تامل در رفتارهای خارجی قطر و انتخاب ابزارها متناسب با این سیاست‌ها توسط دولتمردان قطری نشان از آن دارد که این کشور درک واقع‌بینانه‌ای از تنگناهای استراتژیکی خود دارد و تلاش می‌کند ضمن تطبیق معیارهای قدرت هوشمند در سیاست خارجی و اتخاذ رویکرد پراگماتیسم مبتنی بر واقع‌گرایی، عمده مشکل فراروی ریزدولت‌ها یعنی بقا را از طریق ایجاد شبکه‌ای از روابط با بازیگران دولتی و غیردولتی مختلف در سطح منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، با کمترین آرمانگرایی حل کند تا جایی‌که این امیرنشین برای رفع مشکل ثبات ناشی از ماهیت خود هیچ محدودیتی در ایجاد شبکه‌ای از اتحادها و ائتلاف‌ها برای خود قایل نیست. به عنوان مثال، ضمن رابطه با رژیم اسرائیل از دهه۹۰، از گروه‌های عربی ضد اسرائیلی مانند حماس و حزب‌الله لبنان، در جریان جنگ با اسرائیل، بیشترین حمایت‌ها را داشته است یا اینکه از یک سو میزبان حوثی‌ها به عنوان گروهی مخالف دولت یمن است و از سوی دیگر، با این دولت رابطه بسیار خوبی دارد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

اما طبق نظریه‌های روابط بین‌الملل، ریزدولت‌ها حتی اگر مشکل ثبات را حل کنند، مشکل تداوم آنها را آسوده نخواهد گذاشت. قطر برای حل معضل دوم همانطور که گفته شد با فراست بهره‌گیری از قدرت هوشمند را در دستورکار سیاست خارجی خود قرار داده است چراکه نیک می‌داند وسعت و جمعیت اندک، فقدان تاریخ غرورآمیز و اسطوره‌دار، مذهب و ملت متمایز از بزرگترین تهدیدکننده سرزمینی آن یعنی عربستان و احاطه توسط همسایگان و بازیگران منطقه‌ای قدرتمند و قرار داشتن در یک منطقه استراتژیک، مشکل تداوم را بیش از پیش حاد می‌سازد. اما این ریزدولت با علم به مزیت‌های نسبی خود یعنی اقتصاد (درآمد سرانه ۷۵۰۰۰ دلاری) و رسانه (الجزیره معروف به صوت العرب)تلاش کرده به هرآنچه یک ریزدولت در خواب نمی‌بیند در بیداری برسد.
به هر حال بعد از مروری بر مبانی نظری سیاست خارجی و دیپلماسی انرژی همراه با بررسی ساختار سیاسی اقتصادی قطر به این نتیجه رسیدیم که منابع انرژی این کشور بیشترین تاثیر بر سیاستهای داخلی و خارجی این کشور دارند.در واقع کشور قطر نه از لحاظ جغرافیایی و نه جمعیتی و اقتصادی و نه سیاسی و دفاعی توان آنچنانی برای مانور در حتی حوواشی خود را ندارد.اما همین کشور که توان اتکا به داخل برای تامین امنیت خود را ندارد توانسته است براساس توان انرژیکی که در اختیار دارد نقش آفرینی های عظیمی در سطح منطقه و حتی بعضاً در عرصه جهانی داشته باشد.
آنها با این توان گاهی کشورهای منطقه را همه به مبارزه دعوت می کنند و بر سر مسائل اقتصادی،نظامی و سیاسی به رقابت با کشورهای بزرگی چون ایران ترکیه و عربستان می پردازند.آنچه در این فصل حائز اهمیت است تاثیری است که این انرژی بر راهبردها و اصول سیاست خارجی قطر داشته است.اینکه این کشور بر مبنای این توان انرژیک چه اصول و راهبردهای را در دستورکار خود قرار داده است و نسبت به تحولات منطقه چگونه رفتاری دارد موضوعی است که در این فصل بدان پرداخته خواهد شد.
اما شاید مهم ترین بخش این پژوهش مربوط به تحلیل سیاست خارجی این کشور بر مبنای نظریه نوواقع گرایی باشد که در بند پایانی این فصل تجزیه و تحللی خواهد شد و بر اساس این تئوری فضای که قطر برای مانور در اختیار دارد را کالبدشکافی خواهیم کرد.
