۱-۶-۳- قلمرو زمانی : به لحاظ زمانی پژوهش حاضر در یک گستره ی شش ماهه ، نیمه اول تابستان ۱۳۹۲ تا زمستان سال ۱۳۹۲ هجری شمسی انجام پذیرفته است .
۱-۷- تعریف واژه و اصطلاحات :
۱-۷-۱- تعریف مفهومی :
دیویس(۱۹۸۷) رضایت شغلی را مجموعه احساسهای سازگاری و ناسازگاری یا به عبارت دیگر خوشایند و ناخوشایند می داند که کارکنان با توجه به آن احساسات به کار خود نگاه می کنند.او معتقد است که وقتی کارکنان به سازمان می پیوندند مجموعه ای از خواسته ها,نیازها و آرزوها و تجربه های گذشته را با خود به همراه می آورند و رضایت شغلی نشان دهنده همسویی توقعات انسانی با پاداشهای است که برای او فراهم میکند.رضایت شغلی ابعاد وسیعی دارد و می تواندنمایانگر نگرش کلی باشد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

هایکی(۱۹۲۲)خودکارآمدی عبارت است از قضاوت فرد از خود در مورد توانایی انجام یک عمل ویژه است.خودکارآمدی وابسته به احساس کنترل فرد روی محیط و رفتارش می باشد.
در این تحقیق معلمان پژوهنده معلمانی هستند که طی سالهای ۱۳۹۰و۱۳۹۱ فعلیت پژوهشی داشته و به عنوان معلم پژوهنده شناخته شده اند
۱-۷-۲- تعریف عملیاتی :
منظور از رضایت شغلی نمره ای است که معلمان از پرسشنامه رضایت شغلی اسمیت,کندال و هاپلین کسب می کنند.
منظور از خودکارآمدی نمره ای است که معلمان از پرسشنامه خودکارآمدی شرر کسب می کنند.
فصل دوم :
مبانی نظری و پیشینه پژوهش
۲-۱- مقدمه :
در این فصل اشاره ای به پژوهش های صورت گرفته توسط آقایان بهرامی و عباسیان فرد ( ۱۳۸۹ ) در پژوهشی با عنوان (( رابطه خودکار آمدی با انگیزه پیشرفت در دانش آموزان دختر دوره پیش دانشگاهی شهر تهران )) و بهنیا ( ۱۳۷۹ ) در پژوهشی (( رابطه فرسودگی شغلی با سلامت روانی با توجه به متغیر تعدیل کننده سرسختی در دبیران و در دروس ریاضیات ، علوم اجتماعی ، فیزیک و ادبیات نظام متوسطه جدید استان خوزستان در سال تحصیلی ۷۸-۷۷ )) را مورد بررسی قرار می دهد در داخل کشور و همچنین باندورا و همکاران ( ۱۹۹۶ ) رابطه مثبت و معناداری بین خودکار آمدی تحصیلی و پیشرفت تحصیلی را نشان دادند . و واتیلی و همکاران ( ۱۹۹۱ ) مشخص نمودند که زنان به طور معناداری بیش از مردان فشار روانی کاری را گزارش کرده اند . در خارج کشور پرداخته شده است . در این فصل به بررسی مبانی نظری مربوط به پژوهش پرداخته شده است .در این راستا مباحث مربوط به رابطه بین احساس خودکار آمدی و رضایت شغلی معلمان پژوهنده و غیر پژوهنده را مورد مطالعه قرار داده شده است . در بخش اول مباحث نظری مربوط به احساس خودکار آمدی ، تعریف و دیدگاه ها و مطالب مربوط به آن و در ادامه در بخش دوم به بررسی مبانی نظری مربوط به رضایت شغلی ، تعاریف و دیدگاه های مربوط به آن ، در بخش سوم به تعاریف مربوط به معلمان پژوهنده پرداخته شده است .
