در سال ۱۹۵۰ ولف پژوهش های معینی پیرامون استرس ناشی از حوادث طبیعی انجام داد . بررسی او بر این فرضیه استوار بود که حوادث از استرس زایی که به وسیله فرد به یک سری واکنش های محافظت کننده فیزیولوژیک می‌ انجامد که اگر این واکنش ها بیش از اندازه معین و یا به طور نامناسب بروز کنند ، موجب آسیب های فیزیوولژیک می‌شوند (به نقل از لو ولو ، ۱۹۹۲ ؛ ترجمه غریب ۱۳۷۱)

استرس چیست ؟

استرس هر نوع فشار روانی یا جسمی است که درجه آن از نظر قدرت یا تداوم از حد ظرفیت ارگانیسم فراتر رود و به ناسازگاری یا اختلال منجر شود (باترا)[۸]

برخی تنیدگی یا استرس را به عنوان یک محرک در نظر گرفته اند . از این دید گاه تنیدگی چیزی است که از خارج بر فرد تحمیل می شود و ناراحتی های جسمانی و روانی در پی دارد .

در روی آورد دوم تنیدگی به منزله یک پاسخ توصیف شده است . این الگو که بر نشانگان عمومی سازش (GAS ) [۹](سیله[۱۰]، ۱۹۵۶) مبتنی است تنیدگی را یک فرایند پاسخدهی می‌داند . روی آورد سوم بر چگونگی ادراک فرد از موقعیت تاکیدی می ورزد و تنیدگی را به شبکه وسیع عواملی مانند محرک ، پاسخ ، ویژگی های فردی ، ارزشیابی ها و سبک های سازشی نسبت می‌دهد که بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند . از این دیدگاه موقعیت ها به خودی خود تنیدگی زا نیستند بلکه تنیدگی ناشی از عدم موازنه ایست که بین ادراک فرد از الزام های محیط پیرامونی و ارزشیابی وی از توانایی خویشتن در پاسخدهی به آن ها به وجود می‌آید . ‌بنابرین‏ تنها زمانی که فرد نتواند با خواسته های محیط پیرامونی مقابله کند یا به عبارت دیگر بین موقعیت های بیرونی و ظرفیت واکنش عینی یا فاعلی او نسبت به آن ها ناهمگرایی وجود داشته باشد حالت تنیدگی ایجاد می شود .

کاپلان[۱۱]انسان را به صورت موجودی که نسبت به شرایط مختلف بر اساس مکانیسم مقابله ای که فرا گرفته عکس العمل نشان می‌دهد ترسیم نموده است . این مکانیسم بر اساس اصول تعادل حیاتی فعال شده و از هر حال موجودی آن محدود است استفاده می‌کند . در عین حال مشکلات زمانی بروز می‌کنند که موجودی فرد کافی نبوده و نمی تواند پاسخگوی نیاز های جسمانی ، روانی ، فرهنگی و اجتماعی وی باشد.

کوفرواپلی[۱۲] نیز چنین تعریفی ارائه کرده‌اند : فشار زمانی بر موجود جاندار عارض می شود که او احساس کند سلامتی و یا وحدت درونی اش به خطر افتاده و باید تمام انرژی موجود خود را برای دفاع از خود به کار گیرد .

باسووتیز[۱۳] پرسکی [۱۴]، کور چین[۱۵] ، وگر نیکر [۱۶] نیز چنین اشاراتی داشته اند . نباید فشار را به عنوان عاملی که بر فرد تحمیل می شود تصور کنیم ، بلکه باید آن را پاسخی به فزایندهای درونی و بیرونی بدانیم .

که فرد را به آستانه ی مراحلی می کشاند که طی آن ظرفیت یکپارچگی و وحدت روانی او به سر حد نهایت می‌رسد .

طبق تعریف لازاروس فشار روانی به طبقه ای کلی از مشکلات اشاره می‌کند که وجه تمایزشان از سایر مشکلات این است که در فشار روانی به فشار هایی که بر سیستم وارد می شود و واکنش سیستم در برابر آن ها ، توجه می شود . سیستم می‌تواند فیزیولوژیکی ، اجتماعی یا روانشناختی باشد، لازاروس چنین ادامه می‌دهد که واکنش ‌به این بستگی دارد که شخصی چگونه اهمیت یک رویداد آسیب زا ، تهدید کننده یا چالش انگیز را (آگاهانه یا ناآگاهانه ) تعبیر یا ارزیابی می‌کند (لازاروس ، ۱۹۷۱) . این تعریف سه مؤلفه‌ ای مهم را برای یک مدل از فشار روانی به دست می‌دهد :

    1. فشار هایی که بر سیستم وارد می شود .

    1. این نظر که شخص به شکلی تهدید را ارزیابی و یا درک می‌کند .

  1. اهمیت پاسخ آن سیستم.

