نگاهی به پایان نامه های انجام شده درباره مقایسه و بررسی محورهای زبان و اندیشه در آثار منیرو روانی ... - منابع مورد نیاز برای پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
و دایی که وکیل دادگستری بود به دنیا آمد. محفل سه نفره مردان فامیل او را با شعرهای میرزاده عشقی – ایرج میرزا و وحشی بافقی آشنا کرد و محیط وهم انگیر و پر از افسانه زادگاهش چهره دیگری از جهان را به او نشان داد. پدر در سفرهای دور و دراز خود همیشه با دستی پر به خانه باز میگشت، دستی پر از شعر شاعران گمنام. فایز، خیام و فردوسی نامهای آشنای خانواده بودند و زندگی میان واقیعتها و حسرتهای تاریخی از یک طرف و قصههای پریان و باورهای مردم جفره میگذشت و او را برای نوشتن داستانهایی که نگاهی به واقعیت و نگاهی به افسانه دارد- آماده میکرد. کتابهای چاپ پروگروس و بخصوص کتابهای گورکی درخانه فراوان بود و او اولین کتاب گورگی را در ده سالگی خواند. عطش خواندن از همان کودکی گریبانش را گرفت و رهایش نکرد. بعد از این به سراغ کتابهای میکی اسپیلین و جوادفاضل ـ ر. اعتمادی و ارونقی کرمانی…رفت.
مادر با شش کلاس سواد در حضور و غیاب پدر فرمانروای خانه بود و پدربزرگ مادری نقشی انکار ناپذیر در جدی گرفتن درس و تحصیل داشت. بلند پروازیهای مادر او را راهی کودکستان کرد. آنجا به نمایشهای کودکانه دل بست و در دبستان معینی بوشهر درجشنهای ملی نمایش نامههای تک پردهای اجرا میکرد و همه را به خنده وامیداشت. در دبیرستان شاهدخت وارد گروه ادبی مدرسه شد و به تئاتر روی آورد. در نمایش نامه «مادر» نوشته «منوچهرآتشی» و به کارگردانی او بازی کرد. حضور معلمان تازه نفس که از دانشگاه شیراز آمده بودند او را با ادبیات جدیدی آشنا ساخت. نامهای چخوف، شلوخوف و تولستوی نامهای آشنای این دوره از زندگی او هستند. منیرو روانیپور یک سال مانده به پایان دبیرستان درکنکور دبیرستان دانشگاه پهلوی شرکت کرد و راهی شیراز شد. در رشته روانشناسی از دانشگاه شیراز کارشناسی گرفت در همین سالها با شعر آتشی و محمد آقایی که از شعرای جنوبی به حساب میآمدند آشنا میشود و چوبک و آثارش را میشناسد. در شیراز ازدواج ناموفقی را تجربه میکند که تنها چندماه بعد به جدایی میانجامد. حوادث این سالها از او زنی مستقل میسازد که از دریچه متفاوتی به جامعه و حوادث مینگرد. .(http://fa.wikiquote.or)
روانیپور در سالهای بعد برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت از دانشگاه ایندیانا موفق به اخذ درجه کارشناسی ارشد در رشته علوم تربیتی شد. از سال ۱۳۶۰ نویسندگی را آغاز کرد و اولین کتابش مجموعه «داستان کنیزو» در سال ۱۳۶۷ منتشر شد. پس از آن تعداد زیادی داستان کوتاه و چند رمان نوشت که «رعنا »از مجموعه «داستان نازلی» در دوره سوم ۱۳۸۲ جایزه گلشیری برگزیده شد. آثار دیگر او به ترتیب سال انتشار: رمان«اهلغرق» (۱۳۶۸) مجموعه داستان«سنگهای شیطان» (۱۳۶۹)، رمان«دل فولاد» (۱۳۶۹)، مجموعه داستان «سیریا، سیریا» (۱۳۷۲)، رمان«کولی کنار آتش» (۱۳۸۷)، مجموعه داستان«زن فرودگاه فرانکفورت» (۱۳۸۰) و مجموعه داستان «نازلی» (۱۳۸۱). محتوی بیشتر داستانهای وی در جنوب ایران میگذرد و فضای آن برآمده از طبیعت و مردم جنوب ایران است. روانیپور کلاسهایی در زمینه آموزش داستان نویسی برگزار کرد و در این کلاسها با بابک تختی، فرزند جهان پهلوان غلامرضا تختی آشنا شد و با او ازدواج کرد. بابک تختی مدیر نشر قصه است. حاصل ازدواج منیرو و بابک پسری است که به یاد تختی کشتیگیر مشهور ایرانی وی را غلامرضا نام نهادند. وی از سال ۲۰۰۷ تا کنون با خانوادهاش در آمریکا به سر میبرد.
علاوهی بر داستان، او چندین فیلمنامه، نمایشنامه و آثاری برای کودکان نوشت. گنجشک و آقای رئیس جمهور در سال ۱۳۵۵ و ترانههای کودکان را در دوران اول نویسندگی به رشته تحریر درآورد.
وسعت دید روانیپور در داستانهایش از جفره تا فرانکفورت ادامه پیدا میکند. دوران کودکی و نوجوانی او در جفره و بوشهر گذشت. در آثاری که در دوره اول داستان نویسی به نگارش درآورد، تاثیر انکار ناپذیر فرهنگ و زبان بومی را در جهان داستانی او میتوان دید. به همین دلیل او به عنوان یکی از نویسندگان موفق ادبیات اقلیمی جنوب در دهه ۶۰ مطرح شد. دستهای دیگر از آثار او در دفاع از حقوق زنان نوشته شده است و او را به عنوان نویسنده فمینیستی به دنیای ادبیات معرفی میکند (ر.ک.رستگار فسایی،۶۲۴:۱۳۸۰) در دههی تلخ شصت، نویسندگانی چون منیرو روانیپور و شهرنوش پارسیپور از تک صداهایی بودند که رنج و تنهایی زن ایرانی را، هنرمندانه و جسورانه، فریاد کشیدند.
