رضایی اصفهانی در تفسیر قرآن مهر ذیل آیه آورده است که :
« آموزه‌ها و پیام‌های آیه : قبول حق نیاز به زمینه‌ای درونی و ظرفیت دارد که خدا به انسان‌های مؤمن عطا می‌کند. ۲. کم ظرفیتی روحی، نوعی پلیدی درون است که انسان‌های بی‌ایمان گرفتار آن می‌شوند. ۳. اگر هدایت الهی را می‌طلبید، در پی شرح صدر باشید. ۴. مطالب را با مثال‌های محسوس برای مردم بیان کنید.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۱۶۲)

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

« قُلْ اللّهُمَّ مَالکَ المُلکَ مَنْ تَشا و تَنْزعُ المُلکَ مِمَّنْ تَشا و تُعِزُّمَنْ تشاءَ و تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بیدَکَ الخَیْرُ اِنَّکَ عَلی کُلِ شَیءٍ قَدیرٌ، بگو بار خدایا! تویی که فرمان فرمایی، هر آن کس را که خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمان روایی را بازستانی و هرکه را خواهی عزت بخشی و هر که را خواهی خوار گردانی همه خوبیها به دست توست و تو بر هرچیز توانایی.» (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، آل عمران/۲۶)
هجویری ضمن اشاره به سخن پیامبر مبنی بر این که هیچ یک از شما نجات نمی‌یابید جز آن که خدا بر شما رحمت آرد به این آیه استناد کرده است.
مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیه آورده است که :
« خداوند یک سلسله عوامل و اسباب برای پیشرفت و پیروزی در این جهان آفریده است، و استفاده از آثار این اسباب، همان مشیت خدا است، بنابراین خواست خدا یعنی آثاری که در آن اسباب و عوامل آفریده شده است، حال اگر افراد ستمگری ( همچون چنگیز و یزید و فرعون) از آن وسایل استفاده کردند و ملت‌هایی ضعیف و زبون و ترسو، به آن تن دردادند و حکومت ننگین آن‌ها را تحمل کردند، این نتیجه اعمال خود آن‌هاست، که گفته‌اند: هر ملتی لایق همان حکومتی است که دارد.» (مکارم شیرازی، ۱۳۸۸: ۵۷۳)
آن‌چه در آیه فوق بیان شده این است که : خداوند به هر که بخواهد چیزی عطا و یا سلب ‌کند براساس حساب و دلیل و مصلحت بوده و بستگی به میزان مجاهده نفس آن‌ها دارد زیرا مشیت پروردگار براساس نظام مصلحت و حکمت وی صورت می‌گیرد.
« ولَوْ أَنَنانَزَّلنا إلیهِمْ الملائکَهَ وَ کَلَمَهُمُ اَلْمَوتی وَ حَشَرناعَلْیهِمْ کُلَّ شَیءٍ قُبلاً مَّا کانُوا لِیؤمِنُوا إلاّ اَنْ یَشاءَ اللهُ و لاکِنَّ اکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ، و اگر ما فرشتگان را به سوی آنان می‌فرستادیم و اگر مردگان با آنان به سخن می‌آمدند و هر چیزی را دسته دسته در برابر آنان گرد می‌آوریم، باز هم ایمان نمی‌آوردند، جز اینکه خدا بخواهد؛ ولی بیشترشان نادانی می‌کنند.»( قرآن کریم، ترجمه بحرانی، الانعام/۱۱۱)
هجویری ضمن اشاره به این که هر کس مجاهده را منکر بوده جمله انبیاء و کتب و شرایع را منکر است و مجاهده، اثبات حجت است به این آیه استناد کرده است.
« به لحاجت مشرکان و ایمان ناپذیری آنان اشاره کرده است. ۲. خدا می‌تواند مشرکان را مجبور سازد که ایمان آورند، اما این خلاف سنت الهی در مورد آزادی و اختیار آنان است، علاوه بر آن، چنین ایمانی، هیچ فایده تربیتی و اثر تکاملی نخواهد داشت و مخالفان اسلام لجوج و بهانه تراش و نادان هستند و هر معجزه‌ای ببینند ایمان نمی‌آورند و رهبران و مبلغان دینی انرژی خود را برای کافران لجوج مصرف نکنند که سودی ندارد.» (رضایی اصفهانی، ۱۳۸۹: ۱۴۵-۱۴۴)
