جدول فوق ضرایب رگرسیونی عوامل پیش بینی کننده خود مراقبتی کل را براساس مدل لوجستیک رگرسیونی به روش LR نشان می دهد؛ براساس اطلاعات این جدول، از عوامل مورد بررسی این مطالعه متغیرهای سابقه کسب آموزش، متوسط درآمد ماهانه، و وضعیت عملکرد شناختی از پیش بینی کننده های خطی وضعیت خود مراقبتی کل هستند . با توجه به این جدول، آموزش توسط پرستار شانس خود مراقبتی کل را به طور متوسط ۷۹/۲ برابر افزایش می دهد (OR = 2.79, 95% CI = 1.24 – 6.29)؛ آموزش توسط پزشک نیز شانس خود مراقبتی کل را به طور متوسط ۴۴/۳ برابر افزایش می دهد (OR = 3.44, 95% CI = 1.76 – 6.72) . از دیگر عوامل پیش بینی کننده موثر بر خود مراقبتی کل متوسط درآمد ماهانه می باشد به طوریکه به ازای یک واحد افزایش درآمد ماهانه (۱۰۰ هزار تومان)، شانس خود مراقبتی کل به طور متوسط ۱۳/۱ برابر افزایش می یابد (OR = 1.13, 95% CI = 1.03 – 1.23) . عامل مرتبط دیگر که در مدل نهایی به عنوان پیش بینی کننده خود مراقبتی کل باقی مانده است، وضعیت عملکرد شناختی می باشد به طوریکه، با یک واحد افزایش در نمره وضعیت عملکرد شناختی شانس خود مراقبتی کل ۰۷/۱ برابر افزایش پیدا می کند (OR = 1.07, 95% CI = 0.99 – 1.14) .
فصل پنجم
بحث و بررسی یافته ها
بحث و تفسیر نتایج پژوهش :
در این فصل یافته های پژوهش براساس اهداف و سؤالات پژوهش مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است و مشتمل بر چهار بخش تجزیه و تحلیل یافته ها ، نتیجه گیری نهایی ، کاربرد یافته ها و پیشنهادات جهت پژوهش های بعدی می باشد . یافته های پژوهش به منظور نشان دادن نتایج آن و دستیابی به اهداف در ۱۷ جدول خلاصه شده اند .
جدول شماره ۱ که بیانگر میانگین و انحراف معیار برخی از عوامل فردی اجتماعی واحدهای مورد پژوهش می باشد نشان می دهد میانگین و انحراف معیار سن ۹۱/۹ ± ۰۴/۵۹ سال، تعداد افراد خانوار ۵۳/۱ ± ۴۹/۳ نفر، و درآمد ماهانه ۷۰/۳ ± ۰۵/۴ (۱۰۰ هزار تومان) می باشد .
جدول شماره ۲ بیانگر توزیع فراوانی واحدهای مورد پژوهش برحسب عوامل فردی اجتماعی می باشد ، نشان می دهد که اکثریت واحدهای مورد پژوهش مرد (۶/۶۸%)، متاهل (۵/۸۹%)، دارای حداقل سواد خواندن و نوشتن (۵/۶۹%)، شغل آزاد (۷/۳۴%)، زندگی با همسر و فرزندان (۶۴%)، دارای منزل شخصی (۱/۸۹%)، ساکن در شهر (۹/۶۴%)، سرپرست خانوار (۳/۷۵%)، دارای بیمه بهداشتی (۲/۹۹%)، استفاده از بیمه خدمات درمانی (۶/۵۳%)، و فاقد بیمه تکمیلی (۳/۶۰%) بودند .
جدول شماره ۳ که بیانگر میانگین و انحراف معیار برخی از عوامل مرتبط با بیماری/ سلامتی واحدهای پژوهش می باشد، نشان می دهد که میانگین و انحراف معیار طول مدت ابتلا به بیماری ۸۲/۵ ± ۹۲/۳ سال، کسر تخلیه ۸۷/۷ ± ۲۸/۳۶ درصد، هموگلوبین (g/dl) 17/2 ± ۸۰/۱۳، فشار خون سیستولیک (mmHg) 61/18 ± ۲۰/۱۱۸، فشار خون دیاستولیک (mmHg) 92/12 ± ۰۶/۷۴، و بیماری همراه ۹۷/۰ ± ۹۵/۰ می باشد .
جدول شماره ۴ که بیانگر توزیع فراوانی واحدهای مورد پژوهش برحسب عوامل مرتبط با بیماری/ سلامتی می باشد ، نشان می دهد که اکثریت واحدهای مورد پژوهش بستری در بیمارستان (۵۹%)، دارای سابقه کسب آموزش توسط پزشک (۷/۵۲%)، سابقه ۲-۱ بار بستری (۶/۶۳%)، کلاس I عملکردی (۷/۳۹%)، بدون بیماری های همراه (۹/۴۳%)، دارای اختلالات دریچه ای (۸/۶۲%)، و فاقد اختلالات بطنی (۶/۵۳%) بودند .
