______________
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
پادشاهان این قصه ظاهراً باید حاکمان دو شهر نزدیک هم باشند، چراکه شاهزاده‌ها در عرض هفت روز به اصفهان میرسد. رفتاری که پسر بزرگ پادشاه انجام میدهد، یعنی رفتن به مجلسی که دختری در آن میرقصد و همچنین وجود زن فرنگی که قرار بود پسر بزرگ پادشاه شب نزدش بماند، علاوهبر اینکه فساد موجود در جامعه را نشان میدهد، نشانگر این نیز هست که قصه احتمالا در زمان پهلوی نقل شدهاست. دلیل این ادعا دو امر است: ۱. نقل قصه از مجموعه‌ی مشدی گلین خانم، این مجموعه قصه توسط زنی بی‌سواد به نام مشدی گلین خانم در زمان پهلوی روایت شده است؛ ۲. این نوع فساد آشکار تنها در زمان پهلوی رایج بود و در دیگر اعصار فساد به این شدت در جامعه آشکارا نبود. خشم پادشاه اصفهان از دوستی دخترش با پسر کوچک پادشاه لارسون و رضایتش بعد از اطلاع از هویت او علاوهبر اینکه مرد سالاری در جامعه را نشان میدهد، نشانگر این است که در آن فضای اجتماعی که قصه روایت شده، ازدواج فقط با طبقهی اجتماعی همکفو انجام میشده است.
¨ آداب و رسوم
________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت وثروت
______________
عناصر روانشناسی
در این قصه، سه برادر در واقع سه مرحلهی تکامل آدمی را نشان میدهند (رجوع شود به قصه‌ی ۱۲). برادر اول، مرحلهای از زندگی روانی را نشان میدهد که انسان فقط به جسم وشهوات اهمیت میدهد. برادر دوم، مرحلهای را نشان میدهد که انسان شهوات را کنار گذاشته و عقل معاش را به کارگرفته؛ اما در این مرحله به کمال نرسیده در نتیجه فریب میخورد و بالاخره برادر سوم، نشان دهندهی مرحلهای هست که انسان با کمک عقل معاش و نیروهای درونی موفق میشود به ناخودآگاه ( دختر پادشاه) دست یابد و پیوند با او به معنی دست یافتن به تکامل روانی است.
باورهای عامیانه و خرافی
____________
سایر عناصر
__________
۳-۶۷- اَمَدَک یگَن
* خلاصهی قصه
پسری به نام« امدک یگن» زن‌دایی‌ای، فاسق داشت. زن غذاهای خوب و لذیذ را به فاسقش میداد و جلوی دایی امدک غذای مانده میگذاشت. روزی دایی امدک آرد خوبی خرید و به زنش داد تا نان بپزد. زن نان خوب را به فاسقش داد و نان سیاه و خشکی برای دایی امدک گذاشت، بهانهای که زن در جواب سؤال شوهرش آورد، این بود که وقتی داشتم آرد را الک می‌کردم، خواهرت از اوبهاش بادی در داد و هر چه گرد و خاک بود، با آرد مخلوط شد. مرد عصبانی به اوبهی خواهرش رفت. خواهرش در آنجا برای او دلیل آورد که نمیتواند از اوبهاش موجب خرابی آرد شود. مرد متوجه ماجرا شد، به همین دلیل امدک را با خود به خانه آورد تا مراقب زنش باشد. فردای آن روز، دایی به سر کار رفت و امدک در خانه ماند. زن که فهمید با حضور امدک نمیتواند با فاسقش ارتباط داشته باشد، تصمیم گرفت با نقشه و حیله امدک را سرگرم کند و خود نزد مرد برود؛ اما هر بار که زن و مرد میخواستند همدیگر را ببیند. امدک کاری میکرد که نقشهی آنها نقش بر آب میشد. تا اینکه یک روز امدک خود را به کوری زد. زن و مرد که خیالشان راحت شده بود، بهراحتی با هم رفتوآمد میکردند. یک روز مرد به خانهی دایی امدک آمد. زندایی غذای خوشمزهای درست کرد. زن موقع کشیدن غذا متوجه شد که قاشق نیاورده، دیگ را به دست امدک داد و خودش رفت قاشق بیاورد. امدک هم غذا را توی دهان مرد ریخت. وقتی زن آمد، فهمید که مرد مُرده است. چنین وانمود کرد که مرد، دوست دایی امدک بوده و شروع به گریه و زاری کرد. امدک آرزو کرد که چشمهایش خوب شود تا به زنداییش کمک کند. آن وقت وانمود کرد که چشمهایش خوب شده است. امدک و زندایی، جنازهی مرد را به اوبهاش بردند. در آنجا امدک کاری کرد که خانواده مرد، زندایی امدک را کشتند. امدک هم دختر مردی را که مرده بود، به عقد دایی خود درآورد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
_____________
¨ کنشهای اساطیری
__________
¨ موجودات وپدیدههای اساطیری
______________
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
این قصه، قصهای از روابط میان آدمهاست و مضمونی غیر اخلاقی دارد. در این قصه زن‌دایی امدک، زنی هرزه و ناپاک است که به شوهر خود خیانت میکند. قصه در فضایی روستایی اتفاق افتاده، شغل دایی امدک و مرد فاسق کشاورزی است. از آنچه در قصه در مورد رسم و رسوم اوبهی مرد فاسق ذکر میشود، همچنین دوری زمین وی و اینکه زن زمین مرد را نمیداند و باید با نشانهگذاری آن را پیدا کند، معلوم میشود که مرد فاسق در آن روستا یا حداقل در نزدیکی محل زندگی دایی امدک، زندگی نمیکرده است. اینکه زندایی امدک، مدام فریب امدک را میخورد، نشانگر نگرش جامعه نسبت به زن است. زن را موجودی هرزه و کودن معرفی میکند و این امر تداعیگر نگاه زنستیزانه در قصههایی که اصل هندی دارد، است.
