محمد ابراهیم: تا داداشیت باهاش تیویگیم بازی کنه. این ساماجون لاکردار ما کو؟ طلعتی؟» ( مجموعه آثار علی حاتمی:۱۱۱۶-۱۱۱۵)
۳-۲- گفتگوی مادر با بچه ها: گفتگوی مادر با بچه ها در شب آخر زندگیاش، فضایی بسیار اندوهناک را ایجاد میکند. آرامش و انتظار بدون اضطراب او برای فرارسیدن لحظهی مرگ و جدایی از جگرگوشههایش، مخاطبان را در انتظاری خفقانآور رها میکند. این آرامش، انتظار و استقبال او در حالی است که فرزندان او تازه به چشمهی وجود حیاتبخش او پی بردهاند و هنوز سیراب نگشته، از برکت او بینصیب میشوند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

* «مادر: قاعده پنجاه تا بیشتر وعده نگیرین. راضی نیستم. شب که از سر خاک بر میگردین یه شام بدین والسلام. خرج و مخارج شب هفت رو هم بدین خونه سالمندان. خلعتم که عزیز از کربلا آورده. سفارشم فقط واسه قبره. اون تَه مَهها نباشه. لب جوب، زیر سایه درخت.
ماه منیر: وقت رفتن نیست مادر، ما تازه دور هم جمع شدیم.
ماه طلعت: امروز که سر حال تر از دیروزین.
محمد ابراهیم: بگو ماشاالله زولبیا. امان از چشم بد. جخ چشم خودی بیشتر کارگره. البت از زور خواستن.
جلال الدین: عشق سپر بلاست. مادر نگاه عاشقا رو داره امروز، و امشب امید دیدار یار.
غلامرضا: تازه این پلو ام، پلوی عروسیشه نه عزا. مادر میخواد عروسی کنه، عاشقا عروسی میکنن دیگه.
مادر: پُر بیراهم نمیگه بچهام. اینم خودش یه وصلته. وعده من با عزیزم امشبه. میخوام تا فردا کاری باقی نمونه. گوشت و پیاز و سیب زمینی رم امروز تفتش میدین، تا فردا طوریش نمیشه. فقط میخوام یه پلو دم کردن و جا افتادن خورش بمونه.» (مجموعه آثار علی حاتمی:۱۱۴۲)
همچنین در شب آخر زندگیاش:
* «مادر: سر شام گریه نکنین، غذا رو به مردم زهر نکنین. سماور بزرگ و استکان نعلبکی هم به قدر کفایت داریم، راه نیفتین دوره در و همسایه پی ظرف و ظروف. آبروداری کنین بچه ها، نه با اسراف. سفره از صفای میزبان خرم میشه، نه از مرصع پلو. حرمت زنیت مادرتون رو حفظ کنین. محمدابراهیم، خیلی ریز نکن مادر، اونوقت میگن خورشتشون فقط لپه داره و پیاز داغ.
محمد ابراهیم: لُغز بخونن طعنه رو پهنه میکنم میکوبم تو ملاجشون. دکی اینو.
مادر: میمونه یه حلوا، هدیه صاحبان عزا به اهل قبور. این تنها شیرینی ضیافت مرگ عطر و طعمش دعاست. روغن خوبم تو خونه داریم، زعفرونم هست، اما چربی و شیرینی ملاک نیست، این حرمتیه که زندهها به مردههاشون میذارن.
ماه طلعت و ماه منیر از شنیدن حرفهای مادر به گریه میافتند.
مادر: اجرشم نزول صلوات و حمد و قلهوالله ست. فقط دلواپس آردم. خاطر جمع نیستم. میترسم مونده باشه. (مجموعه آثار علی حاتمی:۱۱۴۴-۱۱۴۳)
۴-۲- گفتگوی مهین و اوس مهدی: این گفتگو فضایی توأم با حسرت و اندوه را ایجاد میکند. حسرت غافل ماندن از قدردانی نعمتهایی که داشته اند و اینک چند صباحی است که در نزدشان نیست.
* «اوس مهدی: دیگه دستم به اره نمیره.
مهین: دِ. بیاین آزمایش. ممکنه از اسید اوریک باشه.
اوس مهدی: نه، از وقتی طلعت رفته از دل و دماغ افتادم. وقتی پهلوم بود نمیفهمیدم هست. اونقدر بهم نزدیک بود مثل پلک چشم. نمی دیدمش منِ احمق.
مهین: ما هیچ وقت با هم نبودیم. صبحها و بعد از ظهرها اون بانک و شرکت بود، شبام من کشیک بیمارستان. برای خریدن آپارتمانی که بچه اتاق جدا داشته باشه. حالا اتاق بچه هست ولی حوصله بچه نیست. صداش که رو ضبط بود معنی جدایی رو نمیفهمیدم. اما نوار سکوت میگه که نیست.
اوس مهدی: ماشینشو آوردم.
مهین: بی سرنشین؟» (مجموعه آثار علی حاتمی:۱۱۳۷)