بند اول: اصول و راهبردهای سیاست خارجى قطر
با نگاهی به تحولات صورت گرفته در جهان اسلام شاهدیم که کشورهای مختلف از دور و نزدیک برای کسب منافع، وارد صحنه شده اند. از کشورهای دموکراتیک گرفته تا کشورهای استبدادی، با بهره گرفتن از قدرت سیاسی و نظامی و اقتصادی و یا رسانه ای خود دست به نقش آفرینی زده اند.
از لحاظ جغرافیایی نیز کشورهای منطقه که در بطن تحولات قرار دارند با تمامی امکانات خود وارد صحنه شده اند. کشور کوچک قطر نیز یکی از این کشورهاست که با بهره گرفتن از غول رسانه ای خود و نیز قدرت اقتصادی متکی بر نفت و گاز، خود را به یک بازیگر فعال در منطقه تبدیل کرده است. این در حالی است که این کشور نیز مانند سایر کشورهای منطقه با سیستم پادشاهی و غیردموکراتیک اداره می شود.
تلاش قدرتها همواره در این زمینه بوده است تا با دستیابی به عوامل و ابزارهای قدرت آفرین منحصر به فرد، موقعیت برتری در نظام قدرت موجود داشته باشند. در پاسخ به این سوال که در دوره های مختلف نظام های تاریخی قدرت، چه عوامل و ابزارهایی باعث ایجاد هژمونی و قدرت فائقه برای کشوری خاص در نظام قدرت شده است، نظریه پردازان به گمانه زنی های مختلفی دست زده اند.
گروهی موقعیت جغرافیایی،گروهی ابزارهای ارتباطی، گروهی عوامل نظامی، گروهی ابزار اقتصادی، گروهی ابزار فرهنگی و گروهی موقعیت سیاسی را ابزار رسیدن به این منزلت فائقه ذکر کرده اند. در دیدگاه این نظریه‌پردازان، عرصه روابط بین‌المللی عرصه رقابت بین بازیگرانی است که مایلند قدرت فائقه‌ای نسبت به بازیگران دیگر در عرصه بین الملل پیدا کنند( زرقانی، هادی،۱۳۸۵، ص ۵۲)
سیاست خارجی کشورها تابعی از سطح قدرت آنهاست. در یک تعریف کلی، می‌توان قدرت را توانایی یک بازیگر صحنه بین‌المللی در استفاده از منابع محسوس و نامحسوس و امکانات برای تحت تأثیرقراردادن نتایج رویدادهای بین المللی در جهت خواستهای ملی تعریف کرد. صاحب‌نظران متغیرهایی چون جمعیت، مساحت و موقعیت ژئوپولیتیک، ذخایر معدنی را به عنوان منابع بالقوه قدرت؛ و متغیرهایی چون مدیریت و فناوری را عوامل بالفعل کننده قدرت ملی تلقی می‌کنند. منابع بالقوه و بالفعل در مجموع عوامل محسوس قدرت محسوب می‌شوند. عوامل محسوس توسط عوامل نامحسوس قدرت مانند رهبری، تصور ملی و حمایت مردمی افزایش، کاهش و تعدیل پیدا می‌کنند. امروزه با مطرح شدن نظریه قدرت نرم، عواملی چون رسانه، سینما، فرهنگ، تصمیمات و ساختار داخلی و بین‌المللی در نفوذ دولتها بریکدیگر مورد توجه قرار گرفته است( جونز، والتر،۱۳۷۳ ص ۳)
اگر کشورها از حیث قدرت به ابرقدرت، بزرگ، منطقه‌ای و کوچک تقسیم شوند، طبعاً دایره نفوذ این کشورها در عرصه بین‌المللی متفاوت خواهد بود. اساسا سطح قدرت هر کشور، سیاست خارجی خاصی را دیکته و هدایت می‌کند. باتوجه به این که قدرت پدیده‌ای پویاست، کشورها بسته به تغییر قدرت در هر برهه‌ای،سیاستهای خارجی متناسب با آن را دنبال می‌کنند(امیدی، علی،۱۳۸۷ص ۱۱۲)
