۲-۲-۸ هوش هیجانی و هوش عمومی

سالها بود که هوش شناختی به عنوان مهم ترین پیش‌بینی کننده موفقیت اشخاص در زندگی آن ها مطرح می گردید و این تصور وجود داشت که افرادی که ضریب هوش بالایی دارند، نسبت به افراد دیگر موفقتر عمل می‌کنند. در نتیجه این گونه برداشتها، حتی در مدارس نیز تلاش بر این بود تا آگاهی و دانش بچه ها را تا حدی که امکان دارد افزایش دهند و به آموزش بهای زیادی داده می شد. اما پژوهش‌های اخیر مشخص کرد که هوش شناختی نمی توان بیان کننده عوامل موفقیت اشخاص در کار یا زندگی آن ها باشد، زیرا می توان اشخاصی را ملاحظه نمود که دارای بهره هوشی بالایی می‌باشند و در تحصیل نیز موفق می‌باشند ولی در زندگی به عنوان یک شخص موفق مطرح نیستند (چون تنگ فات ۲۰۰۲ ،۵۸)

در این مورد که هوش شناختی نمی تواند به تنهایی پیش‌بینی کننده عملکرد شغلی افراد باشد در سال ۱۹۸۴ تحقیقات هانتر و هانتر نشان داد در بهترین وضعیت هوش شناختی مسول ۲۵ درصد تغییرات می‌باشد. استنبرگ در سال ۱۹۹۶ نیز یا بررسی های گوناگونی که در زمینه هوش انجام داد ‌به این نتیجه دست یافت که هوش شناختی تنها می‌تواند حداکثر ده درصد و حداقل چهار درصد در موفقیت های افراد نقش داشته باشد که البته ۱۰ درصد واقعی تر به نظر می‌رسد.(چرنیس ،۲۰۰۰ : ۳)

هوش هیجانی با هوش شناختی از بعضی از منظرها با یکدیگر تفاوت دارند. بر خلاف هوش شناختی که میزان سطح آن نسبتا ثابت و ایستا می‌باشد و از سویی همبستگی کمی با موفقیت در زندگی دارد، هوش هیجانی را می توان از طریق تعلیم و تربیت، مربیگری هدفمند، ابتکار عمل، توسعه و رشد یافتگی سطح آن را ارتقا داد. به علاوه ثابت شده است همبستگی بالایی میان موفقیت‌های شغلی و زندگی فردی با هوش هیجانی وجود دارد.(آقایار ،۱۳۸۶ز :۸۷)

هوش هیجانی اشاره دارد به ظرفیت شناخت احساسات خود و دیگران، جهت ایجاد انگیزه و مدیریت مناسب هیجان‌ها در خود و ایجاد رابطه بهتر با دیگران، این مفهوم ‌در مورد توانایی‌هایی صحبت می‌کند که از هوش دانشکده ای – ظرفیت‌های کاملا شناختی که توسط بهره هوشی سنجیده می شود – تمایز دارد، ولی مکمل آن است. چه بسیار افرادی که دارای دانش دانشکده ای هستند اما فاقد هوش هیجانی می‌باشند و سرانجام برای افرادی کار می‌کنند که دارای بهره هوشی کمتر از آن هستند اما در مهارت‌های هوش هیجانی بر آن ها برتری دارند. این دو نوع متفاوت هوش – ذهنی و هیجانی – فعالیت‌های بخش‌های مختلف مغز را بیان می‌کنند. فعالیت‌های ذهنی تنها ‌بر اساس کارهای نئوکورتس، یعنی لایه هایی که بیشتر آن ها بعدها در لابه لای مغز شکل گرفته اند، می‌باشد. مراکز هیجانی در مغز پایین تر قرار دارند، در قشر زیرین قدیمی تر فعالیت های هوش هیجانی شامل عملکرد این مراکز هیجانی می شود که با همکاری مراکز عقلی کار می‌کنند.(گلمن ،۱۳۸۳: ضمیمه۱). هوشبهر و هوش هیجانی قابلیت‌های متضاد نیستند، بلکه بیشتر می توان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف برخورداریم. افرادی دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی پایین (یا هوشبهر پایین و هوش هیجانی بالا) علی رغم وجود نمونه های نوعی نسبتا نادرند. در واقع میان هوشبهر و برخی جوانب هوش هیجانی همبستگی مختصری وجود دارد – هرچند این ارتباط آن قدر است که مشخص کند که روشن کند این دو قلمرو اساسا مستقل اند (گلمن ، ۱۳۸۳: ۷۵).

