الف- تلاش مدیریت در ایجاد همسوئی و هماهنگی میان اهداف سازمانی و اهداف فردی با بهره گرفتن از همه عوامل مؤثر و از جمله تأکید بر به کار گیری مهارت انسانی در مدیریت سازمان.
ب- کاهش جنبه های بوروکراتیک سازمان به گونه ای که فرصت رشد و بلوغ و احساس قدرت و مشارکت را به کارکنان سازمان بدهد.
ج- معنیدار کردن نظام ارزشیابی عملکرد کارکنان و توریع فرصتها و امکانات و برخورداریهای سازمانی بر اساس عملکرد آنان.
د- توجه به ماهیت شغل به جای تأکید صرف بر محیط کار و تلاش برای ارزشمند کردن مشاغل و در نتیجه جلوگیری از خود بیگانگی افراد در سازمان،

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۲-۵-پیشینه و بحث نظری در مورد بی تفاوتی(بی تفاوتی اجتماعی در ایران):
بی تفاوتی ترجمه ای از واژه انگلیسیِ اپسی [۳] برگرفته از ریشه کلمه (اپسای[۴]) است که خود، واژه ای یونانی و در ادبیات فلاسفه رواقی برای نشان دادن بی تفاوتی نسبت به چیزی که فرد مسئول آن نیست به کار رفته بود. این واژه ترجمه های گوناگونی را درحوزه های علمی مختلف زبان فارسی یافته است. بی علاقگی و خونسردی(ابراهیم زاده، ۱۳۵۱)، بی دردی فاطمی، ۱۳۶۴)، دلمردگی(بریجانیان،۱۳۷۱)، بیتفاوتی (عظیمی، ۱۳۵۰ ؛ شاملو، ص ۱۰۳)
از جمله اینگونه مفهوم سازی ها در برگردانِ این واژه به فارسی هستند که البته واژه آخر، متعارف تر بوده است. افزودن پسوند «اجتماعی» به واژه «بی تفاوتی»، اصطلاحی مهم در ادبیات علوم اجتماعی را با عنوان بی تفاوتی اجتماعی [۵] مطرح ساخته است. در زبان فارسی از این اصطلاح ترکیبی نیز ترجمه های گوناگونی شده است، چنانکه دادگران
این اصطلاح را «بی قیدی اجتماعی» ترجمه کرده(روشبلاو و بورونیون ، ۱۳۷۱)، فیروزبخت و بیگی(۱۳۷۴) این واژه را«بی احساسی»ترجمه کرده و در معنای روان شناختی آن گنجانده اند. ساروخانی(۱۳۷۶) نیز آن را«بی حالی» یا «بی عاطفگی اجتماعی» ترجمه و به عنوان یکی از مظاهر و مسائل خاص جامعه جدید شهری تعریف نموده است و به عنوان یک مثال خاص تاریخی، واقعه سال ۱۹۶۴ ایالات متحده را مثال آورده که در جریان آن، لااقل ۳۸ نفر شاهد کشتار زنی در شهر نیویورک بودند، بدون آنکه کوچکترین واکنشی نشان دهند . با تمام اینها اشاره ها به بی تفاوتی اجتماعی در ایران در همین حدود بوده و به ندرت در مورد آن کاوش های نظری عمیقی صورت گرفته است. در تعریف جامعه شناختی مفهوم«بی تفاوتی»، برخی نویسندگان از مفاهیم مقابل آن مانند مشارکت و درگیری استفاده کرده اند(مسعودنیا، ۱۳۸۰)، از اینرو بیتفاوتی با عزلت گزیدن و فقدان مشارکت درحدانتظار، هممعنی قرارگرفته است. برخی دیگر نیز نوع دوستی را در مقابل بیتفاوتی قرار داده به تحلیل و پژوهش در باب آن پرداختهاند(کلانتری و همکاران، ۱۳۸۶). محققانی چند، بیتفاوتی اجتماعی را مترادف با عزلت گزینی، بی علاقگی و عدم مشارکت افراد در اشکال متعارف اجتماعی معنا کرده ، و در تحلیل خود آن را مقابل علاقه اجتماعی[۶] درگیری در فعالیت های اجتماعی، روان شناختی، و سیاسی فرار داده است (دث و الف،۲۰۰۰).
