تمایل روسیه به کنترل انرژی منطقه با دولتی کردن بخش اعظم سهام شرکتهایی همچون لوک اویل، گازپروم و سیب نفت بیشتر آشکار میشود. همانگونه که پیش از این و در قسمت متغیرهای تأثیرگذار بر سیاست خارجی روسیه بیان شد، سیاست خارجی روسیه تا حد زیادی با مسائل اقتصادی بویژه منافع اقتصادی شرکتهای بزرگ پیوند خورده است. لنا جانسون معتقد است که در دورۀ پوتین منافع روسیه در بخش انرژی، شاخصی جدید از سیاست این کشور در آسیای مرکزی بود. شرکتهای انرژی روسی (به طور عمده گازپروم) در ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان توسعه یافتند. گازپروم موافقتنامههایی را برای بهرهبرداری از منابع گاز، رد شدن خطوط لوله و صادرات آن امضا کرد. در مارس ۲۰۰۲ نیز روسیه یک اتحاد گازی بین روسیه، ترکمنستان، قزاقستان و ازبکستان برای صادرات گاز به اروپا به راه انداخت.[۳۸۵] انعقاد قرارداد ۱۵ ساله با قزاقستان جهت ترانزیت نفت این کشور به بازار اروپا در سال ۲۰۰۲، سرمایهگذاری مشترک گازپروم با یک شرکت قزاقی[۳۸۶] برای خرید گاز از قزاقستان و انتقال آن به جمهوریهای مشترکالمنافع و ماورای آن، انجام مذاکره با قزاقستان برای انعقاد قرارداد ۲۵ ساله در خصوص صادرات گاز و همچنین انعقاد قرارداد ۲۵ ساله با ترکمنستان جهت ترانزیت گاز این کشور از طریق خاک روسیه به بازار مصرف در سال ۲۰۰۳،[۳۸۷] بخشی از اقدامات روسیه در راستای اهداف ذکر شده محسوب میگردد.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

البته از آنجا که نفت و گاز قزاقستان و گاز ترکمنستان برای رسیدن به بازارهای خارجی باید از قلمرو و ساختار خطوط لولۀ روسیه عبور کنند، آنچه به تازگی در سیاستهای قزاقستان و ترکمنستان جلب توجه نموده است این است که علیرغم این وابستگیها؛ دشواری در توافق با شرکای روسی بر سر سهمیۀ حمل و نقل آنها، سطوح قیمتها و نحوۀ پرداخت، موجب شده است که صادرات از طریق قلمرو روسیه به گزینۀ کم جذابیتتری برای ترکمنستان و قزاقستان تبدیل شود.
روسیه حتی در زمینۀ انرژیهای دیگر نیز در آسیای مرکزی نوعی انحصارطلبی را دنبال میکند. در این رابطه لنا جانسون مینویسد:” «انحصارگرایی الکتریکی روسیه»[۳۸۸] وظیفۀ بازسازی مجدد ایستگاههای انرژی آبی در تاجیکستان و قرقیزستان را به عهده گرفت؛ «یو ای اس» همچنین مسئولیت شبکۀ برق آسیای مرکزی را نیز تصاحب کرد”.[۳۸۹]
در خصوص تأثیر سیاستهای روسیه بر روی کشورهای آسیای مرکزی، روی آلیسون معتقد است ابتکار عمل امنیتی ـ نظامی روسیه در آسیای مرکزی شکل ملایمی از هژمونی روسیه بر دولتهای دریای خزر و آسیای مرکزی را ایجاد کرده است که در میان مدت، نتیجۀ آن استقلال این کشورها در سیاستهای انرژی نسبت به سیاستهای نظامی، از مسکو است.[۳۹۰]

        1. سیاستهای ایران

در زمینۀ انتقال نفت و گاز خزر، ایران مخالف خط لولۀ باکو ـ جیحان بود و معتقد بود که ایران ارزانترین و امنترین مسیر برای انتقال انرژی از دریای خزر به بازارهای مصرف است. چنین وضعیتی در مورد خط لولۀ انتقال گاز ترکمنستان؛ «ترانس خزر»، به باکو برای انتقال به ترکیه نیز وجود دارد. زیرا ایران امیدوار است که گاز مورد نیاز ترکیه را با انتقال گاز ترکمنستان از طریق خط لولۀ گاز خودش تأمین کند. کمال خرازی، وزیر خارجۀ وقت نیز زمانی اعلام کرد: «ما معتقد به تنوع خطوط انتقال انرژی هستیم؛ ولی ایران را به عنوان بهترین مسیر برای جنوب، شرق وغرب میدانیم».[۳۹۱]
