شوم برگردم از اسلام؟ حاشا!
پس از چندین چله در عهد سی سال
شوم پنجاهه گیرم آشکارا؟
چه گویی؟ کآستان کفر جویم
نجویم در ره دین صدر والا؟
در انجازیان آنک گشاده
حریم رومیان آنک مهّیا
بگردانم ز بیت الله قبله
به بیت المقدس و محراب اقصی؟
چه باید رفت تا روم از سر ذل
عظیم الرّوم عزّ الدوله اینجا[۴۹]
جالب است این قصیده‌ی با تلویج و اشاره هم به شروانشاه و هم به کومنتوس گوشه زده است:
مرا مشتی یهودی فعل خصمند چو عیسی ترسم از طعن مفاجا
چه فرمایی که از ظلم یهودی گریزم در درِ دیر سکوبا؟
که نکوهشی در باب شروانشاه است که او را برای هیچ و پوچ در زندان کرده است.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

من اینجا پای بست رشته مانده چو عیسی پای بست سوزن آنجا
از دیدگاه سبک‌شناسی بیان دیوان خاقانی محتاج مطالعات بسیار گسترده ای است. پیوند‌های ظریفی که در ابیات از دیدگاه صنایع لفظی و معنوی برقرار کرده حیرت آور است، در بیت فوق چه استادانه بین رشته و سوزن ارتباط طلایی برقرار نموده است. رشته مصرع نخست به معنای زنجیر است که در زندان بر پای او بسته شده است امّا با سوزن تناسب دارد … حضرت عیسی را در آسمان چهارم به سبب داشتن سوزنی متوقف کردند. از طرفی دیگر پیشه مام حضرت عیسی خیاطت[۵۰] بوده است. بیت دارای ایهام تناسب است در آیین مسیحیّت آگاهی‌های بی کران دارد؛ شاید یک دلیل بی کرانگی این آگاهی ها از آن روست که مام او مسیحی نسطوری بوده است. استاد کزازی در این باره می‌نویسد: «در سال‌های پانصدم هجرت در خانهه‌ی درودگری شروانی که علی نان داشت، کودکی دیده به دیدار جهان گشود که او را بدین نام نهادند. ما در این کودک – که می‌بایست در شمار بزرگترین سخنوران ایران و جهان در آید_کنیزکی ترسا و نسطوری کیش بود که در جنگ‌های چلیپا (=صلیبی) به کنیزی افتاده بود و پس از گرویدن به آیین اسلام، با باب خاقانی، علی درودگر پیوند گرفته است. چنین می کند که مام خاقانی پیشه‌ی طبّاخی داشته است و نیای وی پیشه‌ی جولاهگی و بافندگی.»[۵۱] ابیات پایانی قصیده‌ی مزبور نیز شگفت آور است. به کمننوس چنین خطاب می‌کند: ان شاءاله سعد فلک باعث شود که از نحسی صلیب به دور باشی.
ز خط استوا و خط محور فلک را تا صلیب آید هویدا
زتثلیثی کجا سعد فلک راست به تربیع صلیبت باد پروا[۵۲]
در قصیده ای دیگر با مطلع زیر:
راحت از راه دل چنان برخالی که دل اکنون ز بند جان برخاست
ابیاتی است که به نظر می‌رسد جنبه‌ی غنایی و بیان احساس و اظهار ضعف و شکست داشته باشند امّا در حقیقت خاقانی به دنبال مضمون سازی و هنرنمایی است.