پیشینه پژوهش در باب بیتفاوتی اجتماعی، غالباً از منظر سیاسی مورد توجه قرار گرفته است گنس[۷] (۱۹۹۲) به بررسی رابطه میان مشارکت سیاسی و بیتفاوتی پرداخته و با توجه به کاهش علاقه افراد به پیگیری مسائل سیاسی جامعه خود، بیتفاوتی را به عنوان مسألهای مهم در این کشور معرفی کرده است.ون اسنیپنبرگ و شیپرز[۸](۱۹۹۱) نیز افزایش بیتفاوتی اجتماعی در هلند سال ۱۹۸۵ را ما به ازاء اعتراض سیاسی عظیم طبقاتی دانستهاند که به شدت از رکود اقتصادی ضربه خوردهاند، و به همین دلیل، الگویی را برای تبیین بیتفاوتی سیاسی در میان افراد طبقات پایین در اواسط دهه ۱۹۸۰ هلند طراحی کردند. در پژوهش دیگری که در کشور عربستان سعودی انجام شد محقق مسأله بیتفاوتی عمومی را به عنوان مانعی در جهت برنامههای توسعه این کشور مورد تحلیل و تبیین قرار داد (المیزجاجی[۹] ، ۲۰۰۱) در پژوهش دیگری با عنوان سنجش بیتفاوتی سیاسی مردم شهر پکن عوامل مؤثر و اثر متغیرهای گوناگون زمینهای و مستقل مانند رضایت اجتماعی، احساس اثربخشی، موقعیت اجتماعی-شغلی، و وابستگی حزبی –سیاسی بر روی بیتفاوتی سیاسی مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصله حاکی از وجود رابطه معنی دار میان این ، متغیرها بوده است(چن و زانگ[۱۰]، ۱۹۹۹) در نتیجه پژوهشها در افریقا نشانگر رابطه مستقیم همبستگی میان بیتفاوتی در رابطه با قومیت بوده است. چنانکه روس[۱۱](۱۹۷۵) در پژوهشی در پایتخت کشور کنیا، علت اصلی بی تفاوتی به مسائل اجتماعی و سیاسی را مختصات خرده گروه های قومی استنتاج کرده است در ایران جز در موارد معدود، پژوهش های چندانی در این حیطه انجام نشده است. کلانتری و همکاران( ۱۳۸۶) در پژوهشی با عنوان «بررسی بی تفاوتی و نوع دوستی در جامعه شهری ایران و عوامل مؤثر بر آن»، هدف کار خود را در پژوهشی علّی مقایسهای، بررسی ارتباط بی تفاوتی اجتماعی با متغیرهای همدلی، مسئولیتپذیری و تحلیل هزینه پاداش مادی قرار دادند . نتایج حاصله نشان داد در مواجهه با حالت های اضطراری ۳/۷۵ درصد از شهروندان نوعدوست و ۷/۲۴ درصد بی تفاوتند. به علاوه گروه نوعدوست در مقایسه با گروه بی تفاوت دارای همدلی بیشتر، مسئولیت پذیری بیشتر، و تحلیل هزینه-پاداش کمتر است . حبیب زاده (۱۳۸۴) نتایج یک پژوهش اسنادی-میدانی با عنوان «بی تفاوتی سیاسی کارگران و تأثیر آن در کاهش مشارکت سیاسی آنان در جمهوری اسلامی ایران»، نشان داد که این بی تفاوتی در سطحی نبوده که ناامیدی کامل آنان را در پی داشته باشد و یا خود را فاقد تأثیر در حوزه های سیاسی و اجتماعی بیابند اما باعث بی تفاوتی آنان در حیات سیاسی شده است. بررسی پیشینه پژوهشهای یادشده، دامنه وسیعی از آراء و دیدگاه ها را دربرمیگیرد که از منظر گوناگون به مسأله بیتفاوتی پرداخته اند. از این رو، در مقیاس سازی و شاخصهای عملیاتی متغیرها، نکات مفیدی را در اختیار این مطالعه قرار داد تا به اتکای آنها بتوان با دقت بیشتری عمل نمود.