سیاست ایران را در راستای تشویق شرکتهای عمدۀ نفتی به اجرا نکردن خط لولۀ باکو ـ جیحان، فریدمن اینگونه بیان میکند: ایران قیمت مبادلۀ نفت خود با ترکمنستان، قزاقستان و آذربایجان را از آغاز سال ۲۰۰۰ تا ۳۰ درصد کاهش داد و مهدی حسینی، معاون امور بینالملل وزیر نفت ایران، به صراحت اظهار داشت : «کاهش قیمت، ایران را برای مقابله با گزینههای سیاسی، در صادرات مواد خام دریای خزر، در موضع برتر قرار میدهد».[۳۹۲] در سال ۱۹۹۷ نیز ترکمنستان و ایران یک خط لولۀ ۱۹۰ میلیون دلاری موسوم به خط لولۀ کورپدژه- کرد کوی[۳۹۳] را کامل کردند که دو کشور را بهم متصل میسازد. این نخستین خط لولۀ صدور گاز طبیعی از آسیای مرکزی بود که روسیه را کنار میگذاشت.[۳۹۴]
با این همه از نظر الهه کولایی، ایران با وجود تمایل به ایفای نقش در عرصۀ ترانزیت، به دلیل نقش فعّال آمریکا از یک سو و نیز فقدان توجه لازم به آسیای مرکزی و قفقاز، نتوانست توسعۀ لازم را در روابط خود با این کشورها ایجاد کند و لذا در زمینۀ ترانزیت نفت و گاز هم موفقیت چندانی بدست نیاورده است.[۳۹۵] در زمینۀ ترانزیت نفت و گاز، ایران تنها موفق شده است تا در چارچوب عملیات معاوضه از سال ۲۰۰۳، روزانه ۱۲۰ هزار بشکه نفت را از دو جمهوری قزاقستان و ترکمنستان دریافت و در شهرهای شمالی خود مصرف نموده و ما به ازای آن را در جنوب کشور در اختیار خریداران قرار دهد.[۳۹۶] در سال ۲۰۰۴ نیز حدود ۱۳۰۰۰۰ بشکه در روز از نفت روسیه، ترکمنستان و قزاقستان با کشتی به نکا حمل شد و از آنجا با خط لولۀ نکا ـ تهران، به ظرفیت ۱۷۰۰۰۰ بشکه در روز به تهران انتقال یافت.[۳۹۷]
در پروژۀ ناباکو ایران نیز علاقمند است که مشارکت داشته باشد. ایران صاحب ۱۶% ذخایر گاز جهان است. ولی به علت تحریم‌های اعمال شده از سوی کشورهای غربی بویژه ایالات متحده امکان زیادی برای صدور گاز خود ندارد. در این میان، طرح خط لولۀ ناباکو که قرار است به وسیلۀ آن گاز به اروپا منتقل شود، با کمبود منابع روبرو است و ایران می‌تواند صادر‌کنندۀ ایده‌آلی محسوب شود، اما همان طور که اشاره شد، تحریم‌‌ها و موضع‌گیری ایالات متحده مانع از آن می‌شود که مشارکت آن در خط لوله ناباکو صورت عملی به خود بگیرد. ریچارد مورنینگستار،[۳۹۸] نمایندۀ ویژۀ ایالات متحده در ماه ژوئیۀ سال جاری(۲۰۰۹) در جلسۀ کمیتۀ امور خارجۀ مجلس سنای ایالات متحده اظهار داشت: «فکر نمی‌کنم که شرکت‌کنندگان پروژه ناباکو الآن بتوانند درباره عضویت ایران در این پروژه به توافق برسند». به گفتۀ وی «عده‌ای در این منطقه طرفدار مشارکت ایران هستند»، ولی الآن برای همکاری با ایران در ناباکو زمان مناسبی نیست؛ زیرا ایالات متحده «در عوض این مشارکت چیزی دریافت نمی‌کند».[۳۹۹]

        1. تعامل موجود میان ایران و روسیه در بخش انرژی