در سال ۱۳۷۹ روانیپور یکی از شرکتکنندگان کنفرانس برلین بود. قهرمان داستان زن فرودگاه فرانکفورت نیز زنی است که قرار بوده در کنفرانس برلین داستان بخواند، اما با مشکلاتی که در حاشیه کنفرانس به وجود میآید فرصت داستانخوانی را از دست میدهد و علاوه بر آن در کشورش نیز او را برای حضور در این کنفرانس مورد شماتت قرار میدهند. دستهای از آثار او تحت تاثیر مسائل دهه ۷۰ به نگارش درمیآید
روانیپور در سال ۱۳۸۵ از اولین حامیان «کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیضآمیز علیه زنان» در ایران بود. .(http://fa.wikiquote.or).
هرچند سبک و زبان نویسنده در طول سالها تغییر میکند، دغدغههای او ثابت هستند؛ عناصر ویژه داستانی، طبیعت حاکم بر فضای داستانها و نقش برجسته زنها، از همان کتاب اول در داستانها حضور دارند. آنچه که در داستانهای روانیپور بیان میشود برگرفته از زندگی او و اجتماع است. در دنیای نویسندگی او، همه چیز تحت کنترل نویسنده است و آنچه که او بیان میکند با آگاهی منطبق است «در دنیای نویسنده، حتی یک برگ هم بدون اجازه و آگاهی او نباید به زمین بیفتد» (مککی،۵:۱۳۸۵).
ن
ن ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم منهم فهم لایبصرون
۳-۲- اندیشه اجتماعی و روانشناختی
بخش عمدهای از درونمایه داستانهای روانیپور مسائل اجتماعی است.
«روانیپور تعهد اجتماعی ادبیات را از هر مفهوم دیگری برتر میداند و در داستانهایش بستر اجتماعی اثر را بیش از بیش مورد توجه قرار میدهد. شاید به همین دلیل باشد که در وارد شدن به مسائل سیاسی و درگیریهایی جناحی، نمیتواند از اشاره به رخدادهای اجتماعی که پیش زمینهای سیاسی دارند چشمپوشی کند» (رضایی زاده،۱۸:۱۳۸۲).
از مهمترین مسائل اجتماعی که دستمایه داستانهای او قرار گرفته است، مسائل زنان، فقر، تکنولوژی، عشق و….است.
۳-۲-۱-اندیشه زنان:
نادیده گرفتن حقوق زنان در طول تاریخ در تمامیجوامع به صورتهای گوناگون وجود داشته است. از نادیده انگاشتن حق و حقوق طبیعی زنان تا فقر معنوی، روحی و مادی، بی سوادی و عدم دسترسی به امکانات. با نگاهی به روابط زن و مرد و جایگاه آنان در جوامع ابتدائی در ابتدای پیدایش جهان و زندگی بشر بر کره خاکی دیده میشود که مرد و زن در آغاز زندگی بشر بر کره خاکی در کنار هم و با برابری کامل زندگی میکردند. پس از دوران گردآوری خوراک و شکار، یعنی در عصر نوسنگی(neolithique) زن قدرت بسیار مییابد و شأن و منزلتی شایان کسب میکند. در این دوران، کار زن کشاورزی و کار مرد دامداری است بنابراین به اقتضای کار و اشتغالش، مادر، سرور طبیعت دانسته میشود و کیش و پرستش زن ایزدان رواج مییابد. شاید این به معنای نظام مادر سالاری نباشد اما این دوران، دوران فرمانروایی مادر است و از قدرت مرد کاسته میشود. از دوران پارینه سنگی تا عصر آهن، زن و مرد با انصاف و عدالت و مساواتخواهی نسبی، وظایف و تکالیف را بین خود تقسیم میکنند. از لحاظ تاریخی، عصر مفرغ، نظام پدر سالاری بر سراسر خاورمیانه حکمفرماست (ر.ک.ستاری،۷:۱۳۷۳).
در ایران در یک دوره نسبتاٌ طولانی از آغاز رواج کشاورزی تا آغاز عصر دولت- شهرها نظام اجتماعی و سیاسی بر قدرت زنان به ویژه مادران تکیه داشته، به اصطلاح دوران زن سروری یا مادر سالاری خوانده میشده است. «زن در اندیشه ساکنان قدیم این سرزمین و جوامع هم فرهنگ با آن، نه تنها برابر مرد که گاهی برتر از مرد بوده است» (لاهیجی،۵۹:۱۳۷۷). تقریبا با تشکیل دولت ماد دوران مادر سالاری پایان مییابد و پدر سالاری جایگزین آن میشود. با پایان دوران مادرسالاری و به موازات تکامل ابزار تولید و گسترش بردهداری زنان ایرانی پایگاه پیشین خود را از دست میدهند و به بطن جامعه رانده میشوند. قدرت به دست مردها میافتد و زنان کمکم از صحنه اجتماع حذف میشوند(ر.ک.ستاری،۱۹:۱۳۷۳). «عدهای کشته شدن«سوتاپگ» همسر«کوی اوسن» به دست«رُستخم» پهلوان نامی ایران را که نخستین زنکشی تاریخی و افسانهای در شاهنامه است و از اجرای آن با غرور و افتخار فراوان و به منزله عملی قهرمانی یاد شده است، نشانه نمادین پایان دوره مادرسالاری در این سرزمین میدانند» (لاهیجی،۲۶۰:۱۳۷۷).