بخش اول : مباحث مربوط به احساس خودکار آمدی
۲-۲- مبانی نظری مربوط به خود کار آمدی
۲-۲-۱- اهمیت مفهوم خود
شخصیت مجموعه منظّم، متکامل و نسبتاً ثابت خصایص و رفتارهاى بدنى، عقلى و اجتماعى فرد است که او را از دیگران متمایز مى سازد و موجب ناسازگارى او با محیط به ویژه محیط اجتماعى مى شود. به باور اندیشمندان، قسمت عمده ویژگى هاى شخصیتى، منش و خصوصیات رفتارى هر فرد به تصویرى که از خود در ذهن دارد یعنى انگاره وى بستگى دارد. خودپنداره مثبت کلید رشد و سازندگى فردى و اجتماعى است؛ تصورى که شخص از وحدت و یکپارچگى وجود خویشتن دارد، نحوه اى که خود را مى بیند، مجموعه خصایصى که با خود در ارتباط است و استنباط هایى که از مشاهده خود در بسیارى از موقعیت ها به عمل آورده است و الگوى خاصى که او را توصیف مى کند، بیانگر مفهوم «خود» است. شخص به تدریج، از روى تجربه هاى شخصى و تأثیر دنیاى خارج، نگرشى ثابت و پایدار از محیط و از خود و از ارتباط این دو با یکدیگر به دست مى آورد و بر اساس آن مسائل، زندگى را ارزیابى مى کند و براى مقابله با کاستى ها به کوشش مى پردازد. نگرش هاى فرد از حقایق زندگى، اخلاق، آرزوها و خواسته هاى او وابسته به تصویرى هستند که او از خود دارد; یعنى ارزشى که وى براى خود قائل است. به عبارت دیگر، تصور از خود، منشأ احساس امنیت شخص مى شود( دلیری به نقل از ورعی وهمکاران ،۱۳۹۲).
۲-۲-۲- دو ویژگی خود
۲-۲-۳- خودسازمان یافته
این مسئله که خود عمدتاً از نوعى کیفیت پایدار برخوردار بوده و از ویژگى هاى این کیفیت، هماهنگى و نظم است، مورد توافق محققان مى باشد. بعضى از اعتقادات به طبیعت خود نزدیکند و از اهمیت بالایى برخوردار مى باشند ودر مقابل تغییرات مقاوم مى باشند. اعتقادات کم اهمیت تر ناپایدار مى باشند. پس خود به طور کلى، کیفیتى ثابت دارد که داراى نظم و هماهنگى خاص است. دومین بخش تصویر سازمانى از خود مبتنى بر این است که هر مفهومى در این سیستم ارزش کلى منفى یا مثبت خود را دارد. کیفیت سوم سازمان یافته خود به چگونگى تعمیم موفقیت و شکست در سرتاسر سیستم مربوط است. وقتى توانایى مهمى که ارزش زیادى به آن داده مى شود، با شکست روبه رو شود، باعث پایین آمدن ارزشیابى سایر توانایى هاى فردى مى گردد و بر عکس، موفقیت یک توانایى مهم و با ارزش باعث بالا بردن ارزشیابى سایر توانایى هاى شخص مى شود (دیگورى[۲۵]، ۱۹۶۶).
۲– ۲– ۴- خود پویا
شاید مهم ترین فرض از نظریه هاى جدید «خود» این باشد که انگیزه تمام رفتارها حفاظت و ارتقاى خودِ ادراک شده است. تجارب بر حسب ارتباطشان با خود درک مى شوند و رفتارها نیز از این درک ها سرچشمه مى گیرد. در این صورت، مى توان نتیجه گرفت که تنها یک نوع انگیزش وجود دارد و آن هم انگیزه شخصى درون است که هر انسان در تمام زمان ها و مکان ها هنگام دست زدن به هر عمل دارد (لکی[۲۶]، ۱۹۴۵). خود قالب اساسى مراجعات شخصى و هسته مرکزى ادراک است که بقیه منطقه ادراک نیز در اطراف آن سازمان مى یابد. در این مفهوم، «خود» پدیده اى است که هم محصول تجربیات گذشته و هم سازنده تجربیات جدیدى است. دنیا از نظر فرد، همان چیزى است که او مى فهمد و از آن آگاهى دارد. به عبارت دیگر، جهان و مفاهیم را به همان طریقى که خودمان مى بینیم، مورد ارزشیابى قرار مى دهیم. خود در مقابل تغییر مقاومت مى کند، براى هماهنگى با خود مى کوشد، و در واقع، این مقاومت در مقابل تغییر، یک جنبه مثبت است؛ چرا که اگر بنابراین باشد که خود زیاد تغییر کند، شخص فاقد شخصیت پایدار خواهد شد (کمبز و اسنیگ[۲۷]، ۱۹۵۳).
