طی دهه ۱۹۷۰-۱۹۸۰ در حوزه روانشناختی رویکرد جدید پردازش اطلاعات بر روی شکلگیری تفکر متمرکز شد. روانشناسان دریافتند امکان دارد ذهن انسان را نیز به صورت سیستم دستکاریکننده نماد در نظر گرفت که اطلاعات از طریق آن جریان مییابند. داده ها از زمانی که از طریق حواس به شکل درون‌داد دریافت میشوند تا زمانی که در برونداد به شکل رفتار نمایش یابند، به طور فعال رمزگردانی شده و تغییر مییابند و سازماندهی میشوند. در این رویکرد افراد به صورت موجودات فعال و معقول در نظر گرفته میشوند و فرایندهای تفکر همچون ادراک، توجه، حافظه، راهبردهای برنامه ریزی، طبقهبندی اطلاعات و درککردن قطعات کتبی و شفاهی مورد بررسی قرار میگیرد. این رویکرد درباره نحوه حل مسایل شناختی کودکان تا بزرگسالی توجیهات دقیقی ارائه میکند (برک[۳۶۶] ۲۰۰۷؛ سیدمحمدی ۱۳۸۷).
مدلهای تازه شناختی دارای عقاید متفاوتی در مورد سطوح پردازش اطلاعات هستند. مطابق این مدلها سازمان شناختی و توانایی آن برای پردازش موازی اجازه میدهد تا نظام ارزیابی چند لایهای بوجود آید تا محرکهای ارائه شده در سطوح مختلفی ارزشیابی گردند (سالاس ایورت[۳۶۷] و فلگویس[۳۶۸]،۲۰۰۲).

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

از نظر سیگلر (۲۰۰۲) هنگامی که کودک اطلاعات را از جهان درک میکند (رمزگردانی، بازیابی و ذخیرهسازی میکند) درگیر فرایند تفکر است. این فرایند بسیار انعطافپذیر است. وی معتقد است افراد در حل مساله راهبردی را بکار میگیرند که این راهبرد با توجه به سطح دانش فرد و چگونگی رمزگردانی او از موقعیت میتواند متفاوت باشد (ابوالمعالی بهنقل از سنتروک،۲۰۰۵؛ زیرچاپ).
مشاهدات بالینی رایج درباره مراجعانی که از اختلالهای هیجانی در رنج هستند، نشانگر درجه گسستگی بین تفکر عقلانی و تجربه هیجانی آنان است. محققان اشاره کردند که مشکلات هیجانی معمولاً وقتی رخ میدهد که مراجعان پیمیبرند باورهایشان غیرمنطقی است (سالاس ایورت و فلگویس،۲۰۰۲).
رویکرد پردازش اطلاعات برای توصیف سیستم شناختی انسان اغلب به نمودارهای گردشی شبه کامپیوتری متوسل میشود و به جای استفاده از مفاهیم درونسازی و برونسازی که در جای مناسب بدان خواهیم پرداخت، بیشتر مشتاق به فهم این موضوع است که دریابد دقیقاً چه کاری در فعالیتهای ذهنی صورت میگیرد. اغلب پژوهشگران پردازش اطلاعات معتقدند که ما اطلاعات را در سه قسمت ذهنی جهت پردازش نگهداری میکنیم: ثبتکننده حسی[۳۶۹]، حافظه فعال یا کوتاه‌مدت[۳۷۰]، حافظه بلندمدت[۳۷۱] (برک، ۲۰۰۷؛ سیدمحمدی، ۱۳۸۷).
با ورود اطلاعات به هر قسمت از ذهن میتوانیم برای عملکردن روی آن‌ها و تغییرشان از راهبردهای ذهنی استفاده کنیم و احتمال نگهداری بیشتر اطلاعات و استفاده موثر از آن‌ها و فکرکردن انعطافپذیر را افزایش دهیم.
یک موضوع ممکن است جدای از اطلاعات به صورتهای گوناگون ذخیره و پردازش شود. در نتیجه ذخیرهسازی و تعبیرها از یک محرک منفرد ممکن است احساسهای نامتجانس به شکل توام در فرد ایجاد شود به طور مثال احساس همزمان اشتیاق و بیزاری. همچنین این شیوه پردازش ممکن است به دو شیوه کیفی متفاوت از جمله خودکار و یا راهبردی پردازش شود (سالاس ایورت و فلگویس،۲۰۰۲).
