این گروه که بیشتر به جنبه های عملی و پیامدهای ارتداد و اثرات اجتماعی آن پرداخته اند. ارتداد را به عنوان یکی از آسیب های اجتماعی لحاظ کرده و آن را مخلّ امنیت و مصونیت جامعه محسوب و لذا جلوگیری از آن را از دیدگاه امنیتی موجه دانسته و در واقع عواقب ارتداد و صدمات وارده از ناحیه آن را باعث مردود بودن آن محسوب و همان عواقب را بعنوان فلسفه حکم ارتداد تلقی کرده اند.
افرادی چون: محمد عبدالقادر عوده، علامه سید محمدحسین فضل الله، آیت الله صافی گلپایگانی، آیت الله جعفر سبحانی، آیت الله منتظری و زین العابدین قربانی افراد شاخص در این رویکرد می باشند. و تعدادی از مؤلفین گرامی که به پیروی از این بزرگان گرایش به این رویکرد داشته اند مثل نویسنده کتاب ارتداد بازگشت به تاریکی و نویسنده مقاله ارتداد در مجله حوزه.
عبدالقادر عوده، ارتداد را از زاویه تهدیدی که برای حکومت اسلامی دارد و آن را در معرض فروپاشی قرار می دهد، ارزیابی کرده است. وی می گوید در همۀ نظامهای سیاسی، اقدام برای براندازی جرم است، و چون در نظام سیاسی اسلام، عقیدۀ دینی، پایه و اساس آن را تشکیل می دهد، از این رو «ارتداد» اقدام برای براندازی، اقدامی مجرمانه و قابل تعقیب و مجازات است و آنچه بین اسلام و قوانین امروزی تفاوت می کند، تحلیلشان از موضوع ارتداد است که از نظر فقه اسلامی، مصداق براندازی شمرده می شود، زیرا مکتب، زیربنای نظام اسلامی است و برای پاسداری از «کیان نظام» به ناچار باید جلوی ارتداد را گرفت، ولی در نظامهای سیاسی دیگر، چون دین نقشی در نظام اجتماعی ندارد و دولت صرفاً بر مبنای قوانین بشری شکل می گیرد، لذا تغییر عقیده دینی براندازی به حساب نیامده و منع قانونی ندارد. ولی به هر حال در آن نظامها هم نسبت به تفکری که اساس نظم اجتماعی مقبول را مورد تهدید قرار می دهد، چنین حساسیتی وجود دارد و با آن برخورد می شود».(امینی، ۱۴۲۹، ج۲: ۵۴۲)
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
آزادی انسانها نباید موجب تجاوز به حقوق دیگران شود و بر اساس تجاهر به ارتداد و فسق و پرده دری و هتک مقدّسات مردم و تضییع حقوق آنان و آلوده کردن محیط سالم جامعه به حکم عقل و شرع ممنوع است. شخص مسلمان سابقه دار در اسلام اگر علناً مرتد شود و مقدسات دینی را زیر سؤال ببرد، همان غده سرطانی خواهد بود که به تدریج به پیکر سالم جامعه سرایت می کند و چه بسا از بعضی توطئه های سیاسی علیه اسلام و جامعه مسلمین حکایت می کند و در حقیقت محارب با آنان است.