جدول شماره ۵ مربوط به اهداف شماره ۱ و ۱-۱ تا ۳-۱ یعنی تعیین وضعیت خود مراقبتی در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی به تفکیک حیطه های خود مراقبتی براساس پرسشنامه SCHFS می باشد ، نشان می دهد که میانگین نمره خودمراقبتی واحدهای مورد پژوهش، در حیطه حفظ ۲۶/۱۲± ۰۸/۴۴ ، حیطه مدیریت ۰۳/۱۶± ۵۲/۴۲ ، حیطه اعتماد به خود ۷۵/۱۴± ۶۳/۴۲ ، و میزان خود مراقبتی کل به اندازه ۶۲/۱۱ ± ۰۷/۴۳ از ۱۰۰ امتیاز قابل کسب بوده است؛ که این میزان در حیطه حفظ بیشترین مقدار را دارا می باشد . همچنین اکثریت آنها در حیطه حفظ (۹۵%)، مدیریت (۴/۹۵%)، اعتماد به خود (۵/۹۲%) و خود مراقبتی کل (۵/۹۷%) دارای وضعیت خودمراقبتی نامطلوب (نمره کمتر از ۷۰) بودند .
در این رابطه نتایج تحقیق کامرون و همکاران که با هدف آزمون یک مدل بعنوان پیش بینی کننده خودمراقبتی در بیماران مبتلا به نارسایی مزمن قلبی با بهره گرفتن از ابزار SCHFI انجام شد، نشان داد که میانگین نمره خود مراقبتی واحدهای مورد پژوهش در حیطه حفظ ۳/۱۷ ± ۸/۶۷، حیطه مدیریت ۶۴/۱۶ ± ۰۴/۵۰ و حیطه اعتماد به خود ۹۸/۱۹ ± ۶۲ بوده و ۵۲ درصد از واحدها دارای توانایی حفظ مراقبت از خود مناسب، ۱۲ درصد مدیریت و ۳۶ درصد اطمینان به مراقبت از خود مناسب می باشند (۱۸). همچنین در مطالعه ابوطالبی و همکاران که با هدف تعیین توان خودمراقبتی افراد مبتلا به نارسایی قلبی با بهره گرفتن از ابزار EHFSCB انجام شد، نشان داد که میانگین نمره خود مراقبتی واحدهای مورد پژوهش ۲۶/۶ ± ۱۸/۴۱ بوده و ۷ درصد از واحدها دارای توان خود مراقبتی خوب، ۱/۶۱ درصد متوسط و ۹/۳۱ درصد ضعیف می باشند (۱۰). در مطالعه دیگری که توسط ریگل و همکاران با هدف مقایسه توان خودمراقبتی در ۲ کشور توسعه یافته (ایالات متحده و استرالیا) و ۲ کشور در حال توسعه (تایلند و مکزیک) با بهره گرفتن از ابزار SCHFI انجام شد، نشان داد که نمونه های استرالیایی دارای حفظ خودمراقبتی مناسب می باشند (۱۴/۱ ± ۳۵/۷۳)، مدیریت خودمراقبتی در اکثر نمونه ها نامناسب بود اما مدیریت خودمراقبتی مناسب در ایالات متحده بیشترین و در تایلند کمترین بوده است (۵/۵۲% در مقابل ۵%) و اطمینان به خود در مکزیک مناسب (۱/۱۹ ± ۷۷) بود که اطمینان به خود مناسب در مکزیک بیشترین و در تایلند کمترین بوده است (۶/۶۵% در مقابل ۵/۱۷%) (۳۵).
برخلاف نتایج حاصل از مطالعه حاضر، مطالعه کلیم[۷۱] و همکاران که با هدف شناسایی عوامل بالقوه تعیین کننده خود مراقبتی نارسایی قلبی در بیماران سرپایی مبتلا به نارسایی قلبی سیستولیک پایدار با بهره گرفتن از ابزار EHFSCB انجام شد، نشان داد که نمره کلی خود مراقبتی در واحدهای مورد پژوهش خوب بود (۸/۷ ± ۷/۲۴) (۷۷).
از نظر پژوهشگر علت وجود آمارهای متفاوت در وضعیت خود مراقبتی شاید استفاده از ابزارهای مختلف در بررسی خود مراقبتی باشد، همچنین امکانات و تسهیلات درمانی متفاوت در کشورهای مختلف و از طرف دیگر تفاوتهای فرهنگی اقلیتی نیز ممکن است تاثیر گذار باشد. وضعیت خود مراقبتی نامطلوب در اکثر واحدهای مورد پژوهش مطالعه حاضر را شاید بتوان با توجه به دولتی بودن مکان مراجعه بیماران و اینکه اکثریت واحدها دارای سنین بالا، سطح تحصیلات و وضعیت اقتصادی- اجتماعی پایین، و ۱/۳۵ درصد از آنها روستایی بودند، نیز توجیه نمود. شاید دلیل دیگری که بر این یافته تاثیر دارد این باشد که، بسیاری از بیماران اصولا اعتقادی به تاثیر مثبت رفتارهای خود مراقبتی بر روی تسکین علایم بیماری اشان ندارند که این امر بر انجام رفتارهای خود مراقبتی در آنها تاثیرگذار است، به طوریکه به همین نکته در مطالعه شجاعی و همکاران نیز اشاره شده است (۲۱).