۲-۶-پشتوانه های نظری در دیدگاه جامعه شناسان
در تبیین بیتفاوتی اجتماعی که غالباً با تعبیر بیگانگی اجتماعی در نظر جامعه شناسان کلاسیک یادشده است.
زیمل به خصلت زندگی شهری نوین(ممتاز، ۱۳۷۹وکرایب ،۱۳۸۷)،دورکیم به پدیده آنومی و ضعف هنجاری در جامعه مدرن(رفیع پور، ۱۳۷۸ و توسلی، ۱۳۸۲)، تونیس و وبر به گسترش کنش های ، مبتنی بر عقلانیت مدرن(کانمن، ۱۳۸۱ و وبر،۱۳۷۴مارکس، ۱۳۷۳) به انزوای کارگران به دلیل خصلت تولید سرمایه داری، و زنانیکی و تامس در نظریه نظام ، گسیختگی اجتماعی به مساله ضعف هنجارهای توسلی،۱۳۸۲)
اشاره کردهاند. اما نظریه پردازان معاصر در قالب نظریه هایی نسبتا تجربیتر، عوامل مؤثر در بروز بیتفاوتی را در جامعه را شناسایی کرده اند. استرلین [۱۲]تبیینی اقتصادی و جمعیت شناختی از بی تفاوتی ارائه کرده و معتقد است که تمایلات و روندها در ارتباط با بی تفاوتی سیاسی، تا اندازه ای تابعی از تغییرپذیری نسلی در زمینه بهزیستی و رفاه اقتصادی است(مسعودنیا،۱۳۸۰). در نظر لیپست[۱۳] (۱۹۶۳) و لرنر[۱۴] بی تفاوتی اجتماعی در نقطه مقابل مشارکت اجتماعی قرار میگیرد و متغیرهای اجتماعی در آن دارای محوریت و اهمیت فراوانی هستند. دال[۱۵] (۱۹۸۳) نیز چهار گروه از افراد اجتماع را مشخص میکند؛ قدرتمندان، قدرت طلبان، طبقه سیاسی و طبقه غیرسیاسی یا بی تفاوت به زعم دال، از آنجا که انسان به طور طبیعی یک جانور سیاسی محسوب میشود مطالعه پیدایش و علت پیدایی طبقه بیتفاوت مهم است. او در تبیین بی تفاوتی در جوامع جدید، قضایایی مشابه با جامعه شناسی تبادلی را مطرح میسازد، یعنی همانگونه که در روابط میان افراد، مادیات تبادل می شوند، فراشدهایی مانند علائق اجتماعی و دوستی ها نیز با یکدیگر مبادله می شوند( مایر[۱۶] ،۱۹۶۶).
ویلسکی [۱۷] در نظریه ای دیگر، بر این اعتقاد است که بی تفاوتی ممکن است تابعی از فرایند سالخوردگی باشد( نقل از مسعودنیا،۱۶۱:۱۳۸۰) پیلیاوین[۱۸](۱۹۹۱) و لاتانه و دارلی (۱۹۷۰) در نظریه پنج مرحلهای در تبیین بیتفاوتی اجتماعی بر مبنای محاسبه هزینه پاداش حرکت کردهاند. به باور آنها، افراد در مواقع مواجهه با وضعیت های خاص و اضطراری، بلافاصله به تحلیل و بررسی هزینه ها و پاداش های نوع دوستی و بی تفاوتی می پردازند و درواقع، بی تفاوتی به دیگران یا نوع دوستی مستقیماًتابع پاسخی است که افراد ناظر در یک موقعیت اضطراری نشان می دهند.