روانیپور به گونهای نمادین به پایان دوران مادرسالاری و حکومت پدرسالاری اشاره میکند و ریشه آن را در دولت ماد و آریاییها که به این سرزمین مهاجرت کردند، میداند.
«اگر بگردی سر از آن روزها در میآوری، همان روزها، ابتدای هستی این آب و خاک که ناگهان مادها سوار بر اسب روی این نقشه جغرافیایی یله شدند…از آنجا میتوانی شروع کنی که چه کسی پیراهنش زیر سوزن چرخ گیر میکند و بعد بلعیده میشود…تقصیر آن اولین سوارکار است که ناگهان به دشتی درندشت و سبز رسید و فریاد کشید:همین جا اتراق میکنیم» (روانیپور،۱۴۶:۱۳۸۳).
وی معتقد است ریشه بسیاری از مسائل در بوجود آمدن دولت مادها است «هر اتفاقی روی این کره خاکی بیفته ریشهاش در هزاران سال پیشه…برای یافتن گناهکار اصلی…باید به زمانی برگردیم که مادها در ایران ماندگار شدند» (همان،۷۲:۱۳۸۳).
اگرچه سالیان زیادی زنان از صحنه اجتماع بیرون رانده شدند و حکومتهای دینی و غیر دینی که در ایران سرکار آمدند به این انزوا کمک کردند ولی با وجود همه این موانع، زنان گذشته خود را فراموش نکردند و به صورتهای گوناگون در عرصه جامعه حضور داشتند. با پیشرفت علم و تکنولوژی زنان کمکم از پیلههای فراموشی درآمدند و در حوزههای علم و سیاست و اقتصاد وارد شدند. با اینکه آزادی پیشین را نداشتند اما در عرصههای گوناگون سعی در ابراز وجود خود کردند. در آثاری که زنان در قرنهای گذشته نوشتهاند، تحت تاثیر مردان بودهاند اما این خود نشان از حضور آنان در جامعه میدهد. ادبیات یکی از این حوزههاست که زنان همچون مردان با نوشتن آثاری خود را مطرح کردند و به این طریق ندای زنان را به گوش جهان رساندند.
«باتوجه به اینکه ادبیات جهان از آغاز مرد محور بوده است زنان تلاش کردهاند تا آثاری با محوریت زن بیافرینند. در این آثار کوششهایی برای بیان هویت شخصی زنان و جستجوی خود صورت گرفته است. نوشتن، اتوبیوگرافی، انتشار یادداشتهای روزانه و دفترچه خاطرات همه به نوعی در جهت تفسیری از هویت خود در رابطه با خانواده و جهان پیرامون است» (حسینی،۹۶:۱۳۸۴).
با ورود صنعت چاپ و انقلاب مشروطه، زنان بیشتر در عرصه اجتماع حاضر شدند و این بار دست به قلم شدند تا جای گمشده خود را بازیابند.«نمونه بارز آن حضور شمس کسمایی در میان پیشگامان شعر نو و پروین اعتصامی در میان شعرای چیره دست است» (حسنآبادی،۷۲:۱۳۸۱). ظهور فروغ فرخزاد رنگ دیگری به ادبیات زنانه داد. فروغ یکی از زنان مطرح است که با شعر خود، این عرصه را برای حضور زنان مهیا ساخت. در حوزه داستان نیز زنان زیادی وارد عرصه ادبیات شدند و با محوریت قرار دادن زندگی زنان جامعه خود، سهمی در دفاع از این قشر جامعه را بر عهده گرفتند. سیمین دانشور، غزاله علیزاده، شهرنوش پارسیپور و منیرو روانیپور از جمله زنان داستان نویس معاصر هستند که محور داستان آنان، زنان و مظلومیتها و حقوق فراموش شده آنهاست. منیرو روانیپور در هشت اثر خود نگاه ویژهای به زنان دارد و با محوریت قرار دادن زنان روستایی- شهری به زندگی و شرح اندیشههای زنانگی و فمینیستی خود پرداخته است.
روانیپور در دو فضای متفاوت داستانهایش را به نگارش درآورده است. جهان داستانی او به تناسب محیط و فضای خود با هم متفاوت هستند و چهرهای که روانیپور از زن بیان میکند در هر دو حوزه باهم تفاوت دارند. گذشته از این، داستانها در سه دوره زمانی نوشته شده است. این داستانها محصول سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۲ هستند در این قسمت براساس سیر زمانی داستانها و فضای داستانی به مهمترین اندیشههای روانیپور در خصوص زنان و مسایل آنان پرداخته میشود.