۲-۳ – شکل گیری خود
از میان پیشرفت هاى ذهنى مؤثر در اولین سال هاى زندگى، مى توان به تحوّل خویشتن پندارى و درک ضمیر اول شخص مفرد (من) اشاره کرد. اولین مرحله رشد خویشتن پندارى، کودک را به این آگاهى مى رساند که متمایز از دیگران است و به عقیده لوویس، بروکس و دیگران، این آگاهى بر اساس کنش متقابل سنّ کودک و محیط انجام مى گیرد. مطالعه این پژوهشگران بدین نحو بود که آنان نمونه اى از کودکان (۹، ۱۲، ۱۸، ۲۱، ۲۴ ماهه) را در مقابل آینه قرار مى دادند و واکنش هاى آنان را بر روى نوار ویدیویى ضبط مى کردند. آن گاه مادر هر یک، او را از مقابل آینه دور مى کرد و به دماغ او رنگ قرمز مى مالید و کودک را دوباره به مقابل آینه مى آورد. تعداد کمى از کودکان کمتر از ۱۲ ماهه و ۲۵ درصد کودکان ۱۵ـ۱۸ ماهه و ۸۸ درصد کودکان ۲۴ ماهه با دست زدن به بینى واکنش مى دادند. این واکنش نشانگر آن است که آن ها از وجود خود به عنوان یک شخص، آگاهى داشتند، زیرا مى دانستند که چهره واقعى آن ها چه شکلى است( دلیری ، ۱۳۹۲ )
۲-۳-۱- انواع خود
«خود مفعولى» مجموعه چیزهایى است که شخص مى تواند آن را مال خود بنامد و شامل توانایى ها، خصوصیات اجتماعى و شخصیتى و متعلّقات مادى است. «خود فاعلى» خود داننده است. این جنبه خود دایم تجارب حاصل از ارتباط با مردم، اشیا و وقایع را به نحوى کاملا ذهنى سازمان داده، تفسیر مى­کند. به عبارت دیگر، خود فاعلى در خود تأمل مى کند و از طبیعت خود با خبر است. خود مفعولى داراى جنبه هاى مادى، فعّال، اجتماعى و روانى مى باشد. کودکان تا دوره پیش دبستانى، «خود» را بر حسب مشخصات بدنى و خصوصیات عینى مانند رنگ مو، قد، وزن و متعلّقات مادى خود توصیف مى کنند(پروچسکا[۲۸]، ۱۹۵۷).
۲-۳-۲- جنبه هایی از خود پنداره پدیدار شناختی
الف. خودپنداره فردى: بیانگر خصوصیات رفتارى فرد است از دیدگاه خودش. این خودپنداره از خصوصیات جسمانى تا هویّت جنسى، قومى، طبقه اجتماعى ـ اقتصادى و هویّت من یا حس استمرار و یگانگى فرد در طول زمان را در برمى گیرد.
ب. خودپنداره اجتماعى: ویژگى ها و یا خصوصیات رفتارى شخص است که وى تصور مى کند دیگران آن را مشاهده مى کنند.
ج. خودآرمانى با توجه به خودپنداره شخصى فرد: این آرمان ها خودپنداره هایى هستند که فرد شخصاً امیدوار است همانند آن ها باشد.
د. خودآرمانى با توجه به خودپنداره هاى اجتماعى فرد: این آرمان ها پنداره هایى هستند که فرد دوست دارد دیگران آن گونه مشاهده کنند. که هسته اصلى وجودش مورد تهدید قرار گرفته است (دلیری به نقل از کورسینى[۲۹]، ۱۳۹۲).