نکات قابل فهم از آیه فوق این است که : علت ایمان و مجاهده نفس مشیت الهی است، و تا اراده پروردگار و مشیت او بر کاری قرار نگیرد اگر چه انسان همه تلاش خود را به کار گیرد و سخت مجاهده کند صورت نمی‌پذیرد، انسان‌ها بدانند اراده برتر و بالاتر خدا بر همه امور و کارها ساری و جاری است، و مبادا که اراده الهی بر امور را از یاد ببرند. و نکته دیگر این که رهبران دینی هرچه تلاش کنند تاکافران را به اسلام فراخوانند، در واقع تلاش آن‌ها به جایی نمی‌رسد، اما کافران هم‌چنان برعقیده خود ثابتند و زحمت رهبران دینی هم برای هدایت آن‌ها بی‌فایده خواهد بود.
« اِنَّ الَّذینَ کَفَرو سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أأَنذَرْتَهُمْ لَمْ تُنذِرهُمْ لایُؤمِنونَ، کسانی که کفر ورزیدند چه بیم‌شان دهی چه بیم‌شان ندهی برایشان یکسان است آن‌ها نخواهند گروید. (قرآن کریم، ترجمه بحرانی، البقره/۶)
هجویری با اشاره به این که علت ایمان ومجاهده نفس مشیت خداوند است، و انبیاء و شریعت اسباب وصول هستند نه علت آن، به این آیه استناد کرده است.
« ابن عباس می‌گوید : خطاب این آیه، دانشوران و سردمداران مذهب یهودند که از ساحت پیامبر (ص) آگاه بودند، اما به انگیزه حسدورزی و کینه‌توزی، به او و کتاب آسمانی‌اش ایمان نمی‌آورند. ۲. جبایی می‌گوید مخاطب این آیه کسانی هستند که خدا دلهای آنان را بر اثر گناهان بسیار مهر نهاده و آنان ایمان نخواهند آورد. ۳. اصم می‌گوید : این آیات در مورد شرک گرایان عرب نازل شده است. ۴. برخی دیگر برآنند که این آیه معنی گسترده‌ای دارد و همه کفر گرایان و شرک گرایانی را که در برابر حق سرفرود نمی‌آورند را شامل می‌شوند.» ( طبرسی، ۱۳۷۹: ۱۰۵)
در آیه فوق به سرنوشت کافرانی که جهاد با نفس نکرده و از دستورات خدا سرپیچی می‌کنند، غافل از این که نمی‌دانند خدا آگاه و عالم بر امور بوده و پنهان کاری در محضر او راه به جایی نبرده، و خسران و تباهکاری آن‌ها افزون‌تر شده اشاره کرده است، ضمن این که تلاشهای پیامبر هم برای هدایت آن‌ها بی‌نتیجه ماند، از این رو سرنوشتی همراه با عذاب دردناک برای آن‌ها در دنیای آخرت در نظر گرفته شده و همچنان کدورات معاصی در این دنیا در رفتار و کردار آن‌ها قابل مشاهده است و ترسی ندارند، ولی زمانی که مرگ آن‌ها فرا می‌رسد، بر کارها و اعمال خود در روز حساب پشیمان و شرمنده می‌شوند.
حدیث مورد استناد پیامبر به شرح زیر بیان می‌شود :
« پیامبر اکرم (ص) فرمودند : رَجَعْنا مِنَ الجِهادِ الإصْغَر إلی الجهادِ الأکْبَر، باز گشتیم از جهاد خردتر به جهاد بزرگتر، جهاد اصغر در این حدیث اشاره به جنگ و جهاد اکبر مبارزه با نفس که به عنوان یک دشمن درونی شناخته شده است وشریف الرضی در شرح نهج‌البلاغه آورده است که : «رسول خدا (ص) فرمود : خوشا به حال گروهی که از جهاد اصغر فراغت یافتند و برایشان جهاد اکبر باقی مانده است گفتند یا رسول الله جهاد اکبر چیست ؟ فرمود : جهاد و زد و خورد با نفس، پس فرمود : بالاترین جهاد، جهاد کسی است که با نفس خود که با وست جهاد کند.»( شریف الرضی، ۱۳۷۹: ۹۹۳)
طبرسی در مجمع‌البیان آورده است :
« علی(ع) فرمود : رسول خدا گروهی را برای جهاد با کفار فرستادند، پس از اینکه مراجعت کردند فرمود : خوش آمدید، اینک جهاد اصغر را به جای آورید، و جهاد بزرگ هنوز به جای مانده است، گفتند : یا رسول الله جهاد اکبر چیست ؟ فرمود جهاد با نفس.» (طبرسی، ۱۳۷۴: ۲۲۹)
آری مبارزه با نفس، و گرد لذت‌ها و آرزوها نگشتن نوعی جهاد اکبر است. کسی که با نفس خود و منع کردن از معاصی تلاش می‌کند، در حقیقت بهای آن را از خدا طلب می‌کند، و این جهاد نصیب کسانی شده که خداوند به آن‌ها توفیق ترک گناهان را عطا کرده باشد تا از نفوذ بزرگترین دشمنان یعنی وسوسه‌های زشت شیطانی جلوگیری کنند، و آگاه شوند چنین جهادی با نفس شایسته اجر و پاداش خداوند است، اگر چه مبارزه با آن بسی صعب و دشوار بوده، اما تلاشی است در جهت خلاف امیال و شهوات، و از ‌آن‌جا که زندگی بدان امیال وابسته است کار را بسیار سخت می‌کند.