جدول شماره ۶ مربوط به هدف شماره ۲ یعنی تعیین وضعیت عملکرد شناختی در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی براساس پرسشنامه MMSE می باشد؛ که نشان می دهد واحدهای مورد پژوهش دارای میانگین نمره وضعیت عملکرد شناختی ۵۱/۴ ± ۶۸/۲۱ بودند که ۹/۶۴ درصد از آنها دارای اختلال شناختی (نمره کمتر از ۲۲) بودند .
در این رابطه مطالعه حاضر در راستای مطالعات دیگران می باشد، که از آن جمله می توان به نتایج تحقیق پرسلر[۷۲] و همکاران اشاره نمود که با عنوان نقایص شناختی در نارسایی مزمن قلبی با بهره گرفتن از آزمون های عصبی روانشناختی انجام شد، نشان داد که در مقایسه شرکت کنندگان سالم و تحت درمان، بیماران مبتلا به نارسایی قلبی حافظه، سرعت روانی-حرکتی، و عملکرد اجرایی ضعیف تری دارند؛ و شدت بیشتر نارسایی قلبی با نقایص شناختی بیشتر در ارتباط بوده است (۳۸). همچنین در مطالعه کامرون و همکاران که با هدف تعیین تاثیر اختلال شناختی به عنوان یک عامل پیش بینی کننده خود مراقبتی در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی با بهره گرفتن از ابزار MMSE و MoCA انجام شد، نیز نشان داد که فقط ۲۷ درصد از واحدهای مورد پژوهش عملکرد شناختی طبیعی در هر دو ابزار مورد بررسی داشتند (۳۹).
در مطالعه ای دیگر از کامرون و همکاران که با هدف تعیین تفاوت در مهارت های خود مراقبتی بیماران با و بدون تجربه علایم و نشانه های نارسایی مزمن قلبی با بهره گرفتن از ابزار MMSE انجام شد، فقط ۳۴ درصد از واحدهای مورد پژوهش دارای اختلال شناختی خفیف بودند (۱۳).
مکانیسم اختلال شناختی در نارسایی قلبی ناشناخته است اما این امکان وجود دارد که به دنبال کاهش برون ده قلبی در نارسایی قلبی، اکسیژن رسانی و پرفیوژن مغزی نامناسب صورت گرفته و منجر به اختلال شناختی در آنان گردد (۳۸, ۵۲)؛ همچنین، احتمالا داروهای مورد استفاده در این بیماران نیز بدون تاثیر نمی تواند باشد. از طرف دیگر وجود درصدهای متفاوت در میزان وجود اختلال شناختی شاید استفاده از نقطه برش متفاوت در ابزارهای مورد استفاده باشد به طوریکه نقطه برش مورد استفاده در اکثر مقالات انگلیسی ۲۷/۲۶ بوده ولی در مطالعه حاضر با توجه به اعتبارسنجی ابزار در مقالات فارسی ۲۲ در نظر گرفته شد (۵۴).
جدول شماره ۷ مربوط به هدف شماره ۳ یعنی ارتباط وضعیت عملکرد شناختی با خودمراقبتی (به تفکیک حیطه ها) در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی می باشد، نشان می دهد که نسبت خود مراقبتی مطلوب در حیطه حفظ در افراد دارای اختلال شناختی ۶/۲ درصد و افراد بدون اختلال شناختی ۵/۹ درصد است که از لحاظ آماری این اختلاف براساس آزمون دقیق فیشر معنی دار شده است (P = 0.023) . نسبت خود مراقبتی مطلوب در حیطه مدیریت در ۲ گروه دارای اختلال شناختی ۹/۱ درصد و بدون اختلال شناختی ۵/۹ درصد است که از لحاظ آماری این اختلاف براساس آزمون دقیق فیشر معنی دار شده است (P = 0.011) . نسبت خود مراقبتی مطلوب در حیطه اعتماد به خود در افراد دارای اختلال شناختی ۸/۵ درصد و افراد بدون اختلال شناختی ۷/۱۰ درصد است که از لحاظ آماری این اختلاف معنی دار نشده است (P = 0.17, df = 1, χ۲ = ۱٫۸۸) . همچنین در رابطه با ارتباط وضعیت عملکرد شناختی با خود مراقبتی کل جدول فوق نشان می دهد که نسبت خود مراقبتی مطلوب در ۲ گروه دارای اختلال شناختی ۶/۰ درصد و بدون اختلال شناختی ۶ درصد است که از لحاظ آماری این اختلاف براساس آزمون دقیق فیشر معنی دار شده است (P = 0.021) .