احساس بی قدرتی[۱۹] ، عدم اثربخشی«اثرگذاری» یا عدم کارآئی [۲۰]، که جملگی معانی مترادفی را دارند مبنای
نظریه های مبتنی بر«جامعه پذیریِ عدم اثربخشی »را تشکیل می دهند چنانکه ساث ول[۲۱] جریان اجتماعی شدن و تجارب تدریجی در جامعه را از جمله عوامل سرخوردگی و دلمردگی اجتماعی افراد معرفی کرده و معتقد است که هرقدر افراد جامعه سطح بالایی از احساس عدم اثر بخشی در فرایندهای اجتماعی-سیاسی را تجربه کنند، احتمال بیشتری برای بی تفاوتی اجتماعی و بیگانگی از مسائل اجتماعی وجود دارد. محتوای رفتارگرایانه برخی قضایای نظریه دال( ۱۹۸۳) و نظریه سیمن[۲۲] در باب بی قدرتی، نیز این باور را نشان می دهد . احساس بی قدرتی یا عدم اثرگذاری جامعه پذیر شده، به دنبال خود احساس بی اعتمادی به همراه می آورد (روس وهمکاران، ۲۰۰۱ ). برخی نظریه پردازان، مقوله بی تفاوتی اجتماعی را به میزان درونی سازی سه هنجاراجتماعیِ«تقابل»(رگان، ۱۹۹۳)، «انصاف»(والستر، ۱۹۷۳)، و«مسئولیت پذیری»(لوین، نورنزایان، فیلبریک، ۲۰۰۱ و مارویا، فریزر، و میلر، ۱۹۸۲) نسبت دادهاند(کلانت ری و همکاران، ۱۳۸۶ و بدار، ۱۳۸۰ این پژوهش ها بیانگر آن بودهاند که هرقدر هنجارهای تقابل و انصاف که در ذات خود مستلزم نوعی تحلیل هزینه-فایده هستند در افراد بیشتر درونی شوند باعث گرایش بیشتر به بیتفاوتی خواهند شد و درونی سازی هرچه بیشتر هنجار مسئولیت پذیر ی گرایش بیشتری را به نوع دوستی باعث میشود(پیج، ۱۹۹۶). در انزواگرایی[۲۳] که گونه سوم از کنشورزی غیراستاندارد و انحرافی مورد نظر نظریه بیهنجاری یا فشار ساختاری[۲۴] مرتن(۱۹۳۸) را تشکیل میدهد، افراد نه اهداف مورد قبول جامعه و نه وسایل نیل به آنها را نمیپذیرند و از آنجا که هیچ جایگزینی را نیز مدنظر ندارند رفتار توأم با بی تفاوتی اجتماعی و سیاسی را از خود نشان خواهند داد و از هرگونه مشارکت در فعالیت های گوناگون پرهیز میکنند. به زعم رفیع پور ( ۱۳۸۴) رفتار منبعث از شق چهارم منجر به بیتفاوتی اجتماعی شده و به عبارتی گروه های بی تفاوت اجتماعی در این طبقه جای می گیرند آلموند و وربا[۲۵] در کتاب فرهنگ مدنی ( ۱۹۶۳ )، بی تفاوتی اجتماعی را به عنوان یکی از مصادیق عدم تطابق میان ساختار سیاسی جامعه و فرهنگ آن تعریف کنند و به شرح جهت گیری های افراد جامعه در ارتباط با مسائل عام یا عمومی پرداخته اند.