شاید بتوان بدین صورت توضیح داد که ابتدا اطلاعات وارد ثبتکننده حسی میشوند و در آن‌جا دیدنیها و شنیدنیها به طور مستقیم بازنمایی میشود و برای مدت کوتاهی ذخیره میگردد. از طریق توجه ما به برخی از اطلاعات به طور دقیق‌تر احتمال این که آن اطلاعات به مرحله بعدی سیستم پردازش منتقل شود، افزایش مییابد. حافظه کوتاه یا فعال جایی است که از راهبردهای ذهنی به طور فعال برای کارکردن روی مقدار محدودی اطلاعات استفاده میشود. راهبردهای حافظه فعالیتهای ذهنی عمدی هستند که احتمال یادآوری ما را افزایش میدهند. پردازش خودکار جهت افزایش ظرفیت محدود حافظه کوتاه‌مدت به ما این امکان را میدهد تا به طور همزمان قادر به تمرکز روی اطلاعات دیگر در اطراف خود باشیم. پردازش خودکار نیمه هوشیار بوده و عملش به واسطه ارتباط تداعیهاست. جهت اداره فعالیتهای پیچیده حافظه فعال، بخش خاصی از آن که مجری مرکزی[۳۷۲] نام دارد، جریان اطلاعات را هدایت میکند که قسمت هوشیار و متفکر سیستم ذهنی ماست. این بخش اطلاعات فعلی را با اطلاعاتی که از قبل در سیستم وجود دارد هماهنگ میکند و راهبردها را انتخاب کرده و بکار میگیرد. هرچه اطلاعات در حافظه فعال طولانیتر نگهداری شود احتمال انتقال آن به مخزن سوم و بزرگتر یعنی حافظه بلندمدت بیشتر میشود. حافظه بلندمدت مبنای دانش دایمی ما و نامحدود است. در این بخش از حافظه نیز جهت بازیابی از راهبردهای خاص استفاده میشود. اطلاعات در این بخش طبق یک طرح جامع بر اساس محتوا طبقهبندی میشوند (برک، ۲۰۰۷؛ سیدمحمدی، ۱۳۸۷).
اما پردازش راهبردی فعالیتهای شناختی را در بر میگیرد که در سطح بالای هوشیاری روی میدهد. ساختار پیچیده شناخت و عملکرد شناختی به صورت مجازی در الگوهای پردازش اطلاعات اساسی را برای درک برخی از پدیده ها از قبیل تعارضهای احساسی- عقلانی، دفاعهای ادراکی و عمل بدون آگاهی مهیا مینماید (سالاس ایورت و فلگویس،۲۰۰۲).
اخیراً نظریههای درمان شناختی با الگوی پردازش اطلاعات که مشتق شده از روان‌شناسی تجربی- شناختی است، جهت بهبود بخشیدن به درک پایه های شناختی هیجانها به خصوص اضطراب و افسردگی به یکدیگر پیوستهاند. آلفورد و بک[۳۷۳] مدل سلسلهمراتبی پردازش اطلاعات را دارای سه سطح عملکرد شناختی میدانند. الف) نیمه هوشیار،غیرارادی، سطح خودکار؛ ب) هوشیاری که شامل نظارت فعالانه تجربه شناختی است؛ پ) سطح فراشناخت که پردازش فکری سطح بالاست و شامل توانایی فعال و دقیق تحلیل حافظه و آگاهی هوشیارانه است. مطابق این مدل شناختها در تمامی سطوح به صورت کلامی قابل فراخوانی به هوشیاری با کمترین تلاش هستند (سالاس ایورت و فلگویس،۲۰۰۲).
همان‌طور که اشاره شد چگونگی انتقال داده ها به حافظه بلندمدت و دانش ما وابسته به میزان اطلاعاتی است که از حافظه کوتاه‌مدت به دست میآید. مدل بدلی[۳۷۴] و هیچ[۳۷۵] (۱۹۷۴) مدلی برای توضیح حافظه کوتاه‌مدت است. آن‌ها معتقدند که حافظه کوتاه‌مدت صرفاً یک انبار نیست و انبارهای متفاوتی را دربرمیگیرد (ابوالمعالی به نقل از کاردول و فلنگان ۲۰۰۴؛ زیرچاپ). بدلی و هیچ حافظه کاری را یک کنترلکننده توجهی[۳۷۶] یا مجری مرکزی است که تعدادی از سیستمهای تابع را بررسی و هماهنگ میکند (ابوالمعالی به نقل از استیلز ۲۰۰۵؛ ، زیرچاپ).
