تجسیم در معرفی امور مجرد و انتزاعی، به ویژه آن هنگام که شناساندن آنها به دیگران با دشواری مواجه می شود، نقشی مؤثر و به سزا ایفا می نماید و در واقع این روش با میل مخاطب به محسوسات، کاملاً منطبق است و میخواهد مخاطب را به نوعی از ورطه امور مخفی و دور از دسترس برهاند.(یاسوف،۲۰۰۶: ۴۱۲- ۴۱۳) یکی از این امور در نهج‌البلاغه تقواست. امام برای پی بردن به اهمیت تقوا و پرهیزکاری، این عبارت زیبای ادبی را با تجسیم به ذهن مخاطب نزدیک نموده است. امام کسانی را که تقوا و پرهیزکاری را پیشه خود ساختهاند، به تاجرانی تشبیه می‌کند که به دنبال کسب سود هستند. دراین عبارت واژه «تجارت» برای تقوا پیشگی و اعمال شایسته تشبیه بلیغ است. «مُربحه» نیز بیانگر سودمند بودن این تجارت است. وجه شباهت این است که هردو سود کسب می نمایند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

-اَینَ العُقولُ المُسْتَصبِحهُ بِمصابیحِ الهُدی والاَبْصارُ اللامحهُ اِلی مَنارِ التّقوی (خطبه: ۱۴۴)
«کجایند عقل های روشنی خواه از چراغ هدایت؟ وکجایند چشم های دوخته شده بر نشانه های پرهیزگاری؟» (دشتی: ۱۸۹)
در این بیانات نیز تصویرتشبیهی دیگری از تقوا ارائه شده است و امام آن را به مناره تشبیه نموده است و خواننده را به ژرف اندیشی و ریزبینی وا می دارد. همانگونه که مناره با روشنی و نورافکنی خود مانع سردرگمی مسافران می‏شود؛ تقوا هم دنبال کنندگانش را راهنمایی و به راه درستی و خیر و نیکی دعوت مینماید. امام (ع) با این روش جدید و ابتکاری، تقوا را به تجسم در آورده و در احساسات مخاطب نفوذ می‌کند و خواننده به عالمی زنده و پر نشاط قدم می‌گذارد. در این عبارات، دو اضافه تشبیهی وجود دارد که کلام را از حالت ایستایی و سکون خارج کرده و به آن زندگی و حیات بخشیده است. « چراغ هدایت» و «منارههای تقوا» بیانگر عظمت و بلندای مقام ایمان و پرهیزکاری است و این تصویر، سایه بسیار روشنی را در ذهن مخاطبان ایجاد می‌کند که به طور ناهشیار آنان را به سمت و سوی تقوا سوق می دهد.
میتوان عناصر خیال نیرومند را به تابلوهایی نقاشی شده و تصویرهای رنگینی تبدیل کرد؛ چرا که تعبیر آن حضرت آنچنان نیرومند و واقعگر گسترش یافته و پر نقش و نگار است که همچون تابلویی زنده در برابر مخاطب مجسم می شود. (جرداق، ۱۲: ۱۴۱۷)
-أَلا و اِنَّ الخَطایا خَیلٌ شُمُسٌ علیها أَهلُها وخلعت لَجمُها فتقَهّحَّمتْ بِهِم فی النّارِ. أَلَا وإِنَّ التَّقوی مَطایا ذُللٌ حُمِلَ عَلیهَا أَهلُها وأَعطوا اَزمتَّها فأَوردتهُمُ الجَنّه (خطبه: ۱۶) :
«همانا گناهان چون مرکبهای بدرفتارند که سواران خود (گناهکاران) را عنان رها شده در آتش دوزخ میاندازند. آگاه باشید! همانا تقوا چونان مرکبهای فرمانبرداری است که سواران خود را عنان بر دست وارد بهشت جاویدان می کنند». (دشتی: ۳۹)
امام با به کارگیری تشبیهی بسیار دقیق در این خطبه و مقید نمودن مشبهٌبهِ آن، به منظور ایجاد ظرافت و دلالت دقیق بر مفهوم مورد نظر، مقصود خود را به طور کامل و دقیق به مخاطب منتقل نموده است.