برخی نظریه ها در باب بی تفاوتی اجتماعی، مبتنی بر نقش انواع نارضایتی اجتماعی به عنوان عامل محرک
در وقوع این پدیده است (گمسون[۲۶] ،۱۹۶۸) کارنهاوزر[۲۷]،(۱۹۵۹) لیپست در کتاب«مرد سیاسی»(۲۲۶:۱۹۶۳) ،
می نویسد “جامعه ای که در آن بخش بزرگی از جمعیت بی تفاوت ، بی علاقه، و ناآگاه باشد جایی است که در آن، رضایت را نمیتوان یافت”.
نظریه پردازان محرومیت نسبی، مبنای کار خود را بر مفهوم مقایسه موقعیت فرد با موقعیت افرادی دیگر در
سایر گروه ها و دسته های انسانی داده انددانکن و میشل[۲۸](۱۹۶۸). کوزر محرومیت را به سرخوردگی مربوط دانسته و از آن برای تبیین نرخ خودکشی استفاده کرده است(گر، ۱۳۷۷). ترنر ( ۱۳۷۳) نیز که جامعه شناسی تضادگرا است تحلیل خود را بر نقش محرومیت نسبی در تضاد متمرکز کرده است. گور[۲۹] ،( ۱۹۷۰نقل از رفیع پور۳۲:۱۳۷۸)معتقد است برخی افراد در چنین وضعیتی به نارضایتی خواهند رسید و دچار نوعی ناکامی، افسردگی اجتماعی و یأس و بی تفاوتی می شوند. ویزه[۳۰] معتقد است ( ۱۹۹۴ ؛ نقل از منبع پیشین: ۴۱) عقلگرایی و رفتار عقلانی به نوبه خود بر فردگرایی استوار است و از آن سرچشمه می گیرد و در نتیجه چنین وضعیتی انسان به افزایش سو د خود می اندیشد . در نظریه خود-سوداندیشی[۳۱] ، کسانی مانند لیپمن[۳۲] این استدلال را ارائه کردند که مشکلات و گرفتاری های روزمره افراد، برای مردم به نحو چشمگیری توجه برانگیزند و لذا نوعی فردگرایی نسبت به مسائل بیرونی بر رفتار آنها حاکم می شود(هولندر، ۱۳۷۸)
نظریههای ذکر شده در باب بیتفاوتی اجتماعی،گویای ابعاد متنوع و متکثری هستند که بر پیدایش یا افزایش مساله بی تفاوتی اجتماعی و عوامل اثرگذار برآن تأکید میورزند . در چارچوب نظر ی مرجع ،برای تبیین مسأله مورد بررسی که مفهومی چندبعدی است با بهره گیری از نظریه های موجود و مرتبط مورد بررسی، متغیرهای تأثیرگذار بر بیتفاوتی اجتماعی استخراج شد. به منظور عملیاتی کردن متغیرها و ایجاد پل ارتباطی معقولی بین چارچوب نظری و فرضیه ها، الگویی نظری- تبیینی تدوین شد که با استعانت از اطلاعات تجربی اعتبار آن مورد آزمون قرار گیرد. این الگو، مؤید تأثیرهای متفاوتی است که متغیرهای زمینه ای و اجتماعی در قالب متغیرهای مستقل، بر بی تفاوتی اجتماعی می گذارند.
نه رضیه جهت دار براساس چارچوب نظری و الگوی تحلیلی استخراج شده از مبانی نظری پژوهش، مطرح
شد. فرضیه نخست ناظر بر آن است که میزان بیتفاوتی اجتماعی از لحاظ ویژگی های زمینهای(جنسیت، سن، وضعیت تأهل، قومیت، پایگاه اقتصادی-اجتماعی) متفاوت است. در فرضیه سازی متغیرهای اجتماعی، ابتداً تأثیرگذاری متغیرهای مستقل(شدت و جهت روابط معنادارِ مثبت و منفی) و سپس میزان تبیین یا قابلیت پیش بینی بی تفاوتی اجتماعی براساس آنها مورد دقت قرار گرفت. بر مبنای مفروضات اصلی، هشت متغیر بی هنجاری، اعتماد اجتماعی[۳۳]، رضایت اجتماعی[۳۴]، اثربخشی اجتماعی[۳۵]، محرومیت نسبی[۳۶] ، فرد گرایی[۳۷] ، تحلیل هزینه – پاداش[۳۸] ، و التزام (تعهد) مدنی[۳۹] بر بی تفاوتی اجتماعی به صورت مثبت و منفی اثرگذار است.
