ب-۱-ریزبینی یاریزنگری
ب-۲-ردیابی
ب-۳-پیش بینی
ب-۴-آینده نگری
ب-۵-ارزیابی
ج-تعیین جهت گیری های استراتژیک
د-تعیین حوزه های استراتژیک
ه-تعیین چالش های استراتژیک
و-تعیین اولویت های استراتژیک
ز-تعیین نقاط کلیدی موفقیت
ح-تعیین نقاط بحرانی موفقیت
ط-تعیین پارادایم های جدید
ی-شناسایی عوامل استراتژیک مجیط داخلی وخارجی
خروجی های برنامه ریزی استراتزیک عبارتنداز:
الف-تعیین ماموریت های جدید سازمان
ب-تعیین بیانیه ارزش های سازمان
ج-تعیین بیانیه چشم انداز
د-تعیین اهداف کیفی کلان
ه-تعیین استراتژی های اصلی(دهکردی وهمکاران، ۱۳۸۵)
۲-۱-۲-۳) تفکر استراتژیک
در دهه اخیر اندازه سازمان مهّم نیست، محیط خیلی پویا و پیچیده است. نقش مدیر، جهت‎گیری، تلفیق و هماهنگی است و الگوی اساسی مدیریت و برنامه‎ ریزی تفکر استراتژیک است. تفکراستراتژیک یک فرایند سنتز ذهنی است که از طریق خلاقیت و شهود، نمای یکپارچه‎ای از کسب و کار را در ذهن ایجاد می‎کند از دیدگاه کلی، تفکر استراتژیک یک «بصیرت و فهم از وضعیت موجود و بهره‎برداری از فرصت‎ها» است. این بصیرت کمک می‎کند تا واقعیت‎های بازار و قواعد آن به درستی و به موقع شناخته شود و برای پاسخگویی به این شرایط راهکارهای بدیع و ارزش آفرینی خلق شود.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

تفکر استراتژیک یک مهارت حیاتی مدیریت در هزاره جدید است. مهارتی که لازمه توانمندسازی سازمان برای بقا و رشد در محیط به شدت رقابتی امروز است. (منوریان و همکاران، ۱۳۹۱) امروزه در بسیاری از سازمان‎ها تفکر استراتژیک جای خود را به برنامه‎ ریزی استراتژیک غیرمنطبق و در برخی موارد رویایی نسبت به واقعیت‎های کنونی و آینده بازار سپرده است. در حالی که تفکر استراتژیک و برنامه‎ ریزی استراتژیک باید در کنار هم نقش مکمل داشته باشند. تفکر استراتژیک چشم‎انداز متناسب با واقعیت‎های کنونی بازار و تحولات آینده آن را می‎آفریند که برای تبیین و پیاده‎سازی آن از ابزار برنامه‎ ریزی استراتژیک استفاده می‎شود.
منیتزبرگ متفکران را از برنامه‎ریزان استراتژیک جدا می‎داند. وی برای برنامه‎ریزان استراتژیک نقش‎های مؤثری همچون گردآوری داده، همراهی متفکر استراتژیک در خلق استراتژی و مشارکت در پیاده‎سازی چشم‎اندازهای استراتژیک ذکر می‎کند ولی خلق چشم‎انداز و معماری استراتژی را حاصل تفکر استراتژیک می‎داند. (تیموری، ۱۳۸۹)
در تفکر استراتژیک یک تصویر بزرگ و یکپارچه از محیط کسب و کار شکل می‎گیرد. این شیوه نگارش لازمه کشف قواعد از بخش و بکارگیری آن‎ها در راستای پاسخ به مشتری است. در حالی که برنامه‎ ریزی استراتژیک با تمرکز برای چشم‎انداز و جزئیات استراتژی خلق شده، داده‎های دقیق برای پیاده‎سازی استراتژی فراهم می‎سازد. تفکر استراتژیک جهت‎گیری مناسب سازمان را مشخص می‎سازد و برنامه‎ ریزی استراتژیک سازمان را در جهت مشخص شده به پیش می‎برد. تفکر استراتژیک با سنتزعوامل مؤثر محیطی و درونی تصویر یکپارچه‎ای از فضای کسب و کار را در ذهن ایجاد کرده و زمینه را برای خلق پاسخ‎های خلاقانه و بدیع به نیازهای بازار فراهم می‎سازد و برنامه‎ ریزی استراتژیک با روش‎های تحلیلی، اهداف استراتژیک را به برنامه‎ها و اهداف سالیانه و کوتاه مدت تبدیل کرده و گام‎های لازم را برای پیاده‎سازی استراتژی خلق شده را فرموله می‎کند. شایدبا این دیدگاه بهتر باشد برنامه‎ ریزی استراتژیک، ابزاری برای پیاده‎سازی چشم‎انداز حاصل از تفکر استراتژیک تلقی شود.