در این خطبه، تقوا به عنوان یک حالت روحی و معنوی که اثرش مالکیت و کنترل نفس انسان است، ذکر شده است. لازمه بی تقوایی و مطیع بودن هوای نفس، ضعف و زبونی و بیاراده بودن در برابر محرکات شهوانی و هواهای نفسانی است. امام پرهیزکاران با بهرهگیری از موجودات زنده (اسب)، محیطی طبیعی و جاندار خلق کرده است و با نگارگری خلاق وخوش ذوق خویش، پیوند عمیقی میان ذهن مخاطب و طبیعت پیرامونش برقرار کرده و از سوی دیگر تصاویری زیبا و ماندگار آفریده و خرمنی از گوهرهای چشم نواز معانی و مفاهیم ارزشی را در دامان مخاطب ریخته است. امام، تقوا را به مرکبی تشبیه نموده است که مهمترین ویژگی این مرکب رام بودن است. ذلول به اسبی گفته می‏شود که رام و آرام است و سواره خود را نمی آزارد و در واقع صاحبش کنترل کننده این حیوان است و حیوان در تمام موارد مطیع صاحبش است. پیداست چنین اسبی هیچ گونه خطری برای صاحبش ندارد و نه تنها خطری ندارد؛ بلکه یار و یاور صاحبش است. اما بی تقوایی مانند اسبی سرکش و طغیانگر است و سواره آن زبون و خوار بوده و هیچ کنترلی بر این حیوان ندارد و در واقع این حیوان است که او را دنبال خود می‏ کشاند. بدیهی است این حیوان چموش، سوار خود را به خطر می اندازد. انسانهای بیتقوا نیز چنین حالتی دارند. لازمه تقوا، قدرت اراده و مالک حوزه وجود خود بودن است؛ مانند سوارکار ماهری که بر اسب تربیت شدهای سوار است و با قدرت و تسلط کامل، آن اسب را در جهتی که خود انتخاب کرده، میراند. اوج هماهنگی و تناسب میان تصویر و محتوا را می توان در این تمثیل هنری مشاهده نمود.
همچنین نوع تشبیه به اعتبار طرفین آن از جنس تشبیه معقول به محسوس است؛ چرا که مشبه که خطایاست و یک امر عقلی است، به خیول (مرکبها) که حسی است تشبیه شده است، به عبارت دیگر مشبه این تشبیه، مفرد مطلق (خطایا) و مشبهٌبه آن مفرد مقید است. این تشبیه از نوع تشبیهات تمثیل است. ابن اثیر تشبیه تمثیل را بهترین نوع تشبیه برشمرده و می گوید: « تشبیه معنا به تصویر، از بلیغترین اقسام چهارگانه در تمثیل معانی ذهنی به تصویرهای قابل مشاهده می‌باشد ». (۱۹۶۲، ۲: ۱۴۲) به علت اینکه ادات تشبیه از آن حذف شده تشبیه مؤکّد است. (نک: هاشمی، ۱۳۸۵: ج۲: ۶۲) در عبارت( اَلا وَ إنَّ التّقوی مَطایا ذُلُلٌ حُمِلَ عَلیها أهْلُها واُعطوا أزِمَّتَها فَاَوْرَدَتْهُمُ الجَنَّهَ ) نیز تشبیه صورت گرفته همانند مورد فوق است.
به کار بردن این واژگان زنده و مصوّر (خَیلٌ شُمُسٌ، لَجم، فتقَحَّمتْ، مَطایا ذُلَلٌ) که به تصویر، حیات و جنبش و تحرّک خاصی بخشیده اند، آثار تقوا را آن گونه به تصویر کشانده که گویا آن منظره را با چشم میتوان دید و با انگشت میتوان آن را لمس نمود. لذا تشبیهات نغز، و تصاویر مادری که امام آفرینندهی آن است، روح و جان شنونده را به تسخیر خود درآورده و او را شگفت زده، کلمه به کلمه دنبال خود میکشاند.
همچنین در عبارات – رَحِمَ اللهُ إِمرأً. . جَعَلَ الصبرَ مَطیهَّ نِجاتِه وَالتّقوی عُدَّهَ وفاتِه. رکب الطریقه الغراء ولزم المحجهالبیضاء. . (خطبه: ۷۶)
« خدا رحمت کند کسی را که استقامت را مرکب نجات خود قرار دهد و تقوا را زاد وتوشه روز مردن گرداند. در راه روشن هدایت قدم گذارد و از راه روشن هدایت فاصله نگیرد » (دشتی: ۸۹).
