ادبیات ملّی:
«عواملی که باعث رشد ادبیات ملی در عصر معاصر شد، بیشتر عوامل سیاسی بود که نشأت گرفته از عواملی بود که بیشتر خارجی بودند. این عوامل که منجر به نهضت معاصر مصر شد. در واقع، همین تقویت روح ملی گرایی بود که باعث شد شاعران عرب، رو به مفاخر گذشته خود آورده و به تمجید و تبیین آن مفاخر ملی و بعضاً قومی بپردازند.
مخصوصاً قدیمی ترین کشور جهان که مصر باشد حتی مفاخر قبل از تاریخ بسیار فراوانی دارد و واقعاً مصری ها مدیون خارجی ها در کشف و بیان مفاخر تاریخی و باستانی خود هستند.»[۱۳۹]
شعر ملی ابو شادی
به راستی که انسان گرایی و انسان دوستی ابو شادی، مانع از سرودن شعر ملی او نشده است. ابو شادی که منتسب به دو خانواده است که هر دو از سران ملی گرا هستند، چگونه ممکن است که شعر ملی نسراید؟! در اینجا کافیست که به دایی بزرگش مرحوم مصطفی نجیب دوست مرحوم مصطفی کامل پاشا و یار دیگر او در دوره ی حیاتش اشاره شود و نیز به پدر بزرگوارش مرحوم محمد ابو شادی بک است که از بزرگترین ارکان هئیت اعزامی مصر به اروپا و از پیشگامان نهضت مصر به شمار می رفت.
لکن ابو شادی، هرگز به شعر ملی با نگاهی تعصب آمیز و کورکورانه نمی نگریست بلکه آنرا جایگاهی برای دوستی و زندگی مسالمت آمیز قومی می دید، و آن را جایگاهی، کرامت برای ملتی رشید و زنده با سابقه ای طولانی می نگریست و با این روحیه، شعر ملی قدیم و جدید خود را سرود، اگر این شعور و درک قومی ابو شادی از مسائل ملی نبود ابو شادی هرگز در قصیده «نکبه نافارین» و «مفخره الرشید» را نمی سرود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

و همچنین است دیوان پر از فخرش به نام مصریات، اگر ابو شادی درک درستی از مسائل ملی نداشت چه بسا بیانات مؤثر او در موقعیت های مختلف ملی بیان نمی شد.
او چه بسا بزرگترین مجموعه از شعر زنده ملی برای شاعری که تلاشهای فراوانی برای تهذیب و پیراش ملت خود به کار گرفته است، به وجود نمی آمد.
ابو شادی در شعر ملی خود دو روش مختلف اما نزدیک به هم به کاربرده است: ۱- روش اول روش تذکر و تشویق عناصر مؤثر برای پیشرفت ملت خود است ۲- و روش دوم او به عنوان یک مربی دوراندیش و یک نصیحتگر صالح ظاهر می شود و قلم او چون تیغ جراحی است که برای از ریشه کندن اعضای بدن به کار می رود و برای در آوردن آن عضو مریض تلاش می کند و لیکن دائماً سلامتی مریض را به خطر می اندازد.
پس این ابو شادی، حکیمی تاریخ دان و ملّی گرای غیوری است که در پایان قصیده اش به نام «نکبه نافازین» فریاد می زند:
تلک المعالِم اُصیتُ جذوهً لبثت تحت السکون طویلاً دون کتمان
آن مصیبتها پاره ی آتشی را روشن کرد در زیر سکون شب بدون- هیچ گونه پنهان شدنی تا صبح طول کشید.
فأشعلوا عزمَکم منها و لا تقفُوا فالقنعُ و العجزُ للتاریخ سیّان.
پس اراده ی خود را از آن شعر روشن کنید و ننشینید پس قانع بودن و ناتوانی هر دو برای تاریخ مساوی هستند.
قد سَطَرَالأمس عنواناً لغایتکم و ربَّ سعی صموتَ القولِ رَنانِ
باید سعی و تلاش را پیش از گفتار زینت خود قرار دهید و چه بسا تلاشی به ظاهر خاموش ولی بسیار پر صداست (صدای آن بعداً بلند می شود)
إنْ تَبْتَغوا تحتَ هذه الشمس دولتکم فالسیف و العلم و لأخلاق للبانی!
اگر زیر این خورشید دولت خود را قصد نمایید پس شمشیر و دانش و اخلاق از آن بنیان گذاران و با همین روحیه، قهرمانی شهدای رشید را در جنگ تاریخیشان با ناوگان انگلیسیها وصف می کند است.
