با چون منی خسته آیا
این طنز و شوخی روا هست؟
کولی منم، آه! آری، این جا به جز من کسی نیست
تصویر کولی ست پیدا، رویم در آیینه تا هست…
( مجموعهی اشعار، دشت ارژن، کولی واره ها ۱، صفحه ۶۳۹ )
در ابیات اشاره به درخواست زنی برای گرفتن فال توسط کولی است؛ کولی فالی گرفته است و در تبیین چگونگی فال وعده هایی نیز می دهد سی روز دیگر چه خواهد شد! یا سی هفته دیگر چنین می شود!و یا سی ماه دیگر به چنین مرادی خواهی رسید! و زن حدیث نفس می کند که در این میان سی لحظه نیز صبر و قرار در من وجود ندارد. سپس از کولی می خواهد که گیاهی به او دهد تا از غم فراق و درد عشق او بکاهد و به او می گوید که از گیاهان نزد کولیان برای مداوا دارو بسیار است. سپس اشاره به دعا و طلسم و تعویذ مشکل گشا می کند که اغلب در اقوال و اطوار کولیان موجود است تا بدان جا که از قول دایهی خود درخواست خود را رنگ توجیه می بخشد. توقع سخن گفتن از آینده و پیشگویی در این بیت:

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

کولی! بپرس از زبانش؛ در سینه مهربانش
یک شعله- هر چند کوچک- از عشق من نیست؛ یا هست؟
درخواست زنی را می رساند که می خواهد بداند مرد محبوبش به او عشق می ورزد یا خیر و در ابیات بعد لب به شکوه می گشاید که:
کولی! دلی کنده دارم با خود ببر زین دیارم،
گر زان که در « بِیله » هاتان بیگانه را نیز جا هست
و از کولی می خواهد تا او را که دل از یار و دیار بریده با خود همراه سازد و می پرسد که بیگانگان به اجتماع و گروه شما ره نتوانند یافت؛ سپس شعر خویش را در ظرافت و نرمی به مژگان مار مانند می کند و بهای این متاع در دیار کولیان را جویا می شود. در دو بیت آخر زن که خود سیمین است اذعان می دارد که کولی جز واگویهی سخن او هیچ نگفته است، و این اقدام او را مطالبه ای تلقی می کند که در قبال چون اویی روا نمی داند و در پایان اذعان می دارد که:
کولی منم، آه! آری، این جا به جز من کسی نیست
تصویر کولی ست پیدا، رویم در آیینه تا هست…
کولی خود من هستم و در این آینه ای که مقابل من گرفته اند جز تصویر کولی وار خویش نقش دیگری مشهود نیست. در این ابیات از نشانه های بیانی جز تشبیهی که ذکر آن رفت نکتهی دیگری نیست سیمین در این ابیات همهی لغات را در معنای حقیقی خود و آن گونه که در جامعهی کولیان مرسوم است بیان داشته و باورهای زنان را در ارتباط با کولیان به تصویر کشده است. سیمین در کولی واره های چهار نشانه های زیبایی زنی را به تصویر می کشد که از قضای روزگار دوره گرد و کولی است اما دارای احساسات و عواطف دیگر زنان است و علت آوارگی او را تنها ماندن و جدا ماندنش از یار می داند.
کولی وارهی ۴
کولی آواره تنهاست با مه و زنگار، بی تو
خسته ز ابهام و اندوه مانده به ناچار بی تو
مردمکش شیشهی سرد در نگهش پرسش و درد:
تا چه کند کار با دل با که شود یار، بی تو
چهرهی او مفرغ و رشک دیدهی او سرمه و اشک
خال لبش نیل و اندوه آینه اش تار بی تو
کولی اندوهگینت – تیره تراز سایه و قهر-
سرد و غمین می کشد پای تا پی دیوار، بی تو
ساقهی گیسوی نرمش بافته از پیچک عشق