ذکاوت و هوش خارق العاده و خیال غنی امام با عاطفه سرشاری که آنها را پشتیبانی می کند، به هم می پیوندد. اینجاست که فکر، پویایی و حرکت یافته و خونی داغ در رگهای آن جریان می یابد که شعور و احساس شنونده را مخاطب قرار می دهد؛ به همان مقدار که عقل را مخاطب خویش می سازد، چرا که این فکر از عقلی سرچشمه گرفته که عاطفهای بسیار پرحرارت آن را همراهی می کند. (جرداق، ۲۰۰۴م، ۱: ۵۱۷)
در این عبارات، امام با بهرهگیری از تشبیهات و استعارات، تصاویری زیبا و عینی را میآفریند. امام صبر و استقامت را به اسبی تشبیه می‌کند که انسان را به ساحل امن و امان می رساند؛ همچنین تقوی را به اسباب و وسایلی تشبیه می‌کند که انسان آن را به عنوان توشه بر می گزیند. در این تصویر امام با نبوغ خود، به تقوا که امری معقول است، لباس حسی پوشانده و مفهوم مورد نظر را در دسترس حواس پنجگانه قرار داده است.
آنگاه در قالب استعاره مکنیه بسیار زیبایی، هدایت را به اسبی درخشان با پیشانی سفید تشبیه کرده که انسان بر آن سوار می گردد. این تصویرها برگرفته از واقعیتهای زندگی مردمان است و امام با انتخاب مشبهٌبه مناسب، با ذهن مخاطب خویش به راحتی ارتباط برقرار می کند؛ زیرا مخاطب با شنیدن آنها به راحتی و به سرعت در فضای تصویری خیال خویش، آن را مشاهده می‌کند و به تصویر آن می پردازد. سایه معنایی واژه های « مَطیهَّ نِجَاتِه، عُدَّهَ وَفَاتِهِ، الطَّرِیقَهَ الغَرَّاءَ، المَحَجّهَ البَیضَاءَ» علاوه بر تصویرگری معانی، به نقش بستن تصویری مثبت و روشن در ذهن و خیال مخاطب کمک می کنند. بین کلمات « وَفَات و نَجَات، غَرَّاء و بَیضَاء، مَهَلْ و عَمَل» سجع متوازی برقرار است که بر موسیقی آن تأثیر گذاشته است. لذا توازن، سجع، جناس از جمله عوامل موسیقیایی هستند که در کنار صنعت تشبیه، استعاره و تشخیص، جذابیت و نفوذ کلام را دوچندان کرده است.
-مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ، کَشَّافُ عَشَوَاتٍ، مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ، دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ، دلیل فَلَواتٍ. (خطبه: ۸۷)
«چراغ تاریکیها، و روشنی بخش تیرگیها، کلید درهای بسته، و برطرف کننده دشواریها و راهنمای گمراهان در بیابانهای سرگردانی است». (دشتی: ۱۰۵)
در این عبارات، امام با بهرهگیری از تشبیهات بلیغ متوالی و متناسب با هدف، با موسیقی و آهنگی دلنشین که از چیدمان دقیق واژگان و عبارات برمیخیزد، به معرفی انسانهای پرهیزکار و جایگاه والای آنها می پردازد.