۲-۷- مفهوم تفاوت فردی و ویژگی های شخصی در سازمان
کارکنان سازمانها از جنبه های مختلف رفتار و شرایط جسمانی با یکدیگر تفاوت دارند. منظور از تفاوتهای فردی، این است که هرفرد موجودی است منحصر به فرد، استثنایی و یگانه، به گونهای که از پروتئینهای سازنده موی هرکس تا شیارهای روی انگشتش، بدون همانند است. البته شاید کسانی را ببینیم که دارای شباهتهای بسیاری نسبت به هم باشند، ولی بدون شک، به طور دقیق، یکسان و برابر نیستند و با اطمینان میتوان گفت که از لحاظ شخصیت و شناخت،دارای تفاوتهایی هستند که این تفاوتها دربرگیرنده دیدگاه ها، نگرشها وگرایشهای گوناگون نیز میشود(غفاری، ۸۳:۱۳۷۶). لذا میتوان گفت، افراد از : جهات ساختمان بدنی و اندامها، چهره و زیبایی، قدرت عضلانی و نیروهای جسمانی، توانایهای عمومی ذهنی و استعدادهای خاص، ثبات و هیجا نپذیری، عواطف و گرایشها و سازگاری با محیط اجتماعی متفاوتند که مجموع این تفاوتها کلا در رفتار و توانایی فرد اثر میگذارد و موجب میشود که پس از شناخت وی، انتظارات معینی از او داشت (مقدمی پور ، ١٣٧٨). در یک موقعیت معین، ویژگی های فردی هر شخص موجب می شود که او رفتاری متناسب با خود اتخاذ کند. چون ویژگیهای فردی می توانند به صورت های کاملا متفاوت و چندگانه جفت و جور شوند، بنابراین می توان انتظار داشت که در یک موقعیت معین، واکنش های متفاوتی وجود داشته باشد و اینجاست که مفهوم شخصیت وارد عمل میشود.
در فرهنگ لغات و اصطلاحات روانشناسی، شخصیت بدینگونه تعریف شده: «تکامل یافتن صفات مشخص
جسم وخلق، همگام با تکامل ساختار بدن، رفتار، توجهات، موضع، توانمندی و امکانات و کلیه جهات و مواردی است که به عنوان جنبه تکامل و کمالشناخته شده است» (عاقل ، ترجمه فارسی ، ۱۳۸۸).