روانیپور به زنان نگاهی خاص دارد. در هر دو فضای داستانی او، زنان مورد نظر او با هم متفاوت هستند. در فضای داستانهای روستایی هم حضور زنان فقیر و رنج کشیده اما شجاع و عصیانگر به چشم میخورد، هم چهره زنان منفی، که در قالب زنان خرافاتی و زنان سادیسمی معرفی میشوند. در کنار خیجو، دیمنصور، ستاره در اهلغرق زنانی چون دایه در سنگهایشیطان، نیتوک در کولیکنارآتش، ماکو در مجموعه سیریاسیریا، زیتون در طاووسهای زرد، دایه در شببلند دیده میشوند و در داستانهای فضای شهر با عنوان «خواهران چندگانه» و «پیرزنها» مواجه میشویم که نماد«زن روزمره، بازدارنده و غیرمتفکرند. زنی ایستا با خواهشهای معمولی و زمینی در تقابل با زنان سرکش و در حال حرکت» (احمدی،۳:۱۳۸۳). با توجه به این نگاه خاص نویسنده نسبت به زنان یکی از مهمترین موتیفها و موضوعات مورد بررسی در آثار او زنان هستند. در عین اینکه محور تمام داستانهای روانیپور، زنان هستند و مهمترین فعالیت و تلاش او در شناخت این قشر از جامعه و مناسبات آنان است، به مردان در کنار زنان نیز توجه داشته است. گرچه در بعضی داستانها حضور مردان کمرنگ است. در این بخش به مهمترین اندیشههای نویسنده راجع به زنان و مردان در کنار زنان پرداخته میشود:
۳-۲-۱-۱-سیمای مرد:
روانیپور نه تنها به زنان و مشکلات آنان پرداخته، بلکه به نقش مردان در کنار زنان اشاره کرده و در بحث زنان به نگاه متفاوت مردان نسبت به زنان پرداخته است. در «کنیزو» مردان نگاهی منفی و اشیاءنگر نسبت به زنان دارند و روانیپور به انتقاد از مردان هوسباز پرداخته است. در «اهلغرق» که مانیفست اوست نگاه سرشار از عشق و محبت مردان نسبت به زنان را ترسیم میکند. در «طاووسهای زرد» از دید خالو بیان میکند که «زن دهاتی عقل معینی ندارد.» (روانیپور،۱۳۶۹الف:۸۱).
در اهلغرق نگاه زایر به زنان، نگاهی سرشار از عطوفت و مهر است. در نگاه زایر زنان موجودات عجیبی هستند و تنها آنان میتوانند سراغ عشق گمشده آبی دریایی را به او نشان دهند، «هرچند که زایر مثل همه مردان آبادی میدانست که پریان دریایی وقتی به خشکی میآیند، اشارات مردان زمین را نادیده میگیرند و سراغ گمشده خود را تنها از زنان میپرسند و از آنها میخواهند که پای خود را با نیمهماهی وارش عوض کنند تا او بتواند، زمین را برای یافتن گمشدهاش هموار کند» (روانیپور،۱۳۶۹ب:۷۸) زایر معتقد است این زنان هستند که عشق و فداکاری و ایثار در وجود آنان به ودیعه گذاشته شده است و میتوانند به آبی دریایی کمک کنند. زنان آن قدر ارزشمند و والا هستند که مردان عاقل جهان شیفته آنان هستند.«زایر مانند تمام مردان عاقل جهان ، اسیر بود، زن حتی اگر مدینه باشد، میتواند شیرازه کارها را از دست مردش بگیرد.» (همان،۱۳۶۹ب:۱۴۰) و این معنای عشقهایی است که در نگاه مرد جُفرهای نسبت به زن وجود دارد حتی اگر زن مدینه باشد که زمینگیر و بیمار است.
روانیپور به مردانی چون زایر عشق میورزد که این چنین خواهان زن است و او را مورد تکریم قرار میدهد. در نگاه این مردان، زنان موجودات خاصی هستند که در مشکلات پابهپای مردان حرکت میکنند. مردان اهلغرق چاره کار و مشکلات خود را در دست زنان میبینند، حتی اگر با توسل به آیین خرافی مشکلات آنان را حل کنند. «زنان جهان با عالم غیب ارتباط دارند، عالمیکه مردان آبادی را به آن راهی نیست» (همان،۱۳۶۹ب:۱۷۴). با اینکه زنان تنها با شعرها و خرافات خود سایه دیزنگرو را از آبادی کم میکنند، کار آنان در نظر مردان شایسته و سزاوار است. این جامعهای است که منیرو از دست رفتن آن را غمگین توصیف میکنند. در این جامعه با مردان هوسبازی چون ناخدا علی روبه رو هستیم. ولی این هوسبازی در کنار عقل و درایت زایر بیرنگ میشود. زایر حکیمی که جهان را بدون زن مسیلهای بیش نمیداند و این زنان زحمتکش را در دل تحسین میکند. «زایر فکر میکرد، لبخند میزد و با خودش میگفت؛ جهان بدون زن مسیلهای بیش نیست و تنها دست این آفریدگان غریب جهان است که میتواند مسیله را آباد کند. زایر دعا میکرد که آسمان، زنان جهان را حفظ کند و آنان را پاکیزه بدارد، حتی نباتی که روزبه روز لاغرتر میشد و از آبادی فاصله میگرفت» (همان،۱۳۶۹ب:۱۶۸). در این جامعه حتی نباتی زن مورد نفرت دیمنصور و ستاره نیز از دید زایر، پنهان نمیماند و برای سلامتی او نیز دعا میکند. زن حتی اگر او باشد جهان را رونق و برکت میدهد. در نگاه زایر زنان آفریدگار غریب جهان هستند. در حقیقت روانیپور در اینجا یکی از اندیشههایی را که فمینیستها برآن تاکید دارند از زبان زایر بیان میکند «زایر میاندیشید که زنها از آن زمان که آفریدگار جهان آنان را میسازد تا نسل آدمیان را ادامه دهند، از آن زمان که بچهای در شکمشان میگذارد، چیزی برتر و بهتر از مردان دارند؛ آنان نگهبان و حافظ اصلی جهانند….» (همان،۱۳۶۹ب:۱۷۴). در نگاه زایر این ویژگی مثبت زنان است. قدرت زاییدن و آفریدن همان چیزی است که مورد حسادت مردان قرار میگیرد و از نگاه فمینیستها مردان به دلیل اینکه این قدرت را ندارند زنان را مورد نفرت قرار میدهند «ویرجینیا هُلد[۱] برآن است که پدیده مادری، مایه حسادت مردان نسبت به زنان میگردد زیرا آنان خود را فاقد این گونه توانایی میبینند» (باقری،۸۴:۱۳۸۲)
روانیپور تا در فضای جُفره و آبادی مینویسد با دیدی مثبت به مردان مینگرد. اما همین که وارد فضای شهر میشود، به انتقاد از جامعه مردسالار میپردازد. در اندیشه مردان شهر، زنان را موجوداتی نفرتانگیز و شیگونه بیان میکند. در داستانهای (جمعهخاکستری، کنیزو، بازی، شببلند، طاووسهایزرد، سیریاسیریا، چندینهزارویک شب، چهارمین نفر، دریا در تاکستانها ، مشنگ، روایتیدیگر. جیران، رمان دلفولاد و نازلی) به نگاه منفی مردان نسبت به زنان میپردازد.