امام، انسان متّقی را به ترتیب به «مِصباح (چراغ)، کَشَّاف (روشنی بخش)، مِفتاح (کلید)، دَفَّاع (برطرف کننده) و دَلیل (راهنما) تشبیه کرده است. همه این تصاویر، در تقویت مفهوم مورد نظر امام، به همدیگر پیوستهاند و همدیگر را کامل می کنند. واژه های حسی « ظُلُمَات، عَشَوات، فَلَوات» نیز به ترتیب استعاره از گمراهی، کجروی و مراحل سلوک هستند. در این تصاویر، ابتدا، پرهیزکار به چراغ روشنایی در تاریکیها تشبیه شده است؛ همانگونه که چراغ، زداینده تاریکی است؛ متّقی هم ظلمات و گمراهی‌های عقلی را از بین می برد. «عِشوه به معنی کور چشمی است؛ یعنی انسان تقوا پیشه، ظلمات وگمراهی را کشف می‌کند و آنها را از بین میبرد در عبارت « دلیلُ فلوات»امام لفظ «فَلَوات» را که به معنی بیابان وسیع است، برای مراحل سلوک که امری معقول است، استعاره آورده است. وجه شباهت این است که در صحراهای پهناور و وسیع، مسافر بدون راهنمایی که آشنایی کامل به تمام مراحل و منازل داشته باشد، گم گشته و به هلاکت میرسد. انسان نیز بدون توشه تقوا و ورع، نمی تواند مسیر سخت کمال و تقرّب الهی را طی کند و تقوی بهترین راهنمایی است که انسان را با عبور از گردنههای پر پیچ وخم زندگی و دامهای کشنده و فریبنده شیطانی، به ساحل امن و امان می رساند. نکته جالب توجه در این تصاویر، ساخت واژگان است که در قالب جمع و بر وزنهای مبالغه و صفت مشبهه بیان شده اند تا با نشان دادن اهمیت تقوا و برجستهتر نشان دادن آثار آن، شوق بیشتری را در خواننده نسبت به اتصاف به این صفت کریمه، ایجاد کند.
لذا امام علی (ع) با بهرهگیری گسترده از انواع تصاویر مجسّم حسی، ضمن به تصویر کشیدن زیبایی‌های تقوا، اثربخشی کلام خویش را دو چندان کرده و خیال مخاطب را به تحرّک وا می دارد.
-أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا الزِّمَامُ وَ الْقِوَامُ فَتَمَسَّکُوا بِوَثَائِقِهَا، وَ اعْتَصِمُوا بِحَقَائِقِهَا تَؤُلْ بِکُمْ إِلَى أَکْنَانِ الدَّعهِ وَ أَوْطَانِ السعهِ ومعاقل الحرزِ ومنازِل العزِ. (خطبه۱۹۵)
«ای بندگان خدا شما را به پرهیزگاری سفارش میکنم، که عامل کنترل و مایه استواری شماست. پس به رشته های تقوا چنگ زنید، و به حقیقتهای آن پناه آورید، تا شما را به سرمنزل آرامش، و جایگاههای وسیع، و پناهگاههای محکم و منزلگاه های پرعزَّت برساند». (دشتی: ۲۹۳)
در این بیانات نیز، امام بیان، به تقوا و پرهیزگاری سفارش می‌کند و به بیان فضیلت ها و آثار نیکوی آن میپردازد. یکی از جنبه ها وجلوههای زیبای سخنان مولای متّقیان که باعث جذابیت بخشیدن به کلام وی شده و اثر کلماتش را دو چندان نموده است، بهره جستن آن امام همام از تصویرگری است.
امام با بهره گرفتن از روش های بدیع و قوی، معانی و مفاهیم را از دایره تنگ الفاظ خارج نموده و آنها را به صورت تصاویری زنده و پرتحرّک در برابر دیدگان مخاطب به نمایش گذاشته است. در سخن امام گاه شاهد مفاهیم و تعابیری هستیم که در آنها موضوعات و مفاهیم گوناگون در لباس محسوسات و به شیوهای زنده و مجسّم عرضه گردیدهاند. این ویژگی در خطبههای نهج‌البلاغه از جمله در این عبارت، تبلور خاصی یافته است. ؛ به گونهای که دریایی از معانی در قالب کلماتی موجز و آکنده از حرکت و پویایی تولید گشته و به راستی باید آن را مصداق واقعی بحر درکوزه دانست.
تعبیر تقوا به «زمام» که در اصل به معنای افسار است، اشاره به نیروی باز دارندگی تقواست که انسان را در برابر گناهان مهار می‌کند و از سقوط در پرتگاههای فساد و گناه و گرفتارشدن در دام شیطان و هوای نفس باز می دارد. در این عبارت تقوا به افسار تشبیه شده است. همانگونه که افسار از افتادن حیوان در خطرات و مهالک جلوگیری می نماید و او را به راه راست هدایت می کند، تقوا هم مانند افسار برای انسان نقش باز دارندگی و هدایت دارد.