خود، دومین ساختار شخصیت فروید است که ارباب منطقی شخصیت است. هدف خود جلوگیری از تکانه های نهاد نیست، بلکه هدف آن کاهش دادن تنش است.خودتابع «اصل واقعیت» است و از یک سو به ارضای تمایلات می پردازد و از سوی دیگر این ارضا را در چهارچوب ضوابط قابل قبول اجتماعی در می آورد.خود به انسان کمک می کند تا از تنش درونی خود بکاهد و نیازهای خود را بر اساس واقعیت و با بهره گرفتن از امکانات واقعی برطرف سازد. بنابراین خود از روشهایی استفاده می کند که به آن روشها «فرایند ثانویه» گفته می شود خود طبق روش های فرایند ثانویه، برای ارضای تمایلات، نقشه ای واقع بینانه تنظیم می کند، بعد آن را با انجام اعمالی، آزمایش می کند تا مشخص کند که آیا طبق این نقشه موفق خواهد شد یا نه؟ این جریان را «واقعیت آزمایی» نام گذاری کرده اند (شاملو، ۱۳۸۲).
۲-۴- تعارف و مفاهیم خود کار آمدی
۲-۴-۱- تعریف خود کارآمدی
خودکارآمدی به توان فرد در رویارویی با مسائل برای رسیدن به اهداف و موفقیت او اشاره دارد. خودکارآمدی بیشتر از این که تحت تأثیر ویژگی های هوش و توان یادگیری دانش آموز باشد تحت تأثیر ویژگی های شخصیتی از جمله باور داشتن خود (اعتماد به نفس)، تلاشگر بودن و تسلیم نشدن، وارسی علل عدم موفقیت به هنگام ناکامی (خودسنجی)، آرایش جدید مقدمات و روش های اجتماعی رسیدن به هدف (خودتنظیمی) و تحت کنترل درآوردن تکانه ها (خودرهبری) قرار دارد. این عوامل در برخی از دانش آموزان حتی بیشتر از توان یادگیری موجب پیشرفت و موفقیت تحصیلی می شود (پورجعفر دوست، ۱۳۸۶).
خود کارآمدی به عنوان اعتقادی تعریف شده است که یک فرد به توانایی خود جهت انجام دادن یک طریقه یا روش مشخصی برای کسب اهداف معین دارد. به عبارت دیگر خودکارآمدی اعتقادی است که یک فرد به توانایی خود برای به انجام رساندن یک جریان کاری دارد، تا با انجام این جریان کاری موقعیت هایی را در آینده اداره نماید. در واقع قضاوت فرد روی توانایی های خود بر اساس تسلط، مهارت و صلاحیت های فردی در چارچوب مشخص بنا می شود. این تسلط و مهارت فرد بر مبنای تجارب قبلی وی شکل گرفته و به وی احساس قدرت برای تولید یک اثر یا وظیفه را به طور کامل می دهد (دلیری به نقل ازورعی و همکاران، ۱۳۹۲).
۲-۴ -۲- مفهوم خود کارآمدی
باندورا (۱۹۷۷) خود کارآمدی را یکی از فرایندهای شناختی می داند که ما از طریق آن بسیاری از رفتارهای اجتماعی و خصوصیات شخصی را بسط میدهیم . اینکه افراد به آزمایش یا کنار آمدن با موقعیت های مشکل خواهند پرداخت یا نه ، تابعی از میزان اطمینان آنها به کارآمدی خود است . افراد از موقعیت های تهدید کننده ای که معتقدند توان کنار آمدن با آن را ندارند می ترسند و از این موقعیتهااجتناب می ورزند ، درحالی که وقتی خود را در کنار آمدن موفق با موقعیت ها توانا می بینند ، قاطعانه عمل می کنند . خود کارآمدی ادراک شده ، نه تنها ترسها وبازداریهای انتظاری را کاهش می دهد ، بلکه از طریق انتظار موفقیت احتمالی بر میزان تلاش برای کنار آمدن اثر می گذارد . انتظار خودکارآمدی ، معین می کند که تلاش افراد تا کجا ادامه می یابد و تا کجا در مواجهه با موانع و تجارب مشکل آفرین مقاومت می ورزند ، هرچه انتظار کارآمدی بیشتر باشد تلاشها فعالتر هستند( باندورا ،۱۹۹۶).