مهر گیاهش ندارد هیچ خریدار، بی تو
مهرهی مارَش اگر هست جادوی مهر تو کرده ست
زود بیا، تا نمرده ست این دل بیمار، بی تو
شیشهی رنگین بسی ریخت پیش رهت کودکانه
خوار شمردیش ازین روی مانده چنین خوار، بی تو
سبزهی دامان کولی لاله و گل کم ندارد:
اشک بر او، قطره قطره ریخته بسیار… بی تو
( مجموعهی اشعار، دشت ارژن، کولی واره ها ۴، صفحه ۶۴۵ )
اشاره به آوارگی کولی، خسته بودن او از گشودن ابهامات و زدودن اندوه دیگران، با درد زیستن او، سرمه کشیدن او، خال نیلی او، آینه که از ابزار کار اوست، گیسوی بافتهی او، مهر گیاه که معتقدند عشق را افزون کند و مهرورزی را مضاعف، مهرهی مار که در باور کولیان و عوام موجبات خوش شانسی و جلب توجهات عوام است به فرد، جادو، شیشهی رنگین، و سبزهی حاشیهی دامان کولی، همه تصویری کامل از زنی را ترسیم می کند که با دورگردی روزگار میگذراند و با رنج زیستن بی سرپناه و فقدان یار خوار داشته می شود و بی ارزش انگاشته می شود، تشبیه مردمک دیده به شیشهی سرد در فسردگی و بی روحی، تشبیه گیسو به ساقه ای نرم در پیچیدگی و لطافت، مشخصه های بیانی موجود در این غزل است.
در نگاهی به ترانهی یک از مجموع پنج ترانه همین مضمون نادیده گرفته شدن ظرافت های زنانهی کولی مورد اعتراض شاعر است:
کولی! به دو چشم مست، نازت ز چه بود؟
وان عشوه به مژگان درازت ز چه بود؟
آن یار که جلوه هات نادیده گذشت،
می پرس ازو که:« چشم بازت ز چه بود؟»
(مجموعهی اشعار، دشت ارژن، صفحه ۶۷۳)
شاعر در این دو بیت به یاری گله می کند که چشمان مست کولی، مژگان بلند او، جلوه های زنانهی او که ناز است و عشوه فروشی نادیده گرفته است و از کولی می خواهد تا از او بپرسد که چشم باز برای چه امری در اختیار او قرار گرفته است. مستی برای چشم استعاره از خماری است و این تنها مشخصهی بیانی موجود در این دو بیت است. سیمین در شکوهی دیگری به فرجام کولی اشاره دارد ترانهی سه بدین مضمون:
فرجام تو شد ز گریه، کوری، کولی!
ترکید دلت ز تاب دوری، کولی!
دیدیش همیشه رام و، این بار ببین
بد مستی اشترصبوری، کولی!
اشاره به صبری است که کولی در دوری از یار و دیار متحمل می شود و تشبیه صبر به شتری که همواره رام بوده و اکنون انقیاد پذیر نیست و سرکشی می کند و لگام گسیخته شده همچون مستی که عربده جویی می کند و متأثر از باده نوشی باشد.
مجید نفیسی در مقالهی تازگی و دیرینگی در شعر سیمین بهبهانی در خصوص کولی واره ها آورده است:« مجموعهی دشت ارژن متعلق به دورهی ۱۳۶۰ – ۱۳۶۲ می باشد، بیش از بیست شعر این دفتر از غزل و ترانه به « کولی » خطاب شده- زنی همزاد که نشانهی شور و جوانی در شاعر است و به تعبیر من نیم کرهی راست ذهن اوست. در کولی وارهی یک می خوانیم:
کولی منم آه، آری این جا به جز من کسی نیست / تصویر کولی ست پیدا رویم در آیینه تا هست
میان این دسته شعرها من « کولی وارهی یازده » را دوست دارم که شاد و روان است و بوی عید می دهد:
سوار خواهد آمد سرای رُفت و رو کن / کلوچه بر سبد نـِه شراب در سبو کـُن

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...