¨ آداب و رسوم
_________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
_________________
عناصر روانشناسی
___________
باورهای عامیانه و خرافی
___________
سایر عناصر
__________
۳-۶۸- اُم زرزور
* خلاصهی قصه
پیرزنی با پسرش زرزور، در دهی زندگی میکردد. وی به شدت از مرگ و بیماری می‌ترسید، به همین دلیل از پسرش خواست او را به جایی ببرد که اثری از مرگ نباشد. پسر که مادرش را خیلی دوست داشت، وسایلشان را جمع کرد و راه افتادند. رفتند رفتند تا به دهی به نام «بنیعریان» رسیدند که مردمش از طایفهی « بیت کلیوته» بودند. در آنجا فقط زنان لباس بر تن داشتند و بقیه عریان بودند. از اهالی آبادی در مورد مرگ پرسیدند. آنها اصلاً نمی‌دانستند مرگ چیست. ام زرزور که خوشحال شده بود از پسرش خواست که همانجا بمانند. پیرمردی که ریش سفید آبادی بود، به آنها کمک و برایشان خیمهای برپا کرد. دختر خود را به ازدواج زرزور درآورد. پیرزن که آمدن عروس را به خیمهشان به فال نیک گرفته بود، با خوشی زندگی میکرد. یک روز مادر زرزور بیمار شد. زرزور جرأت نداشت از بیماری نزد مادرش سخنی بگوید. تصمیم گرفت آن روز همانجا بماند؛ اما زنش نگذاشت و گفت که خودش مراقب است. هنگام غروب که زرزور به خانه برگشت، دید مادرش نیست. وقتی احوال مادرش را از زنش پرسید. فهمید که مادرش را قربانی و گوشتش را بین اهالی ده تقسیم کرده‌اند و مقداری هم برای زززور نگه داشته بودند. آن موقع بود که زرزور فهمید چرا اهل این آبادی نمیدانند مرگ چیست؛ چراکه آنها آدم را زنده زنده میخوردند حتی اجازه نمی‌دادند انسان به طور طبیعی بمیرد. زرزور که عاقبت مادرش را دید، سوار الاغش شد و فرار کرد.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
– تلاش برای رسیدن به جاودانگی
یکی از آرزوهای آدمی در تمام تاریخ، رسیدن به جاودانگی و فرار از مرگ است. گاه این آرزو را با خوردن آب حیات یا گیاهی زندگیبخش تحقق میبخشد (رجوع شود به قصهی۱)؛ اما در این قصه، سخنی از آب زندگانی یا گیاه زندگیبخش نیست بلکه فقط رسیدن به جاودانگی و تلاش برای آن مطرح شدهاست.
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
_____________
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
با توجه به اینکه قصه در خوزستان نقل شده، تأثیر این سرزمین را در نحوهی زندگی قهرمان قصه که در خیمه و بیابان زندگی می‌کند و شغل وی که چوپانی است، شاهدیم. علاوهبر اینها نام طایفه و قبیلهای که زرزور و مادرش در آنجا زندگی میکنند نیز مؤید همین تأثیر سرزمین است. زندگی فقیرانهای که قهرمان قصه دارد، نشان از فقر و تنگدستی مردم ان مناطق است. یکی از دلایل لخت بودن اهالی بنیعریان هم میتواند همین مسئلهی فقر در جامعه باشد.
¨ آداب و رسوم
________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
______________________
عناصر روانشناسی
___________

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...