در روابط سیاسی، همگان نفوذی برابر ندارند. در سیاست داخلی می توان سیاهه‌ای طولانی از توانایی‌ها و مشخصاتی تهیه کرد که به نظر می رسد نفوذ گذاری بر تعداد زیادی از مردم و تصمیم گیری‌های مهم مربوط به عامه را تا حدی ممکن می سازند. عواملی مانند پول، ثروت، اطلاعات، زمان، متحدان سیاسی، موضع رسمی و … در اینجا موثرند. اما هرکس این توانایی ها را داشته باشد نمی تواند خواستار فرمانبرداری دیگران شود. آنچه در رابطه میان منابع ونفوذ اهمیت دارد آن است که شخص این منابع را برای مقاصد سیاسی‌اش به کار گیرد، و در به کارگرفتن آنها مهارت داشته باشد. میزان نفوذ یک دولت بر دیگران می تواند به توانایی هایی مربوط باشد که در حمایت از هدفهای سیاست خارجی خاصی به کار می‌گیرد( کی جی هالستی،۱۳۸۵ ص ۲۵۷)
اما در مورد قطر همان طور که قبلا ذکر شد قطر کشوری است با ۱۷۵۸۷۹۳ جمعیت و ۱۱٫۴۳۵ کیلومترمربع مساحت که اقتصاد مبتنی بر نفت و گاز دارد. قطر به دنبال معرفی خود به عنوان بازیگر مهم در صحنه بین‌المللی با وجود مساحت کم جغرافیایی آن و عرض اندام در برابر همسایگان قدرتمندی چون عربستان و ایران وترکیه است که در این راه فرصت¬ها و توانایی هایی نیز دارد.
سیاست خارجی کشور قطر به گونه ی است که همزمان با کشورهای مختف روابط سیاسی دارد و برای این سیاست خود نیز توجیهاتی دارد. این کشور همزمان که برای ایران یک دوست است یک رقیب و تهدید نیز محسوب می شود. از یک طرف با امریکا و اسرائیل به عنوان دشمنان درجه یک جهان اسلام و ایران ارتباط نزدیک دارد و از طرف دیگر همواره خود را حامی کشورهای اسلامی و منطقه می داند.
نقش آفرینی قطر در منطقه به اشکال گوناگون بروز می کند. پشتوانه سیاست های قطر سرمایه ناشی از نفت و گاز و نیز شبکه الجزیره است.
این کشور در فلسطین با کمک های هنگفتی که به مبارزین فلسطینی می کند همواره خود را پرچمدار حمایت از فلسطینیان می داند. جداکردن مسائل سیاسی و بین المللی و بررسی موردی یک موضوع نمی‌تواند جواب انبوه سئوالات در مورد یک سیاست آن هم در نظام بین الملل را بدهد. بر این اساس برای بررسی اهداف و نقش آفرینی قطر بایستی مجموعه ای از رفتارها را در کنار یکدیگر مورد بررسی قرار داد.
در مورد رویکرد قطر درباره رژیم صهیونیستی این نکته قابل توجه است که قطر رویکردی سازشکارانه را با رژیم صهیونیستی در پیش گرفته است که حضور امیر قطر در مراسم افتتاح شهرک صهیونیست نشین، طرح قطر برای انتقال گاز به سرزمین‌های اشغالی و … در این چارچوب بوده است. البته در همین حال هیچ گونه سند و مدرکی مبنی بر دایر بودن دفتر و یا سازمان رسمی رژیم صهیونیستی در قطر وجود ندارد و این کشور روابط خود با رژیم صهیونیستی را در جهت برقراری صلح و حل مسئله فلسطین توجیه می کند.
این سناریو مطرح است که قطر در غزه تلاش دارد تا چنان وانمود کند که از یک سو نگاهی جامع به مساله فلسطین دارد و از سوی دیگر با تحرکات دو جانبه به دنبال برقراری روند صلح می‌باشد.