برنامه‎ ریزی استراتژیک فقط زمانی می‎تواند مفید باشد که از طریق تفکر استراتژیک حمایت شود و در نهایت به مدیریت استراتژیک منجر گردد. (منوریان وهمکاران ۱۳۹۰ )
تفکراستراتژیک
تصمیم گیری روزمره
جهت گیری کلی
الگوی استراتژیک ذهنی
طرح ریزی سازمانی
ارزش های سازمانی
نمودار۲-۱) نحوه تاثیرگذاری تفکراستراتزیک درسازمان
همه الگوهای تفکراستراتژیک بریادگیری به عنوان اساس درک رفتاربازاروبکارگیری آن درجهت گیری استراتزیک سازمان تاکیدداشته اند. (غفاریان، ۱۳۸۱)
۲-۱-۲-۴) مدیریت استراتژیک
فرایند اتخاذ تصمیماتی است که منجر به توفیق، ادامه حیات و یا مرگ سازمان می‎گردد. مدیریت استراتژیک علم و هنر تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات کلان (جامع) که سازمان را قادر می‎سازد به مطلوبیت‎های بلند مدت خود دست یابد.
مدیریت استراتژیک عبارتست از دوراندیشی تحول‎گرای اقتضایی با تأکید بر شناخت محیط و تأثیرگذاری بر آن برای تحقق رسالت سازمانی(تیموری, ۱۳۸۹) مدیریت استراتژیک بخش مهمی از مدیریت است و کاربرددانش مدیریت استراتزیک نوین برای اجرای جهت گیری بازار ضروری است. (elisa,2010) مدیریت استراتژیک، روند پیوسته و تعاملی است که هدف آن حفظ تناسب و هماهنگی کلیت سازمان با محیط اطراف آن می‎باشد.
فرایند مدیریت استراتژیک شامل شش گام متوالی و مستمر است.
۱-تجزیه و تحلیل محیطی
۲- پایه‎گذاری جهت‎گیری سازمانی
۳- هدف‎گذاری
۴- تعیین و تدوین استراتژی
۵- بستر سازی و اجرای استراتژی‎ها
۶- کنترل استراتژی‎ها
مدیران با بهره‎گیری از نتایج تجریه و تحلیل محیطی اقدام به تعیین جهت‎گیری‎های سازمانی می‎نمایند. سه عنصر اساسی در همین راستا، مأموریت سازمانی (mission organization) چشم انداز سازمانی (organizational) و ارزش‎های سازمانی (organizational ralues) می‎باشند. این سه مفهوم به منزله اتصال دهنده عناصر سازمانی بوده، بیانگر ماهیت، چگونگی و نحوه جهت‎گیری‎های سازمانی هستند. مأموریت، معادل فلسفه وجودی سازمان، ارزش‎ها به منزله اصول اعتقادی دیرپا و اساسی و چشم‎انداز، حکم تصویر زنده سازمان در آینده‎ای تعریف شده را دارد. ابزارهای تدوین استراتژی ابزارهایی مانند تهدیدات، فرصت‎ها، نقاط قوت و نقاط ضعف، ماتریس ارزیابی موقعیت و اقدام استراتژیک، ماتریس گروه مشاوران بُستن، ماتریس داخلی و خارجی و ماتریس برنامه‎ ریزی استراتژیک کمی. می‎توانند کیفیت تصمیمات استراتژیک را بهبود بخشند ولی نباید هیچ‎گاه از آن‎ها به گونه‎ای استفاده کرد که استراتژی‎ها را تعیین نمایند. به هنگام تدوین و گزینش استراتژی‎ها باید به جنبه‎های رفتاری، فرهنگی و سیاسی آن‎ها توجه خاص نمود و مدیریت باید به این عوامل هم اهمیت بدهد. (دیوید ,۱۳۹۰). مدیریت استراتژیک بخش مهمی از مدیریت است و کاربرددانش مدیریت استراتزیک نوین برای اجرای جهت گیری بازار ضروری است. (elisa2010)
