تیشه­ها بزنید (از جدایی­ها: ۲۰)
در روزگار هرکه ندزدید مفت باخت (تا رهایی«غزلواره»: ۳۴۹)
مگر دیوار حاشا تا کجا،
تا چند؟ (تا رهایی «حسادت»: ۳۵۴)
از شرم پیش چشم تو من
آب می­شدم (شیر سرخ «شعر و خشم و شرم»: ۱۳)
حمید مصدق گرچه در برخی از مسائل کلی سبکی با دیگر شاعران همانندی­ها و مشابهت­هایی دارد ولی تقریباً از جمله شاعرانی است که دارای سبک و بیانِ هنری خاص خود است« نداشتن کلمات مهجور و نامأنوس و اصطلاحات پیچیده و بهره وری از کنایات عامه رایج، استفاده از ترکیبات سنتی، عدم اصرار بر کاربرد آرای ه­های لفظی و هنری » (همان: ۱۹۱-۱۹۲).
مصدق به طور ناخودآگاه به بحر مضارع گرایش ویژه­ای دارد، به نحوی که بیش از ۴۷% از اشعار او در این وزن با زحاف­های گوناگونش سروده شده است:(همان: ۲۰۶)
درشاهراه­ها
در ازدحام سرعت و آهن
که در کرانه هایش
دیگر گیاه نمی­روید (شیر سرخ «انتظار»: ۸۲)
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخن­گوی توام
من در این تاریکی،
من در این تیره شب جان فرسا
زایر ظلمت گیسوی توام(ابو محبوب، ۱۳۸۷:۲۱۱)
این سایه من بود که در کوچه­باغ
آواز حسرت­بار سر می­داد
این سایه من بود که می­گفت با تو:
من نمی­گویم که با من باش
و ایمن باش
با من ایمن از نگاه چشم شور و شوخ دشمن باش(همان: ۲۱۴)
مصدق قافیه پرداز نیست، اما به نیروی آهنگین و ضربآهنگ قافیه توجه دارد و از آن سود کافی می­برد. او به توان قافیه آگاهی دارد و آنجا که مطلب نیاز به توجه دارد و به قول نیما «زنگ مطلب» است آن را به کار می­برد. قافیه­های او گاهی در مصراع­های کنار هم می­آیند؛ مانند:
آن گرد تک سوار
غرق سلیح گشت و به میدان جنگ رفت
تا بسترد ز نام وطن گرد ننگ رفت (تا رهایی: ۴۶۸)
و گاهی در مصراع­های فاصله دار مانند:
اگر بازوی مردانه تو در پیکار می­جنگد
مترس از جنگ
مترس از مرگ
که بعر از مرگ تو گلنار می­جنگد( همان: ۴۵۶)
به عبارت دیگر در شعر او هیچ­گونه گریز از قافیه نمی­بینیم و در عین حال تمایل افراطی نیز به قافیه دیده نمی­ شود و از طرف دیگر بار موسیقیایی کلام را به تمامی بردوش قافیه نمی­نهد(همان: ۲۱۷-۲۱۸).
۳-۵ عشق از دیدگاه حمید مصدق و نزارقبانی:
حمید مصدق با روحیاتی که داشت همواره به عشق اهمیت می­داد و بازتاب این مسأله در اشعارش نمایان است. آقای دکتر صنعتی به این جنبه در روحیات حمید مصدق توجه کرده و می­گویند:
«حمید دوست داشت که از این لحظات زندگیش لذت ببرد، به جای اینکه برای مرگ خویش گریه کند و سوگوار خودش باشد؛ و چیزی که کمکش می­کرد این کار را بکند وجود عشق بود – خیلی از شعرا اینگونه بودند- حتی اگر فرضی باشد… حمید عاشق بود. این عشق به زندگی بود، به فرد خاصی بود، به شعر بود؛ به هر حال اینها کمک می­کرد که بتواند هراس از مرگ را لاپوشانی کند.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

خانم سیمین بهبهانی درباره مفهوم و ویژگی عشق در شعر مصدق می­نویسد:
عشقی که اگر نه بر سر هر کوی و گذر، دست کم در میان دانشجویان و جوانان همسن و سال حمید شناخته است و هنوز هم در هنگامه میانسالی او گهگاه نقل محافل است وپیگیری همین عشق بی­فرجام شاید جاذبه شعر مصدق را حمیدی­وار افزون کرده باشد. اما در عشق او خودخواهی جایی ندارد و معشوق نه تنها آماج تیر تهمت و دشنام نمی­ شود بلکه برای همیشه چون تندیسی مقدس در خلوت شعر او باقی می ماند.(همان: ۳۸-۳۹)
ماهیت عشق نزار با آنچه درپیشینه و سابقه ی فرهنگی عرب می یابیم متفاوت است. او همواره در پی ادراک جدیدی از عشق بود و با انتقاد از کسانی که عشق را همچون رفتارهای اجتماعی دارای ظوابط و مقرراتی می دانند، و برای عشق حدود و مرز و شرایطی در نظر می گیرند، به رهایی و آزادی کامل در عشق اعتقاد داشت.
نزاردیدگاه­هایی را نیز در مورد «رابطه عشق و عرفان» مطرح می کند، او عشق و عرفان را دو مقوله جدای از هم ندانسته و ضمن برشمردن بعضی از نکات مشترک، مهمترین وجه اشتراک آنان را سرانجام و نتیجه راه آن می داند،معتقد است:« عشق و عرفان وجوه مشترک بسیار دارند و عاشق بزرگ سرانجام عارفی بزرگ می شود.اگر هدف غایی عارف فنا در ذات خداوند و حلول در اوست، هدف نهایی عاشق فنا در ذات محبوب و حلول در اوست،. (اسوار ، ۱۳۸۲: ۷۹)
۴-۵ مقایسۀ سیر تلقی از عشق در اشعار حمید مصدق و نزار قبانی:
۱-۴-۵ عشق به معشوق (آسمانی و زمینی)
عشق را می­توان به دو حوزه­ معنوی و اباحی تقسیم کرد. در حوزه­ معنوی، شاعر همواره به ویژگی معنوی معشوق می ­پردازد و اگر خواسته­ای از معشوق دارد، آن خواسته نیز معنوی است. اما در حیطه­ی عشق اباحی، شاعر معشوق را با اعضای بدنش توصیف می­ کند و اگر او را می­ستاید، به­خاطر جذابیت­های جسمانی اوست.
مصدق شاعری است که عشقش پاک است. اگر معشوق را دوست دارد به­خاطر درخشش او، پاکی او و محبتش است:
کجایی ای همه خوبی
تو ای همه بخشش… (مصدق، ۱۳۷۸: ۲۸۹)
اگر خواهان معشوق است، او را نه­ به­خاطر جسمش، بلکه به­عنوان اکسیر معنوی­اش که همه چیز را آرمانی می­ کند، می­خواهد. اکسیر معنوی­ای که معشوق را تا حد یک تندیس مقدس بالا می­برد. «درد عشق او خودخواهی نیست و معشوق نه تنها آماج تیر تهمت و دشنام نمی­ شود، بلکه برای همیشه چون تندیسی مقدس در خلوت شعر او باقی می­ماند»(ابو محبوب، ۱۳۸۰: ۴۰). او خواهان معشوق است تا خواننده شعر او باشد:
… آرزو می­کردم

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...