قوام اشاره به این است که پایه های زندگی پاک و آمیخته با سعادت بر آن استوار است و به تعبیر دیگر: تقوا از یک سو جنبه باز دارندگی دارد و از سوی دیگر جنبه سازندگی و هرگاه این دو، دست به دست هم بدهد، سعادت و نجات انسان کامل می‏شود و در واقع با حضور تقوا سعادت انسان از نظر مادی ومعنوی کامل می‏شود. در این عبارت تقوا به کشتی نجاتی تشبیه شده است که انسان را به ساحل آرامش، آسایش و رفاه می رساند. برای این منظور حضرت از استعاره مکنیه استفاده نموده است تا کمال سود وفایده تقوا را بیان کندو «قوام» مجاز مرسل با علاقه سببیه میباشد.
-الرائِحُ اِلی اللهِ کالضمانِ یردُ الماءَ(
«کسی که به سوی خدا می‌رود، همچون تشنه‌ای است که به آبشخور گام می‌نهد.»(دشتی:۱۲۱)
وجه مشابهت این دو لزوم شتاب در حرکت و کوشش مشتاقانه برای وصول به مطلوب است.
-فکَانُوا کَتَفَاضُلِ البَذْرِ، ینْتَقَی، فَیوخَذ مِنْه ویلْقَی، قَدْ مَیزَهُ التَّخْلِیصُ وهَذَّبَه التَّمْحِیصُ (خطبه ۲۱۴)
«آنان، چونان بذرهای پاکیزهای هستندکه از میان مردم گزینش شده اند. آنها را برای کاشتن انتخاب و دیگران را رها می کنند. با آزمایشهای مکرّر، امتیاز یافتند، و با پاک کردنهای پی در پی خالص گردیدند. » (دشتی: ۳۱۳)
امام با بیان تشبیهی زیبا و بدیع، به جایگاه والای انسانهای متّقی و فضیلت آنان بر دیگران اشاره می نماید و میفرماید: برتری متّقین همچون برتری دانه های خوب و اصلاح شده است که از میان انبوه دانه‌ها برگرفته می‏شوند. این امتیاز براثر خالص سازی آنها و قبول شدن در آزمون الهی حاصل شده است. لذا در اینجا این افراد پرهیزگار و عابد به بذرهای مرغوبی تشبیه شده‏اند. تناسب و ارتباط بین مثال ذکر شده و مفهوم مورد نظر برای خواننده مشهود است و خواننده به طور ناخودآگاه به این ارتباط پی می برد. در واقع، وجه شبه، انتخاب و گزینش بر اساس شایستگی است. هدف از این تشبیه بیان این نکته است که پرهیزکاران به جهت اصلاح نفس و تهذیب روان، انسانهایی برگزیده و مقرّب، در درگاه الهی هستند. در بیشتر تصاویر امام، از جمله در این تصویر، یک روی ترکیب خیال، طبیعت است که با محسوس و ملموس کردن صحنه، مفهوم را به ذهن مخاطب نزدیکتر کرده و مطلب در دل و جان وی بهتر نفوذ پیدا می کند. واژه های « ینتقی، یلقی » به صورت مجهول بیان گردیدهاند تا بیان شود که آنان نیز همچون اولیاء الهی، از جایگاه ویژهای برخوردارند. دو واژه مذکور در کنار واژه های « تَلخیص و تَمحیص» حالتی سجع گونه و هنر مندانه به تصویر بخشیدهاند که موجب تولید موسیقی و ریتم زیبایی گشتهاند. این تصویر سرشار از حرکت، جنبش و حیات است و این را می توان از رشد و بالندگی در واژهی « بذر» و شکوفایی آن بخوبی دریافت.
دراین عبارت، نوعی هماهنگی و پیوستگی کلمات با یکدیگر دیده می شود و طنین خاص هر حرف در کنار حرف دیگر، زیبایی خاصی به آن بخشیده است و باعث جذب مخاطب می شود و او را به تفکر و تأمل وا میدارد.
-فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طَهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ غِشَاءِ أَبْصَارِکُمْ وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِکُمْ وَ ضِیَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکُمْ (خطبه: ۱۹۸)
«همانا تقوا و ترس از معصیت خدا، داروی بیماری‌های قلب‌ها، و بینایی چشم دل و درمان و شفابخش آلام جسمانی و اصلاح و مرهم زخمهای سینهها و پاک کننده‌ی پلیدی‌های نفسانی و جلا دهنده‌ی نابینایی چشمان شماست و موجب امنیت در برابر ناآرامی‌ها و اضطراب‌هاست و روشن کننده‌ی تاریکی‌های جهل و نادانی در مسیرتان است.» (دشتی: ۲۹۵)
در این عبارات زیبا و دل انگیز، امام با هنرنمایی هر چه تمامتر و با بهرهگیری از تصاویر متعدد و انواع آرایه های ادبی از جمله استعاره، تشبیه، مجاز و. . .، ارزش تقوی و نقش کلیدی آن را در زندگی به تصویر می کشد.
در این عبارات، در قالب تشبیه بلیغ، تقوی به داروی شفابخش، روشنایی بخش قلبها، شفادهنده دردها، اصلاح کننده، پاک کننده و روشنایی بخش تاریکی چشمها تشبیه شده است. ابتدا تقوا به دارو تشبیه شده است؛ همان گونه که دارو بیماری تن را از بین می برد و آن را سلامت می بخشد؛ تقوا هم بیماری روح را از بین برده و درون انسان را شفا می دهد. در درون این تصاویر نیز از تصاویر دیگری استفاده شده است. مثلاً در عبارات « اَعمی اَفئدتکم » و «فسادِ صُدورِکُم» استعاره مکنیه وجود دارد که در واقع، کوری و فساد به قلب نسبت داده شده، گویا قلب همچون موجودی دارای عقل و احساس، دچار کوری و فساد می گردد. از آنجا که تقوا، سبب اصلاح فساد، پاکی نجاست، روشنایی بخش چشمها و.. . است، می توان واژه های «صلاح، طهور، جلاء، امن و ضیاء»را مجاز نیز دانست. « لذا امام با آفرینش تصویرهای متعدد خیالی در درون تصاویر، با سبکی منحصر به فرد و متمایز، معانی را به خواننده منتقل می‌کند و او را به اوج لذّت هنری میرساند به گونهای که پیام دینی موجود در تصاویر را به خوبی جذب می کند. همه این عبارات به ضمیر «کُم» ختم می شوند که این پایانبندها همچون قافیه شعر، «نوعی تناسب و قرینه سازی را ایجاد میکنند و به عبارات توازن میبخشند و ادراک و جذب و تأثیر مجموعه تصاویر را سریعتر وآسانتر می کنند و همین نکته خود، سبب احساس لذّت و آسایش می‌شود.»(کدکنی، ۱۳۸۴: ۹۵) در همه عبارات، تقابل واژگان و مقابله بین آنها، حرکت و پویایی خاصی به تصویر بخشیده است؛ مثل تقابل بین« دواء – داء»، «بصر- أعمی»، «صلاح- فساد»، «طهور- دنس» و. . . در مجموع، در این عبارات که برگرفته از تجربیات ملموس بشری هستند، قویترین نوع تصویر را می توان مشاهده نمود.
-فاجْعَلوا طاعهَ اللهَ شعاراً دونَ دثارِکُم وَ دَخیلاً دونَ شِعارِکُمْ وَلَطِیفاً بَینَ اضْلاعِکُم وَامیراً فَوْقَ امورِکُمْ وَمَنْهلاً لِحَینِ ورودِکُمْ وَشَفیعاً لِدَرْکِ طَلبتِکُم وَجُنَّهً لِیوْم ِفَزْعِکْمْ ومَصابْیحَ لِبُطونِ قُبورِکُمْ. (خطبه: ۱۹۸)
«پس طاعت خدا را پوشش جان نه پوشش ظاهری، قرار دهید و با جان، نه با تن فرمانبردار باشید تا با اعضا وجوارح بدنتان در آمیزد وآن را بر همه امورتان حاکم گردانید. اطاعت خدا را راه ورود به آب حیات، شفیع گرفتن خواسته ها، پناهگاه روز اضطراب و چراغ روشنگر قبرها قرار دهید.» (دشتی: ۲۹۵)
در این تشبیه حسی خیالی، امام از رهگذر برانگیختن خیال مخاطب و بهره گیری از فعل امر، مخاطب را بر آن می دارد که تقوا را هچون لباسی تصور کند که پوشاننده باطن وجانش می باشد و آنگاه امام از دلالت معنایی جمله برای القای پیام خود بهره می برد.