آن‌ها مطرح میسازند که اگر همزمان دو عمل مختلف دیداری و شنوایی (شنیداری) صورت گیرد، فرد قادر به انجام و پردازش آن اعمال است چراکه هریک به طور همزمان اما جداگانه در انبارهای خاصی پردازش و ذخیرهسازی میشوند. آن‌ها درمورد انبارهای پردازش دیداری و شنیداری به طور مجزا سخن میگویند و واژه حافظهکاری را جهت اشاره به قطعهای از حافظه که در زمان کار روی یک مطلب خاص مورد استفاده قرارمیگیرد، به کار میبرند (ابوالمعالی به نقل از کاردول و فلنگان ۲۰۰۴؛ ، زیرچاپ).
بر مبنای نظر این دو محقق مجری مرکزی همچون توجه عمل میکند و زمانی که فرد به موضوع یا چیزی توجه میکند، خود را بر روی آن متمرکز میسازد. مجری مرکزی حلقه واج شناختی[۳۷۷] و مسیر طرح فضایی-دیداری[۳۷۸] را تحت عنوان سیستمهای درگیر[۳۷۹] بوجود میآورد و گنجایش محدودی دارد و به عبارت دیگر در یک زمان فرد نمیتواند به چیزهای زیادی توجه کند (ابوالمعالی به نقل از کاردول و فلنگان ۲۰۰۴؛ زیرچاپ).
حلقه واج شناختی مجری مرکزی مسسیر طرح دیداری فضایی
مدل حافظه کاری که به وسیله بدلی و هیچ در سال ۱۹۷۴ ارائه شده است (ابوالمعالی به نقل ازکاردول و فلنگان ۲۰۰۴؛ زیرچاپ)
همان گونه که در تصویر نشان داده شده است حلقه واجشناختی با اطلاعات مبتنی بر گفتار سروکار دارد و گنجایش محدودی دارد. این حلقه با اطلاعات شنیداری سروکار دارد و نظم اطلاعات را حفظ میکند. از این رو آن را حلقه مینامیم چراکه در اطراف یک حلقه حرکت میکند. بدلی در سال ۱۹۸۶ این حلقه را به دو قسمت تقسیم و هر یک را نامگذاری کرد. انبار فنولوژیکی[۳۸۰] و فرایند تلفظی[۳۸۱]. انبار فنولوژیکی به آسانی لغاتی را که میشنوید نگه میدارد. انبار فنولوژیکی یک گوش درونی[۳۸۲] است. فرایند تلفظی فرایند استفاده از لغاتی است که شما شنیده یا دیدهاید. این لغات به طور غیرملفوظ تکرار میشوند و به صورت حلقه درمیآیند و مشابه یک صدای درونی عمل می‌کنند حلقه فنولوژیکی هنگام یادگیری لغات جدید به کارگرفته میشود و به آسانی اطلاعات شنیداری را نگه میدارد (ابوالمعالی به نقل از کاردول و فلنگان ۲۰۰۴؛ زیرچاپ).
مسیر طرح فضایی- دیداری با اطلاعات مبتنی بر دیدن سرو کار دارد و اطلاعات مربوطه به طور موقت در آن‌جا انبار میشود. اطلاعات دیداری اطلاعاتی هستند که مشابه به نظر میرسند و اطلاعات فضایی ارتباط بین اطلاعات را طرح میکند. زمانی که شما مجبور هستید یک تکلیف فضایی- دیداری، به طور مثال عبور از یک اتاق به اتاق دیگر را انجام دهید از این مسیر استفاده میکنید (ابوالمعالی به نقل از کاردول و فلنگان ۲۰۰۴؛زیرچاپ).
ارتباطات فنولوژیکی با صدا است.
فنو شبیه یک واج است.
از سوی دیگر اندرسون[۳۸۳]در سال ۱۹۸۳ مدل کامپیوتری را با نام ACT معرفی کرد. در این مدل وی بین دانش توضیحی[۳۸۴] و دانش روشی[۳۸۵] تمایز قایل شد. دانش توضیحی را میتوان این گونه معرفی کرد که این اطلاعات از فردی به فرد دیگر قابل انتقال میباشد و قادر به بازیابی آن از آگاهی هوشیار هستیم. دانش روشی قابل انتقال از شما به فرد دیگر نیست و نوعی مهارت است که توسط خود فرد باید از طریق تمرین کسب شود و به شکل آماده در هوشیار شما وجود ندارد. ACT یک نظام تولیدی[۳۸۶] را معرفی میکند و برای توضیح نحوه تغییرات دانش از طریق تمرین و شیوهای که میتواند مهارت کسب شود مفید است. نظامهای تولیدی میتوانند برای شبیهسازی کامپیوتری مورد استفاده قرارگیرند همان اساسی که در پردازش اطلاعات بر آن تاکید میشد این بار در حافظه مورد بررسی قرار میگیرد. در این نظام در اصطلاح یک محصول ارتباط بین دو مجموعه از شرایط است که تحت عنوان قواعد اگر……. در نتیجه[۳۸۷]………. بیان میشود. این‌ها زوجهای عمل- شرط[۳۸۸] نامیده میشوند که طی آن مطرح میشود اگر بعضی شرایط خاص موجود باشد در نتیجه عملی به کارگرفته خواهد شد و در همین جا پای حافظه و بازیابی به میان کشیده میشود. این نظریه سه نوع حافظه را مطرح میکند: حافظهکاری، حافظه روشی و حافظه توضیحی.