از دیدگاه الهه کولایی هرچند ایران و روسیه در قفقاز و آسیای مرکزی از عرصه های گوناگون برای همکاری برخوردار بودند، ولی نقش سنتی روسیه در زمینۀ تأمین انرژی این جمهوریها و انتقال منابع انرژی منطقه از قلمرو خود و کنترل آن، عرصۀ جدیدی از رقابت را فراروی دو کشور گشود. در شرایط پس از فروپاشی که این جمهوریها برای یافتن مسیرهای جدید و کاهش نفوذ سنتی روسیه به حرکت درآمدند، ایران یکی از بهترین مسیرهای دسترسی آنان به آبهای آزاد جهان بوده است. ویژگی جغرافیایی ایران و رویکردهای واگرایانۀ کشورهای منطقه برای یافتن کشورهای جایگزین روسیه نیز به نوبه خود زمینهساز ایجاد رقابت جدی میان ایران و روسیه شده است.[۴۰۰] در این خصوص کیهان برزگر نیز معتقد است که بطور کلی روسیه تمایل ندارد نفت و گاز منطقه از طریق ایران صادر شود؛ چرا که این کار از وابستگی جمهوریها به روسیه میکاهد.[۴۰۱] همچنین روسیه با نگاه انحصاری به بازار سنتی خود در اروپا، مخالف هرگونه اقدام ایران در زمینۀ صدور گاز خود به اروپاست. اولیویه روآ دربارۀ موقعیت ایران مینویسد: “خطوطی که از ایران میگذرند، خیلی ارزانتر از مسیرهای دیگر میباشند (مسیر ایران زیر ۱ میلیارد دلار، ۲ میلیارد دلار از طریق افغانستان، ۴- ۳ میلیارد دلار از طریق گرجستان و ترکیه) و موضوع دیگر اینکه ایران با ثباتترین کشور منطقه و قابل اعتمادترین شریک معاملات تجاری می باشد”.[۴۰۲] به این ترتیب آنگونه که در بالا به آن اشاره شد، دو کشور اگرچه برای متوقف کردن اجرای خط لولۀ باکو ـ جیحان با هم همکاری میکردند، (زیرا این خط لوله تهران و مسکو را از حق ترانزیت محروم میکرد) ولی در مورد مسیر نهایی انتقال انرژی اختلاف داشتند.
در مورد خط لولۀ ترانس خزر نیز روآ معتقد است: ” تنها زمینۀ مشترک بین ایران و روسیه در دریای خزر مخالفت آن دو با خط لولۀ ترانس کاسپین است که بایستی در زیر بستر دریا بین بنادر ترکمنباشی و باکو ساخته شود. مخالفت این دو کشور براساس ملاحظه های زیست محیطی است. اما نگرانی اصلی، استراتژیک میباشد. چنین خط لولهای به صورت مستقیم آسیای مرکزی و تولید گاز و نفت دریای خزر را به مسیر غرب ـ شرق به زیان محور شمال ـ جنوب مرتبط خواهد کرد. اما حتی در مورد این محور شمال ـ جنوب نیز تهران و مسکو رقیب یکدیگر هستند”.[۴۰۳]
بنابراین به غیر از خط لولۀ باکو ـ جیحان که تلاشهای ایران و روسیه برای اجرا نشدن آن به نتیجهای نرسید، در مورد انتقال گاز ترکمنستان نیز، اکنون بین روسیه، آمریکا و ایران رقابت وجود دارد. روسیه مخالف انتقال گاز از هر مسیر غیر روسی است و آمریکا نیز مخالف انتخاب مسیر ایران میباشد. به نظر عزتالله عزتی به نظر میرسد اهداف آمریکا در رابطه با محدود کردن ایران در بهرهگیری از شرایط ویژۀ جغرافیایی خود برای انتقال نفت به حوزۀ خلیج فارس، با اهداف استراتژیک روسیه بطور کامل هماهنگی دارد.[۴۰۴]
اگر چه ایران و روسیه برای متوقف کردن اجرای خط لولۀ باکو ـ جیحان و خط لولۀ دریای خزر با یکدیگر همکاری میکردند، ولی منافع بلندمدت آنها در این قضیه متفاوت است. مسکو میخواهد تا خطوط انتقال منابع دریای خزر از روسیه عبور کند تا روسیه بتواند دولتهای قفقاز و آسیای مرکزی را کنترل کند.[۴۰۵] ایران نیز بیشتر به دلایل اقتصادی مایل به عبور مسیرهای انتقال از خاک خود میباشد.