گلمن در سال ۲۰۰۵ مطلب اغراق آمیز رابطه میان هوش شناختی و موفقیت را یک افسانه می‌داند و هوش هیجانی را با موفقیت‌های فردی و اجتماعی وابسته می‌داند. هوش هیجانی نقیض دیگری برای هوش شناختی نمی باشد و بر تسلط هیجانات بر تصمیمات عقلی دلالت ندارد. در طرف مقابل اگر هوش هیجانی و هوش شناختی مکمل یکدیگر باشند در این صورت افراد، تیم ها و سازمان‌ها به موفقیت‌های بالقوه ای می‌توانند دست یابند. تحقیقاتی که نقش هیجانات در محل کار را مورد بررسی قرار داده است، این گونه استدلال می شود که همبستگی مثبت میان حالات روانی، هیجانات و تفکر وجود دارد (آنجلوجیامنوس ،۲۰۰۸ : ۴۲).

۲-۲-۹ هوش هیجانی و موفقیت (افراد دارای هوش هیجانی بالا)

تحقیقات نشان داداند که عوامل دیگری موجب می‌شوند برخی افراد که هوش بالایی دارند در زندگی موفقیت های چندانی به دست نیاوردند، اما کسانی که هوش متوسطی دارند به خوبی عمل می‌کنند؛ ‌بنابرین‏، توانایی‌های شناختی به تنهایی نمی توانند پیش‌بینی کننده موفقیت در زندگی باشند، علاوه برآن توانایی‌های شناختی نیز روی موفقیت افراد تاثیر می‌گذارند. با استناد ‌به این نتایج به نظر می‌رسد جنبه ای دیگر از روش مندی برای آموختن و سازگاری با محیط باید درنظر گرفته شود که در دنیای واقعی نیز مؤثر است و بتواند تفاوت افراد برای موفقیت درزندگی واقعی (خانوادگی، اجتماعی) را پاسخ گو باشد (آقایار ،۱۳۸۶ : ۲۹۳).

‌بنابرین‏، توانایی‌های شناختی به تنهایی نمی توانند پیش‌بینی کننده موفقیت افراد در زندگی باشند، علاوه بر آن توانایی‌های غیرشناختی نیز روی موفقیت تاثیر می‌گذارند (منصف گیتونی ، ۱۳۸۵ :۹).

گمانه زنیهای زیادی ‌در مورد هوش هیجانی وجود دارد، از جمله:

    1. افراد با هوش هیجانی بالا در برقراری ایده ها، مقصودها و ‌هدف‌های‌ خود بهتر هستند. آن ها در صحبت، اظهارات و احساسات بیشتر ماهر هستند.

    1. هوش هیجانی مسلماً به مهارت‌های اجتماعی، کار تیمی وابسته است که در محل کار بسیار مهم است.

    1. رهبران تجاری، با هوش هیجانی بالا، فضای حمایتی ایجاد می کنندکه باعث می شود تعهد سازمانی افزایش پیدا کند که به نوبه خود منجر به موفقیت می شود.

  1. رهبران با هوش هیجانی بالا به درستی احساسات و نیازهای پیروانشان را تشخیص می‌دهند و می‌توانند بیشتر امید بخش و حمایت کننده باشند، آن ها ایجاد شور و اشتیاق و خوش بینی می‌کنند.(کان استوگ ،۲۰۰۹ : ۱۴۷)

استین و بوک[۵۵] رابطه بین نمره های پرسشنامه های هوش هیجانی و موفقیت شغلی خودگزارش شده را ‌در مورد هزاران نفر مورد بررسی قرار دادند. پنج مورد از مهم ترین عوامل موجود در پرسشنامه هوش هیجانی که به طور کلی به موفقیت در محیط کار مربوط می شود، عبارتند از: خودشکوفایی، شادکامی، خوش بینی، حرمت نفس وجرات ورزی (سیاروچی ،۱۳۸۳: ۲۵۴). شواهد آشکار، غیرقابل انکار و قطعی وجود دارد که نشان می‌دهد هوش هیجانی بالا شاخص برای موفقیت در محیط کاری است (آقایار ،۱۳۸۶ :۱۵۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...