همچنین نتایج ضریب همبستگی اسپیرمن در بررسی ارتباط کمی نمرات عملکرد شناختی با نمرات حیطه های مختلف خود مراقبتی نشان داد که، ارتباط بین نمرات حیطه های خود مراقبتی با نمره عملکرد شناختی در همه حیطه ها از لحاظ آماری معنی دار بوده است (حیطه حفظr = 0.201, P = 0.002 ، مدیریت r = 0.176, P = 0.007، اعتماد به خود r = 0.376, P = 0.001 و خود مراقبتی کل r = 0.292, P = 0.001) .
در این رابطه مطالعه کامرون و همکاران نشان داد که بین میانگین نمرات حفظ خود مراقبتی در بیماران با و بدون اختلال شناختی از لحاظ آماری تفاوت معنی داری وجود نداشت (۹۳/۰P = )، ولی بیماران دارای اختلال شناختی خفیف در حیطه مدیریت و اعتماد به خود نمرات کمتری داشتند (به ترتیب ۰۱/۰ P ≤ و ۰۲/۰P < ) (39). همچنین نتایج مطالعه دیگری از کامرون و همکاران که با عنوان ارتباط بین عملکرد شناختی و توانایی خود مراقبتی در بیماران مبتلا به نارسایی مزمن قلبی انجام شد، نشان داد که تفاوت معنی داری در نمرات مدیریت خود مراقبتی (۰۱/۰ P ≤) و اعتماد به خود (۰۴/۰P =) در بیماران با و بدون اختلال شناختی خفیف وجود دارد (۷۸).
از نظر پژوهشگر وجود ارتباط مستقیم بین وضعیت خودمراقبتی و عملکرد شناختی را شاید بتوان اینگونه توجیه نمود که خودمراقبتی تا حدودی متاثر از توانایی تفکر و فرایند تصمیم گیری می باشد، و فرایند تصمیم گیری نیز متاثر از وضعیت عملکرد شناختی می باشد (۲۳)، بنابراین اختلال عملکرد شناختی می تواند منجر به کاهش مراقبت از خود گردد؛ از طرف دیگر یکی از ابعاد مراقبت از خود دانش می باشد که اختلال شناختی با تاثیر بر دانش و آگاهی بیمار می تواند بر خودمراقبتی آنها نیز تاثیر داشته باشد .

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

جدول شماره ۸ مربوط به هدف شماره ۴ یعنی تعیین میزان افسردگی در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی براساس پرسشنامه CDS می باشد؛ که نشان می دهد واحدهای مورد پژوهش دارای میانگین نمره وضعیت افسردگی ۶۴/۲۲ ± ۸۳/۹۶ بودند و ۷/۵۷% واحدهای مورد پژوهش دارای افسردگی بودند .
در این رابطه نتایج ۳ مطالعه از کامرون و همکاران که با بهره گرفتن از ابزار CDS انجام شد، نشان داد که به ترتیب ۵۳ درصد، ۷۳ درصد و ۶۲ درصد از واحدهای مورد پژوهش دارای علایم افسردگی می باشند (۱۳, ۱۸, ۳۹). نتایج مطالعه موزر[۷۳] و همکاران که با هدف مقایسه شیوع افسردگی و خشونت در ۳ گروه از بیماران قلبی سالمند (HF، post MI[74]، CABG[75]) و یک گروه شاهد از افراد سالمند سالم با بهره گرفتن از چک لیست توصیفی انجام شد، نشان داد که ۶۳ درصد از بیماران مبتلا به نارسایی قلبی دارای علایم افسردگی بودند در واقع گروه بیماران مبتلا به نارسایی قلبی بیشترین درصد بیماران دارای علایم افسردگی را نشان دادند (۰۰۱/۰ = P) (79). در مطالعه چانگ[۷۶] و همکاران با هدف مقایسه رویداد بقا در ۴ گروه از بیماران مبتلا به نارسایی قلبی که توسط علایم افسردگی و حمایت اجتماعی درک شده دسته بندی می شوند، که با بهره گرفتن از ابزار Beck انجام شد، نشان داد که میانگین نمره افسردگی در واحدهای مورد پژوهش ۹/۸ ± ۵/۱۱ بوده و ۳۲ درصد از بیماران به طور بالینی دارای علایم قابل توجه افسردگی می باشند (۲۷). همچنین مطالعه کاتو[۷۷] و همکاران که با هدف تعیین پیروی، شناسایی عوامل مرتبط، و بررسی تاثیر بستری شدنهای قبلی بر پیروی در بیماران سرپایی مبتلا به نارسایی قلبی با بهره گرفتن از ابزار CES-D انجام شد، نشان داد که میانگین نمره افسردگی در واحدهای مورد پژوهش ۲/۸ ± ۵/۱۳ بوده و ۹/۲۵ درصد از بیماران دارای علایم افسردگی می باشند (۲۸).