اژدها بود خفته برپایم نتوانستم آن زمان برخاست
پای من زیر کوه آهن بود کوه بر پای چون توان برخاست
مار ضّحاک ماند بر پایم وز مژده گنج شایگان برخاست
ساقم آهن بخورد و از کعبم میل خونین به ناودان برخاست
تن چو نار قزوبریشم وار ناله زین نار ناتوان برخاست
رنگ رویم فتاد بر دیوار نام کهگل به زعفران برخاست[۵۳]
مضمون بیت اخیر را که محتملاً ابداع ویژه اوست در حبسیّه دیگری که با مطلع زیر که یکی از مؤثرترین و حقیقت نماترین حبسیّه‌های اوست آورده است:
مطلع بیت چنین است:
صبحدم چون کِلّه بندد آه دود آسای من چون شفق در خون نشنید چشم شب پیمای من
روی خاک آلود من چون کاه و بر دیوار حبس از رخم کهگل کند اشک زمین اندای من
مار دیدی در گیاه پیچان؟ کنون در غار غم مار بین پیچیده در ساق گیا آسای من
آتشین آب از خوی خونین برانم تا به کعب کآسیا سنگ است بر پای زمین پای من
بوسه خواهم داد و یحک بند پند آموز را لاجرم زین بند چنبر وار شد بالای من
پشت بر دیوار زندان روی در بام فلک چون فلک شد پر شکوفه نرگس بینای من
(سجادی ، ۱۳۷۰ : ۷۶- ۷۵ )
در این قصیده که به لحاظ هنرنمایی ها و آفریدن مضمون‌های باریک و تراش دادن واژگان آیتی است، مفاخره‌های استادانه‌ی ظریفی دارد که در صورت بررسی کامل به لحاظ علم بیان هر بیت آن موضوع کتابی می‌گردد. استاد فقید فروزانفر درباره‌ی سبک خاقانی در کتاب سخن و سخنوران چنین سخنی دارد که معّرف سبک شاعر است:
استاد مزبور می‌نویسد: «توانائی او در استخدام معانی و ابتکار مضامین از هر قصیده‌ی او پدید است…. آن معانی و مضامینی که قدما از نظم کردن آن به واسطه‌ی وجود زمینه‌های روشن تر تن زده یا بر آن ظفر نیافته بودند به نظم درآورده و در عرصه‌ی شاعری روش و سبک جدید به ظهور آورد که مدّتها سرمشق گویندگان پارسی به شمار می‌رفت.»[۵۴]
سامری سیرم نه موسی سیرت آرتا زنده ام در سُم گوساله آلایدید بیضای من
(سجادی ، ۱۳۷۰ : ۷۶ )
بیت مزبور بیت نیست به قول سنایی[۵۵] اقلیم است. در زبان ادبیات واژگان در معانی Evocation یا شخصی و فراق موسی به کار می‌روند نه در معنای Denotation و قاموسی و عادی و روزمّره.[۵۶]سُم گوساله به استعاره سکّه‌ی زر است و ید بیضا شعر خاقانی. می‌گوید اگر از این به بعد شروانشاه را که مرا به بند کشیده است و در گوشه‌ی زندان جای داده است (=شعرم را به زر آلوده سازم) مرا سامری رفتار بدانید نه موسی سیرت.
حافظ فرموده است:
اینهمه شعبده ها عقل که می‌کرد اینجا سامری پیش عصا و ید بیضا می‌کرد حافظ
و سرانجام نسبت به شروانشاه عاصی می‌شود و سرانجامبا خشم تمام می‌گوید:
مالک الملک سخن خاقانیم کز گنج نطق دخل صد خاقان بود یک نکته‌ی غرّای من
بدین وصف یک تفاوت سبکی مسعود با خاقانی در این است که مسعود مدام در برابر ممدوح که او را به زندان افکنده است اظهار خضوع و فروتنی می کند تارها شود، حال انکه خاقانی در مقابل شروانشاه نه اینکه هیچ عجز و لابه ای نمی کند بلکه چیزی هم طلبکار است.
از نظر ساخت شعری (=structure) – بدون توجه به تأثیر آن بر خواننده _ و به لحاظ هنر ورزی‌های شاعرانه و درهم تنیدگی لفظ و معنی و یا صورت و معنی و فرم و محتوا ابیات خاقانی بر ابیات مسعود سر است. خاقانی در هر بیت حساب و کتابی داشته و کارش از نوع صیاغت و ریخته گری است (به قول جافظ) «اِنّما الّشعرَ صیاغه‌ی و ضربٌ مِنَ التصویر.»[۵۷] به قول فرمالیست ها و شکل گرایان خاقانی چه گونه گفتن را از چه گفتن مهم تر می‌شمارد. عبدالقاهر جرجانی در دلائل الاعجاز ص ۴۱-۳۵ می‌گوید: «در هنر سخنوری نیز مانند هر هنر دیگر چون بافندگی و زرگری و نگارگری وزر دوزی و گل آرایی و امثال آن، باید تناسب اجزا در ترکیب با هم به خوبی رعایت شود و هرلفظ در همان جایی که بایسته‌ی و شایسته‌ی آن است قرار گیرد آن چنان که اگر همان لفظ در جایی دیگر نهاده شود زیبنده و شایسته نباشد.»[۵۸]
(شمیسا،:۷۱)
امّا مسعود فقط سروده است؛ حال و روز او در زندان به گونه ای است که به او مجال اندیشیدن به آینده را نمی دهد. بر تکه کاغذی که لابد پیدا کرده است می‌نویسد و می‌گذرد. این معنا را ما از مقایسهه‌ی سبک شناسیک ابیات هم مضمون در می‌یابیم و بارزترین فرق شعر خاقانی و مسعود، طنطنه و آهنگ حماسی ابیات خاقانی است که به گوش خواننده می‌رسد. به دو بیت هم مضمون زیر توجّه کنیم:
چون کنار شمع بینی ساق من دندانه دار

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...