در خط لوله ناباکو نیز به دلیل ظرفیتهای بالای ایران در زمینۀ انتقال انرژی به نظر میرسد روسیه تلاش زیادی میکند که ایران به این خط لوله نپیوندد. زیرا ایران با تمایلی که به حضور در این عرصه نشان داده است، اکنون بصورت رقیبی برای روسیه درآمده است. اگرچه روسیه به تازگی بیان کرده است که ناباکو را فاقد ظرفیت رقابت با خطوط لولۀ روسیه میداند،[۴۰۶] ولی به نظر میرسد این کشور همچنان در راستای سیاست عملگرایی خود و تمایل به ایفای نقش «ابرقدرت انرژی» در منطقه و جهان، مایل به شکلگیری ناباکو و یا حداقل قدرت گرفتن این خط لوله نیست؛ موضوعی که با پیوستن ایران به ناباکو، احتمال آن افزایش مییابد. ولادیمیر چی‌ژوف،[۴۰۷] نمایندۀ دائم روسیه در اتحادیۀ اروپا با تأکید بر سیاسی بودن خط لوله ناباکو و اینکه اروپا برای تأمین نیازهای آتی خود به چندین خط لوله گاز جدید نیاز دارد، خطوط لوله «جریان جنوبی»،[۴۰۸] «جریان شمالی»[۴۰۹] و «ناباکو» را هم‌راستا ارزیابی کرد. او با اشاره به چالشهای فنی احداث خط لوله ناباکو، در خصوص اینکه احداث آن ارزانتر از احداث خط لوله «جریان جنوبی» باشد، ابراز تردید کرد. سرگئی ش‌ماتکو،[۴۱۰] وزیر انرژی روسیه نیز ضمن تأیید سخنان چی‌ژوف، تأکید کرد که «ناباکو» نمی‌تواند رقیبی برای «جریان جنوبی» باشد. به اظهار او «جریان جنوبی» می‌تواند بزودی عملی شود و روسیه در حال نهایی کردن برنامه‌های خود در این زمینه است.[۴۱۱] در این زمینه، پوتین با تصریح بر واقع‌گرایانه‌تر بودن خط لوله جریان جنوبی اظهار داشت؛ “ما با کسی رقابت نکرده و فقط امکانات خود را عرضه می‌کنیم. شرکای ما نیز تنها باید با ماشین حساب سود خود را حساب کنند”. او در اشاره به غیراقتصادی بودن خط لوله ناباکو افزود: ‌”ما مخالفتی نداریم که کسی بخواهد زمین را حفر کرده و لوله‌های آهنی را زیر خاک کند”.[۴۱۲] با این همه تردیدهای دولت جدید بلغارستان در خصوص احداث خط لولۀ جریان جنوبی نیز موجب نگرانی مسکو گردیده است. هرچند روسیه با دولت پیشین بلغارستان بر سر همکاری در ساخت خط لوله «جریان جنوبی» به توافق رسیده بود، اما تغییر قدرت در این کشور سبب چالشهایی در این زمینه شد و دولت جدید این کشور بطور رسمی اعلام کرد نسبت به طرح روسی نظری مثبتی ندارد و از خط لوله ناباکو حمایت می‌کند. این تغییر موضع به دنبال آن صورت گرفت که پیش‌تر، بلغارستان به همراه ترکیه، رومانی، مجارستان و اتریش توافق‌نامه مربوط به ساخت خط لوله ناباکو را در آنکارا به امضا رسانده بود.[۴۱۳] به این ترتیب روسیه بطور کلی مخالف این طرح به نظر میرسد و تمام تلاش خود را نیز برای تسریع در اجرای خط لوله جریان جنوبی به کار بسته است تا غیر اقتصادی بودن ناباکو را ثابت کند.