نکته مهمی که در تحرکات قطر مشاهده می‌شود تحرکات اخیر در قبال حماس است که با ابهامات بسیاری همراه است. قطر اخیراً تحرکات مثبتی در قبال حماس داشته از آن جمله کمک ۴۵۰ میلیون دلاری برای بازسازی غزه، ارائه طرح انتقال دفتر حماس از سوریه به قطر، ارائه طرح حضور فعال حماس در روند سیاسی فلسطین و … از جمله این تحرکات است.
هر چند که این اقدامات گام‌های مثبتی در حمایت از حماس و فلسطین عنوان شده اما در ورای آن یک نکته قابل توجه است و آن تحرکات گسترده علیه سوریه توسط قطر است. سوریه‌ای که محور مقاومت می‌باشد حامی اصلی فلسطین است. این سناریو مطرح است که قطر با رویکرد جذب حماس تلاش دارد تا آن را از سوریه جدا ساخته و حتی از آن در جهت مقابله با سوریه بهره‌برداری نماید. به عبارت دیگر هدف قطر حمایت از فلسطین و حماس نمی‌باشد بلکه توطئه‌ای علیه مقاومت است که در لوای حمایت صورت می‌گیرد. تحرکات قطر این ابهام را ایجاد کرده است که اگر این کشور واقعا به دنبال حمایت از فلسطین است باید از سیاستهای خصمانه علیه سوریه دست برداشته و به حمایت از نظام سوریه بپردازد. آنچه این موضوع را بیشتر عیان می کند حاکمیت قطر است که ایدئولوژی آن نزدیکی زیادی به سلفی گری دارد و در جهت حذف محور مقاومت تلاش خواهند کرد.
نقش نیابتی قطر در پیاده سازی اهداف و نیات استکبار را می توان از چند جهت مورد توجه قرار داد:
۱- ناتوانی عربستان در اجرای راهبرد آمریکا به خوبی قطر، به دلایلی مانند “روابط عربستان با آمریکا، دیدگاه منفی عربستان و وهابیت به انقلاب های عربی، و تردید ملل عرب به فعالیت های عربستان به علت ارتباط این فعالیت ها با طرح های ضد مردمی آمریکا در منطقه عربی”.۲- نبود ذهنیت منفی از قطر در افکار ملل عرب، بر خلاف عربستان.
۳- نبود روابط رسمی میان قطر و اسرائیل. (شبکه «العالم»)
الف)اصول سیاست خارجی قطر
اما برای تفهیم بیشتر بحث اشاره به اصول سیاست خارجی قطر در قانون اساسی می توان ما را در درک هرچه بیشتر سیاست خارجی این کشور یاری کند.در بندهای ۶ و ۷ قانون اساسی قطر اصول کلی سیاست خارجی قطر بیان شده است.که این بندها به صورت ذیل می باشند:
بند ۶: دولت به تمامی قراردادهای بین المللی احترام می گذارد و در راستای اجرای تمامی توافقات و عهود بین‌المللی که خود یکی از طرف های آن است عمل می‌کند.
بند ۷: سیاست خارجی قطر بر مبنای برقراری صلح و امنیت کشورها از طریق تشویق برای حل منازعات از طرق مسالمت‌آمیز است. و همچنین حمایت از ملت ها برای ترسیم سرنوشت خویش و عدم دخالت در امور داخلی کشورها و همکاری در جهت صلح پایه ریزی می‌شود.
با توجه به این دو بند و براساس آنچه شاهد آن هستیم و رفتار قطر در منطقه و نظام بین الملل را نشان می دهد می توان اصول و مبانی نظری خاصی را برای این کشور ترسیم کرد.در واقع عطف به آنچه در قانون اساسی این کشور و در بندهای ۶ و۷ اشاره شده است و توجه به رفتار این کشور در روابط خارجی فضای را برای نگارنده ترسیم کرده است که این فضا را می توان به شرح ذیل و در ۹ بند خلاصه کرد:

    1. قانون اساسى قطر مى‌گوید که هدف سیاست خارجى این کشور تحکیم پیوندهاى دوستى با کشورهاى مسلمان و نیز کلیه کشورهاى صلح‌دوست و مردم جهان میباشد.
    1. آن‌گونه که قطرى‌ها مى‌گویند اعتقادات اسلامى از معیارهاى سیاست خارجى این کشور در سطوح عربى و بین‌المللى مى‌باشد.