علامه سید محمد حسین فضل الله با تاکید بر اینکه احکام مرتد، آزادی فکری را دچار محدودیت نمی سازد و فضای گفتگو دربارۀ مسایل اعتقادی را ضیق نمی کند، به سراغ این فلسفۀ اجتماعی – سیاسی می رود که حساسیت اسلام نسبت به ارتداد، از حساسیت اسلام نسبت به هویت جامعه اسلامی برمی خیزد. زیرا در چنین جامعه ای «اظهار اسلام» به معنای «التزام» به نظمی خاص و پذیرش هویتی ویژه است. از این رو متقابلاً ارتداد:
«نوعی سرکشی و عصیان بر هویت عمومی جامعه به شمار می آید که موجب اخلال در آرامش جامعه می شود و البته شورش بر جامعه در دایره «خیانت بزرگ» قرار می گیرد.»(اینترنت)
حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی که از فقهای طراز اول معاصر می باشند و جزو اولین فقهای شورای نگهبان منصوب حضرت امام خمینی(ره) بوده اند، در پاسخ به سؤالی پیرامون حکم ارتداد مطالبی فرموده اند که ما عین سؤال و جواب را در زیر می آوریم:
سؤال: آیا واقعیت دارد حکم کسی که مرتد شده، اعدام است یا خیر؟ و اگر صحت دارد، چرا به حکم آیه شریفه ” لا اکراه فی الدین …” که هر کس مخیر است دین را آزادنه و با تفکر و تحقیق بپذیرد نه اجبار، نباید آزاد باشد؟!( البته صحیح است که من مسلمانم؛ ولی شاید این مسلمانی از روی تفکر نباشد. من به تقدیر الهی در خانواده ای مسلمان، متولد شده ام و مسلمانیم تقریباً جبری است. حالا اگر بنا به تحقیق و تعقل ولو به غلط بر من محرز شود دینی دیگر برایم بهتر است، آیا باید اعدام شوم؟)
جواب این است که: هیچ کس بر اصل عقیده باطنی، مجازات و اعدام نمی شود. آنچه شخص بر آن در ظاهر و بر حسب نظامات به آن تکلیف دارد، آن است که در نظام اسلامی باید تسلیم مقررات نظام باشد و اسلام بیاورد. و به همان معنایی که در آیه شریفه ” قالت الاعراب آمنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا” بیان شده است به زبان، و گفتن شهادتین اسلام- خود را که تعهد به مراعات تعالیم اسلام است- اعلام می دارد، هر چند در باطن عقیده نداشته باشد؛ مثل منافقین که در قرآن هم حالات آنها بیان شده است.
بنابراین، مسأله کفر و ارتداد و وجوب اقرار به شهادتین به زبان یا قبول ذمه و کسب امان و حرمت ارتداد، یعنی اعلام کفر و اعمال مجازات بر آنها، از مسائل نظامیه اسلام است که اشخاص در حدود تخلف از این نظامات، مجازات می شوند. حتی اگر کسی اظهار کفر کند و در باطن مسلمان باشد به همان جرم اظهار کفر، مأخوذ می شود. بنابراین مرتد فطری- اگر واقعا هم توبه کرده باشد- با ثبوت ارتداد، مورد مجازات قرار می گیرد.
پس این اشکال که الزام و اظهار اسلام و تسلیم بودن به نظام و مجازات کافر و مرتد با تکلیف به تحقیق در عقاید منافات دارد، با این توضیحات- اگر دقت شود- مرتفع می گردد؛ زیرا معنای آزادی شخصی بلکه لزوم آن، آزادی م
طلق در بیان نتیجه آن نیست.
در نظام اسلامی اعلام عدم اعتقاد به احکام اسلام جز از اهل ذمه مجاز نیست و خلاف تسلیم به نظام است و شهادت به توحید و رسالت، اعلام اسلام و تسلیم به احکام اسلام می باشد؛ مگر اینکه شخص از اهل ذمه باشد که در این صورت احکام خاص خود را دارد.(صافی، ۱۳۹۰، ج۱: ۳۰۰)
حضرت آیت الله جعفر سبحانی نیز با همین گرایش چنین فرموده اند:
آنگاه که عامل سیاسی در کار نباشد، عالمان اسلامی وظیفه دارند که از راه گفتگو، شبهه را برطرف نمایند. مهم، صورت نخست است که تظاهر به ارتداد، توطئه ای بر ضد نظام به شمار می رود، نظامی که با چنگ و دندان و با دادن شهیدان، آن را پی ریزی کرده و بالا برده اند.
آزاد گذاشتن “مرتد” و “مرتدان” زیانهای بنیادین دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
-
- این نوع ارتداد ها مایه فتنه و اغتشاش و درگیری و خونریزی بوده، و ملت ایران، هنوز درگیریهای تلخ مسلمانان با بابیان و بهائیان را فراموش نکرده اند.
-
- آزادی ارتداد، مایه سستی عقاید مردم بالاخص ساده لوحان می گردد، که همبستگی اجتماعی و وحدت ملی را از بین می برد و راه را برای سلطه دشمن هموار می سازد.