از نظر پژوهشگر شیوع بالای افسردگی در این بیماران را شاید بتوان با توجه به تاثیر داروهای مصرفی از جمله بتا بلوکرها، مزمن بودن بیماری، و اثرات و پیامدهای منفی ناشی از آن بر فعالیت های روزمره و به طور کلی کیفیت زندگی توجیه نمود . پژوهشگر معتقد است که علت وجود درصدهای متفاوت در میزان وجود علایم افسردگی شاید استفاده از ابزارهای متفاوت جهت بررسی افسردگی باشد، همچنین علت آن در مطالعاتی که از ابزار CDS استفاده نموده اند شاید بکارگیری نقطه برش متفاوت باشد به طوریکه نقطه برش مورد استفاده در مطالعات کامرون و همکاران ۸۴ بوده ولی در مطالعه حاضر با توجه به مقاله اعتبار سنجی ابزار ۹۰ در نظر گرفته شد (۵۵). علت دیگر را شاید بتوان این گونه بیان نمود که در پژوهش حاضر اطلاعات به طور ذهنی و با استناد به بیان بیمار و مصاحبه جمع آوری شده است چه بسا اگر این متغیر به صورت عینی تر و طی پیگیری مدت دار بررسی می شد، نتایج کاملا متفاوتی به دست می آمد.
جدول شماره ۹ مربوط به هدف شماره ۵ یعنی ارتباط میزان افسردگی با خود مراقبتی (به تفکیک حیطه ها) در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی می باشد، نشان می دهد که نسبت خود مراقبتی مطلوب در حیطه حفظ در افراد افسرده ۱/۵ درصد و غیر افسرده ۵ درصد است که از لحاظ آماری این اختلاف معنی دار نشده است (P = 0.966, df = 1, χ۲ = ۰٫۰۰۲) . نسبت خود مراقبتی مطلوب در حیطه مدیریت نیز در ۲ گروه افسرده ۱/۵ درصد و غیر افسرده ۴ درصد است که از لحاظ آماری این اختلاف براساس آزمون دقیق فیشر معنی دار نشده است (P = 0.47) . نسبت خود مراقبتی مطلوب در حیطه اعتماد به خود در افراد افسرده ۵/۶ درصد و غیر افسرده ۹/۸ درصد است که از لحاظ آماری این اختلاف معنی دار نشده است (P = 0.49, df = 1, χ۲ = ۰٫۴۸) . همچنین در رابطه با ارتباط وضعیت افسردگی با خود مراقبتی کل جدول فوق نشان می دهد که نسبت خود مراقبتی مطلوب در ۲ گروه افسرده ۹/۲ درصد و غیر افسرده ۲ درصد است که از لحاظ آماری این اختلاف براساس آزمون دقیق فیشر معنی دار نشده است (P = 0.5).
همچنین نتایج ضریب همبستگی اسپیرمن در بررسی ارتباط کمی نمرات افسردگی با نمرات حیطه های مختلف خود مراقبتی نشان داد که، ارتباط بین نمرات حیطه های خود مراقبتی با نمره افسردگی تنها در حیطه اعتماد به خود در زمینه خود مراقبتی، از لحاظ آماری معنی دار بوده است (r = -0.143, P = 0.027)؛ در سایر حیطه ها از لحاظ آماری معنی دار نبوده است .
نتایج مطالعه کامرون و همکاران یافته های مطالعه حاضر را مورد تایید قرار می دهد و بیان می کند که علایم افسردگی ارتباط کم تا متوسطی با حیطه اعتماد به خود دارد (r = -0.23, P < 0.02) (39). در مطالعه دیگری از کامرون و همکاران نیز افسردگی ارتباط معنی داری را با حیطه حفظ (P = 0.04) و حیطه اعتماد به خود (P = 0.01) نشان داده است (۱۳). در مطالعه هئو و همکاران که با هدف شناسایی عوامل مرتبط با رفتارهای خود مراقبتی در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی و تعیین اینکه آیا این عوامل با تفاوتهای جنسیتی مرتبط می باشند؟ با بهره گرفتن از ابزار Beck انجام شد، ارتباطی بین علایم افسردگی و خود مراقبتی مشاهده نشد (۲۵).
برخلاف نتایج حاصل از مطالعه حاضر، هالزپفل[۷۸] و همکاران در مطالعه ای با هدف تعیین رفتارهای خود مراقبتی در میان بیماران مبتلا به نارسایی مزمن قلبی با درجات مختلف شدت افسردگی با بهره گرفتن از ابزار PHQ-9 و DSM-IV نشان دادند که بیماران دارای افسردگی خفیف به طور معنی داری سطوح پایین تر خود مراقبتی را نسبت به بیماران دارای افسردگی عمده یا شدید (t = 2.2, P = 0.03) و بیماران غیر افسرده (t = 3.6, P ≤ ۰٫۰۰۱) دارا می باشند (۲۶).
به نظر پژوهشگر این تفاوت در نتایج پژوهش ها را شاید بتوان بعلت استفاده از ابزارهای مختلف در بررسی خود مراقبتی و افسردگی توجیه نمود. در مورد واحدهای این پژوهش شاید بتوان وجود ارتباط بین حیطه اعتماد و خود مراقبتی کل را با افسردگی اینگونه توجیه نمود که، علایم افسردگی یک مشکل روانشناختی شایع در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی می باشد (۲۷)، این حالات عاطفی منفی بر کیفیت زندگی و پیروی از توصیه های درمانی بیماران مبتلا به نارسایی قلبی تاثیر دارد (۷۹)؛ متعاقبا هر اندازه شدت این حالات عاطفی منفی بیشتر شود تاثیر بیشتری بر توانایی خود مراقبتی و اعتماد به خود این بیماران خواهد داشت.