در «دلفولاد» نویسنده اوج رفتار خشن مرد به زن و مظلومیت زن را با اذیت و آزارهایی که «افسانه سربلند» از پدرش و شوهرش میبیند بیان میکند. از نگاه پدر افسانه ، زنان موجوداتی هستند که فقط آتش میزنند و ویرانی برپا میکنند. «تخت جمشید، حتی تخت جمشید را زنی به آتش کشید. دختر کاتب گفت: اما آن زنی که تخت جمشید را به آتش کشید قلیان نمیکشید. میدانم، اما پدر نمیداند. و میگوید زنان چه قلیان بکشند و چه نکشند کارشان آتش زدن است. شاید، اما بعضیها فقط خودشان را آتش میزنند» (روانیپور،۱۶۶:۱۳۸۳).
همانگونه که ملاحظه شد به همان اندازه که زنان در نظر مردان جفره، موجودات مقدس و پذیرفتنیاند در نظر مردان شهری موجوداتی با سرشت بد هستند. دلفولاد اوج بدبینی نسبت به زنان بیوه، روشنفکر و تحصیل کرده است. روانیپور در این رمان تمام اندیشههای فمینیستی و زنمدارانه خود را با آفرینش زنی چون افسانه که بر جامعه مردسالار خود عصیان میکند بیان کرده است.
در جُفره تنها خیانتی که مردان در حق زن روا داشتهاند خیانت «ناخدا علی» است که به بهانه کار کردن در میان زنان به گفتگو با آنان میپردازد و به این صورت باعث خشم «بوبونی» میشود. با مرگ بوبونی،زنی شهری میگیرد و از آبادی جفره میرود.«ناخداعلی گوشه انبار، نزدیک زنها، فانوس را از دستشان میگرفت و روشن میکرد. بوبونی با دیدن ناخدا علی از لابهلای جمعیت گذشت، دستش را روی لبه آب انبار گذاشت. بوبونی غیظ کرده بود. ناخدا علی همیشه دور و بر زنها میپلکید و حالا آمده بود نزدیک آنها و به خیال خودش کار میکرد» (همان،۱۳۶۹ب:۶۲). نمونه دیگر مردان که به دنبال هوا و هوس خود هستند در پایان داستان بیان میشود «پیرمردان که شبهای آخر زندگی را در بستر سرد تنهایی و کسالت میخفتند؛ با هزاران بهانه به زایر حکیم نزدیک میشدند و پولهای بیحساب خرج میکردند تا بتوانند از پریان دریای چیزی بشوند» (همان،۱۳۶۹ب:۲۶۳). در حقیقت نویسنده حضور زنان را به گونهای تسلی دهنده و آرامش دهنده مردان بیان میکند. مردان بدون زنان چه از لحاظ روحی و چه جسمی قادر به ادامه زندگی نیستند.
اوج بدبینی روانیپور به مردان و نگاه شیگونه آنان به زنان در جامعه شهری شکل میگیرد. در داستان «کنیزو» در اولین داستان این مجموعه، زندگی زنی فاحشه را به تصویر میکشد و رفتار شهوت پرستانه مردان را نسبت به کنیزو مطرح میکند. در حالی که کنیزو مرده است، مردان جلوی عرق فروشی جمع شدهاند و با رفتار زشت و وقیحانه جنازه کنیزو را مورد بیحرمتی قرار میدهند. در «شب بلند» به رفتار وحشیانه «ابراهیم پلنگ» نسبت به «گلپر» در شب عروسیشان اشاره میکند. در بقیه داستانهای این مجموعه روانیپور به رفتار زشت مردان نسبت به زنان میپردازد. مردانی که در داستان «مشنگ» به جنازه مرده نیز رحم نمیکنند. حضور مردانی چون ابراهیم پلنگ ودیگر مردان داستانهای او در کنار زنانی چون «گلپر، کنیزو، آینه» و امثال آنان قابل تأمل است.
در«جمعه خاکستری» از دید مرد، زن باید در خانه باشد به خانهداری بپردازد و بعد از ازدواج کار و اشتغال تعطیل میشود«ببین زنی که شوهر کرد دیگه بازی مازی رو میذاره کنار، بعدشم خیال نکن که خنگم، اینهمه نگو مچاله میکنی، مچاله میکنی، حسودیت میشه، همین و بس وگرنه منکه کاری باهاشون ندارم. میان یه چیزی یاد میگیرن یه دستی هم به سر گوششون میکشم آخه حیف نیست؟ اگرم خیلی ناراحتی تمامش کن.» (روانیپور،۱۳۶۹الف:۱۳۴). نوع دیگر این نگاه ابزاری مرد به زن در داستان «جیران» از مجموعه سنگهایشیطان وجود دارد. رقاصهای که صمد عاشق او میشود و فقط نیاز جنسی باعث میشود که به سراغ او برود. بعد هم خیلی راحت او را کنار میگذارد و ازدواج میکند. «و مرد فقط شبها میآمد و یا جمعه تاگلویی تازه کند» (روانیپور،۱۳۶۹ج:۱۴). در نگاه این مردان هوسباز ارزش زنان برابر حیوانات است. به اعتقاد آنان، زن موجودی است که در دست مرد است و صاحب اوست هیچ اختیاری از خود ندارد «خیابان شلوغ با بوقهای پی در پی و گوسفندانی که در پیادهرو با رنگهای جوراجور علامت گذاری شده بود. رنگهای آبی، سرخ، سیاه، زن ساکت نگاه میکرد و مرد انگار رد نگاه زن را گرفته بود زیر لب آهسته گفت:علامت گذاشتن که قاطی نشن، میفهمین، گوسفند گوسفندِ فقط صاحبشون فرق میکنه!» (همان،۱۳۶۹ج:۹۳).