در این عبارت، طاعت به لباس زیرین تشبیه شده است؛ “شعار به معنای جامه زیرین است، و در اینجا کنایه از این است که همیشه ملازم طاعت خداوند بوده و مانند جامه زیر که با بدن ملازمت وپیوستگی دارد، همواره فرمانبردار اوامر باشید، و لحظهای از فرمانش سربرنتابید. قید « دون دثارکم » اشاره به این است که طاعت خداوند را جامه ظاهر خود قرار ندهید؛ بلکه آن را در جان خود قرار دهید، زیرا در غیر این صورت جز فایدهای اندک چیزی عاید آنها نخواهد شد، دثار به جامه رویین گفته می‏شود». (بحرانی، ۱۳۸۸، ج۳۶۲: ۵) و بنا به گفته عبد العزیز عمار« حذف وجه شبه می رساند که اختصار و سربسته سخن گفتن بلیغتر از تفصیل و اطاله کلام می باشد و تأکید آن در دلالت بر معانی و قدرت تأثیر گذاری بر نفس بیشتر است، و این حذف، انگیزهای است که هرکس در عبارت بیندیشد بتواند به چند صورت وجه شبه محذوف را استنباط کند و با تأمل وتفکر در آن به وجه شبه مورد نظر خود دست یابد. (عمار، ۲۰۰۷: ۱۲۹)
-ألَا وانَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُم ایدیکُمْ مِنْ حَبْلِ الطِاعه (خطبه: ۱۹۲)
«آگاه باشید! که شما هم اکنون دست از رشته اطاعت کشیدید.» (دشتی: ۲۸۳)
امام پیروان خود را به علت رعایت نکردن فرمان خدا سرزنش و نکوهش می فرماید که شما دست از ریسمان اطاعت خداوند برداشتهاید. اطاعت از خدا در قالب اضافه تشبیهی به ریسمان و طناب تشبیه شده است. وجه شبه، مایه پیوستگی و ارتباط منظَّم طاعت و ریسمان می باشد؛ ریسمان محکمی که به راحتی نمی پوسد.
بنابراین تشبیهات بخش بسیار وسیعی از تصویرهای هنری امام علی (ع) را تشکیل می دهند و امام از آنها در راستای بیان اندیشه های والای دینی بهره وافری برده است.
۳-۴ استعاره:
یکی از جلوههای زیباشناسی در کلام امام (ع) استفاده از استعاره است که از نظر هنری، بهترین و زیباترین تصویرهای هنری می باشد. امام با کمک استعاره توانسته است در بیان اهمیت تقوا به روشنی مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد. دامنه استعاره در نهج‌البلاغه وسیع است و امام امور حسی و جمادات و امور معنوی و دیگر چیزها را به حوزه استعاره وارد نموده است.
