«دلـی کـز معـرفت نـور و صفـا دیــد ز هـر چیـزی کـه دیـد اوّل خـدا دیـد»
شرح گلشن راز، بیت۸۴، ص۵۲
معرفت به حالی گفته می شود که عارف به وسیله ی آن به کشف و شهود می رسد.[۱۰۹۹]
معرفت یعنی شناخت، عارفان و واصلان درگاه حضرت حق، معتقدند که اصل معرفت، شناخت خداوند یگانه است.
از نظر آنان معرفت دارای شش وجه است:[۱۱۰۰]
۱- معرفت وحدانیت ۲- معرفت تعظیم ۳- معرفت منت
۴- معرفت قدرت ۵- معرفت ازل ۶- معرفت اسرار
در ترجمه ی رساله ی قشیریه آمده است که:
«استاد امام گوید [رحمه اللّه ]: بر زبان علما، معرفت علم بود [و همه علم معرفت بود] و هر که به خدای [عزّ و جلّ] عالم بود عارف بود و هر که عارف بود عالم بود و به نزدیک این گروه معرفت صفت آن کس بود که خدای را بشناسد به اسماء و صفات او [پس صدق در معاملت با خدای تعالی به جای آرد] پس [از] خوی های بد دست بدارد پس دائم بر درگاه بود و به دل همیشه معتکف بود تا از خدای بهره یابد».[۱۱۰۱]
اقوال عرفا و مشایخ:
گفته اند: معرفت حیا و تعظیم واجب کند چنان که توحید، رضا و تسلیم [واجب کند]. … ابن عطا گوید که: معرفت را سه رکن بود، هیبت و حیا و انس. … رویم گوید: ریای عارفان فاضل تر از اخلاص مریدان».[۱۱۰۲]
هجویری نیز همانند قشیری معتقد است که معرفت در زبان علما، صحّت علم به خداوند است، در حالی که مشایخ، صحّت حال به خداوند را معرفت نامند.
تفاوتی در دیدگاه های قشیری و هجویری در باره ی « معرفت » وجود ندارد .
هجویری معتقد است که، «معرفت حیات دل بود به حق و اعراض سرّ از جز حقّ و قیمت هر کس به معرفت بود و هر که را معرفت نبود وی بی قیمت بود پس مردمان از علما و فقها و غیر آن صحّت علم را به خداوند معرفت خوانند و مشایخ این طایفه صحّت حال را به خداوند معرت خواندند و از آن بود که معرفت را فاضل تر از علم خواندند که صحّت حال جز به صحّت علم نباشد و صحّت علم صحّت حال نباشد یعنی عارف نباشد که به حقّ عالم نباشد اما عالم بود که عارف نبود».[۱۱۰۳]
به نظر وی معرفت خداوند- تعالی- بر دو گونه است: ۱- علمی ۲- حالی
علمی: «معرفت علمی قاعده ی همه خیرات و آخرت است و مهم ترین چیزها مر بنده را اندر همه
اوقات و احوال شناخت خدای است جلّ و جلاله قوله تعالی «و ما خلقت الجنّ و الانس الّا لیعبدون ای لیعرفون»[۱۱۰۴].
حالی: مشایخ این طایفه معرفت را فاضل تر از علم خوانده اند که صحّت حال جز به صحّت علم
عارف نباشد و صحبت علم صحبت حال نباشد یعنی عارف نباشد که به حقّ عالم نباشد امّا عالم بود که نبود».[۱۱۰۵]
هجویری می گوید: مردم درباره ی معرفت خداوند و صحّت علم به او اختلاف نظر دارند:
«۱- معتزله می گویند که معرفت حقّ عقلی است و جز عاقل را بدو روا نباشد و باطل است این قول به دیوانگی که اندر دار السلام اند.
۲- گروهی گویند که علت معرفت حق استدلالی است و به جز مستدّل را معرفت روا نبود و باطل است این قول ابلیس .
۳- گروهی گفته اند که معرفت الهامی است و این نیز محال است
۴- گروهی دیگر گفته اند که معرفت خداوند تعالی ضروری است و این نیز محال است
۵- به نزیک اهل سنت و جماعت صحت عقل و رؤیت این سبب معرفت است نه علت آن».[۱۱۰۶]
سخن بزرگان در باب معرفت
«چون امیر المومنین علی (ع) را بپرسیدند از معرفت حق گفت: «عرفت اللّه باللّه و عرفت مادون اللّه بنور اللّه » خداوند را – عزّ و جلّ – بدو شناختم و جز خداوند را به نور او شناختم. … ذوالنون مصری گوید: « ایّاک ان تکون بالمعرفه مدّ عیاً » بر تو بادا که دعوی معرفت نکنی که اندر آن هلاک شوی تعلق به معنی آن کن تا نجات یابی. پس هر که به کشف جلال وی مکرّم شود هستی وی وبال وی گردد و صفات وی جمله آفت گاه وی گردد».[۱۱۰۷]
نجم الدین رازی معرفت حقیقی را معرفت ذات و صفات خداوندی می داند و به حدیث قدسی زیر استناد می کند: «فا حببت ان اعرف[۱۱۰۸]». [۱۱۰۹]
او معرفت را بر سه دسته تقسیم کرده است:
۱- معرفت عقلی ۲- معرفت نظری ۳- معرفت شهود
انواع معرفت
«۱- معرفت عقلی: عوام خلق راست و در آن کافر و مسلمان و جهود و ترسا و گبر و ملحد و فلسفی و طبایعی و دهری را شرکت است، زیرا که این ها در عقل با یکدیگر شریک اند، و جمله بر وجود الهی اتّفاق دارند، و خلافی که هست در صفات الوهیت است نه در ذات. «و لئن سألتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ اللّه »[۱۱۱۰] و حتّی آن هایی که بت را می پرستیدند می گفتند «و ما نعبدهم الّا لیقربونا الی اللّه زلفی».[۱۱۱۱]
این نوع معرفت موجب نجات نیست الّا آن ها را که نظر عقل ایشان مؤید باشد به نور ایمان، تا به نبوت اقرار کنند، و با اوامر و نواهی شرع قیام نمایند.
۲- معرفت نظری: خواص خلق راست، و آن چنان باشد که چون تخم روح در زمین بشریت، بر قانون شریعت پرورش طریقت یابد، و شجره ی انسانی به مقام مثمری رسد، در ثمره آن خاصیت که در تخم بود باز آید اضعافِ آن، و چیزهای دیگر که در تخم یافته نشدی با خود بیارد.[۱۱۱۲] این جا عتبه عالم ایقان است، چنان که فرمود: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین ».[۱۱۱۳]
معرفت شهودی: معرفت خاص الخاص است، که خلاصه ی موجودات و زبده ی کاینات اند، کونین
و خافقین وجود ایشان است، و به حقیقت نقطه ی دایره ی ازل و ابد بودِ ایشان است. چنان که این ضعیف در این معنی گوید:
آن دم که نبود بود من بـودم و تـو سرمایه ی عشق و سـود من بودم و تو
امروز و دی از دیری و زودی است و چون نه دیر بُد و نه زود مـن بـودم و تـو
سرّ آفرینش کاینات برای معرفت شهودی بود چنان که فرمود: «و خلقت الخلق لاعرف». »[۱۱۱۴]