سلیه از سال ۱۹۳۵ مفهوم تنیدگی را به عنوان نشانگان یا مجموعه واکنش های فیزیولوژیکی نامعیین ارگانیسم نسبت به عوامل زیان آور محیط با ماهیت فیزیکی یا شیمیایی درنظر گرفت . نشانگان عمومی سازش (GAS ) که توسط سلیه عنوان شده است به منزله تشکل خاص فرآیندها و حالات فیزیولوژیکی است که در پاسخ به انواع محرکات بیرونی یا عوامل تنیدگی زا بروز می‌کند :

    1. مرحله هشدار [۱۷]یا تکان یا ضربه : ‌بر اساس نشانه هایی که در پی می‌آیند مشخص می شود تپش قلب ، کاهش حرارت بدن ، شکل گیری زخم های معده ای و روده ای ، افزایش غلظت خون ، کاهش رفع ادرار ، ایجاد تورم ، کاهش و سپس افزایش گولبول های سفید ، کاهش میزان کلر خون ، اسیدوز، افزایش موقت قند خون ، و سپس کاهش آن و ترشح آدرنالین غدد فوق کلیوی .

    1. مرحله مقاومت[۱۸] ارگانزم : با افزایش فعالیت ازدیاد حجم قسمت قشری غدد فوق کلیوی ، کاهش سریع تیموس و اعضای لنفاوی دیگر و همچنین وارونه شدن اغلب علائم مشخص کننده مرحله اول متمایز می شود. اگر عوامل فشار زا پابرجا بماند مقاومت نسبت به محرکات بر اساس هورمون های کورتکس افزایش می‌یابد .

  1. مرحله بی رمقی یا فرسودگی[۱۹]: پس از تاثیر دراز مدت عوامل تنیدگی زا ظاهر می شود . به محض بروز نشانه های فرسودگی ضایعات مشخص کننده مرحله هشدار از نو آشکار می‌گردند و مرگ را در پی دارند .

طریقتی (۱۳۷۶) می‌گوید : اثر فشار های خارجی یا شرایط نامناسب بر روی بدن انسان و واکنشی که فرد نسبت به آن ها از خود نشان می‌دهد را استرس می‌گویند که اگر این فشار ها و تحرکات خارجی مکرر و شدید باشند سبب خستگی و ناراحتی عصبی می‌گردند.

انواع استرس

    1. استرس مثبت – غلبه بر استرس : در هنگام مواجهه با فشار میزان انرژی بدن افزایش پیدا می‌کند ، حس هوشیاری و کنترل موقعیت تقویت می شود ، فرد قادر به پذیرش وقایعی که روی می‌دهد خواهد بود و با مسائل و مشکلات بدون این که بیش از اندازه مضطرب شود رو به رو خواهد شد . هنگامی که فشار به پایان می‌رسد فرد قادر به استراحت خواهد بود ، از زندگی لذت برده و می‌تواند ناراحتی و تنش را از وجود خود بیرون نماید ، حس اعتماد به نفس در او تقویت شده و میزان احترام به نفس افزایش می‌یابد .

  1. استرس منفی – احساس پریشانی : در هنگام مواجهه با فشار در ابتدا ممکن است احساس لطمه شدیدی به فرد به دست می‌دهد و بسیار فعال شود ، امکان دارد احساس ناراحتی نموده و کنترل موقعیت را از دست دهد ، هر پیشامدی به یک مشکل تبدیل شده و دچار اضطراب شدیدی خواهد شد ، در طول زمان ممکن است توانایی خود را از دست داده و احساس افسردگی و بی علاقگی نماید ، به طور مداوم حالت عصبی و اضطرابی خواهد داشت ، آرامش از او سلب شده در لذت بردن از زندگی دچار مشکل شده و به ندرت می‌تواند بخندد و شاد باشد .

عوامل استرس زا

موقعیت ها ، شرایط و یا هر محرکی که تهدیدی برای انسان تلقی شود ، محرک استرس زا نام دارد که میزان استرس را افزایش می‌دهد . شمار محرک های استرس زا نه تنها بیش از اندازه است ، بلکه برای اشخاص مختلف ، متفاوت عمل می‌کند (سی وارد ۱۹۹۷ ، ترجمه قراچی داغی ، ۱۳۸۰ ) .

سلیه محرک را عامل استرس زا می‌داند و به زعم او باید میان استرس و عوامل به وجود آورنده آن تفاوت قایل شد . از دیدگاه سلیه عوامل استرس زا گوناگون هستند : سرما ، گرما ، خستگی ، مواد سمی ، عفونی ، ضربه و تکانه های کارکردی مانند ترس و خشم و یا هر گونه عامل استرس زا که باعث بروز واکنش می شود (از لوولو ، ۱۹۹۲ ، ترجمه غریب ، ۱۳۷۱ ) .

گروهی از دانشمندان استرس را بهسه دسته تقسیم کرده‌اند :

    1. استرس فیزیولوژیک : بی خوابی یا خستگی مفرط بر اثر کار زیاد ، نخوردن

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...