استعاره از نظر لغوی از باب استفعال و معنی آن، چیزی را عاریه خواستن است. ابن منظور در ذیل ماده « عور » می گوید: تعَورَ واستَعارَ: درخواست عاریت کرد، استعارالیه و استعار منه: از او خواست که آن چیز را به او عاریت دهد. الاِسْتِعَارَهُ مِنَ العَاریهِ: استعاره از عاریت، گرفته شده است. (ابن منظور، ۱۴۰۵، ج۴: ۴۱۹) و اصطلاحاً عبارت است به کار بردن لفظ در غیرآنچه برای آن وضع شده است. (در غیر معنای حقیقیش) به خاطر علاقه مشابهتی که بین معنای حقیقی و معنای مجازی وجود دارد. البته باید دارای قرینهای باشد که از اراده معنای حقیقی جلوگیری نماید. در واقع استعاره چیزی جز یک تشبیه مختصر نیست، ولی از تشبیه رساتر می باشد.در استعاره واجب است که وجه شبه و ادات ذکر نشود و لازم است که تشبیه به فراموشی سپرده شود و ادعا شود که مشبه عین مشبهٌبه یا فردی از افراد مشبه به کلی است درحالی که وجه شبه در مشبهٌبه قویتر است. (هاشمی، ۱۳۸۵: ج: ۲، ۱۳۹ و۱۴۱) عبد القاهر، استعاره را تصویری می داند که گرچه اساس اولیه آن یک تشیبیه در ذهن شاعر بوده است، اما تنها یکی از دو رکن اصلی تشبیه در ذهن شاعر وجود دارد و رکن دیگر را خواننده به کمک شباهتهای ممکن قابل حدس که در بحث استعاره علاقه نامیده می شود و از قراین موجود در سخن فهمیده می شود، درمی یابد؛ یعنی از گفته های متن به ناگفتههای متن پی می برد؛ به عبارت دیگر اصل هر استعارهای تشبیه است (جرجانی، ۱۹۸۸: ۴۱) و به بیانی دیگر استعاره عبارت است از انتقال عبارات از موضع استعمالشان در اصل لغت به غیر از استعمال اصلی آن، به خاطر غرضی یا دلیلی. (عسکری،۱۹۵۲: ۲۹۵)
استعاره، توان تأثیرگذاری بسیار بالایی دارد و در شنونده تأثیر شگرف می‌گذارد. در استعاره تمام توان نویسنده بر این است که اثبات کند مستعارٌمنه و مستعارٌله یکی است، و این امر تنها با حذف یکی از مشبه یا مشبهٌبه ایجاد خواهد شد. (جارم و امین، ۱۳۷۸: ۱۰۵) علاوه بر توان تأثیر گذاری بسیار بالای استعاره، وجود آن در شعر بیانگر قدرت بالای تخیل شاعر است و این اهمیت به حدی است که ابن خلدون در تعریف شعر می گوید: «شعر کلامی است مبتنی بر استعاره و اوصاف ». (ابن خلدون، ۲۰۰۴: ۵۹۱) در بیان قدرت بالای خیال انگیزی استعاره باید گفت استعاره به علت اینکه تخیلی از صورتی است که قبلاً در ذهن شاعر شکل گرفته، شاعرانهترین صنعت بیانی در شعر محسوب می شود و دقیقاً زبان تخیل به شمار می آید. (ابودیب، ۱۳۸۴،: ۲۱۷) علاوه بر قدرت تأثیر گذاری بسیار بالا و قدرت خیال انگیزی، ایجاز نیز از دیگر فواید استعاره می باشد. عبدالقاهر در این باره می گوید: استعاره معانی و مفاهیم بسیار زیادی را با لفظی اندک به تو می بخشد تا جایی که از یک صدف، هزار گوهر خارج کنی و از یک شاخه مقدار گوناگونی می چینی و جماد به وسیله استعاره زنده و ناطق می شود و عجم فصیح می گردد و مفاهیم ناپیدا آشکار می شوند. (جرجانی، ۱۹۸۸: ۴۱)
از جمله نقشهای شایانی که علمای بلاغت برای استعاره برشمردهاند، آن است که با استعاره می توان معنا را بدون اطناب با مبالغهای پذیرفتنی به روشنی تصویر کرد و از این راه تخیل خواننده را برانگیخت و در وی تأثیر مطلوب گذاشت. بنابراین استعاره با تجسُّم بخشیدن به امور ذهنی و جاندار نمایی امور بی جان بر اثر بخشی و جذابیت کلام میافزاید. (الحسینی،۱۴۱۳: ۶۶۰) از دیگر جنبه های بلاغت استعاره گسترش جهان واژگان و جهان معانی است، بدین معنی که اطلاق نامهای جدیدی به پدیده ها از طریق استعاره موجب تنوّع و تعدّد و گسترش حوزه های استعمال زبان می شود. همچنین استعاره باعث پویایی و حرکت و حیات فوقالعاده درکلام میگردد و آن را از ایستایی و سکون میرهاند. (قائمی، ۱۳۸۸: ۱۰۱) استعاره در نهج‌البلاغه از ارزش و جایگاه خاصی برخوردار است و سهم بسزایی در بلاغت و زیبایی ادبی کلام امام (ع) دارد. استعاره در نهج‌البلاغه به شیوه های گوناگونی به کار رفته است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...