در ACT یک روش عبارتند از یک حلقه ارتباطی زوج عمل- شرط بین مجموعهای از شرایط موجود فعال در حافظه کاری و اطلاعات و یا دانش انبار شده تحت عنوان طرحواره[۳۸۹] خوانده میشوند که در حافظه بلندمدت قرار دارند. اگر یک شرط یا مجموعهای از شرایط در حافظه کاری فعال باشد قسمتهایی که در قالب طرحوارهها نتایج مرتبط با اگرهای طرح شده فعال خواهد شد. زمانی که یک روش اجرا شود ورود اطلاعات جدید به حافظهکاری نتیجه خواهد داد و مجموعه دیگری از شرایط “اگر” فعال خواهد شد. حافظه کاری اطلاعات را از حافظه توضیحی بازیابی میکند. بازده روشها و اطلاعاتی که به طور موقت فعال شدهاند دنیای خارج را از طریق ادراک[۳۹۰] رمزگذاری میکند که با محتوای در دسترس آگاهانه حافظهکاری کوتاهمدت یکسان خواهد بود. در این تئوری یک تمایز مهم میان حافظه توضیحی و روشی مطرح شده است و بیان میدارد دانش توضیحی چیزی است که ما توضیح آگاهانه از آن داریم و دانش روشی چیزی است که ما برای آن توضیح آگاهانه در دسترس نداریم و این تمایز اساس ACT است. حافظهکاری از نظر مقدار اطلاعاتی که میتواند به طور معمول در آن موجود باشد محدودیت دارد و اگر مقدار اندکی از اطلاعات مرتبط با تکالیف نیاز باشد در شکل توضیحی بازنمایی شود نظام میتواند به مقدار کافی آن را به جریان بیندازد. مشروط بر این نظام توضیحی برون دادههایی از محصول در دسترس قرار میدهد و نیازی به محصولات خود برای گشودن بررسی آگاهانه وجود ندارد.
محصول ACT به طور خودکار به عنوان نتیجهای از مقایسه الگو ادامه مییابد و فقط محصولات اجرایی وارد حافظهکاری میشوند. در این تئوری سه مرحله در یادگیری یک مهارت شناختی وجود دارد. در ابتدا جمعآوری حقایق مرتبط با موضوع است. سپس تمرین و مرور آن حقایق است که با شروع تمرین قواعد به روشیشدن تبدیل میشوند و در نتیجه بیشتر به شکل خودکار بازآوری میشوند. محصولات جدید از دانش توضیحی به دست آمده در مراحل اولیه یادگیری تشکیل میشوند. این روشیشدن فضا را در حافظهکاری آزاد میکند به علت این که دانش توضیحی در یک روش جای میگیرد و جهت بازیابی بکارگیری یک شکل توضیحی در سیستم نیاز نیست. در مراحل نهایی یادگیری روش های جدید تابع محصولات موجود میشوند. قواعد محصول همراه با استفاده قوی‌تر میشوند و ممکن است خیلی خودکار شوند به گونهای که اطلاعات در آن‌ها برای مدت زیادی در شکل توضیحی در دسترس نیستند. افراد متخصص جواب سئوالات را میدانند اما شاید برای آن‌ها خیلی سخت باشد که توضیح دهند چرا چنین تصمیماتی را میگیرند. این دانش اجازه میدهداطلاعاتی را که با تجارب قبلی مقایسه میشوند در داخل یک کل منسجم گروهبندی شوند. الگوهای تصادفی قطعات که با تجارب قبلی متناسب نیستند برای افراد متخصص و مبتدی دشواری یکسان دارند (ابوالمعالی به نقل از استیلز ۲۰۰۵، زیرچاپ).
