-خدایا چرا بازی سرنوشت چنین روزگاری برایم نوشت

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

این هم از یک عمــــر مستی کردنم ســـــالها شبنـــم پرستی کردنم
ای دل زهــــر جـــــدایی را بخور چــــوب عمــر با وفا یی را بخور
ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت خنده ای بـــا خاطراتت کرد و رفت
-من که گفتم این بهار افسرد نی است
-آه…
-عجب کاری به دستم داده دل هم شکست و هم شکستم داده دل
-در کوی خرابات جهان هیچ کس پیر نشد ازخـــوردن آدمــــی زمیــن سیر نشد
-گفتـــم بـــه پیـــری رســـم تـوبه کنم افسوس که صد جوان مرد یکی پیر نشد
-یـــک عمـــر قفــس بست مسیر نفسم را
-حالا که دری هست مرا بــال و پری نیست
حـــالا کـــه مقــــــدر شده آرام بگیرم
سیـــــلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگـــذار کــــه درها همگـی بسته بمانند
نگـــاهی نگــــرانی پشــت دری نیست
-اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است
-اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر درد است
-اگر عاشق شدن بی گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است
-بی سبب خودرا نرنجان از قضا نتوان گریخت
-نوش جان باید کرد هر چه حق در پیاله ریخت
-مطلب طاعت پیمان و صــلاح از ………… مست که بـــــــه پیمانه کشی شهره شرم روز الست
منتهمان دم که وضوی ختم از چشمه عشق چار تکبیـر زدم یکسره بر هر چه که هست
می بــــره تــا دهمـــت آگهی از سرّ قضا که بر روی که شرم عاشق و از بوی کی مست
کمــــر کـــوه کم است از کمر صور اینجا نــا امید از در رحمت شواری با ده پرست
مسمـــانـــان مـــرا وقتــــی دلی بود که با وی گفتمی گر شکلی بود
بـــه گـــردابی چـــو می افتادم از غم به تدبیرش امید ساحلی بود
دلـــی همـــدرد یـاری مصلحت بیـن که استظهار هر اهل دلی بود
-زمـــــن ضایع شد اندر کوی خوبــان چه راض گیر یاری منزلی بود
هنــــر بی عیب حران نیست لیــــکن ز محروم ترکی ساحلی بود
بـــر ایـــن جان پریشان رحمت آورید که وقتی کاردانی کاملی بود
مـــرا تـــا عشـــق تعلیم سخن کــرد حدیثم نکته هر محفلی بود
مگـــو دیگــــر که یارم نکته دان است که ما دیدیم و محکم کاملی بود
-ای کاش که بخت سازگاری کردی با جوز زمانه یار یاری کردی
از دست جوانیم چو بر بود عناب پیری چو رکاب پایداری کردی
گر همچو افتاده این دام شوی ای بس که خراب با ده و جام شوی
ما عاشق و رند و عالم سوزیم بـــــا ما نشین اگر نه بر نام شوی
-من از روئیدن خار بر سر دیوار دانستم
که نه کس کس نمی گردد از این بالا نشینی ها
-خداوندا
مگر من کوره آهنگران که هر دم می زنی آتیش به جانم
-یارب
دفتر جرم مرا روز جزا باز مکن بــــه امید عطای تو گنهکار شدم
قدر آئینه بر امید چو هســـت نه هر آن وقت که افتاد و شکست
-گرگ ها خوب بدانند که در این ایل قریب که پدر مرد
-تفنگ پدری هست هنوز گر چه مردان قبیله همگی کشته شدند
-توی گهواره چو پسری هست هنوز
-آب اگر نیست نترسید توی این قافله چشمان تری هست هنوز

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...