۲-۱-۲) جهت گیری استراتژیک
در استراتژی طراحی شده برای سازمان، می توان مقدمات این استراتژی را مورد توجه قرارداد. به عبارت دیگر، فرایند توسعه استراتژیک توسط عواملی تحت تاثیر قرارمی گیرد. یکی ازاین مقدمات، جهت گیری استراتژیک است که به عنوان درک مدیریتی خاص، آمادگی ها، تمایلات، انگیزه ها و خواسته هایی تعریف می شوند که راهنمای برنامه ریزی استراتژیک وفرایند توسعه استراتژیک است. (رحیم نیا ,دعائی ۱۳۹۰) جهت گیری استراتژیک مفهومی است که بطور وسیع در تحقیقات مرتبط با مدیریت استراتژیک، کارآفرینی و بازاریابی بکارمیرود. (liu& Zhengping, 2011)
جهت گیری استراتژیک اقدامات و جهت گیری های انجام شده بوسیله یک بنگاه به منظور اتخاذرفتارهای مناسب به منظور عملکرد متعالی و مداوم(narver&slater,1990,gatingnon&xuereb,1997 (
جهت گیری استراتژیک جهت و اهدافی که مدیریت عالی یک بنگاه تمایل دارد پیگیری نماید. آن تونایی یک بنگاه برای تمرکز روی جهت گیری استراتژیک ومزیت رقابتی برای ایجاد هماهنگی استراتزیک را تعیین می نماید. ( gatingnon&xuereb,1997)زو و همکاران(zhou,et. al,2007) اظهارکردند که جهت گیری استراتژیک یک نیروی سوق دهنده مهم عملکرد برتر در اقتصادهای نوظهور است.
جهت گیری استراتژیک به عنوان عواملی که تدوین استراتژی را اداره می نماید و می تواند به عنوان فلسفه‎ای که برهرتصمیم در درباره استراتژی توصیف شود.
جهت گیری استراتژیک می تواند به عنوان مبنایی برای برنامه ریزی استراتژیک شامل اهداف، فعالیتهاوابزاربکاررود. وهمچنین شناسایی یک جهتی برای تحلیل و جستجوی بیشترنقاط ضعف و قوت عمده وبرای کسب فرصتها و یا کاهش تهدیدات ضروری است. جهت گیری استراتژیک روشی خاص برای توسعه و بهبود استراتژی ها ی سازمان است.
انواع مختلفی از جهت گیری استراتژیک مطرح می شود. در تئوری، سازمانها از لحاظ جهت گیری استراتژیک روی یک پیوستارند. در یک طرف این پیوستارسازمانهایی قراردارند که به وسیله استراتژی هایی که به خوبی توسعه یافته اند و هنگامی که با وقایع غیرقابل پیش بینی برخورد می کنند، بیشترتحت شهود مدیریت عمل می کنند. (رحیم نیا، ۱۳۸۹) تعداد زیادی از محققان به این نتیجه رسیده اندکه جهت گیری استراتژیک بر عملکرد سازمانی، عملکرد صادرات تاثیرمثبت دارد. در همین راستایکی از مقدمات عملکرد موفق صادرات، داشتن استراتژی و برنامه بلند مدت مناسب است و لازمه برنامه ریزی وتوسعه استراتژیک صحیح، داشتن مقدمات آن، از جمله جهت گیری استراتژیک صحیح می باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...