متغیرهای بازده یا غایتی عبارتند از متغیرهای وابسته ای که دستاوردهای سازمان را منعکس می کنند. شاید بیش از ۹۰ درصد مدیران در ارزشیابی اثر بخشی سازمانها فقط به سنجش بازده توجه دارند. از این رو اثر بخشی یک مدیر بازرگانی غالباً بوسیله سود خالص تعیین می شود اثر بخشی یک استاد دانشگاه بوسیله تعداد مقالات و کتابهایی که چاپ کرده معین می شود و اثر بخشی یک مربی بسکتبال با تعداد برد و باخت های تیم او تعیین می گردد. بسیاری از محققان درباره اثر بخشی با تأکید بر متغیرهای مشابهی سخن می گویند. مثلاً فیدلر در مطالعات خود اثر بخشی رهبر را بر حسب عملکرد گروهی از حیث انجام وظیفه اصلی گروه ارزشیابی کرده است. ویلیام ج. ردین، ضمن بحث درباره سبکهای رهبری، با مفاهیم مشابهی دریاره اثر بخشی می اندیشد.
رابطه میان این سه طبقه از متغیرها را می توان بصورت محرکهای ( متغیرهای علتی ) که بر روی ارگانیسم ( متغیرهای میانجی ) عمل می کند و پاسخهای معینی ( متغیرهای بازده ) را می آفرینند، تصور کرد. این رابطه در شکل زیر نشان داده شده است.

متغیرهای بازده
تولید
هزینه ها
فروش
درآمدها
رابطه سازمان – اتحادیه نقل و انتقال
ترک کار و غیره

متغیرهای میانجی
ادراکات
انتظارات
مفاهیم نقش
گرایشها
سنتهای گروه کار
ارزشها و هدفها
نیروهای انگیزشی
رفتار و غیره

متغیرهای علتی
سبک مدیریت
راهبردهای مدیریت
ساخت سازمانی
هدفهای سازمانی
تکنولوژی
و غیره

شکل (۲-۲)رابطه بین متغیرهای علنی، میانجی، بازده

سطح یا وضع متغیرهای میانجی عمدتاً تحت تأثیر متغیرهای علتی بوجود می آید و آنها به نوبه خود بر متغیرهای بازده تأثیر می گذارند. تلاشهایی که اعضای سازمان برای بهبود وضع متغیرهای میانجی بعمل می آورند تا آنها را با کوشش مستقیم اصلاح کنند معمولاً بسیار کمتر از کوششهایی که در جهت تغییر آنها از طریق متغیرهای علتی صورت می گیرد ، موفقیت آمیز است. به همان قیاس، کوشش برای بهبود متغیرهای بازده از طریق سعی در اصلاح متغیرهای میانجی معمولاً کمتر از تغییر متغیرهای علتی مؤثر خواهد بود.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲-۶- هدفهای دراز مدت در مقابل هدفهای کوتاه مدت
متغیرهای میانجی با ساختن و توسعه دادن سازمان ربط دارند و هدفهای دراز مدت محسوب میشوند. معهذا، مدیران غالباً براساس متغیرهای کوتاه مدت بازده نظیر افزایش تولید و درآمد ارتقای مقام پیدا می کنند بی آنکه چندان توجهی به هدفهای دراز مدت و توسعه سازمان مبذول کنند. این وضع برای سازمان بحران و بلاتکلیفی ایجاد می کند.
بطور خلاصه، اثر بخشی عملاً بوسیله هر آنچه که مدیر و سازمان بعنوان هدفها و مقاصد خود مشخص می کنند، تعیین می شود، ولی آنان باید به عوامل زیر توجه نمایند: متغیرهای بازده، متغیرهای میانجی، هدفهای کوتاه مدت، هدفهای دراز مدت .
۲-۶-۱- یگانگی هدفها و اثر بخشی
درجه یگانگی هدفها بستگی دارد به حدی که افراد و گروه ها، هدفهای خود را بر اثر تحقق هدفهای سازمانی تحقق یافته ملاحظه می کنند. وقتی همه در هدفهای سازمانی سهیم باشند وضعی پیش می آید که مک گریگور آن را « یگانگی راستین هدفها » می نامند. برای نشان دادن این مفهوم، ما می توانیم یک سازمان را به دو گروه تقسیم کنیم: مدیریت و زیر دستان. به ترتیب، هدفهای این دو گروه و نتیجه تحقق هدفهای سازمانی که آنها بدان تعلق دارند، در شکل زیر نشان داده شده است.

شکل (۲-۳)جهات هدفهای مدیریت و زیر دستان

در این حالت هدفهای مدیریت تا اندازه ای با هدفهای سازمان موافق و سازگار هستند ولی دقیقاً یکی نیستند. در مقابل، هدفهای زیر دستان تقریباً با هدفهای سازمان اختلاف فاحش دارند. نتیجه تأثیر متقابل هدفهای مدیریت و هدفهای زیر دستان یک سازش یا توافق است و عملکرد واقعی ترکیبی از این دو است. در این نقطه تقریبی است که درجه تحقق هدفهای سازمانی را می توان تصویر کرد. این وضعیت در جایی که هدفهای سازمانی تحقق اندکی پیدا می کنند، می تواند بدتر باشد. شکل زیر چنین وضعی را نشان می دهد.
شکل (۲-۴)جهات مدیریت، زیر دستان و سازمان – تحقق معتدل هدفهای سازمانی
در این وضعیت یک بی اعتنایی عمومی نسبت به رفاه حال سازمان به چشم می خورد. مدیران وکارکنان، هر دو، هدفهای خود را در ستیز با هدفهای سازمان می بینند. در نتیجه، روحیه و عملکرد هر دو پایین خواهند بود و تحقق هدفهای سازمانی ناچیز و نامحسوس خواهد بود. در مواردی، با هدفهای سازمان آن چنان به مخالفت می پردازند که هیچ پیشرفت مثبتی حاصل نمی گردد. در نتیجه آن غالباً خسارت و زیان قابل ملاحظه یا از دست رفتن منابع است. در واقع، سازمانها به همین دلیل هر روز در معرض زوال و تعطیلی قرار می گیرند.

شکل (۲-۵) فقدان پیشرفت از لحاظ تحقق هدفهای سازمان

در یک سازمان، امید بر این است که فضایی بوجود آید که در آن یکی از دو وضع زیر پیش بیاید. افراد سازمان ( مدیران و زیر دستان هر دو ) یا هدفهای خود را با هدفهای سازمان یکسان درک و تلقی کنند یا، اگر هدفها متفاوت است، هدفهای خود را در نتیجه مستقیم کار کردن برای تحقق هدفهای سازمان، تحقق پذیر ببینند. در نتیجه، هر قدر مقاصد و هدفهای فردی را بتوان به هدفهای سازمانی نزدیکتر کرد، عملکرد سازمان بهتر و بیشتر خواهد شد. این وضع در شکل زیر نشان داده شده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...