دنیای بیرون
مدل ACT از اندرسون(۱۹۸۳) (ابوالمعالی به نقل از استیلز،۲۰۰۵ ؛ زیرچاپ)
ایپستین[۳۹۱] و همکارانش دو سطح پردازش اطلاعات را مطرح کردند که به واسطه آن بر چگونگی تفسیر شخص از خود و دنیای اطرافش اشاره میکنند که شبیه مدل مطرح شده اندرسون است. آن‌ها اشاره میکنند که نظام شناختی به وسیله منطقی بودن، عینی بودن،کندبودن، هوشیار ودقیق بودن مشخص میشود. نظام تجربی به ما اجازه میدهد تا معانی را به صورت خودکار، شهودی، ناهوشیار و به شکل کلگرایانه بسازیم. ایپستین بازنمایی در نظام شناختی را باور و آن را در نظام تجربی به عنوان باور ضمنی یا طرحواره میداند. نظام تجربی به کلیه اطلاعاتی که ما بر اساس تجارب طی زمان و رخدادهای متعدد کسب میکنیم،گویند. وی معتقد است طرحوارهها تعمیمهای اولیه استقرایی مشتق شده از تجربه های مشخص هیجانی است. مفهوم طرحواره از نظر وی مشابه طرحواره هیجان لونتال[۳۹۲] و مفهوم نخستین هیجان لانگ[۳۹۳] است (سالاس ایورت و فلگویس، ۲۰۰۲). در موقعیتی که مملو از هیجان شدهایم ساختار کدگذاری شده در حافظه در سطح پیش توجهی است شبیه مجری مرکزی در نظریه بدلی و هیچ و موارد کدگذاری شده نیز زوجهای شرط و عمل در نظریه اندرسون را مطرح میسازند.
بک[۳۹۴] و یانگ نیز در خصوص طرحواره معتقدند که طرحوارهها واحدهای اطلاعاتی هستند که ذخیره میشوند و قادرند در برخی شرایط در آینده تحت شرایط مناسب فعال گردند، به عبارتی آن‌ها خاطرات هستند. طرحواره میتواند به اندازه کافی به شرح و تشریح تجارب گذشته که متشکل از شناخت حسی و ویژگیهای (بویایی، لامسه، چشایی و غیره) هستند. این ویژگیها در یک واحد منسجم ذخیره و بازیابی میشوند (جیمز[۳۹۵]، ریچلت[۳۹۶]، فرستون[۳۹۷]، بارتون[۳۹۸]، ۲۰۰۷).
طبق مدل بک باور مرکزی[۳۹۹] نشانگر محتوای شناختی یا معنای مرتبط با طرحوارههاست، به زبان دیگر پردازش معنایی تجربه‌ها از نگاه رویکرد پردازش اطلاعات. وی مفهوم ذهنیت را بسط و گسترش داد. بک ذهنیت را شبکه یکپارچهای از مولفه های شناختی و هیجانی و رفتاری میداند که افراد را به سمت واکنشهای افراطی سوق میدهد و آنها را به سمت اهداف خاص هدایت میکند. بک معتقد است که ذهنیتها عمدتا مثل طرحوارهها خودکار عمل میکند و بایست فعال شوند و افراد در صورت مواجه با استرسهای خاص علایم مرتبط با ذهنیت را بروز میدهند. همچنین معتقد است ذهنیتها از طرحوارههایی تشکیل شدهاند که دربرگیرنده خاطرات، راهبردهای حل مساله، تصاویر ذهنی و زبان هستند (یانگ[۴۰۰]، کلوسکو[۴۰۱]، ویشار[۴۰۲]، ۱۹۵۰؛ حمیدپور، اندوز، ۱۳۸۶).
اخیرا نظریه پردازش اطلاعات به عنوان تبیینی برای افسردگی و ترس مطرح شده است. از آن‌جا که اطلاعات در حافظه کدگذاری و بعد یادآوری میشود محققان مطرح کردند که یک روش سازماندهی و پردازش اطلاعات از طریق تحول طرحوارهها رخ میدهد. آن‌ها طرحوارهها را پیکره انبارشدهای از دانش اساسی میدانند که در تعامل با اطلاعات جدید قرار گرفته و روی نحوه کدگذاری، درک و فهم و بازیابی اطلاعات اثر میگذارد و معتقدند طرحواها توجه، انتظارات، مقایسه و جستجوهای حافظه را هدایت میکند. مطرح میسازند که اطلاعاتی که در تناسب با طرحوارهها نیستند به احتمال زیاد کنار گذاشته میشوند.