    1. صحنه:

صحنههای مهمی که در ایجاد فضاهای گوناگون در داستان مؤثر بوده اند، عبارتند از:
۱-۳- صحنهی ورود مادر به خانه: این صحنه که در صفحهی ۱۱۰۷ آمدهاست، یکی از زیباترین صحنههای موجود در فیلمنامه است که احساس شادی ِناشی از حضور یک وجود گرامی را به خواننده القا میکند. زیبایی این صحنه هنگامی به طور کامل درک میشود که با صحنهی پایانی داستان، یعنی مرگ و از دست رفتن مادر مقایسه میشود.
۲-۳- صحنهی به حمام رفتن غلامرضا توسط محمد ابراهیم: این صحنه فضایی متشنج را خلق میکند. با قرار گرفتن مخاطب در این فضا، حس ترحمش نسبت به «غلامرضا» و همچنین بیزاری او از رفتار «محمد ابراهیم» برانگیخته میشود.
۳-۳- صحنهی درگیری «جلال الدین» و «محمد ابراهیم»: این صحنه فضایی نا آرام و دلهرهآور را ایجاد میکند.
۴-۳- صحنهی سفر خیالی «غلامرضا» و «ماه منیر»: این صحنه فضایی کاملاً احساسی همراه با حسرت روزهای گذشته و اندوه ناشی ازآرزوهای بربادرفته را ایجاد میکند.
۵-۴- صحنهی مرگ مادر: فضایی بسیار اندوهناک، توأم با سکوت و آرامشی خفقانآور را ایجاد میکند. در این صحنه، تسلیم دردناک فرزندان و ناتوانی آنها در جلوگیری از واقعهی دلخراش ِ رفتن ِ مادر، با هنرمندی تمام نمایش داده شده است. فرزندان هریک وانمود به آرامش میکنند، حال آنکه درون آنها متلاطم از دردی بزرگ است؛ «ماه منیر» عادی و چون دفعات قبل مشغول دیکته گفتن به «غلامرضا» است، اما در سطور بعدی، تلاطم درون آنها با تغییر دادن متن دیکته، در معرض نمایش قرار می گیرد:
* «اتاق مادر.
مادر بر روی تخت دراز کشیده است. ماه منیر مشغول دیکته گفتن به غلامرضاست و بقیه هم در اتاق نشستهاند.
غلامرضا: ما…دَر
ماه منیر: با…دام
غلامرضا: با…دام
ماه منیر: دارد.
غلامرضا: دا…رَد.
جلالالدین ملافه را روی پاهای مادر میاندازد. محمد ابراهیم و جمال نیز به آنها نگاه میکنند.
ماه منیر: ما…دَر
غلامرضا: ما…در
ماه منیر: ما…در
غلامرضا: ما…در
ماه منیر: دَرد
غلامرضا: دَرد
ماه منیر: دارد.
غلامرضا: دارد.
ماه منیر: دارد.
مادر به آرامی روی تخت دراز میکشد.
ماه منیر: ما…در. ما…در
غلامرضا: ما…دَر
ماه منیر: ما…در…جان دارد.
غلامرضا: مادر مُرد. از بسکه جان ندارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...