روسیه همچنین به تازگی پیشنهاد ایجاد «سازمان همکاریهای خزر» را (بدون حضور ایران) داده است. به نظر میرسد روسیه با پیشنهاد ایجاد سازمان همکاری‌های خزر میخواهد از یک سو به عنوان سازوکاری سلبی به تحدید نفوذ کشورهای دیگر در حوزۀ خزر اقدام کند و از سوی دیگر به عنوان سازوکاری ایجابی نقش خود را به عنوان مبتکر اصلی حوزۀ خزر بازتثبیت کند. بیرون‌گذاشتن ایران از حوزۀ خزر نیز به عنوان یکی دیگر از اهداف روسیه از این ابتکار ذکر شده است. به این معنی که با توجه به ابراز تمایل زیاد ایران به الحاق به این خط لوله از جمله از طریق انتقال گاز ترکمنستان از طریق خاک خود به ترکیه و از آنجا به اروپا و امضاء چند سند همکاری میان تهران و باکو که در سفر الهام علی‌یف به تهران (برای شرکت در نشست دهم سران کشورهای عضو اکو در ۲۱ اسفند ۱۳۸۸) انجام شد، روس‌ها از این بابت نگران شده‌اند که همکاری ایران و آذربایجان منجر به ورود ایران به ناباکو شده و در نتیجه روسیه در این میان به حاشیه رانده شود. به نظر میرسد همین نگرانیها موجب گردید که سرگئی لاوروف همزمان با نشست سران اکو در تهران به آذربایجان سفر کند.[۴۱۴]
با این حال برخی تحلیلگران معتقدند که ایران تلاش جدی جهت تأثیرگذاری بر روندهای انتقال انرژی و به طور کلی نفوذ در این منطقه صورت نمیدهد. به عنوان مثال داود کیانی در این خصوص مینویسد: ” ایران علیرغم داشتن منافع اختلافزا با روسیه در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز، این مناطق را به عنوان حیات خلوت برای روسیه به رسمیت شناخته است. به این ترتیب تا زمانی که دو کشور در مناطق آسیای مرکزی و قفقاز دارای منافع مشترکی همچون مهار طالبان، صلح تاجیکستان و مخالفت با حضور آمریکا و غرب در منطقه باشند، ما شاهد همکاری و مشارکت فعال ایران در مناسبات و تعاملات منطقهای هستیم و هرگاه اصطکاک بین دو کشور رخ مینماید، ایران با سکوت نسبی خود، مانع از ناخرسند شدن شریک امنیتی خود میشود. موفقیت روسها در انتقال منابع نفت و گاز کشورهای قزاقستان و ترکمنستان و فقدان رقابت جدی ایران با این کشور در حوزه های یاد شده، نمونههایی از این مدعا میباشند”.[۴۱۵]

    1. جنگ داخلی تاجیکستان

جنگ داخلی در تاجیکستان در تابستان ۱۹۹۲ میان هواداران رئیس جمهور کمونیست این کشور یعنی امامعلی رحمانف و مخالفان شامل نیروهای اسلامی و همچنین گروه های غیراسلامی طرفدار دموکراسی، آغاز و تا سال ۱۹۹۷ ادامه داشت. در این جنگ داخلی بیش از ۵۰ هزار نفر کشته و نزدیک به ۱ میلیون نفر (یک پنجم جمعیت کشور) آواره شدند.[۴۱۶]

        1. نقش روسیه در جنگ تاجیکستان

جنگ داخلی تاجیکستان موجب مداخلۀ کشورهای دیگر برای پایان آن شد. با این حال در ابتدا روسیه میکوشید با تلاشهای سیاسی، ناآرامیهای نظامی را متوقف سازد. نیروهای نظامی روسیه در این مرحله حق مداخله در امور تاجیکستان را نداشتند. به دلیل بیثباتیهای موجود در منطقه انتقال سلاح از افغانستان نیز سبب تشدید درگیریها شد. با فشار رهبران آسیای مرکزی بویژه ازبکستان که تاجیکستان را نخستین خاکریز نیروهای اسلامگرا میدانستند،[۴۱۷] روسیه نگران از توسعۀ گرایشهای اسلام گرایانه به داخل فدراسیون و گسترش بیثباتی سیاسی در آسیای مرکزی، تلاش کرد روند دگرگونیهای سیاسی ـ نظامی تاجیکستان را تحت کنترل قرار دهد. زیرا تأثیرپذیری مسلمانان روسیه از دگرگونیهای سیاسی تاجیکستان میتوانست پیامدهای غیرقابل مهاری به همراه داشته باشد.[۴۱۸]