خودکارآمدی از نظریه شناخت اجتماعی آلبرت بندورا[۳۰] (۱۹۹۷) روان‌شناس مشهور، مشتق شده است که به باورها یا قضاوت های فرد به توانائی های خود در انجام وظایف و مسئولیت ها اشاره دارد. نظریه شناخت اجتماعی مبتنی بر الگوی علّی سه جانبه رفتار، محیط و فرد است. این الگو به ارتباط متقابل بین رفتار، اثرات محیطی و عوامل فردی(عوامل شناختی، عاطفی و بیولوژیک) که به ادراک فرد برای توصیف کارکردهای روان شناختی اشاره دارد، تأکید می کند. افراد در یک نظام علّیت سه جانبه بر انگیزش و رفتار خود اثر می گذارند. بر رفتار فرد که یکی از فرضیه های مهم روان شناسان رفتار گرا بوده است، را رد کرد. انسان ها دارای نوعی نظام خود کنترلی و نیروی خود تنظیمی هستند و توسط آن نظام برافکار، احساسات و رفتار های خود کنترل دارند و بر سرنوشت خود نقش تعیین کننده‌ای ایفا می کنند. بدین ترتیب رفتار انسان تنها در کنترل محیط نیست بلکه فرایندهای شناختی نقش مهمی در رفتار آدمی دارند. عملکرد و یادگیری انسان متاثر از گرایشهای شناختی، عاطفی و احساسات، انتظارات، باورها و ارزش هاست. انسان موجودی فعال است و بر رویدادهای زندگی خود اثر می گذارد. انسان تحت تاثیر عوامل روان شناختی است و به‌طور فعال در انگیزه ها و رفتار خود اثر دارد. افراد نه توسط نیروهای درونی رانده می شوند، نه محرکهای محیطی آنها را به عمل سوق می دهند، بلکه کارکردهای روان شناختی، عملکرد، رفتار، محیط و محرکات آن را تعیین می کند.
خود کارآمدی، توان سازنده ای است که بدان وسیله، مهارتهای شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف، به گونه ای اثربخش ساماندهی می شود. به نظر وی داشتن دانش، مهارت ها و دستاوردهای قبلی افراد پیش بینی کننده های مناسبی برای عملکرد آینده افراد نیستند، بلکه باور انسان در باره توانایی های خود در انجام آنها بر چگونگی عملکرد خویش مؤثر است. بین داشتن مهارت های مختلف با توان ترکیب آنها به روش های مناسب برای انجام وظایف در شرایط گوناگون، تفاوت آشکار وجود دارد. «افراد کاملاً می دانند که باید چه وظایفی را انجام دهند و مهارت های لازم برای انجام وظایف دارند، اما اغلب در اجرای مناسب مهارتها موفق نیستند». باور افراد به خودکارآمدی خویش، بخش عمده‌ای از خودآگاهی آنان را تشکیل می دهد. برای ایجاد و تغییر نظام باورهای خود کارآمدی چهار منبع مهم تشخیص داده است. این منابع عبارتند از: تجربه های موفق، تجربه های جانشینی، ترغیب های کلامی یا اجتماعی و حالات عاطفی و فیزیولوژیک (بندورا، ۱۹۹۷).
بنابراین بندورا خودکارآمدی را در تئوری شناختی اجتماعی خود به عنوان یک مفهوم مرکزی ارائه داد که به ادراک توانایی ها برای انجام دادن عملی که مطابق میل است، اشاره می کند (موریس[۳۱]، ۲۰۰۲). در نظام بندورا (۱۹۹۷) منظور از خودکارآمدی، احساس شایستگی و کفایت در کنار آمدن با زندگی است و در واقع عبارت است از یک عقیده ی محکم که ما بر اساس منابع اطلاعاتی مختلف توانایی هایمان را ارزیابی می کنیم. خودکارآمدی به این معنی است که فرد فکر کند قادر است پدیده ها و رویدادها را برای رسیدن به وضعیت مطلوب با رفتار و کردار مناسب خود سازمان دهد(جاین و داوسون[۳۲]، ۲۰۰۹).