جهان داستانی اهل غرق، زنان و مردان مکمل همدیگر هستند. نه زنان بدون مردان میتوانند به زندگی خود ادامه دهند و نه مردان بدون حضور این موجودات عجیب میتوانند به سر ببرند. در اهل غرق مردان همانقدر که زمین را دوست دارند زنان را هم دوست دارند. به دلیل نگاه خاص روانیپور به این مدینه فاضله دنیای صمیمی اهل غرق در هیچ یک از داستانهای روانیپور تکرار نمیشود. در اهل غرق اگر کسی حرمت زنی را میشکنند زیر دُم لقمههای زایر باید تاوان آنکه دریا را گل آلوده کرده بود بدهد (ر.ک.روانیپور،۱۳۶۹ب:۱۵۴) اما آیا در همه دنیا زایر احمد وجود دارد که قانون خود را داشته باشد؟
در جامعه شهری داستانهای روانیپور، گاهی مردانی به بهانه فعالیت و کار، با دختران در محیط کار آشنا میشوند و این آشنایی به ازدواج منتهی شود، اما به زودی او را فراموش میکنند و به سراغ دختران جوان دیگری میروند. زن در این جامعه ناامن بیپناهتر از قبل میشود «توی خنگ خدا بدگمان نباش، کار فکری آدم خسته میکنه، اینا رو که میبینی جدی نیست، هیچکدامشان جدی نیستن، فقط برای تمدد اعصابه. تمدد اعصاب با دخترانی که به هوای بازیگری میامدند. دخترانی جوان، سالم و مشتاق، دخترانی مثل خودش. همان روزها که میآمد تا نقش آنتیگونه را بازی میکنه» (روانیپور،۱۳۶۹الف:۱۳۴). مردان هوسباز که به بهانه فعالیت و بازیگری دختران جوان را فریب میدهند و بعد رها میکنند. از نظر روانی پور این مردان به جنازه مرده نیز رحم نمیکنند. فساد و شهوت تا آنجا ادامه پیدا میکند که حتی به جسد زنی مرده نیز نظر دارند.
«انگار به بیابان رسیده بود یا به مقصد که آمبولانس واداشت. راننده پیاده شد و در عقب را باز کرد. از لای در دید که هیچ ماشینی تردد نمیکند. دور از شهر بودند. راننده به بیراهه آمده بود. زن ترسید و خودش را جمع کرد. راننده بالای سرش نشست صورتش عرق کرده بود و نفس نفس میزد. برقی در چشمانش میدرخشید، وقتی سعی کرد متقال را پس بزند، زنی که مرده بود لبخندزنان گفت: ول معطلی.همه تنم تاول زده» (همان،۱۳۶۹الف:۱۲۹).
در این جامعه همه مردان به گونهای دنبال زنان هستند. از افسر راهنمایی و رانندگی، قصاب و نانوا گرفته تا شهردار و غیره «نگاه کنین رئیس شهربانی میاومد… شهردار میاومد.. پیر و جوون میآمد… بعدش تف میکن… تف به هیلکتون… به سرتاپاتون… به جد و آبادتون….» (روانیپور،۱۳۶۹الف:۲۲). در «کولیکنارآتش» این نگاه منفی را آن هنگام که «آینه» از قبیله رانده میشود در شهر میبینیم. شکری و یارانش، قصاب، نانوا، و حتی پاسبان سرچهاراه در فکر سوء استفاده از آینه هستند « این پول را بگیر آینه. شاید لازمت بشه…. این جمله را نانوایی گفت وقتی هیچ کس توی دکان نبود و شوفر تاکسی وقتی هیچ کس توی تاکسی نبود و پاسبان سرچهاراه وقتی در خیابان آیند و روندی نبود و ….» (روانیپور،۵۹:۱۳۸۸).
نگاه مردان به زنان نگاه خریدارانه است. همانطور که برای خرید آب دهانش راه میافتد برای زن نیز چنین حرکتی دارد «لبهایش را با زبانش خیس کرد، مثل وقتی میخواست سیب زمینی بخرد» (روانیپور،۱۳۶۹ج:۹۰). در این دید مردان نمونه بارز شهوترانی و هوی و هوس هستند. این نوع اندیشه روانیپور در بیشتر داستانهایش به چشم میخورد. به اعتقاد او برای مردان یا باید مرید باشی یا مراد. اما تا مرادی هیچ مردی به حریمت راه پیدا نمیکند، به محض اینکه در کارگاه مریدسازی او بیفتی دیگر تمام شده است. در «دلفولاد»، «افسانه»، با آنکه یک شکل آرمانی از مهاجرانی در ذهن خود تصویر کرده او نیز چون مردان دیگر است. روانیپور در «سیریاسیریا» داستان «شکوفه و نمک» به ورود زنی به جزیره اشاره میکند که همه منتظر آمدن او هستند اما به محض اینکه وارد شهر میشود، اولین فکر تبعیدیها سوء استفاده و مسایل جنسی است «مهندسین شرکتها در شهر دربدر به دنبال زن سفید پوش میگردند، آنها میخواهند با تکرار معصیت تمام استان زیر آب برود تا بتوانند بیدردسر به زادگاه خود بازگردند» (روانیپور،۱۱۷:۱۳۷۲). نه تنها مردان تبعیدی که تمام مردان بندر و نوجوان در فکر نزدیک شدن به او هستند. در ساحل بندر قایقهای زیادی به آتش کشیده میشود و مردان تبعیدی و غیر تبعیدی با هم دست به یقه میشوند «میگویند، اینک در نینی چشمان تمام مردان تبعیدی و غیر تبعیدی زنی سفیدپوش ایستاده است…و زنها درهای خانهها را به روی نوجوانان و جوانانشان بستهاند و خشمگین به مردانشان نگاه میکنند» (همان،۱۲۴:۱۳۷۲).