هولون[۴۰۳] و گرابر[۴۰۴](۱۹۸۸) مطرح کردند که وقتی یک فرد با اطلاعات جدید مواجه میشود که با باورهای از پیش موجود وی یا طرحوارههایش ناسازگار است معمولا یکی از دو مورد زیر اتفاق میافتد: جذب یا انطباق. جذب به فرایندی اشاره میکند که از طریق آن اطلاعات تغییر مییابد و یا تحریف میشود (جذب میشود) در داخل طرحوارههای موجود قرار میگیرد تا با آن‌ها متناسب شود. از طرف دیگر انطباق، طرحوارههای موجود را تغییر میدهد تا با این اطلاعات جدید و ناسازگار هماهنگ شود و برای آن پذیرفته گردد. انطباق که جهت یکپارچهسازی وقایع مورد نیاز است ممکن است برای کاهش نشانه موفقیتآمیز نباشد. تغییر افراطی درطرحوارهها و باورها سبب کاهش سلامت و بهداشت روانی در افراد میشود. در واقع درمانگر تلاش میکند تا به مراجع کمک کند از طریق کامل کردن پردازش اطلاعات هیجانی و انطباق طرحوارهها بتواند وقایع را یکپارچه کند، در همان زمان میتواند کمک کند که مراجع به بهداشت روانی دست یابد یا بهداشت روانیاش را حفظ کند. وقتی اطلاعات به خوبی پردازش نشوند بازگشت به خاطرات گذشته و کابوسهای شبانه به احتمال زیاد رخ میدهد. این نشانه های آزارنده با پاسخهای عاطفی قوی در ارتباط قرارمیگیرند که به فرار یا رفتار اجتنابی مانند اجتناب از موقعیتهایی که سبب بروز وقایع میگردد، میشود. اجتناب شناختی، امتناع از پذیرش آن چیزی است که رخ داده است یا یکپارچه سازی وقایع در ارتباط با انتظارات از زندگی فرد صورت میگیرد. به اعتقاد آن‌ها در افرادی که دچار افسردگی اساسی هستند یک الگوی پردازش اطلاعات افسردگی ظاهر میشود تا اطلاعات را باطرحوارهها متناسب کند. وقتی جذب و انطباق رخ میدهد مانند زمانی که دچارافسردگی شده بود پس از بهبود مجدد به سمت افسردگی سوق پیدا میکند(رسیچ[۴۰۵]، شانیک[۴۰۶]، ۲۰۰۲).
در رویکرد شناختی تجربی پردازش اطلاعات از منظر پتی و کاسیوپو[۴۰۷] دو شکل تغییر رفتار را ارائه میکند که یکی از آن‌ها شامل شیوه های غیرمستقیم و بدون تفکر ترغیب توام با به چالش کشیدن افکار است که به نظر همخوان با نظریههای ارائه شده است. درمانگر ممکن است به مراجعی که از بروز احساساتش خودداری مینماید پیشنهاد کند که تجربیات دردناک گذشته را به خاطر بیاورد. هدف این مداخله دستیابی به مفری جهت برونریزی افکار و احساسات مراجع است. تمرکز درمان شناختی بر سئوالات سقراطی است که بر فرمولبندی مجدد باورهای غیرمنطقی به واسطه سئوالات نظامدار و آزمایش تجربی فرضیه ها و استدلال استقرایی است. همچنین مداخله بر مبنای درمان عقلانی- هیجانی الیس به نقش بحث و مجادله عقلانی در بازسازی مجدد باورها و ارزشهای غیرعقلانی مراجع می پردازد. زمانی که مراجع نسبت به نقص منطق خود یا نبود حمایتهای واقعی برای باورش آگاه میشود فرصت مییابد تا با توجه به واقعیت افکار و خاطرات خود را بازسازی کند واز نظر شناختی باورهای خود را اصلاح سازد و از نظر هیجانی در حالت مطلوب قرار گیرد (سالاس ایورت و فلگویس،۲۰۰۲).
در رویکرد پردازش اطلاعات،دادههابرحسب نمادها رمزگذاری میشوند و تغییر در نظام شناختی ناشی از پردازش واقعگرایانه از ادراکات فرد از واقعیت خواهد بود. پردازش هوشیار، کنترل شده، منطقی، دقیق و طراحی شده برای حل مشکلات و خواسته های پیچیده از لحاظ ظرفیت هیجانی محدود است. این عملکردها بر اساس قوانین منطقی و نتایج معنایی به وسیله اعتبار آن‌ها مورد ارزیابی قرارمیگیرد و میتواند به صورت تجربی تایید یا به صورت منطقی اثبات شوند (جیمز، ریچلت، فرستون، بارتون، ۲۰۰۷).
