارکرد قدم۲۰۰۲).
این مفهوم که در واژه ی اعتیاد و معتاد به طور ضمنی گنجانده شده اند در کاربرد عوامانه به صورت اعتیاد به تلویزیون، اعتیاد به پول واینترنت و موارد دیگر مطرح می شود. این احتمال وجود دارد که زمینه ی عصبی تشریحی و عصبی شیمیایی مشترکی در بین همه ی انواع اعتیادها وجود داشته باشد چه در مورد اعتیاد به مواد مخدر و چه سایر چیزها) مثل خوردن، قمار، رابطه جنسی و دزدی) و این اعتیادهای، مختلف ممکن است اثرات مشابهی بر فعالیتهای نواحی پاداش اختصاصی مغز نظیر ناحیه تگمنتال بطنی لوکوس سرلئوس و هسته ی آکومبنس (لمیده) داشته باشند ) کاپلان و سادوک، ۲۰۰۷ ) این تغییر دیدگاه موجب اهمیت پیدا کردن تأثیر عوامل روانی- اجتماعی به جای عوامل زیستی در شناخت ما از بیماری اعتیاد شده است.
البته در مطالعات مشخص شده است سهم ژنتیک در اعتیاد بین ۴۰ تا ۷۰ درصد است. محکم ترین شواهد در سبب یابی مبنی بر وجود یک جزء ژنتیک در مورد سوء مصرف الکل به دست امده است. اما مکانیسم ژنتیکی به سادگی که تصور میشد نیست. هیچ تک ژنی برای اعتیاد یافت نشده است .خلاصه این که امروزه تقابل وراتث و محیط منطقی به نظر نمی رسد و تفسیر بهتر وراثت از طریق محیط میباشد (کندلر و همکاران ،۲۰۰۳).
به طور کلی امروزه مدل (بیمار مغز) با چالشهایی مواجه شده است. در این مدل این مطالب مطرح میشود که فرایند حیاتی که رفتار اختیاری مصرف مواد را به مصرف جبری مواد تبدیل می کند، ریشه درتغییراتی در ساختمان و شیمی اعصاب مغز مصرف کننده دارد. هر چند شواهد کافی وجود دارد که چنین تغییراتی در مناطق مرتبطی از مغز روی می دهد و حتی در افرادی که کارکرد گیرنده ی درونزا، فعالیت افیونی ونیز آنتاگونیستی درونزا کاملاً طبیعی و غلظت عصب- رسانه بهنجار است، مصرف طولانی مدت یک ماده ی مورد سوء استفاده ممکن است در نهایت تغییراتی را در سیستم های گیرنده مغز به وجود بیاورد به گونه ای که مغز برای حفظ تعادل، نیازمند ماده ی برونزا باشد.
با این حال اکثر پژوهشگران معتقدند ماهیت اعتیاد پیچیده تر از این تبیین بوده و مدل بیماری مغز نمی تواند رفتار مصرف مواد را به طور کامل توجیه کند. این تغییرات نشان می دهند در شناخت و درمان بیماری اعتیاد لازم است به نکات متعددی توجه داشته باشیم. برای مثال وجود علایم روانپزشکی همزمان در۵۰ تا۷۰ درصد معتادان گزارش شده است (جف، ۲۰۰۵). به چنین وضعیتی هم ابتلایی گفته می شود .اختلال شخصیت ضداجتماعی بالاترین امارها را در هم ابتلایی نشان می دهد و در مطالعات مختلف بین ۳۵ تا ۶۰ درصد بوده است.
افسردگی نیز در بین یک سوم تا نیمی از مصرف کنندگان مواد شیوع دارد.آمار خودکشی در میان افراد مبتلا به سوء مصرف الکل پس از افسردگی اساسی در رتبه ی دوم قرار دارد. افسردگی عامل اول مرتبط در چندین پژوهش بوده است. حتی در بعضی تحقیق ها در میان کلیه موارد مورد بررسی اعم از اختلالات روانی و سایر موارد مرتبط، افسردگی دارای بیشترین ارتباط بوده است (کرمی، ۱۳۷۹) و (شهابی، ۱۳۸۹) و (آدینه وند، ۱۳۸۷). فوبی اجتماعی واختلال پس از سانحه نیز از بیماریهای شایع همراه با وابستگی به مواد هستند (فارل[۱۳۵]، ۲۰۰۹) نکته ی جالب انکه بسیاری از مطالعات گروه های مختلفی از این بیماران را از نمونه خود حذف کرده اند.
بیماریهای همراه با هر تبیینی نقش مهمی در فرایند ایجاد، ادامه و درمان وابستگی و سوء مصرف مواد دارند و مسائلی گسترده تر را پیش روی درمانگران قرار می دهند.
پژوهش های انجام گرفته در رابطه با مواد مخدر نشان می دهند اختلال مختلفی با مواد ارتباط دارند. برای مثال اختلال شناختی دلیریوم و یاد زدایشی پایدار ناشی از مصرف را میتوان نام برد (میلر و رلنیک،۲۰۰۸).
همچنین در دی. اس. ام به این اختلالها در رابطه با مواد اشاره شده است :اختلال روان پریشی، اختلال خلقی، اختلال اضطرابی، کژکاری جنسی و اختلال خواب (کاپلان و سادوک،۲۰۰۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...