اطلاع قهرمان از آینده و پیش‌گویی کردن از ویژگی‌های اساطیری قصه‌هاست. این امر گاه با خواب دیدن رخ می‌دهد «در اساطیر سخن از آینده‌بینی و پیش‌گویی است؛ به طور مثال سالم زنده بودن زال را در کوه البرز به خواب دید» (شمیسا«۲»، ۸۴:۱۳۸۳).
در این قصه هم شخصیت اصلی با دیدن خوابی آینده‌ی خود را می‌بیند و تمام تلاشش را به کار می‌گیرد تا به آن‌چه در خواب دیده، دست یابد.
– عاشق شدن
عاشق شدن، آن هم در نگاه نخست از کنشهای اساطیری است که در قصهی ۸ به آن پرداخته شد؛ اما نکتهی قابل توجه در این قصه عاشق شدن دختر حاکم بر پسر خیاط و اظهار عشق ازسوی اوست. این نوع عشق؛ یعنی آزادانه عشق ورزیدن ازسوی زنان یادآور باورهای مادر سالارانه است (رجوع شود به قصه‌ی ۱۲).
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
______________
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه، قصهی خیاطی است که با هوش و ذکاوت به دامادی دو حاکم میرسد. خیاطان از صاحبان حرفه در نظام اجتماعی ایران بوده و تقریبا حز طبقات متوسط محسوب میشدند. زنان در این قصه، نقش کلیدی دارند، در واقع این دختر حاکم است که با عشقش به خیاط موجب رهایی وی از زندان و پیوند او با خانواده حاکم میشود.
¨ آداب و رسوم
________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
______________
عناصر روانشناسی
از لحاظ روانشناسی در این قصه خواب و خواب دیدن قهرمان مورد توجه است. برطبق روان‌شناسی یونگ، خواب جایگاهی است که جنبهی ناخوداگاه وجود ما مجالی برای بروز می‌یابدکه در دنیای عینی و منطقی از درک آنها عاجز ماندهایم (یونگ، ۵۱:۱۳۷۸، نقل به مضمون). در این قصه قهرمان از طریق خواب؛ یعنی از طریق پیوند با ناخودآگاهش آیندهاش را میبیند و در پایان قصه هم با ازدواج با دختران دو حاکم هم به کمال روانی و هم به کمال دنیوی میرسد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

باورهای عامیانه و خرافی
از باورهای عامیانه و مردمی که در این قصه دیده میشود، تعریف نکردن خواب است. هنوز هم بزرگان و پیران معتقدند با تعریف کردن خواب، آن دیگر تعبیر نمیشود.
سایر عناصر
بخشهایی از این قصه به داستان حضرت یوسف اشاره دارد، زندانی بودن قهرمان بدون اینکه مرتکب گناهی شده باشد و حل مشکل حاکم از این موارد است.
۳-۲۰- آقا تنگلو
* خلاصهی قصه
پیرزنی بود که با پسرش آقا تنگلو زندگی میکرد. روزی تنگلو به مادرش گفت که آش سرکه میخواهد. پیرزن گفت:« تو سرکه بیاور تا برایت آش سرکه درست کنم». تنگلو کوزهای از مادرش گرفت و راه افتاد. در راه به گربه، کلاغ و میخ برخورد و آنها هم با او همراه شدند. به خانهی پیرزنی که خمهای سرکه داشت، رسیدند. وارد خانه شدند. تنگلو به هرکدام از آنها وظیفهای محول کرد و خود منتظر شد تا پیرزن بیرون بیاید.تنگلو با کمک دوستانش مقداری سرکه دزدید و به خانه بازگشت. مادرش با آن سرکه آش درست کرد. بعد از خوردن آش تنگلو ماجرا را برای مادرش شرح داد و او را برای عذرخواهی به خانهی پیرزن فرستاد. مادر تنگلو هم به اندازهی یک پیراهن، پارچهی گلدار برداشت و به نزد پیرزن رفت و از او قول گرفت که سرش را جایی فاش نکند، آنگاه ماجرای دزدی تنگلو را برای او بازگفت. پیرزن هم آنها را بخشید.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
___________
¨ کنشهای اساطیری
__________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
_____________
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی،شخصیتها و روابط بین آنها
در این قصه سخن از طبقه یا طبقات خاص اجتماعی نیست؛ اما از بافت قصه چنین برمیآید که شخصیت اصلی قصه، تنگلو، جز طبقات محروم و فقیر جامعه است. در قسمتی از قصه که پیرزن کوزهی دسته شکستهای را به پسرش میدهد، این مطلب را تایید میکند. یکی از آفت‌ها و آسیبهای فقر در جامعه که در قصه هم به آن اشاره کرده، رواج دزدی است. تنگلو که قادر به خرید سرکه نیست، برای رفع نیاز به دزدی روی میآورد؛ اما این موضوع مسکوت نمی‌ماند. وی خود حقیقت را به مادرش میگوید و مادرش هم با تحفهای برای معذرتخواهی به نزد پیرزن می‌رود. در قصه، تنلگو از اشیاء و حیوانات پیرامونش برای رسیدن به هدف کمک می‌گیرد، این امر را می‌توان چنین توضیح داد که هر کس به فراخور استعدادی که دارد، می‌تواند در جامعه فردی مفید باشد، در واقع کارآمدی همه‌ی افراد جامعه منظور نظر راویان قصه بوده است.