قرآن مجید به این ترفند که در صدر اسلام از جانب یهود مطرح شده بود، اشاره می کند، زیرا سران یهود، به پیروان خود دستور می دادند که صبحگاهان به اسلام تظاهر کرده و شامگاهان کفر ورزند تا سبب سستی عقاید مسلمانان شوند(آل عمران آیه ۷۲).(عزیزیان، ۱۳۸۴)
شیخ حسینعلی منتظری با همین گرایش می گویند:
اولاً باید توجه داشت که تفتیش عقاید و جاسوسی از عقاید و اعمال مردم از محرمات مؤکد اسلام است… و لکن نباید این سوء تفاهم پیش آید که آزادی عطاء شده از جانب اسلام باعث تعدی و تجاوز به حقوق دیگران شود.
بر این اساس اعلان و تجاوز به ارتداد و فجور و طعن زدن به مقدسات مردم و هتک حرمت آنها و تضییع حقوق هم و طغیان و هرگونه رفتاری که باعث آلوده کردن محیط مسلمین شود با هر نوع آلوده کننده و هر نوع وسیله ای که باشد ممنوع شرعی و عقلی است.
و اسلام هرگز به گردن کسی تحمیل نمی کند و در هیچ زمانی کسی را مجبور به پذیرش اسلام نکرده است. زیرا حذف هر نوع زور و اجبار در نشر عقاید، از اصول مسلم اسلام می باشد.
لکن این مسأله در مورد مسلمانی که بر اسلام گردن نهاده است و از روز تولد خود، و در مدتی طولانی در عهد و پیمان آن بوده، و در محیط سیاسی اسلامی زندگی کرده است. سپس اعلان ارتداد نماید و اقدام کند به حرکاتی که غرض از آن هتک مقدسات دینی باشد و با تمسخر و استهزاء و انتشار شبهات به توهین و تجاوز علیه اسلام بپردازد، متفاوت است. چنین شخصی مانند یک غده سرطانی است که در بدن مجتمع اسلامی رشد و نمو می کند که به طور مداوم نشاط و سلامتی بدن را به فساد و اضمحلال می کشاند.(کیان، بهمن و اسفند۱۳۷۷: ص۴۵)
البته اگر نگوئیم از عوامل جاسوسی دشمنان محارب اسلام است که هدفی جز توطئه علیه جامعه اسلامی ندارد. و البته این مسائل غیر از مباحث علمی و فرقه ای است که نباید علماء فرق اسلامی یکدیگر را به خاطر اختلاف آراء به ارتداد متهم نمایند( مانند وهابیت که فرقه ای جعلی بوده و همه فرق اسلامی را متهم به کفر و ارتداد می کنند بخاطر مسائل فرعی فقهی و جزئی؛ در حالیکه خود عقاید شرک آلود بسیاری دارند).
و مطلب دیگر آنکه در صورتی که اجراء این حکم مفسده ای اعظم از فساد ارتداد بدنبال داشته باشد، سزاوار است از باب تزاحم اهّم بر مهم ترجیح داده شود و از اجراء حکم صرف نظر شود. (همان)
آقای زین العابدین قربانی در کتاب الاسلام و حقوق بشر، ص۴۸۴، نظریه خود را با استدلال و شیوه ای خاص آغاز کرده و نهایتاً به این نتیجه نائل شده است که ارتداد خارج از دایره عقیده می باشد. ایشان آورده اند:
قبل از پرداختن به نظریه اسلام، بیان این مقدمه ضروریست که:
اسلام هرگز رضایت نمی دهد که پیروانش از روی تقلید و کورکورانه اصول اسلام را بپذیرند بلکه مردم را به تحقیق و تدبر دعوت کرده و اسلام آنان را موقعی قبول دارد که از روی دلیل و برهان شفاف و کافی و وافی پذیرفته باشند نه از روی ظن و گمان.
پس اسلام معتقد است که پیروانش، آن را از روی دلیل منطقی پذیرفته و براساس تفکر و تدبر و وضوح تام آنرا تصدیق نموده اند و عقل آنان تسلیم براهین قوی آن شده است. پس گردن نهادن او از روی ایمان و عقیده کامل است. زیرا هر عقیده ای که بر براهین ساطع و حجت های قاطع و اصول علمی صحیح استوار نباشد ارزشی ندارد و لذا اسلام توصیه می کند برای شناخت اسلام از روش های صد در صد عقلی و منطقی بهره گرفته شود تا آنکه حقیقت مکنون را از طرق صحیح علمی جامع نگرانه کشف نماید. به همین دلیل قرآن کریم می فرماید:
“وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْلَمُونَ”(توبه، ۶)
و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود سپس او را به مکان امنش برسان چرا که آنان قومى نادانند.