جدول شماره ۱۰ و ۱۱ مربوط به هدف شماره ۶ یعنی تعیین ارتباط عوامل فردی-اجتماعی با خود مراقبتی (به تفکیک حیطه ها) در بیماران مبتلا به نارسایی قلبی می باشد. براساس اطلاعات این جداول از بین متغیرهای سن، تعداد افراد خانوار و درآمد ماهانه، تنها درآمد ماهانه از لحاظ آماری ارتباط معنی دار مستقیمی را با همه حیطه های خود مراقبتی نشان داده است (ارتباط معنی دار حیطه حفظr = 0.180, P = 0.005 ، مدیریت r = 0.148, P = 0.022، اعتماد به خود r = 0.320, P = 0.000 و خود مراقبتی کل r = 0.262, P = 0.000) . از طرف دیگر میانگین نمره خود مراقبتی در حیطه مدیریت (۰۲۵/۰ = P)، اعتماد به خود (۰۰۰/۰ =P ) و خود مراقبتی کل (۰۰۷/۰ = P) در ۲ گروه مرد و زن از لحاظ آماری معنی دار است. به طوریکه این نمره در هر سه حیطه در مردان بیشتر از زنان می باشد . میانگین نمره خود مراقبتی بر حسب وضعیت تاهل تنها در حیطه اعتماد به خود از لحاظ آماری معنی دار می باشد (۰۱۳/۰ =P ) به طوریکه در افراد متاهل بیشتر از افراد غیر متاهل می باشد. میانگین نمره خودمراقبتی بر حسب وضعیت اشتغال در حیطه مدیریت (۰۳۹/۰ =P )، اعتماد به خود (۰۰۰/۰ =P ) و خودمراقبتی کل (۰۰۶/۰ = P) از لحاظ آماری معنی دار است، به طوریکه این نمره در حیطه مدیریت در افراد دارای شغل آزاد بیشتر و در حیطه اعتماد و خود مراقبتی کل در افراد کارمند- بازنشسته بیشتر از سایر مشاغل می باشد. میانگین نمره خود مراقبتی بر حسب سطح تحصیلات در حیطه حفظ (۰۴/۰ =P )، اعتماد به خود (۰۰۰/۰ =P ) و خود مراقبتی کل (۰۰۱/۰ = P) از لحاظ آماری معنی دار است، به طوریکه این نمره در حیطه حفظ در افراد زیر دیپلم و در حیطه اعتماد و خودمراقبتی کل در افراد دیپلم و بالاتر بیشتر از سایر سطوح می باشد. میانگین نمره خود مراقبتی بر حسب محل سکونت در حیطه اعتماد به خود (۰۱۶/۰ =P ) از لحاظ آماری معنی دار است، به طوریکه این نمره در افراد شهری بیشتر از افراد روستایی می باشد. همچنین این نمره بر حسب سرپرست خانوار بودن در حیطه اعتماد به خود (۰۱/۰ =P ) و خودمراقبتی کل (۰۲۵/۰ = P) از لحاظ آماری معنی دار است، به طوریکه این نمره در هر دو حیطه در افرادی که سرپرست خانوار هستند بیشتر می باشد.
در رابطه با سطح درآمد ماهانه، مطالعه ابوطالبی و همکاران نشان داد که بین سطح درآمد ماهانه و خود مراقبتی ارتباط معنی داری وجود دارد (۰۲/۰P = ) (10). همچنین مطالعه کانل[۷۹] و همکاران که با عنوان رفتارهای خود مراقبتی در بیماران تهیدست مبتلا به نارسایی قلبی انجام شد نیز ارتباط آماری معنی داری را بین سطح درآمد و توان خود مراقبتی نشان داد (۰۵/۰P < ) (80).
برخلاف نتایج حاصل از مطالعه حاضر، مطالعه محمد حسنی و همکاران که با هدف تعیین توان خود مراقبتی و ارتباط بین توان خود مراقبتی و برخی متغیرها در افراد مبتلا به بیماری عروق کرونر و با بهره گرفتن از ابزار ESCI انجام شد، نشان داد که ارتباطی بین توان خود مراقبتی و وضعیت درآمد وجود ندارد (۳۴/۰P = ) (20).
به نظر پژوهشگر این اختلاف در نتایج پژوهش شاید بعلت استفاده از ابزارهای مختلف جهت سنجش خود مراقبتی و نمونه های مختلف مورد پژوهش باشد. در مورد واحدهای مورد مطالعه، ارتباط سطح درآمد ماهانه را با خود مراقبتی شاید بتوان اینگونه توجیه نمود که، سطح درآمد از آنجایی که می تواند بر توانایی فردی، اعتماد به نفس و استقلال فرد تاثیر داشته باشد، در نهایت می تواند با تامین منابع مورد نیاز جهت مراقبت از خود یا مراقبت وابسته بر وضعیت خود مراقبتی و حیطه های مختلف آن نیز تاثیر داشته باشد.