خودکارآمدی به معنای توانایی ادراک شده ی فرد در انطباق با موقعیت های مشخص است و به قضاوت افراد درباره توانایی آنها در انجام­دادن یک کار یا انطباق با یک موقعیت خاص­مربوط است. خودکارآمدی به احساس عزت نفس،ارزش خود،احساس کفایت و کارایی در برخورد با زندگی اطلاق می شود(بندورا، ۱۹۹۷). پورافکاری(۱۳۸۵) باورهای شخص در مورد توانایی برای کنار آمدن با موقعیت های متفاوت را خودکارآمدی می­داند. باور خودکارآمدی بر بسیاری از جنبه­ های زندگی مثل گزینش اهداف، تصمیم گیری، میزان تلاش، سطح استمرار و پایداری و رویارویی با مسایل چالش برانگیز تأثیر دارد (بندورا، ۱۹۹۱).
خودکارآمدی به عمق اطمینان ما راجع به کارایی شخصی خود اشاره دارد ، افراد چنانچه خود را در موقعیت­های گوناگون ناتوان ببینند، ممکن است مشکلات را سخت­تر از واقعیت تصّورنمایند.رفتار نامناسب یا غیرانطباقی دراین موقعیتهاممکن است ادراک فرد را از خود مبنی بر اینکه نالایق ، ناتوان و منفعل است ، تأیید کند.این امر موجب می شود که فرد از موقعیت های مشکل زا اجتناب نماید و یا از تلاش برای رفع آن بکاهد، به این ترتیب دور باطلی ایجاد خواهد شد که همواره ادامه دارد(تارک،به نقل از نجاریان، ۱۳۷۱).
خودشناسی از طریق پردازش مهارت های شناختی، انگیزشی و عاطفی که عهده دار انتقال دانش و توانائیها به رفتار ماهرانه هستند، فعال می شود. به‌طور خلاصه، خودکارآمدی به داشتن مهارت یا مهارت ها مربوط نمی شود، بلکه داشتن باور به توانایی انجام کار در موقعیت های مختلف شغلی، اشاره دارد. باور کارآمدی عاملی مهم در نظام سازنده شایستگی انسان است. انجام وظایف توسط افراد مختلف با مهارت های مشابه در موقعیت های متفاوت به‌صورت ضعیف، متوسط و یا قوی و یا توسط یک فرد در شرایط متفاوت به تغییرات باورهای کارآمدی آنان وابسته است. مهارت ها می توانند به آسانی تحت تأثیر خودشکی یا خود تردیدی قرار گیرند، درنتیجه حتی افراد خیلی مستعد در شرایطی که باور ضعیفی نسبت به خود داشته باشند، از تواناِیی های خود استفاده کمتری می کنند. به همین دلیل، احساس خودکارآمدی، افراد را قادر می سازد تا با بهره گرفتن از مهارت ها در برخورد با موانع، کارهای فوق العاده ای انجام دهند(دلیری به نقل از وایت[۳۳]،۱۳۹۲)
پیاژه معتقد است طرحواره های خودکارآمدی طی درون سازی و برون سازی های بی شماری شکل می گیرد که در محیط های غنی رخ می دهد. خودکارآمدی به واسطه انگیزه درونی موجب می شود که فرد به طور خود انگیخته در محیط تلاش کند و به باورهای کارآمدی خود دست یابد. طبیعت همچون معلمی نامرئی است که فرد را به جنب و جوش وا می دارد تا ظرفیت های گوناگون خود را در مراحل متنوع و متفاوت تحول آشکار نماید (عباسیان فرد و همکاران، ۱۳۸۹).