وَ سَحیَنا (مصر) من ذکرا همو تلک الذکری عن بلوغ لمحالِ!
و با یاد و خاطره ی آنان مصر را به بزرگی رساندیم همان یاد و خاطره ای که رسیدن به آن محال است.
بلغینا کیفَ أودی عزمهم بصعاب قُمَن أقسی مِن جبالِ.
برایمان بازگو که چگونه اراده ی آنها سختی هایی را که سخت تر از گوهها بودند از میان برداشت.
کیفَ هزوا قوهً أکبرها عالَم القوهِ و الحرب الضلالِ.
چگونه نیرویی را که بزرگترین نیروی جهان و جنگ گمراه کننده بود را شکست دادند.
کیف ضَحُّوا للرمالِ دَمَهُم فی دفاع العزِّ عن تلک الرمال.
چگونه خون خود را فدای بیابان کردند در دفاعی عزت آمیز از آن ریگزارها.
کیف هَدُّوا سُفُنا سارت لَهُم فی اختیالٍ فَهُوَ دُون أختیال
چگون درهم شکستند کشتیهایی را که با غرور و تکبر بسوی آنها حرکت کردند.
با همین روحیه ی، وطن خود را با قصیده ای بسیار زیبا که در روزنامه ی «الموید» در سال ۱۹۱۲م به چاپ رسید تودیع می کند. و هر کسی که به زیبایی آن بنگرد، اینگونه گمان می کند که شاعر ما، آنرا در همین سال سروده است، و راز زیبایی آن در این است که نرمی و لطافت بیان آن در شعر و نثر به یک اندازه است هیچ کس نمی تواند در این شعر، نیروی شاعری جوانی ۲۰ ساله را که ملت خود را ترک گفته و به دیار غربت می رود تکذیب نماید.
آن الرصیلً فلا جواب الداعی حتی اُتمَّ لَها مقالَ وداعی.
زمان کوچ کردن فرا رسید پس هیچ جوابی برای خداحافظی نیست تا بواسطه ی آن گفته ی وداعم را تمام کنم.
و اسطِّرُ العهد الذی إن فاتنی یوماً رعایتهُ قصهت یراهی.
و عهد و پیمانی را بنگارم که اگر روزی رعایتش نکنم قلم را می شکند.
فی العیش أم فی الموتِ، ما بینَ المنی و الیأس، اُذکُرها بقلبٍ داعی
در زندگی، در مرگ، در بین امید یا ناامیدی، با قلبی دعا کننده آنرا به خاطر می آورم.
ستیعش أوطانٌ یُحققُ عیشها و تموتُ أوطانٌ بنعی الناعی
زادگاههایی که زندگی خود را فراهم سازند خواهند ماند و زادگاههایی دیگر با صدای منادی مرگ می میرند
یا مَن یخافُ عَلَیَّ أن تودّی النوی بعظیم تحنانی لَها و دفاعی
ای کسی که از من می ترسد که دوری و هجران با نهایت مهربانی و دفاع من برای او باشد.
أنالستُ مَن نیسی الواء و إن تکن عقباهُ أوجاعاً عن أوجاعی
من کسی نیستم که وفا را فراموش کند و اگر چه عاقبت وفاداری نکسیره درد و رنج از پی یکدیگر باشد.
أنا من طهاره ذمتی و سریرتی کالحقّ معتصمٌ وراء قلاع
به خاطر طهارت و پاکی عهد و پیمان و سرشت از گناه و معصیت در امانم همچون حقی که در دژهای مستحکم از آن پاسداری می شود.
جارتْ علیّ الحادثاتُ فَسَّرنی عزمی وضرَّ بمهجتی إزماعی
حادثه ها بر من ستم نمود سپس عزم و اراده ام مرا آسوده نمود و توقع حوادث ناگوار جانم را در سختی قرار داد.
فسکتُ والقلب الکبیر یَهُزَّنی لِمواطن الأقدام و الأبداعِ
پس ساکت شدم در حالی که قلب بزرگ من مرا برای جایهای پیشروی و نوآوری به حرکت وا می داشت
ما الذنبُ ذنبُ فتی یعزّ بلادهُ إن اقعدتهُ عوامل الأوجاعِ.
گناه، گناه جوافی نیست که کشورش را عزتمند می خواهد، اگر عوامل دردآور او را از دست زدن به هر کاری باز داشته باشند.
الذنب ذنبُ القادرین علی الهدی التارکین بلادهُم لضیاع
گناهکار کسانی هستند که قدرت بر هدایت را دارند اما کشورشان را به دست نابودی می سپارند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...