در پاییز ۱۹۹۲ و با شدت یافتن درگیریها، روسیه با وجود نوعی انفعال در سیاست خارجی منطقهای خود و نیز تمایل نداشتن به درگیری در جنگ داخلی تاجیکستان، دریافت که مداخلۀ این کشور برای جلوگیری از بروز بیثباتی در آسیای مرکزی ضروری است. فشار رهبران آسیای مرکزی و بویژه ازبکستان نیز در دگرگون شدن سیاست روسیه نسبت به تاجیکستان مؤثر بود.[۴۱۹] البته روسها هدف از مداخلۀ نظامی خود در تاجیکستان را حمایت از روستبارهای ساکن این کشور اعلام کردند. معاون وزیر دفاع وقت روسیه اعلام کرد مداخلۀ نظامی در تاجیکستان ضروری است، زیرا روسیه به سختی میتواند همۀ وسایل لازم برای حمایت از ۳۰۰ هزار روستبار ساکن در این کشور را فراهم نماید. هدف دوم روسیه نیز جلوگیری از مداخلۀ مجاهدین افغانی در امور داخلی تاجیکستان و در نتیجه برقراری امنیت در مرزهای جنوبی کشورهای مشترک المنافع بود.[۴۲۰] زیرا همبستگیهای قومی نزدیک میان جمهوریهای آسیای مرکزی و کشورهای همسایه و نیز تلاش مبارزانی از کشورهای اطراف تاجیکستان برای گسترش اسلامگرایی، نگرانی از انتقال بیثباتی سیاسی در منطقه را شدت بخشید. حمایت روسیه از سیاستهای رژیم کمونیستی در تاجیکستان و امامعلی رحمانف به شکل نظامی و سیاسی صورت گرفت. به این ترتیب روسیه در این مرحله با همکاری ازبکستان کوشید نظم سابق را در تاجیکستان اعاده کند.
از سوی دیگر افزایش گرایشهای ملیگرایانه و خطر رشد افراطگرایی به دنبال پیروزی ژیرینفسکی در رقابتهای پارلمانی ۱۹۹۳ و کشته شدن نیروهای مرزبانی روس در مرزهای تاجیکستان و افغانستان، نگرانی روسیه را افزایش داد و تلاش این کشور برای حل بحران را وارد مرحلۀ جدیدی کرد. دیدارهای یوگنی پریماکف، رئیس وقت سرویس اطلاعات خارجی روسیه با مخالفان و آغاز دیدارهای رهبران مخالفان و مقامهای دولت دوشنبه[۴۲۱] نشانههایی از این مرحله بود. از اجلاس رهبران آسیای مرکزی و روسیه که در اوت ۱۹۹۳ در مسکو برگزار گردید، سیاست جدید روسیه در تاجیکستان و در واقع سومین مرحله آغاز گردید. روسیه طی این نشست بر ضرورت همکاری کشورهای آسیای مرکزی برای تأمین امنیت منطقه تأکید کرد و تصریح نمود که نمیخواهد به تنهایی بار مسؤلیت تأمین صلح و امنیت را در این ناحیه بر عهده گیرد. رهبری روسیه دولت دوشنبه را تحت فشار قرار داد تا به مذاکره و کوشش برای یافتن راه حلهای سیاسی بحران توجه بیشتری کند.[۴۲۲] با پیروزیهای طالبان و گسترش قدرت این گروه در افغانستان، روسیه تلاش بیشتری برای خاتمۀ بحران نمود. از نظر روسیه سقوط دولت ربانی در افغانستان میتوانست تهدیدهای امنیتی برای تاجیکستان را شدت بخشد، پایان کامل جنگ در تاجیکستان نیز تحت تأثیر همین عامل تحقق یافت.[۴۲۳] زیرا دولت روسیه پس از پیشرویهای طالبان، دولت دوشنبه را برای رسیدن به توافق با مخالفان اسلامگرای خود تحت فشار قرار داد تا با تهدید جدیتر «اسلام گرایی طالبانی» مقابله کند.