در رابطه با جنس، مطالعه ریگل و همکاران که با عنوان تسهیل کننده ها و موانع خاص جنسیتی جهت خود مراقبتی در نارسایی قلبی انجام شد، نشان داد که متغیر جنس با خود مراقبتی دارای ارتباط معنی دار می باشد (۰۵/۰P <) و مردان نسبت به زنان، رفتار خود مراقبتی مناسب تری داشتند (۸۱). همچنین در مطالعه کریس[۸۰] و همکاران که با عنوان پیش بینی کننده های حفظ خود مراقبتی موفقیت آمیز بیماران مبتلا به نارسایی قلبی در سه ماه اول پس از بستری انجام شد، نشان داد که مردان توان خود مراقبتی بهتری نسبت به زنان داشتند (۳). البته در مطالعه مارتی[۸۱] و همکاران با عنوان پیروی انتخابی گزارش شده توسط بیمار جهت انجام توصیه های خود مراقبتی در نارسایی قلبی، اختلاف آماری معنی داری بین توان خود مراقبتی مردان و زنان مشاهده نشد (۴۴). در مطالعه ابوطالبی و همکاران و محمد حسنی و همکاران نیز ارتباط آماری معنی دار بین این دو متغیر مشاهده نشد (۱۰, ۲۰).
به نظر می رسد تاثیر تفاوت جنسیتی بر توان خود مراقبتی می تواند متاثر از متغیرهای دیگری از جمله سطح دانش، و وضعیت فیزیکی، روانی و رفتاری افراد باشد (۱۰). در مطالعه حاضر نیز این یافته با توجه به سطح تحصیلات (۷/۸۶% دارای سواد خواندن و نوشتن در مقابل ۶/۶۱%) و درآمد پایین تر (میانگین ۳۰۵هزار در مقابل ۴۵۱هزار)، طول مدت ابتلا به بیماری بیشتر (میانگین ۸۹/۴ سال در مقابل ۴۷/۳ سال)، وضعیت عملکرد شناختی ضعیف تر (میانگین نمره ۹۳/۱۹ در مقابل ۴۷/۲۲)، نمره میزان افسردگی بالاتر در زنان (میانگین نمره ۱۷/۱۰۷ در مقابل ۱۰/۹۲)، می تواند قابل توجیه باشد؛ همچنین با توجه به اینکه اکثریت زنان خانه دار بودند، شاید به علت مشغولیت در انجام امور منزل و خانه داری فرصت کمتری برای انجام رفتارهای خود مراقبتی داشتند.
در رابطه با وضعیت تاهل، نتایج مطالعه حاضر با نتایج مطالعه ابوطالبی و همکاران و تانگ و همکاران همسو بود (۱۰, ۳۷). مطالعه تانگ و همکاران که با هدف توصیف رفتارهای مراقبت از خود و تاثیر عوامل فردی مرتبط با چنین رفتارهایی در افراد مبتلا به نارسایی قلبی انجام شد، نشان داد که شرکت کنندگان متاهل در انجام رفتارهای خود مراقبتی بهتر از شرکت کنندگان غیرمتاهل بودند (۳۷). اما مارتی و همکاران در مطالعه خود، ارتباط آماری معنی داری بین وضعیت تاهل و خود مراقبتی مشاهده نکردند (۴۴). در مطالعه شجاعی و همکاران که با هدف تعیین رفتارهای مراقبت از خود و ارتباط آن با متغیرهای سن، جنس، وضعیت تاهل، سطح تحصیلات، طول مدت بیماری، دفعات بستری شدن، بیماری های مزمن دیگر و میزان کسر تخلیه انجام شد، افراد متاهل، رفتارهای خود مراقبتی مناسب تری نسبت به همسر مرده ها و بیوه ها داشتند؛ ولی مجردها بهترین امتیازات را کسب نموده بودند. در این مطالعه این یافته اینگونه توجیه شده که مجردها غالبا از تحصیلات بیشتری نسبت به سایر گروها برخوردار بودند و از طرفی به دلیل مسئولیت های خانوادگی کمتر نسبت به افراد متاهل، شاید فرصت بیشتری برای انجام رفتارهای خود مراقبتی داشتند (۲۱).
در مورد یافته های مطالعه حاضر به نظر می رسد تاهل، به دلیل نقش حمایتی از همسر از لحاظ عاطفی و کمک به تغییر شیوه ی زندگی و کاهش استرس بر وضعیت خود مراقبتی تاثیر گذار باشد.