«سالواتورمای»،(۱۹۸۹) شخصیت را این گونه تعریف کرده است: “شخصیت، مجموعه پایدار و ثابتی از صفات و خصوصیات و گرایش هایی است که وجوه اشتراک و اختلاف فرد را با دیگران مشخص می کند” (سلطانی و روحانی ، ١٣٨١: ٨). آلپورت[۴۰] شخصیت را سازمان پویایی از منظوم ههای روانی و بدنی در درون فرد که سبب سازگاری بیهمتا و بینظیر او با محیط میشود، میداند (ستوده، ١٣٧٨:۸۱). از دیدگاه : « شاملو » شخصیت، مجموع های سازمان یافته و واحدی متشکل از خصوصیات نسبتاq پایدار و مداوم که الگوی منحصربه فرد صفات شخصیت است و هر فرد را از افراد دیگر متمایز میکند، میباشد (شاملو، ١٣:١٣٧۴). روانشناسان در تعریف شخصیت، غالبا اصطلاح یا کلمه « ویژگی[۴۱] » را به کار می برند که به وضع و حالت نسبتاً پایدار برای رفتار به روش های خاص، در اوضاع یا موقعیت های گوناگون اطلاق میشود. به عبارت دیگر، الگوی مشخص و نسبتا ثابت رفتارها، تفکر، تصور، انگیزش ها، هیجانها و عواطفی که یک فرد را از دیگران متمایز می نماید، ویژگی می نامند. ویژگی ها یا خصوصیات انحصاری فرد، ممکن است موروثی (نا آموخته) یا اکتسابی (آموخته)، یعنی رفتارها یا افکار و اعمال و تجارب اختصاصی یا نتیجه تعامل شبکه ای وراثت و محیط باشد (شعاری نژاد ، ۴١٨-١٩:١٣٨۵)
با توجه به تعاریف فوق، امروزه ما معتقد هستیم که شخصیت، تحولی است و هر نوع تعریفی درباره شخصیت، به منزله توقف درباره یک فرایند است و شخصیت فرد را در هر لحظه ای از تحول وی، به منزله تظاهر یا تجلی ظرفیت سازش فراگیر او قلمداد می کنیم، یعنی اگر شخصیت به عنوان کامل ترین گستره روا نشناختی انسان شناخته می شود، در حکم رفتاری است که به صورت انگیخته و جهت یافته در او می بینیم. پس در هر لحظه ای از تحول فرد، ما در حقیقت با نوعی از تجلیات روانی وی روبه رو هستیم که این تجلیات به منزله سازش فراگیر او تلقی می شود (فتحی آشتیانی ، ۳۶-۳۷ : ۱۳۷۷).
۲-۸-منشا تفاوت های فردی و عوامل تعیین کننده
شخصیت منشا تفاوت های فردی را باید در وراثت افراد و محیط و زندگی آنان جستجو کرد. «کلوک[۴۲]» « موری[۴۳]» در سال ١٩۵٣ به این نتیجه رسیدند که پس از فعال شدن محیط، دو عامل تعیین کننده را به ندرت می توان از یکدیگر تفکیک کرد. این دو مساله اساسی عبارتند از:کدام یک از توانایی های بالقوه ژنتیک در نتیجه رویدادهای خاص زندگی در محیط مفروض فیزیکی،اجتماعی و فرهنگی فعال می شوند؟ ساختار ژنتیک چه محدودیت هایی در پرورش شخصیت ایجاد می کند؟ به عبارت دیگر در بحث شخصیت، محققین هم بر توارث و هم بر محیط و تعامل بین این دو، درطول زمان تکیه می کنند. (محمدزاده و مهروژان(۱۳۷۵: ۱۰۱). در همین راستا « رویس[۴۴]» (۱۹۸۳)، شخصیت را ترکیبی از ویژگی های فیزیکی و ذهنی می داند که به فرد هویت می بخشد و این ویژگ یها یا خصلت از جمله منظر، طرز تفکر و احساس آدمی، حاصل تعامل عوامل وراثتی / فطری و محیطی است (رضائیان۱۳۸۱:۱۹۸). بنابراین می توان گفت هر صفت شخصیتی، به واسطه اثر متقابل محیط و وراثت شکل می گیرد. تفاوت بین افراد می تواند در نتیجه تفاوت های محیطی،تفاوت های ارثی یا محصول هر دو عامل باشد. بدین ترتیب تفاوت های موجود در رنگ چشم، ارثی است.تفاوت های موجود در نگرشهای اجتماعی، محیطی است و تفاوتهای موجود در هوش افراد نیز ارثی ومحیطی است.(ساعتچی،۱۳۸۳:۵۶). به طور کل در مباحث رفتار سازمانی، پنج مقوله عمده به عنوان تعیین کنندههای صفات شخصیتی مطرح است که عبارتند از:
تعیین کننده های فیزیولوژیک
تعیین کننده های فرهنگی
تعیین کننده های خانوادگی و گروهی
تعیین کننده های مربوط به نقش
تعیین کننده های موقعیتی(سلطانی و روحانی ۱۳۸۱:۸).