        1. نقش ایران در جنگ تاجیکستان

در ابتدای آغاز جنگ، تبلیغاتی در مورد نقش ایران در شکلگیری جنگ داخلی تاجیکستان مطرح شد. ولی با رفتارهای بعدی ایران برای خاتمۀ جنگ، نادرستی آنها ثابت شد. الهه کولایی معتقد است که آگاهی اندک نسبت به اسلام در این جمهوریها، محدودیتها برای ایجاد حکومت اسلامی در تاجیکستان و همچنین روابط حسنۀ تهران ـ دوشنبه سبب شد که امکان مداخلۀ ایران در این جنگ محدود شود. همچنین ایران به حساسیتها و نقش روسیه در آسیای مرکزی و نگرانی آن از توسعۀ گرایشهای اسلامگرایانه توجه داشته است. روابط دوستانۀ تهران- مسکو، سبب کندی حرکت ایران در حمایت جدی از اسلامگرایی در آسیای مرکزی و بویژه تاجیکستان گردید.[۴۲۴]
اگرچه ایران در آغاز جنگ نقشی نداشت، ولی به گفتۀ فریدمن: “به دلیل آنکه بسیاری از رهبران مخالف مسلمان، از جمله اکبر تورجان زاده، به ایران پناهنده شده بودند، ضرورت داشت که ایران نیز در مذاکرهها وارد شود. به این ترتیب ایران با وجود سیاست خود مبنی بر مداخله نکردن در جنگ داخلی تاجیکستان، به سبب پیامدهای این جنگ در منطقه تصمیم به دخالت گرفت و البته سیاست خارجی خود را بر مبنای پایان دادن به جنگ داخلی از طریق میانجیگیری استوار نمود”.[۴۲۵] آدام تاروک نیز دربارۀ نقش ایران در پایان دادن به جنگ مینویسد: “پیوندهای قوی فرهنگی، زبانی و نژادی ایران با تاجیکها و اعتبار اخلاقی و اسلامیاش نزد مخالفان اسلامی تاجیک، تهران را قادر نمود تا پلی بین شکافهای بوجود آمده میان حکومت دوشنبه و مخالفان برقرار سازد”.[۴۲۶]
در جریان دیدار کوزیرف وزیر خارجۀ وقت روسیه از تهران در ۸ فروردین ۱۳۷۲، موضوع تشکیل یک نشست چهارجانبه بین مخالفین دولت تاجیکستان، دولت این کشور، روسیه و ایران مطرح و مورد موافقت قرار گرفت. در مجموع ۹ دور مذاکره برای حل جنگ داخلی در تاجیکستان برگزار گردید که اولین دور مذاکرات در ۱۶ فروردین ۱۳۷۳ در تهران با حضور چهار طرف آغاز گردید. سپس در ژوئن ۱۹۹۴ در تهران و با تلاش ایران و روسیه میان دولت دوشنبه و مخالفان اسلامگرای آن آتش بس برقرار شد و بالاخره آخرین دور مذاکرات که طی آن موافقتنامۀ نهایی صلح امضا گردید؛ در ۲۴ تا ۲۷ ژوئن در مسکو برگزار شد و از سوی ایران علی اکبر ولایتی وزیر امورخارجه شرکت داشت.[۴۲۷] هرچند این آتش بس نقض شد، ولی همکاری ایران و روسیه در پایان دادن به جنگ داخلی تاجیکستان بسیار مؤثر و کارساز بود.[۴۲۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...