قد رَجعنا من جهاد الاصغریم

بانبی، اندر جهاد اکبریم
(مولوی، ۱۳۸۵: ۴۴۸)

« پیامبر اکرم (ص) فرمودند : مَنِ استوی یَوْماهُ فَهُوَ مَغبُونٌ، هر که را دو روز چون هم بود وی اندر غنبی ظاهر بود.» دیلمی در ارشاد القلوب آورده است که : « هر کس امروزش بدتر از دیروزش باشد او ملعون است، چون کاری که او را به رحمت خدا نزدیک کند انجام نداده، بلکه موجبات دوری از رحمت خدا را برای خود فراهم ساخته و ملعون و مطرود و دورافتاده از رحمت است.» (دیلمی، ۱۳۷۶: ۲۹۱)
طالبان حق می‌بایست ضمن مجاهده با نفس، تلاش کنند تا با تقوا و پرهیزگاری و استغفار به درگاه الهی امروزشان را بهتر از دیروز آغاز کنند در غیر این صورت مغبون و زیان کارند.
هجویری با اشاره به این که چون معرفت نفس، در پرتو مجاهده حاصل آید، وجود آن را می‌توان با ریاضت به دست آورد اما اصل و مایه آن نیست می‌گردد به این حدیث استناد کرده است.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند : « اَعْدی عَدُوّکَ نَفسُکَ اَلّتی بَینَ جَنْبیکَ، دشمن‌ترین دشمنان تو نفس توست در میان دو پهلوی تو» ابن فهد حلی در ترجمه عده الداعی آورده است : یعنی دشمن‌ترین دشمنانت، همان نفس تو است که با خودداری از او غافل نباش و با زنجیر تقوا آن را محکم ببند و چند چیز را مرتب بر او بخوان: ۱. جلوگیری از شهوتها که حیوان سرکش با کم شدن غذایش نرم خواهد شد. ۲. عبادتهای سنگین را بردوشش بیفکن که حیوان اگر بارش سنگین و آذوقه‌اش کم گردد، خوار گشته، رام می‌شود.» (ابن فهد حلی، ۱۳۷۵: ۵۴۷)
سجادی در فرهنگ علوم عقلی آورد است که :
« نفس انسان را سه نشأت است : اول نشأت صورحسیه طبیعیه و مظهر آن حواس خمس ظاهره است که دنیا هم می‌گویند و نشأت دوم اشباح و صور غائبه از حواس است و مظهر آن حواس خمس باطنه است که عالم غیب و آخرت هم گویند سوم نشأت عقلیه است که دارالمقربین و دارعقل و معقول است.» (سجادی، ۱۳۴۴: ۵۹۳)
تحلیل نگارنده این گونه است که : خردمندان حقیقی بر نفس خود لگام ریاضت، و تقوی زده و برجاذبه‌های ظاهری آن صبر کرده و اسیر آن نمی‌شوند و خود را به دریای دنیایی نمی‌افکنند، و در لذایذ آن غرق نمی‌شوند تا نسبت به دنیای مادی بی‌اعتنا، و دائم در حال توبه و انابت باشند زیرا با تهذیب، مجاهده نفس، و سلوک درست می‌توان از گزند آن رها شد.