از نظر روانیپور مردان یا زورگو و قمارباز هستند که زنان خود را در قمار میبازند (دل فولاد- چندین هزار و یک شب) یا در فکر تجدید فراش هستند و اگر زن شاغل باشد برای آنان بهتر هم هست. «مرد با خوشحالی و تردید به او نزدیک شد. خدا رحمتش کنه، همه میمیرن، شما که نباید خودتونو بکشین… به شاغل هم هستین. زن فکر کرد که مرد دارد نی خودش را میزند» (همان،۱۳۶۹الف:۱۳۹-۱۳۸). گاهی رفتار آنان به گونهای است که زن اول مجبور میشود وجود هوو را بپذیرد یا آن قدر او را در مخمصه قرار میدهد که به میل خود طلاق بگیرد تا مرد به خواسته خود برسد«از همون اول فهمیدم خبریه، از صورتش که دائم دو تیغه بود و برق میزد، از بویی که میداد وقتی آخرای شب میاومد خونه، از بهانههایی که میگرفت… بهم نچسب تنت زبره، نفست بوی قلیون میده، شلختهای، ولخرجی….» (همان،۲۱۱:۱۳۸۸). نه تنها مردان که حتی پسران دبیرستانی که تازه به سن بلوغ رسیدهاند وقتی از دبیرستان به خانه بازمیگردند دور از چشم پدران ومادرانشان به لنگر میروند شیشهای فانتا میخرند و روی تل عاشقون به انتظار مینشینند در ذهنشان پدران و مادرانشان را میکشند یا روانه سفری دور و دراز میکنند آنگاه شرمگین راه بر آینه میبندند و او را به خانه دعوت می کند (ر.ک.همان،۵۸:۱۳۸۸).
روانیپور خود کارنامه یک ازدواج ناموفق را داشته است و تا قبل از ازدواج دومش بسیاری از اندیشههای مرد ستیزانه خود را بیان میکند. گرچه بعدها از شدت مرد ستیزی او کاسته میشود، بازهم مردان از دید او موجوداتی ظالم هستند. در داستانهای (نازلی و زن فرودگاه فرانکفورت) از فساد اخلاقی آنان حرفی به میان نمیآورد اما از دیگر ویژگیهای منفی مردان نیز سخن میگوید. در کل در سالهای پس از ازدواجش دید ملایمتری نسبت به مرد بیان میکند. در «کافهچی» مدام از زندگی زیر یک سقف مینالد و مردها را به بدترین وضع تصور میکند، ولی از هوسبازی و شهوت آنان دیگر سخنی به میان نمیآورد. لازم است در پایان این مبحث یادآور شویم که با تمام ستیزهگری روانیپور با جامعه مردسالار و دید منفی نسبت به مرد، در داستانهای او به مردانی با چهره مثبت برخورد میکنیم. عشق، ازدواج و زندگی در داستانهای او جاری است در حقیقت او جهان را یکسره سیاه نمیبیند.
۳-۲-۱-۲- زنان روشنفکر
از دیگر مضامین مهم و مورد توجه روانیپور مسایل و مشکلات زنان روشنفکر و تحصیلکرده جامعه است. در «اهل غرق»، «خیجو» با آنکه زنی تحصیل کرده نیست و در جامعه بستهای زندگی میکند، بسیار روشنفکر و آیندهنگر است. در بوشهر وقتی صدای زنگ مدرسه را میشنود بلافاصله به سراغ مدیر میرود و یک هفته بعد، فرزندانش را به مدرسه میفرستد. برای آینده بچههایش فکرهای بزرگ در سر میپروراند(ر.ک.حسنآبادی،۱۸۳:۱۳۸۱).
روانیپور همچنین با وارد کردن «آذر» به عنوان معلم آبادی اولین نظریههای روشنفکری خود را بیان میکند. با آنکه زندگی آذر خلاصه در چمدانی است که دائم در فکر بستن آن و خارج شدن از کشور است ولی گهگاه از زبان او به حقوق زنان و مسایلی از این قبیل اشاره میکند.
«آذر پلاژ را برای آبادی معنی کرد او که شبانه برای تمام بچههای آبادی مایو دوخته بود، مایوی دو تکه خود را از چمدانی که سالهای سال برای سفر به کشورهای خارجه بسته بود، درآورد آهی کشید و آن را به زنان آبادی نشان داد و گفت که پلاژ برای این است که آدمهای درست و حسابی، بعد از شنا در دریا روی ماسههایش دراز بکشند و تنشان را به دست آفتاب بدهند تا برنزه شوند» (روانیپور،۱۳۶۹ب:۳۷۹).