آلبرت الیس[۴۰۸] معتقد است انسان موجودی منطقی و عقلانی و در عین حال غیرمنطقی و غیرعقلانی است. وی بر پردازش آگاهانه اطلاعات توسط افراد تمرکز دارد و معتقد است که انسان پس از بروز واقعهای بر اساس تمایلات ذاتی خود ممکن است برداشتهای متفاوت و متضادی نسبت به موضوع پیش آمده داشته باشد. یک بخش افکار، عقاید و باورهای منطقی و عقلانی[۴۰۹] است و دیگری افکار، عقاید و برداشتهای غیرعقلانی و غیرمنطقی[۴۱۰] است. اگر فرد تابع افکار و عقاید عقلانی و منطقی باشد به عواقب منطقی دست خواهد یافت و شخصیت سالمی خواهد داشت. در حالی که اگر فرد تابع افکار، عقاید و برداشتهای غیرمنطقی و غیرعقلانی گردد با عواقب غیرمنطقی مواجه خواهد شد و در این حالت فردی مضطرب و غیرعادی خواهد بود و شخصیت ناسالمی خواهد داشت. وی اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه طرز تفکر غیرمنطقی و غیرعقلانی میداند و معتقد است اگر فرد بتواند در پی بروز حادثه به بررسی پیامدهای عاطفی و تفکر ایجاد شده منطقی دست یابد شخصیت سالمی خواهد داشت و سعی دارد با ایجاد شناخت مطلوب و بازنگری در احساسات پردازش شده و به زبان دیگر کاری شبیه مرور و بازیابی مجدد خاطرات و بسط معنایی دوباره آن‌ها در رویکرد پردازش اطلاعات، اثرات مثبت و مطلوبی را در فرد ایجاد کند (شفیعآبادی، ناصری، ۱۳۸۸).
آرون تی بک[۴۱۱] نیز در این باره مطرح میکند که اختلالات روانی با آشفتگی در تفکر همراه است و اضطراب و افسردگی با افکار منفی خودکار و تحریف در تفسیر محرک و رویدادها مشخص میشود. تصور میشود افکار منفی یا تفاسیر تحریف شده از فعالشدن باورهای منفی انباشته شده در حافظه بلندمدت منشا میگیرند (بیابانگرد،۱۳۸۱).
درمان شناختی میکوشد تا پریشانی و آشفتگی هیجانی مراجعان را با کمک به آن‌ها در تشخیص آزمون و تعدیل تفکر تحریف شده و غیرانطباقی که زیربنای این پریشانی است، بهبود بخشد. این رویکرد در آغاز بر درمان افسردگی متمرکز بود اما اختلالات دیگر همچون اضطرابها، هراسها و دیگر مسایل روانی را در برمیگیرد. بک درخصوص تحریفهای شناختی و افکار خودایند منفی که به شکل غیرارادی در زمان های خاص و تحت فشار یا تنش هیجانی به ذهن میایند سخن میگوید و سعی در شناسایی و معرفی این حالات ذهنی و آموزش به مراجعان جهت تغییر و رفع این حالات دارد(درایدن[۴۱۲] و نینان[۴۱۳]،۱۹۵۳؛ دهقانی و گنجوی، ۱۳۸۷).
بک و همکارانش در مدل کلاسیک شناختی جهت درمان تغییراتی را ایجاد کردند. آنها شخصیت را به عنوان الگوهای ویژه از فرایندهای اجتماعی، انگیزشی و شناختی- عاطفی تعریف کردند که رفتارها، فرایندهای فکری، پاسخهای هیجانی و نیازهای انگیزشی را در برمیگیرد. مفهوم طرحواره که زبان مشترک جهت تسهیل یکپارچگی بعضی از رویکردهای درمانی را فراهم میکند مطرح شد (یانگ، کلوسکو،ویشار، ۱۹۵۰؛ حمیدپور، اندوز، ۱۳۸۸).
افراد به روش پردازش اطلاعات به صورت هیجانی یا ناخوداگاه از طریق پردازشهایحافظه بلندمدت، مکانیزمهای جستجو، اندوزش و فرایندهای بازیابی و استنباط به فرایندهای شناختی خود دسترسی دارند. آگاهی ما از این فرایندهای شناختی که طرحوارهها و بازنماییهای ما را شکل میدهند و توانایی ما بر کنترل آن‌ها فراشناخت را بازنمایی میکند. ما در روند پردازش اطلاعات داده های خاصی را ادراک میکنیم، خاطرات معینی را به یاد می‌آوریم و به تفسیر تجربه های ویژه میپردازیم. ساختارهای شناختی دربرگیرنده انتزاعات و باورهای اساسی و خاطراتی هستند که فرد بر اساس آن دنیای اطراف خود را تفسیر میکند و هیجانات وی شکل میگیرد و به نظر می‌رسد با کار بر روی خاطرات بتوان هیجانات را کنترل و یا تغییر داد (ابوالمعالی،۱۳۸۸).