بر همین اساس هنگامی که شخصی به نام صفوان خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و از او درخواست کرد که دو ماه در مکه اقامت کند و در امان باشد تا در مورد دین اسلام تحقیق نماید. حضرت به ایشان چهار ماه امان داد تا با آزادی و امنیت کامل به تحقیق بپردازد.
خلاصه آنکه وقتی اسلام آوردن شخص از روی تحقیق و تدبر کامل باشد. و پیوستن او به جرگه مسلمین پس از فحص و تأمل صورت گیرد. سپس این فرد تصمیم بگیرد که خودش را از این تعالیم و اصول خلع نماید و به مذاهب دیگری بپیوندد، آیا اسلام با ایشان مماشات می کند؟!
شکی نیست که اثر چنین جریان و بدعت تازه در اذهان مردم منعکس شده و عملاً چنین تلقی می شود که اسلام باطل و فاقد ارزش می باشد. و همانگونه که ضرب المثل است که مردم عقلشان به چشمشان است. آنها با دیدن کسی که مسلمان ملتزم و مقید به اسلام است آن گونه که آن شخص تظاهر کرده و اکنون همان مسلمان خیلی ملتزم، از اسلام خارج و به دین دیگری گرویده است.بلافاصله در ذهن آنان چنین پدید می آید که اگر اسلام آخرین و کاملترین دین آسمانی است پس چرا پیروانش از آن جدا شده و به دین دیگری می پیوندند؟!
از اینجا به چنین نتیجه خطیری می رسیم که عوام معتقد خواهند شد که اصول و عقاید اسلام صحیح نمی باشد.و نظام اجتماعی آن چیز قابل توجهی ندارد تا مانع از جدایی پیروانش شود، و توان پاسخگویی به نیازهای آنان را ندارد. پس پیروی از آن دین چه معنا داشته و چرا به خروج آن نیاندیشند؟
علاوه بر آن، چیزی که لغزندگی مردم را به این مسیر افزایش می دهد و درهای تغییر عقیده را به روی آنها
می گشاید تا هر وقت دلشان خواست از آن خارج شوند مسامحه در مقابل چنین کاری است.
از طرف دیگر بعضی از سازمانها و مؤسسات به ظاهر طرفدار حقوق بشر و آزادی عقیده به توجیه این رفتارهای ضد دینی پرداخته و تشویق به خروج از دین می کنند.یعنی از یک طرف عده ای را اجیر می کنند تا به دروغ اظهار اسلام کرده و سپس اعلان ارتداد نمایند و از طرف دیگر خودشان از این حرکت توطئه آمیز که برای استخفاف اسلام و بدبین کردن مردم به آن است. با حربه آزادی عقیده حمایت می کنند تا بدین وسیله افکار عمومی را مشوش کرده و این شبهه را در اذهان ایجاد کنند که اسلام دینی است غیر اجرایی و قدرت تامین حوائج فردی و اجتماعی و مادی پیروان خود را ندارد و لذا مقرر می کنند که می توان از آن خارج و به دین دیگری گروید. تکرار همان حربه یهودیان در صدر اسلام.
و از بدیهیات است که چنین اعمالی ضررهای جبران ناپذیری بر اسلام و مسلمین وارد می کند. و لذا سؤال ما این است، اگر اسلام در مقابل ادعای آزادی عقیده بدین معنا تسامح به خرج داده و ارتداد به این شکل را اجازه دهد؟ آیا در چنین صورتی اثری از اسلام باقی می ماند؟! (علیان امینی، ۱۳۸۰: ج۲، ص۵۴۷)
در مجله حوزه نیز سلسله مقالاتی تحت عنوان ” آزادی بیان ” و ” عواقب ارتداد ” چاپ و منتشر گردید که فلسفه حکم ارتداد را بیشتر ناشی از عواقب ارتداد تلقی و تفسیر کرده و موارد زیر را به عنوان عواقب مخرّب ارتداد که آنرا مستحق مجازات نموده است ذکر کرده است.
-
- تحقیر و ویران کردن دین با استناد به همان آیه مشهور ۷۲ آل عمران
-
- جنگ روانی در جامعه
- تضعیف عقاید مردم
[جمعه 1401-04-17] [ 09:15:00 ب.ظ ]
|