واکنش زنان آبادی در برابر اندیشههای او تند است و با خراب کردن دیوارها و امکاناتی که برای تهیه پلاژ آورده شده است به مخالفت با آن میروند. در حقیقت روانیپور این مسأله را جالب نمیداند ولی اولین جرقهها و حرکت به سوی روشنفکری و بیان مسایل جامعه روشنفکران از اینجا آغاز میشود.
همه زنان روشنفکر و تحصیلکرده داستانهای روانیپور همچون آذر نیستند که تمام آرزوهای خود را در چمدانی خلاصه کنند، بلکه آنها اهل عصیان و سرکشی هستند و برای رسیدن به خواستههایشان در تلاشاند. گرچه در این مسیر متحمل سختیهای زیادی میشوند و زندگی بر آنان به سختی میگذرد از طغیان و مبارزه برنمیگردند. دغدغه اصلی این زنان، نوشتن، کار و اشتغال، فعالیت سیاسی است. حضور بارز زنان روشنفکر از مجموعه کنیزو داستانهای (پرشنگ، مشنگ و جمعه خاکستری) آغاز میشود. مشکلات محیط کار و تنهایی و نداشتن سرپناه و طرد شدن از خانواده از درگیریهای ذهنی آنهاست.
۳-۲-۱-۲-۱-طرد شدن از خانواده:
اولین مشکل زنان روشنفکر مورد نظر روانیپور مسأله طرد شدن آنان از طرف خانواده است. تفاوت این زنان با همجنسان خود در این است که اصولاً به زندگی و کارهای روزمره خانهداری توجهی ندارند. تمام همّ و غم آنان طرحها و قصهها و کارشان است. «در راهرو و آزمایشگاه، زن فکر کرده بود به کارهای نیمه تمام، به طرحها و قصهها و آنچه که باید او را و زندگی او را از دیگران متمایز میکرد» (روانیپور،۱۳۶۹الف:۱۰۸). با اینکه جامعه هنوز آنها را نپذیرفته است و از طرف اطرافیان به شدت مورد آزار و بیمهری قرار میگیرند اما مصمم هستند و در راه رسیدن به آنچه در ذهن دارند از هیچ کوششی دریغ نمیکنند
«وقتی او را در سردخانه به زمین گذاشتند، نفسی به راحتی کشید. سردخانه آنطورها هم که میگفتند سرد نبود؛ خیلی بیشتر از اینها سرما را دیده بود. سرمای جان آدمیکه او را طناب پیچ کردند و به بخش اعصاب آوردند. سرمای جان زنی که جز مشتی کاغذ آهی در بساط نداشت و آن کاغذها را هم یکروز خواهرانش به دست آتش سپردند تا از آن پس معقول و سر براه مثل همه زنهای عالم زندگی کند» (همان،۱۳۶۹الف:۱۲۴).
این زنان به خاطر تفاوتشان با زنان خانهدار همیشه مورد نفرت زنان خانهدار هستند و به دلیل جوّ مرد سالاری حاکم بر جامعه، نتوانستهاند حضور این زنان را در جامعه مردسالار بپذیرند.
«بیست سال درس خوانده بود، سرش به هیچ کجا بند نبود، هیچ چیز نداشت جز لبخندی که همه را ذله کرده بود، یک لبخند بیقابلیت که با هزار توجیه علمی و غیرعلمی آن را به مسائلی که هیچ ربطی به او نداشتند، متصل میکردند، اینکه او با آن لبخند لعنتی هیچ کجا بند نمیشد، دنبال خانه و زندگی نبود و مثل همه زنهای عالم به زندگی دل نمیبست» (همان،۱۳۶۹الف:۱۲۸-۱۲۷).
این نوع طرد شدن از خانه و خانواده در دلفولاد شکل شدیدتری به خود میگیرد. اگر تا این قسمت زنان تحصیلکرده فقط مورد نفرت خواهران چندگانه بودند در دلفولاد این زنان جایی در خانه ندارد و اگر مطلقه باشند، همچون کیسه زبالهای زیر نگاه خانواده خرد میشوند «دیگر تا شش ماه نمیتوانست حرف بزند و گفته بودند: سرطان ، سرطان حنجره و پدروخواهران بافنده خندیده بودند: «به درک» و او رها شده بود مثل یک کیسه زباله، کیسه زبالهای که میتواند کسانی را شاد کند که خانه ندارند…» (روانیپور،۶۸:۱۳۸۳). وضعیت اسفبار این زنان تا آنجا پیش میرود که حتی بر سر سفره غذا نیز موجودی اضافی به حساب میآیند و راهی به جز ترک خانواده برایشان باقی نمیماند:«حرکت دست جوان کند بود انگار میترسد تصمیم بگیرد. انگار سرسفره زیادی بود، میترسید بیرونش کنند مثل زنی که از خانه خودش رانده شده باشد و بیاید سر سفره پدر بنشیند و بعد با هر لقمه چپ چپ نگاهش کنند و او وابرود، دستش بلرزد، غذا روی سفره بریزد و یکی از خواهران بافنده بگوید: وای… مگه چلاقی؟» (همان،۱۳۹:۱۳۸۳). اصولاً این زنان وقتی به این مرحله از زندگی میرسند خانه را ترک گفته و دربدری را به جان میخرند. افسانه سربلند بعدها راهی تهران میشود و با سختیهای زیاد روبه رو میشود تا نهایتاً کار نویسندگی را آغاز میکند. «آینه» در «کولیکنارآتش» نیز به این سرنوشت گرفتار میشود. در کولیکنارآتش این نوع زنان طرد شده زیاد هستند.
فرم در حال بارگذاری ...
[جمعه 1401-04-17] [ 10:32:00 ب.ظ ]
|