« چون که جزو دوزخ است این نفس ما
این قدم حق را بود، کو، را کشد

طبع کل دارند جمله جزوها
غیر حق، خود کی کمان او کشد؟
(مولوی، ۱۳۸۵: ۴۴۷-۴۴۶)

۳-۱۳- کلام فی حقیقت هوی نفس
« هواها جمله بر دو قسم است: یکی هوای لذت و شهوت، و دیگری هوای جاه و ریاست، آن که متابع هوای لذتی باشد اندر خرابات بود، و خلق از فتنه وی ایمن بوند؛ اما ‌آنکه متابع هوای جاه و ریاست بوده‌اند و صوامع و دوایر بود و فتنه خلق باشد؛ که خود از راه افتاده باشد و خلق را نیز به ضلالت برده است.» (هجویری، ۱۳۸۷: ۳۱۲)
قشیری در رساله قشیریه آورده است که :
« جابربن عبدالله انصاری گوید : که پیغمبر (ص) گفت : بیشترین چیزی که بر امت خویش بترسم متابعت هواست و در ازای اصل، اما متابعت هوا مرد را از راه حق بیفکند و راز اصل آخرت را فراموش کند.» (قشیری، ۱۳۶۷: ۲۲۵)
« ذوالنون مصری می‌گوید : فکری کلیدی عبادت است و علامت صواب، مخالفت نفس و هواست و مخالفت نفس، دست بداشتن از شهوتهاست و جنید گوید : نفس به بدی فرماینده است، بهلاک خواند و یاری دشمنان کند، متابع هوی بود، به همه بدی متهم بود.» (همان، ۱۳۶۷: ۲۲۶)
یکی از آفت‌های بزرگ و مخرب درون و باطن انسان که خود یکی از رذایل اخلاقی به شمار می‌آید پیروی از هوای نفس است، لذا با استناد به فرمایشات بزرگواران دینی متوجه می‌شویم آن‌هایی که بی‌پروا تن به پیروی از هوای نفس می‌دهند رحمت پروردگار شامل حالشان نشده، ولی اگر طبق خشنودی پروردگار عمل کنند و به مدد انوار هدایت او حرکت کنند سودهای زیادی عاید آن‌ها خواهد شد، زیرا اگر کسی اساس زندگی خود را در متابعت از هوای نفس قرار دهد از درک درست حقایق ناتوان می‌شود و لاکن تنها راه نجات این دسته از مردم « تقواست» زیرا سبب می‌شود که فطرت انسان به پاکی و زلالی نخستین خود باز گردد تا علاوه بر بهره‌مندی بیشتر از بینش و بصیرت،‌ به آسانی بتواند بدون دخالت‌ هواهای نفسانی، حقایق را پذیرفته، و به دانش‌های سودمند و اندیشه‌های درست دست یابد.
آیات قرآنی مورد استناد هجویری در این باب به شرح زیر می‌باشند. هجویری با اشاره به این که اگر کسی همه حرکاتش متابعت از هوای نفس باشد به خسران و تباهی دچار می‌شود به این آیه استناد کرده است.
«أَفَرأیتَ مَنَّ اِتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ و أَضَلَهُ عَلی عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلی سَمعْهِ وَ قَلْبهِ وَ جَعَلَ عَلی بَصَرهِ فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ اَفلا تَذَکَّرونَ، پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و برگوش او و دلش مهرزده و بر دیده‌اش پرده نهاده است آیا پس از خدا چه کسی او را هدایت خواهد کرد.» (بحرانی، ۱۳۹۰: ۲۳ جایثه)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...