خودکارآمدی درک شده عاملی مهم برای انجام موفقیت آمیز عملکرد و مهارت های اساسی لازم برای انجام آن است. عملکرد مؤثر هم به داشتن مهارت ها و هم به باور در توانایی انجام آن مهارت ها نیازمند است. اداره کردن موقعیت­های دائم التغییر، مبهم، غیرقابل پیش بینی و استرس ­زا مستلزم داشتن مهارت­ های چندگانه است. مهارت­ای قبلی برای پاسخ به تقاضای گوناگون موقعیت­های مختلف باید غالباً به شیوه ­های جدید، ساماندهی شوند. بنابراین، مبادلات با محیط تا حدودی تحت­تأثیر قضاوت­های فرد در مورد توانائی های خویش است. بدین معنی که افراد باور داشته باشند که در شرایط خاص، می توانند وظایف را انجام دهند. خودکارآمدی درک شده معیار داشتن مهارت های شخصی نیست، بلکه بدین معنی است که فرد به این باور رسیده باشد که می تواند در شرایط مختلف با هر نوع مهارتی که داشته باشد، وظایف را به نحو احسن انجام دهد(دیگوری، ۱۹۶۶).
بنابراین به عنوان نتیجه می توان بیان داشت که به طور ضمنی این ایده به صورت تاریخی ریشه در مفهوم اراده آزاد دارد. اراده آزاد به نوعی قائل شدن حق انتخاب و آزادی عمل برای شخص اشاره دارد. با تأکید بر این نکته که فرد و داشته هایش نقطه شروع عمل می باشند. این ایده در سال های اخیر توسط آلبرت باندورا و در حوزه روانشناسی در شبکه مفهومی پیچیده تری مطرح شد. او تحت تأثیر مکتب شیکاگو در جامعه شناسی که بر کنش وری انسان تأکید دارد و نیز عمل گرایی دیویی که موقعیت ها و تجربه های برخاسته از آن موقعیت ها را تلقی می کند، معنایی از عاملیت را مطرح می سازد که بیشتر نمودی سازنده گرایانه دارد. این عاملیت منشأ شکل گیری خودکارآمدی مد نظر باندورا است.
۲-۵ – اهمیت وضرورت خودکارآمدی
باندورا(۱۹۷۷) معتقد است که انتظارات کارآمدی از نظر اهمیت ، عمومیت وقوت متفاوتندمثلآً از نظر اهمیت موقعی که تکالیف براساس سطح دشواری مرتب شده باشند انتظارات کارآمدی افراد مختلف ممکن است به تکالیف ساده یا تکالیف متوسط و یا پیچیده محدود شود . از نظر عمومیت بعضی تجارب انتظارات تسلط محدودی را خلق می کنند و بعضی یک احساس کارآمدی عمومی تری را می سازد که به موقعیتهای دیگر نیز گسترش می یابند . از نظر قوت ، انتظارات ضعیف براحتی بوسیله تجارب مخالف خاموش می شوند اما افرادی که انتظارات قوی دارند در تلاشهای سازشی خود مقاومت بیشتری دربرابر تجارب مخالف دارند .
باندورا (۱۹۷۷)افراد را از نظر کارآمدی شخصی به دو دسته تقسیم می کند : افرادی که دارای کارآمدی شخصی بالا هستند وافرادی که دارای کارآمدی شخصی پایین هستند . وی معتقد است اشخاصی که دارای کارآمدی سطح بالایی هستند،بیشتر می کوشند ، بیشتر موفق می شوند و از کسانی که سطح کارآمدی آنها پایین است پشتکار بیشتری از خود نشان می دهندو ترس کمتری را تجربه می کنند . چون افراد دارای خود کار آمدی بالابرامور کنترل بیشتری دارند، عدم اطمینان کمتری را تجربه می کنند ، زیرا افراد از رویدادهایی که برآنه کنترل ندارند می ترسند ودر نتیجه از آنها نامطمئن هستند . یک فرد با خود کارآمدی بالا پشتکار و مقاومت بیشتری در تکالیف نشان می دهد و جهت­گیری تشویقی دارد و یک فرد با خود کارآمدی پایین این احتمال هست که اجتناب­و­جهت­گیری تنبهی و یک انجام­اقص از تکالیف را­نشان دهد.