به نظر میرسد فعال شدن طرحوارههای ناسازگار که در رویکرد پردازش اطلاعات معادل با خاطرات منفی در نظرگرفته میشود، موجب سوگیری در پردازش و تفسیر اطلاعات ورودی به مغز و برون‌داد ناسازگار آن با واقعیت بیرونی میشود. این سوگیریها در سطح ظاهری به صورت افکار منفی خودکار در جریان هوشیاری و در اعمال و رفتار ما به شکل ناسازگار خود را نشان میدهد. ارزیابیهای منفی از این نوع تجلی سازوکارهای شناختی هستند که سبب حفظ اختلالات هیجانی میشود. یکی از مفاهیم مورد استفاده ما در این رویکرد از نظریه طرحوارهها وام گرفته شده است اما با این نگاه که طرحوارهها دانش ذخیره شده در حافظه بلندمدت هستند و بر محتوای و ماهیت پردازش اطلاعات اثرگذارند. با توجه به آن که شیوه رمزگذاری اطلاعات در حافظه بلندمدت و بازیابی آن از طریق راهبردهای ذهنی و نحوه کدگذاری قابل کنترل و تغییر است به نظر میرسد قادریم با توجه به مرور ذهنی بسطی به بازسازی و بازخوانی خاطرات مثبت بپردازیم و آن‌هارا در جهت بازسازی تفاسیر شناختی و هیجانات مثبت کنترل کنیم. باتوجه به محدودیتهایی که در نظریه طرحواره درمانی وجود دارد و از آن‌جا که نظریه طرحوارهها بر محتوای ارزیابی باورها متمرکز است مطلبی که در نظام پردازش اطلاعات مورد توجه است، با کمک دانش و تجربه های فراشناختی که مشتمل بر ارزیابی معنای وقایع ذهنی، احساسات و قضاوت درمورد آن‌ها هستند میتوان با پردازش مجدد نظیر توجهکردن و جستجو در حافظه و استفاده از تدابیر اکتشافی و جلوگیری از سوگیری در قضاوت و تحریف شناختی به اصلاح ارزیابی باورها، شناختها و پردازش مجدد اطلاعات و ایجاد برون‌دادهای سازگار پرداخت.

    1. مفاهیم بکارگرفتهشده

۱) پردازش خودکار و کنترل شده
کلیه اطلاعاتی که از طریق درون‌دادها وارد ذهن انسان میشوند بر اساس یک رویکرد خودکار پردازش شده و در سطح مختلف حافظه ثبت و ضبط و نگهداری میشوند (برک، ۲۰۰۷؛ سیدمحمدی، ۱۳۸۷؛ ص.۳۵).
۲) حافظه
در فرهنگ لغت انگلیسی آگسفورد حافظه را توانایی نگهداری چیزها در ذهن و یادآوری آن‌ها در زمانی که اراده میشود و نیاز است را تعریف کردهاند. اما تعریف اصلی آن اشاره به فرایندی دارد که ما به وسیله آن اطلاعات را درباره وقایعی که در گذشته اتفاق افتاده حفظ میکنیم (ابوالمعالی، زیرچاپ).
۳) فراحافظه
تفکر در مورد تفکر را فراشناخت گویند (برک، ۲۰۰۷؛ سیدمحمدی، ۱۳۸۷؛ ص. ۴۹۰ ) و افزایش ظرفیت حافظه بر اساس راهبردهای ذهنی را فراحافظه گویند (ابوالمعالی، ۱۳۸۸؛ ص. ۳۷۰).
۴) مجری مرکزی
قسمت هوشیار و متفکر حافظه است که اطلاعات وارده به سیستم را هماهنگ میکند و مشخص میسازد به چه چیزی توجه شود و استفاده از راهبردها را کنترل می کند (برک، ۲۰۰۷؛ سیدمحمدی، ۱۳۸۷؛ ص. ۲۳۰).
۵) کد گذاری اطلاعات
اطلاعات از دنیای خارج به صورت محرکهای شیمیایی یا فیزیکی به حواس میرسند اولین مرحله پردازش اطلاعات تغییر آن‌ها به گونهای است که بتوانیم در حافظه جای دهیم یعنی همان رمزگذاری و کدگذاری اطلاعات. این روش اشاره میکند که اطلاعات تغییر پیدا میکند تا قادر به ذخیره‌سازی آن‌ها در حافظه باشیم (ابوالمعالی، ۱۳۸۸؛ص. ۳۶۹).
۶) رمزگشایی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...