    1. همبستگى عربى اصل دیگر سیاست خارجى قطر است و این کشور بر همین اساس در ۱۱ سپتامبر ۱۹۷۱ به عنوان یک کشور مستقل رسماً به اتحادیه عرب پیوست.
    1. تعهد و هماهنگى با سیاست‌ها و اهداف شوراى همکارى خلیج‌فارس یکى دیگر از اصول سیاست خارجى قطر مى‌باشد. این کشور در ۲۵ ماه مى ۱۹۸۱ به همراه سایر شیخ‌نشین‌هاى عربى حوزهٔ خلیج‌فارس در تشکیل شوراى همکارى خلیج‌فارس مشارکت نمود.
    1. قطر بر اساس تعهد به اصول منشور سازمان ملل مسیرى را در صحنه بین‌المللى انتخاب کرده که اهداف اعلام شدهٔ آن شامل تأئید حق تعیین سرنوشت ملت‌ها، تشویق همکارى جهت بهبود جامعهٔ بشری، گسترش صلح و ثبات در جهان از طریق حل اختلافات از راه‌هاى مسالمت‌آمیز و ایجاد روابط مبتنى بر عدالت و برابرى و قوانین بین‌المللى مى‌باشد.

در ۱۶ سپتامبر ۱۹۷۱ شوراى امنیت ورود قطر به سازمان ملل را اعلام نموده و در ۲۱ سپتامبر ۱۹۷۱ مجمع عمومى نیز قطر را به عنوان یک عضو پذیرفت.

    1. در دهه ۷۰ میلادى سیاست قطر در منطقه خلیج‌فارس حفظ روابط با قدرت‌هاى اصلى منطقه یعنى ایران و عربستان بود. در همین حال مذهب مشترک یعنى وهابیت موجب نفوذ قابل توجه عربستان، بویژه ملک فیصل، در سیاست‌گذارى خارجى قطر شده بود. لیکن دولتمردان قطرى به مرور زمان توانستند از این نفوذ بکاهند به‌گونه‌اى که سال‌هاى اخیر شاهد اصطکاک شدیدى نیز بین سیاست‌هاى دو کشور بوده است.
    1. حفظ روابط سنتى با انگلیس نیز از دیگر اصول پذیرفته شده در سیاست خارجى قطر در دهه ۷۰ بود و با توجه به حضور مستشاران انگلیسى در دستگاه‌هاى سیاسى و امنیتى قطر، این کشور معمولاً در رابطه با اقدامات و تحرکات جهانى و منطقه‌اى انگلیس از خود واکنشى نشان نداده و یا بعضاً اقدام به اتخاذ سیاست موافق با انگلیس مى‌نموده است. به‌طور کلى مى‌توان گفت که قطر در دههٔ ۷۰، سیاست خارجى فعالى نداشت و از آن در این دوره به عنوان کشورى میانه‌رو، بى‌طرف و یا بى‌علاقه به مسائل مهم تلقى مى‌شود. تنها فراز مهم این دوره از سیاست خارجى قطر مخالفت آن با موافقت‌نامه‌هاى کمپ دیوید در سال ۱۹۷۹ بود.

سیاست خارجى قطر در دهه ۸۰ میلادى شاهد تحوّلاتى مهم و پى‌درپى بود. این امر تا حدودى ناشى از روى کار آمدن طراحان و دست‌اندرکاران جدید در سیاست خارجى این کشور و تا حدودى نیز به دلیل تحوّلات نظامی، سیاسى و اقتصادى در سطح منطقه و بین‌الملل بود. قطر در سال ۱۹۸۱ به شوراى همکارى خلیج‌فارس پیوست. این کشور در سال ۱۹۸۲ اقدام به امضاى یک موافقت‌نامه دفاعى دو جانبه با عربستان نمود.
با توجه به جریان داشتن جنگ تحمیلى عراق علیه ایران، اجلاس سران شوراى همکارى در سال ۱۹۸۳ تشکیل یک سیستم دفاعى واحد را مطرح نمود. پس از این اجلاس، قطر اولین اولویت‌ها را به هزینه‌هاى نظامى داد.