در رابطه با وضعیت اشتغال، مطالعه اوکسل[۸۲] و همکاران که با عنوان تجزیه و تحلیل رفتار خود مراقبتی بیماران مبتلا به نارسایی مزمن قلبی انجام شد، نشان داد که واحدهای پژوهش کارمند و بازنشسته توان خود مراقبتی بهتری نسبت به سایر واحدهای مورد پژوهش داشتند (۴۵). همچنین نتایج مطالعه ابوطالبی و همکاران و کاتو و همکاران نیز نتایج پژوهش حاضر را مورد تایید قرار می دهد و ارتباط معنی داری را بین شغل و توان خود مراقبتی واحدهای مورد پژوهش، گزارش نموده اند (۱۰, ۲۸).
برخلاف نتایج مطالعه حاضر، مطالعه تانگ و همکاران و محمد حسنی و همکاران ارتباط معنی داری بین وضعیت اشتغال و خود مراقبتی نشان نداده است (۲۰, ۳۷).
شغل افراد، ارتباط مستقیمی با سطح توان خود مراقبتی آنها دارد؛ زیرا وضعیت شغلی بهتر دلالت بر سطوح بالای تحصیلات و درآمد بدست آمده دارد (۱۰, ۲۰). در مورد واحدهای مطالعه حاضر، نتایج این مطالعه با نتایج مطالعه اوکسل (۴۵)، ابوطالبی (۱۰) و کاتو (۲۸) مبنی بر خود مراقبتی بهتر در افراد کارمند و بازنشسته همسو می باشد، تنها در حیطه مدیریت خود مراقبتی در واحدهای دارای شغل آزاد رفتارهای خود مراقبتی بهتری مشاهده شده که شاید بعلت استقلال مالی بهتر در این افراد باشد.
در رابطه با سطح تحصیلات، نتیجه مطالعه حاضر با نتایج مطالعات ابوطالبی و همکاران، شجاعی و همکاران و مارتی و همکاران مبنی بر ارتباط سطح تحصیلات با وضعیت خود مراقبتی همسو می باشد (۱۰, ۲۱, ۴۴)؛ به طوریکه با افزایش سطح تحصیلات، توان خود مراقبتی واحدها نیز افزایش می یابد. همچنین مطالعه نورتون[۸۳] و همکاران که با عنوان بررسی عوامل پیش بینی کننده پیروی و پیامدهای مرتبط با توصیه های خود مراقبتی در میان بیماران مبتلا به نارسایی قلبی انجام شد، نشان داد که تنها متغیر فردی-اجتماعی مرتبط با پیروی از توصیه های خود مراقبتی سطح تحصیلات بوده است (۸۲). در رابطه با این یافته از مطالعه حاضر، محمد حسنی و همکاران و تانگ و همکاران ارتباطی بین سطح تحصیلات و خود مراقبتی مشاهده نکردند (۲۰, ۳۷).
از نظر پژوهشگر سطح تحصیلات نیز با تاثیر بر موقعیت شغلی و درآمد می تواند بر وضعیت خود مراقبتی اثرگذار باشد، از طرفی تحصیلات بالاتر می تواند بر گسترش مهارت های تفکر انتقادی و میزان توانایی افراد جهت مشارکت در تصمیم گیری ها و برنامه های درمانی و مراقبتی نیز موثر باشد. در مطالعه حاضر نیز با افزایش سطح تحصیلات نمره اعتماد به خود و خود مراقبتی کل بیشتر شده است ولی حفظ خود مراقبتی در افراد زیر دیپلم نسبت به سایر گروه ها بهتر است، که این یافته شاید به این علت باشد که افراد دارای سطح تحصیلات بالاتر اعتماد به نفس بیشتری نسبت به مراقبت از خود داشته و به دنبال افزایش آگاهی خود در زمینه مراقبت از خود نیستند.
در رابطه با محل سکونت، اوکسل و همکاران نشان داد که بین محل سکونت و توان خود مراقبتی ارتباط آماری معنی داری وجود دارد (۰۵/۰P < ) و واحدهای ساکن شهر توان خود مراقبتی بهتری داشتند (۴۵). اما ابوطالبی و همکاران در این رابطه ارتباطی مشاهده نکردند (۱۰).
پژوهشگر معتقد است که، ساکنین شهر در مقایسه با ساکنین روستا دسترسی راحت تری به مراکز آموزشی-درمانی دارند، در نتیجه فرصت بیشتری برای کنترل و درمان بیماری خواهند داشت و متعاقبا اعتماد به خود و خود مراقبتی آنان نیز بهتر خواهد بود.
در رابطه با سرپرست خانوار بودن، مطالعه تانگ و همکاران که به بررسی ارتباط منبع درآمد با خود مراقبتی پرداخته بود، از لحاظ آماری ارتباط معنی داری بین این دو متغیر نیافت (۳۷). مطالعه دیگری که تاثیر این متغیر را بر وضعیت خود مراقبتی مورد بررسی قرار داده باشد، مشاهده نشد.
در مورد واحدهای مطالعه حاضر پژوهشگر معتقد است که، سرپرست خانواده شاید به این علت که مسئولیت بیشتری در قبال سلامت و تامین نیازهای اعضای خانواده دارد بیشتر در تلاش برای حفظ سلامتی خود بوده و در نتیجه وضعیت خود مراقبتی بهتری دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...