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

دکتر فروهر معتقد است که معرفت الهی دارای مراتبی است:
«اول آن که هر اثری را باید از فاعل مطلق دانست.
دوم آن که هر اثری که از فاعل مطلق یابد، بدان که آن اثر نتیجه ی کدام صفت از صفات حق است.
سوم آن که مراد و مقصود حق را ، در تجلی هر صفتی بشناسد.
چهارم آن که صفت علم الهی را در معرفت خود باز شناسد، و خود را از دایره ی علم و معرفت (از وجود خود) بیرون کند از جنید رحمت اللّه پرسید که : ما المعرفه ؟ قال: المعرفه وجود جهلک عند قیام علمه قالوا
(گفتند): زدنا ایضاحاً. قال: هو العارف و المعروف».[۱۱۱۵]
نیکلسون می گوید: «آن چه را که صوفیان راه طریقت معرفت اللّه دانسته اند و آن را از ویژگی های خود به شمار می آورند در زبان یونانی مرادف واژه ی «گنوسیس» است که معنای آن علم بی واسطه است که از کشف و شهود ناشی می شود. اکثر صوفیان قرن سوم این تعریف را بیان کرده اند. امّا از میان صوفیان، ذوالنون مصری نخستین کسی بود که درباره ی معرفت به بحث نظری و دقیق پرداخت و در مورد آن صحبت نمود».[۱۱۱۶]
معروف
«به حدّ خویش چون گشتند واقف سخـن گفتند در معـروف و عـارف»
شرح گلشن راز، بیت۲۴، ص۲۶
«اگر معروف و عـارف ذات پاک است چه سودا در سر این مشت خـاک است؟»
همان، بیت۴۱۳، ص۲۹۹
معروف، حق مطلق است که مبدأ و معاد همه چیز و همه کس اوست.[۱۱۱۷]
مغرب

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...