    1. حفظ توان و آمادگى جهت مقابله سیاسى – دیپلماتیک و یا حتى نظامى با بحران موجود در روابط با بحرین بر سر جزایر حوار یکى از اصول ثابت سیاست خارجى قطر بوده است. در آوریل ۱۹۸۶ در جریان حمله نیروهاى قطر به قرارگاه در دست احداث گشت ساحلى بحرین در جزیره فشت‌الدبیل ۲۹ کارگر خارجى که مشغول کار بودند، دستگیر شدند. این امر منجر به تیرگى شدید در روابط دو کشور شد. بعداً عربستان و چند کشور دیگر منطقه اقدام به میانجیگرى نموده و نهایتاً توافقى جهت تخریب قرارگاه فوق و آزادى کارگران مزبور حاصل گردید. لیکن قطرى‌ها بعداً میانجیگرى عربستان را طرفدارانه و به نفع بحرین دانستند و در نتیجه در ۸ ژوئیه ۱۹۹۱ خواهان حل این اختلاف از طریق دادگاه بین‌المللى لاهه شدند. مبانى استدلال قطر جهت مالکیت بر جزایر مورد اختلاف، عبارت از قرار گرفتن این جزایر در آب‌هاى ساحلى قطر مى‌باشد.

شیخ حمدبن جاسم‌بن جبر وزیر خارجه قطر در ۷/۱۰/۷۳ طى مصاحبه‌اى با اشاره به اینکه اختلاف مزبور با بحرین و اختلاف عربستان در پانزدهمین اجلاس سران شورا در منامه (۳۰/۹/۷۳) مورد بررسى قرار گرفته است گفت که: منتظر حکم دادگاه بین‌المللى در این مورد هستیم. رادیو آمریکا در ۲۸/۱۱/۷۳ به نقل از مقامات قطرى گزارش داد در صورتى که عربستان مایل به میانجیگرى جهت اختلاف قطر و بحرین باشد، قطر مى‌تواند شکایت خود را از دادگاه لاهه پى بگیرد. اما این موضع‌گیرى به نظر مى‌رسد که خیلى جدى نبوده است زیرا دو روز بعد از پخش این خبر مجدداً مراکز خبرى (رادیو تهران) به نقل از ولیعهد قطر گزارش داد که عربستان در میانجیگرى بین قطر و بحرین ناکام بوده است. نهایتاً اینکه بحرین با حل موضوع در دادگاه لاهه مخالف است این در حالى است که دادگاه صلاحیت خود را براى رسیدگى به موضوع عربستان و بحرین اقدام به موضع‌گیرى مزبور (۲۸/۱۱/۷۳) نموده است. قطر براى بار دوم در سال ۱۹۹۴ به دادگاه لاهه شکایت کرده بود.

    1. عدم عقب‌نشینى در مقابل عربستان بویژه در رابطه با اختلافات مرزى و در عین حال تلاش جهت پرهیزکردن از ایجاد وضعیتى خطرناک و جبران‌ناپذیر در روابط با این کشور.
  1. عضویت در مجامع و سازمان‌هاى بین‌المللى از دیگر اصول سیاست خارجی قطر است که هم قانون اساسی این کشور و هم رفتار قطر در نظام بین ملل ان را توجیح کرده است.لذادولت قطر براساس سیاست‌هاى اعلام شده متعهد به برقرارى روابط همکارى مستحکم با کلیه دولت‌ها و ملت‌هاى صلح‌دوست بوده و در ارائه کمک‌هاى جنسى و مالى به بسیارى از کشورهاى در حال رشد آسیا و آفریقا و نیز در صندوق‌هاى توسعه در سطح منطقه و بین‌المللى مشارکت دارد. قطر همچنین به اصول و اهداف سازمان ملل متعهد بوده و کلیه تلاش‌هاى جارى جهت تقویت این سازمان و حفاظت از آن و احترام به قطع‌نامه‌هاى صادره توسط آن را مورد تأیید قرار داده است. این کشور داراى نقشى مثبت در حمایت از اوپک به‌منظور تلاش براى ثبات اقتصاد جهانى بوده و در تقویت سازمان کشورهاى عربى صادر کننده نفت هم مشارکت مى‌کند.
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...