یکی­دیگر از جلوه­های مسئله خود کارآمدی، تأثیر آن بر موفقیت یا عدم موفقیت است. افراد موفق معتقدند که می­توانند به شکل موفقیت ­آمیز عمل نمایند و در واقع نیز چنین هستند . خود کارآمدی بر دشواری اهداف انتخاب شده توسط فرد تأثیر میگذارد بطوری که افراد دارای خودکارآمدی بالا به انتخاب اهداف چالش انگیز و دشوارتر می پردازند . علاوه بر این خودکارآمدی بر میزان سعی وکوششی که فرد در یک فعالیت از خود نشان می دهد و مدتی که فرد می تواند در برابر کارها و تکالیف مشکل استقامت و پایداری نشان دهد ، تأثیر می گذارد . یک حس قوی خود کارآمدی نه تنها انجام خوب کارها را تسهیل می کند بلکه فرد را به ایستادگی و پایداری در برابر شکست و ناکامی یاری می دهد . بعلاوه قضاوت افراد در مورد توانایی های خود ، در چگونگی تفکر و احساس آنها درباره یک تکلیف یا یک کار ، انتظارات آنها در مورد انجام یک کار و اینکه چگونه آن را به پایان خواهند رساند تأثیر می گذارد(باندورا، ۱۹۹۶).
۲-۶- مبانی روانشناختی خودکارآمدی
خودکارآمدی مستلزم در نظر گرفتن عنصر هشیاری است. هشیاری عنصری است که در روانشناسی شناختی مورد تأکید می باشد. هشیاری در این حوزه ناظر به ابعاد شناختی تعامل فرد با محیط پیرامون است که در ان فرد آگاهانه به شناخت می رسد. تأکید بر این عنصر به عنوان منشا شکل گیری مبحث خودکارآمدی در بین مکتب های مختلف روانشناسی متفاوت بوده است. در روانشناسی آزمایشی وونت با محدود ساختن موضوع روانشناسی به تجربه هشیار و اعلام اینکه روان شناسی علم مبتنی بر تجربه است توانسته دامنه روانشناسی را از بحث های مربوط به روح نامیرا و بدن میرا بزداید. او با تأکید بر استعداد خودسازی انسان، نظام خود را اراده گرایی خواند که به صورت عمل یا اراده کردن تعریف شده است (هرگنهان و السون[۳۴]، ۲۰۰۵).
به رغم تأکید وونت بر اراده گرایی به معنی کاربرد عنصر هشیاری در عمل، این عنصر بعد از او در مکتب ساخت گرایی تیچنر به فراموشی سپرده شد. در رویکرد تیچنر عناصر یا محتواهای ذهنی و پیوند مکانیکی آنها از طریق فرایند تداعی پذیرفته شده بود، اما خبری از اراده گرایی وونت نبود (شولتز و سیدنی[۳۵]، ۲۰۰۹). از نطر تیچنر، هدف روان شناسی مطالعه کل تجربه هشیار بود. بعد از ساخت گرایی، مکتب کارکردگرایی زمینه را برای احیای مجدد هشیاری فراهم کرد. کارکردگرایی با کارکرد ذهن یا استفاده از آن توسط موجود زنده در سازگاری با محیط خود سروکار دارد و پرسش بنیادی آن این است که فرایندهای ذهنی چه کاری انجام می دهند؟ این مکتب زمینه را برای رشد مکتب رفتارگرایی در روان شناسی فراهم کرد. رفتارگرایی در شکل اولیه و جدیدش با آن همه شهرت و تأثیر از سوی تعدادی از روانشناسان از جمله تعدادی که خود را رفتارگرا می نامیدند، مورد انتقاد قرار گرفت. آنها انکار کلی فرایندهای ذهنی یا شناختی (به ویژه هشیاری) را مورد سئوال قرار دادند و نهضت جدیدی با نام رویکرد یادگیری اجتماعی یا رویکرد رفتاری – اجتماعی شکل دادند. این مکتب وجه مشخصه سومین مرحله یعنی نورفتار گرایی جدید در رشد مکتب فکری رفتارگرایی است نبود (شولتز و همکاران، ۲۰۰۹). از مهمترین نماینده های این نحله آلبرت بندورا و جولیان راتر[۳۶] هستند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...