¨ آداب و رسوم
__________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
_____________
عناصر روانشناسی
استفاده از موجودات دیگر برای رسیدن به هدف، علاوه براینکه میتواند مؤید این مطلب باشد که میتوان از استعدادها و توانایی های موجود در محیط پیرامون بهره گرفت، میتواند به گونه‌ای دیگر نیز تفسیر شود. یونگ معتقد است که این موجودات و اشیاء نماد تواناییها و نیروهای درون فرد است که در موقع لزوم از ژرفای ناخوداگاه فرد بیرون میآید و به کمک وی میشتابد؛ مانند سیندرلا
زن پدر سیندرلا از او خواست مقدار زیادی نخود و لوبیا را از یکدیگر جدا کند. اگر چه این کار بسیار توانفرسا بود؛ اما سیندرلا با بردباری شروع به جداسازی کرد که ناگهان تعدادی قمری یا به روایتی مورچه به کمک وی شتافتند. این موجودات نماد کششهای یاری‌دهندهیی هستند که از ژرفای ناخودآگاه میآیند و به نوعی ما را راهبری می‌کنند. معمولا چیزی در ژرفای وجود ما میداند به کجا باید برویم و چهکار باید بکنیم (یونگ،۱۳۷۸ :۲۶۸).
در این قصه هم تنگلو در مسیر رفتن به خانهی پیرزن با دو حیوان و یک شیء روبهرو میشود و به کمک آنها موفق به انجام کارش میشود.
باورهای عامیانه و خرافی
______________
سایر عناصر
از عناصر اخلاقی که در این قصه به چشم میخورد، عذر خواستن به خاطر عملی زشت که فرد مرتکب شده و حلالیت خواستن است.
۳-۲۱- آقا جغده و خانم کبکه
* خلاصهی قصه
جغدی بود که با کبک کوهی عروسی کرد. روزی از روزها با هم دعوایشان شد. جغد به دشت پناه برد. مدتی گذشت و کبک که دلش برای جغد تنگ شده بود، به سوی دشت روانه شد. کنار شالیزاری جغد را یافت. روی آب راکد شالیزار توده‌ی کف سفیدی دید،‌علت را از جغد پرسید. جغد جواب نداد. کبک هرچه دلبری کرد. جغد به او اعتنایی نکرد و فقط مدام میگفت: «هوهو، این کفو هو». کبک که از بیاعتنایی جغد ناراحت شده بود، برای همیشه قهر کرد و رفت. آقا جغده که فکر نمیکرد او قهر کند و از کار خود پشیمان شده بود، این طوری خانم کبکه را صدا زد تا برگردد « این کفوهو، هوهو، این هو». خانم کبکه دیگر هرگز برنگشت. او در کوه بود و آقا جغده در دشت.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
___________
¨ کنشهای اساطیری
________
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
– جغد
جغد از پرندگان اساطیری است که نام آن در اوستا هم ذکر شده، با این حال جایگاه این پرنده و نوع نگاه به آن از گذشته تا کنون تغییر فراوانی کرده است.
مطابق روایات کهن ایرانی، نام مذهبی‌اش «اشوزدشت» است که بر عکس آن‌چه در مورد جغد معروف است، پرنده‌ای باشگون است، اوستا را از بر دارد و وقتی آن را می‌خواند، شیاطین هم به وحشت می‌افتند. در فرهنگ‌های غربی هم مانند ایران باستان، جغد پرنده‌ای میمون و باشگون است. در یونان او را سمبل و نشانه‌ی آتن می‌دانند. جغد در فرهنگ اسلامی به نحوست مشهور و در اعتقادات عوام هم جغد بدیمن است و جایگاه او را در خرابه می‌دانند (یاحقی، ۲۸۹:۱۳۸۶-۲۹۰).
در این قصه به خوش‌یمنی یا بدیمنی این پرنده اشاره نشده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...