۲-۹-تفاو تهای فردی و شخصیت
در بسیاری موارد، دلیل شکست افراد در انجام دادن اثربخش وظایف شغلی خود در سازمان، کمبود هوش یا فقدان مهارت های فنی آنان نیست، بلکه همسو نبودن ویژگی های شخصیتی آنان و شغلی است که به عهده دارند. تحقیقات گوناگون در زمینه ویژگی های شخصیتی با عملکرد شغلی نشان می دهند که بین این دو مقوله همبستگی وجود دارد و زمانی این همبستگی قوی تر است که یک عامل شخصیتی با شرح شغل فرد، مرتبط باشد. (تِت و همکاران ،۱۹۹۱). بهترین نظریه مستند تناسب شغل با شخصیت را یک روان شناس به نام «جان هالند»[۴۵] عرضه کرد. بر اساس این نظریه مردم تمایل دارند شغلی را انتخاب کنند که با شخصیت آنان همخوانی داشته باشد. این نظریه، شش نوع ویژگی شخصیتی ارائه می کند و می گوید که رضایت شخص یا تمایل وی به ترک شغل به درجه یا میزان تناسب شخصیت او با محیط شغلی اش بستگی دارد. هریک از این شش نوع ویژگی شخصیتی، مناسب محیط شغلی خاص خود است. نمونه هایی از شغل های متناسب با این شش نوع ویژگی شخصیتی در جدول ۲-۱ قابل مشاهده است. پژوهشهای «هالند» شش ضلعی زیر را کاملاً تایید میکند. این شکل نشان می دهد که هرقدر دو سنخ، در این چندضلعی به هم نزدیک تر باشند، سازگارترند. گروه های مجاور مشابه اند، در حالی که سنخ هایی که مقابل یکدیگر قرار گرفته اند، اختلاف زیادی با هم دارند. این نظریه، بیانگر این است که اگر شخصیت فرد با شغل وی سازگار باشد، رضایت شغلی بسیار زیاد میباشد و میزان ترک خدمت به حداقل می رسد.
نکات کلیدی این الگو عبارتند از:
١-کاملا مشهود است که اختلافی ذاتی در شخصیت افراد وجود دارد.
٢- مشاغل، انواع گوناگون دارند.
٣- افرادی که در محیط کاری سازگارتر با سنخ شخصیتی شان کار میکنند، نسبت به افرادی که نوع شغل را مناسب با شخصیت خود نمی دانند، رضایت بیشتری دارند و کمتر مایل هستند که داوطلبانه آن را ترک کنند.
هرگاه به سازگاری ویژگی شخصیتی و شغل توجه کافی شود، به نظر میرسد مدیران میخواهند بهترین نقش و راض ترین کارکنان را داشته باشند. به علاوه این کار ممکن است منافع دیگری هم در پی داشته باشد. با پی بردن به این واقعیت که مردم به شیوه های متفاوت به حل مشکلات، تصمیمگیری و کنش متقابل شغلی میپردازند، یک مدیر بهتر می تواند درک کند که مثلا چرا یک کارمند مایل نیست سریعا ًتصمیم گیری کند یا کارمندی کوشش می کند قبل از پرداختن به حل یک مسأله حداکثر اطلاعات ممکن را گردآورد. رابینزو دی سنزو ،(۱۳۷۹:۲۷۵)،بنابراین برای انتخاب افراد مناسب جهت مشاغل معین، باید توان آنها سنجیده و برای هر شغل فردی را برگزیند که بتواند از عهده انجام آن برآید یا لااقل توانایی بالقوه یادگیری و انجام آن را داشته باشد.
جدول۲-۱: سنخ شناسی و نمونه شغلی هالند

نوع شخصیت

ویژگی های شخصیتی

نمونه شغل

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...