«اِ هوی موی بکنینا چیکه».
یک موی از خرس کندن غنیمت است. (نجف زاده قبادی، ۱۳۹۱: ۱۴۲).
«باخاون وخت میوه داین باخ، کره».
باغبان وقت ثمر دادن دادن درختان میوه­اش خودش را به کری می­زند. (همان: ۱۵۵).
«اَرا نه هواردن چه زر چه سنگ».
برای کسی که استفاده نکند پول و سنگ با هم فرقی ندارد. (رحیمی عثمانوندی، ۱۳۷۹: ۲۱۷).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-۱۵) بخشش از مال مردم

«دسی که هین وژ نیی ماره بینه مگرتی».
دستی که مال خودش نیست با آن مار می­گیرد. (نجف زاده قبادی، ۱۳۹۱: ۱۲۳).
«گا مردم گارون مردم، اَر نرونم نومردم»
گاو و چوب گاو از دیگران، اگر آن را حرکت ندهم نامردم. (همان: ۱۵۱).

۱-۱۶) کنایه از بد شانس بودن

«وارون اَ ولگ دریارا مواری».
باران بر سر مندرس پوشان می­بارد. (نجف زاده قبادی، ۱۳۹۱: ۱۳۱).
«اَر سا بو اَر وشت بو کچل پا او دشت بو».
هوا چه آفتابی باشد چه بارانی، آدم کچل، رنج می­کشد. (رحیمی عثمانوندی، ۱۳۷۹: ۲۱۹).
«ی آساره اِ آسمون نیری».
یک ستاره در آسمان ندارد. (نجف زاده قبادی، ۱۳۹۱: ۱۲۴).
«خدا اَخکه خار کردمیه، پشخه کوره بار کردیمه».
خداوند آنقدر خار و زبونمان کرده که پشه کوره بر سرو صورتمان می­نشیند. (رحیمی عثمانوندی، ۱۳۷۹: ۲۲۶).

۱-۱۷) مصداق یک بیت شعر از شاعران

«خدا خر دیه شاخه بین نیاسی».
خدا خر را دیده بهش شاخ نداده. (نجف زاده قبادی، ۱۳۹۱: ۱۲۷).
گربه مسکین اگر پر داشتی تخم گنجشک از لانه بر داشتی
«لاری ارا ورقصاونی خراو نکه».
به خاطر یه ذره گوشت این همه گوشت را خراب نکن. (همان: ۱۲۸).
بهر کیکی تو کلیمی را مسوز وز صداع هر مگس مگداز روز
«نردوان پِلَه پِلَه».
نردبان پله پله است. رشد تدریجی است. (همان: ۱۴۷).
از مقامات تتبل تا فنا پله پله تا ملاقات با خدا

۱-۱۸) کنایه از شجاعت است

«زور برا خدایه».
زور برادر خداست. (نجف زاده قبادی، ۱۳۹۱: ۱۲۶).
«نون ای دَم شیرَ مه سینی».
نان را از دهان شیر می­گیرد. (رحیمی عثمانوندی، ۱۳۷۹: ۲۴۱).

۱-۱۹) کنایه از داشته ها بر اساس لیاقت

«خودا کویه مونی وَئره منتِیَر سر ».
خدا کوه را می­بیند و برف روی آن می­ گذارد. خدا بر اساس لیاقت عمل می­ کند. (نجف زاده قبادی، ۱۳۹۱: ۱۳۰).
«ای کراسه ار ور تو دوره».
این پیراهن به تن تو گشاد است. (لیاقت چیزی را نداشتن). (همان: ۱۴۷).

۱-۲۰) کنایه از کار بیهوده

«آویاری زل کردن».
نی زار را آبیاری کردن. (نجف زاده قبادی، ۱۳۹۱: ۱۳۱).
«خر وَ سَرّ سَرّ ای قپ گرگ ایر نِمَچو».
خر با عرعر کردن از دست گرگ نجات پیدا نمی­کند. (دوستی، ۱۳۹۲: ۷۷).

۱-۲۱) کنایه از بدبیاری وشکست های پی در پی

«هنی نهاته مای، دنونته گلمایره مَشکی».
وقتی بدبیاری پیش می ­آید دندانت در جوانی شکسته می­ شود. (نجف زاده قبادی، ۱۳۹۱: ۱۴۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...