• تأثیر شفاعت:

باید شفاعت گر چیزی را بهانه کرده و واسطه قرار دهد که در مولا، اثر بگذارد و به شکلی نباشد که سبب بطلان عبودیت بنده و مولویّت مولا گردد. به بیان دیگر، شفاعت کننده باید از راه‏هایی استفاده کند که در مولا تأثیر بگذارد؛ مثلا به صفاتی از مولا تمسّک جوید که آن صفات، این اقتضا را دارند که مولا از بنده نافرمانش در گذرد (مانند بزرگواری، کرم، سخاوت و شرف او) و یا از ناحیه دیگر، به صفاتی که در بنده وجود دارد، تمسّک جوید که آن صفات موجب می‏شود که مولا بر او رأفت کند (مانند خواری، مسکنت، حقارت، ناتوانی، بدحالی و نظایر آنها) و یا از جهت دیگر، به صفاتی که در شفاعت‏گر است، تمسّک ورزد (مانند محبت و علاقه‏ای که مولا به او دارد، یا قرب و منزلتش و امثال آنها). به هر روی، شفاعت کننده باید عاملی از عوامل مرتبط با شفاعت را که در رفع عقاب مؤثر است، بر عامل دیگر که سبب عقاب می‏باشد، غلبه دهد؛ خواه آن عامل صفت یا صفاتی از صفات مولا باشد؛ خواه صفت یا صفاتی از صفات بنده و یا ویژگی‏ای از ویژگی‏های خود شفاعت‏گر.[۲۸۲]
ب)روایات:
در روایات اسلامى نیز تعبیرات فراوانى مى‏بینیم که مکمل مفاد آیات فوق است و گاهى صریحتر از آن، از جمله:
۱- در تفسیر برهان از امام کاظم(ع) از امام على (ع) نقل شده که مى‏فرماید: از پیامبر(ص) شنیدم:«شفاعتى لاهل الکبائر من امتى …» : شفاعت من براى مرتکبین گناهان کبیره است. راوى حدیث که ابن ابى عمیر است مى‏گوید:
از امام کاظم (ع) پرسیدم چگونه براى مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالى که خداوند مى‏فرماید:«وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى‏» مسلم است کسى که مرتکب کبائر شود مورد ارتضاء و خشنودى خدا نیست.
امام (ع) در پاسخ فرمود: «هر فرد با ایمانى که مرتکب گناهى مى‏شود طبعا پشیمان خواهد شد و پیامبر(ص) فرموده پشیمانى از گناه توبه است … و کسى که پشیمان نگردد مؤمن واقعى نیست، و شفاعت براى او نخواهد بود و عمل او” ظلم” است، و خداوند مى‏فرماید ظالمان دوست و شفاعت کننده‏اى ندارند.» [۲۸۳]
مضمون صدر حدیث این است که شفاعت شامل مرتکبان کبائر مى‏شود.
ولى ذیل حدیث روشن مى‏کند که شرط اصلى پذیرش شفاعت واجد بودن ایمانى است که مجرم را به مرحله ندامت و خود سازى و جبران برساند، و از ظلم و طغیان و قانون شکنى برهاند.
۲- در کتاب کافى از امام صادق(ع) در نامه‏اى که به صورت متحد المال براى اصحابش نوشت چنین نقل شده:
«من سره ان ینفعه شفاعه الشافعین عند اللَّه فلیطلب الى اللَّه ان یرضى عنه‏»[۲۸۴] لحن این روایت نشان مى‏دهد که براى اصلاح اشتباهاتى که در زمینه شفاعت براى بعضى از یاران امام خصوصاً و جمعى از مسلمانان عموماً رخ داده است صادر شده، و با صراحت شفاعتهاى تشویق کننده به گناه در آن نفى شده است و مى‏گوید: هر کس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودى خدا را جلب کند.
۳- باز در حدیث پر معنى دیگرى از امام صادق(ع)مى‏خوانیم:
«اذا کان یوم القیامه بعث اللَّه العالم و العابد، فاذا وقفا بین یدى اللَّه عز و جل قیل للعابد انطلق الى الجنه، و قیل للعالم قف تشفع للناس بحسن تادیبک لهم‏» : در روز رستاخیز خداوند عالم و عابد را بر مى‏انگیزد؛ به عابد مى‏گوید تنها به سوى بهشت رو اما به عالم مى‏گوید براى مردمى که تربیت کردى شفاعت کن. [۲۸۵]
در این حدیث پیوندى در میان تأدیب عالم و شفاعت او نسبت به شاگردانش که مکتب او را درک کرده‏اند دیده مى‏شود که مى‏تواند پرتوى به روى بسیارى از موارد تاریک این بحث بیافکند.
به علاوه اختصاص شفاعت کردن به عالم و نفى آن از عابد نشانه دیگرى است از این که شفاعت در منطق اسلام یک مطلب قرار دادى و یا پارتى‏بازى نیست بلکه یک مکتب تربیتى است و تجسمى است از تربیت در این جهان. [۲۸۶]
۲-۱-۳٫ نذر، ذبح، صدقه ، سوگند و… :
نظر ابن تیمیه در مورد نذر ذیح و قربانی:
سلفیه میگویند نذورات و قربانی هایی که در ایام خاص برای پیامبر یا ائمه انجام میشود، همگی عبادت ارواح اولیاء خدا است، چرا که این عمل برای تقرب به پیامبر مثل نذر برای تقرب

به خداست و شبیه کاری است که مشرکین برای بتها انجام می دادند.
ابن تیمیه در این باره می گوید:«من نذر شیئاً للنّبی من النّبییّن و الأولیاء من اهل القبور او ذبح ذبیحه کان کالمشرکین الّذین یذبحون لأوثانهم و تنذرون لها فهو عابدٌ لغیر الله فیکون بذلک کافراً»[۲۸۷] : هر کس برای پیامبر و یا پیامبران دیگر و اولیاء چیزی را نذر کند و قربانی کند، بسان مشرکان می گردد که برای بتهای خود نذر می کردند و یا برای آنها ذبح می کردند، او غیر خدا را می پرستد و بدین وسیله کافر می گردد.
پاسخ:
در کتاب از سلفیه تا وهابیت[۲۸۸] در نقد این سخن ابن تیمیه آمده است: اگر شباهت ظاهری کافی در قضاوت باشد، بسیاری از اعمال فریضه حج شبیه اعمال بت پرستان است که در گرد سنگ و گل طواف می کردند و بتهای چوبی و فلزی خود را می بوسیدند و شبیه همین کار را ما نیز انجام می دهیم؛ دور کعبه که از سنگ و گل است می گردیم و حجر را می بوسیم و در منی خون می ریزیم.
ملاک قضاوت ها و داوری ها در کارهای به ظاهر مشترک، محرک ها، انگیزه ها ، نیت ها و قصدها است و هرگز نمی توان به حکم اینکه ظاهر عمل به هم شبیه است حکم آنها را یکی دانست.
در این مورد مؤلف کتاب «صلح الاخوان» در عبارتی کوتاه، مسأله را از دیدگاه نیت ها و انگیزه ها بررسی می کند و می گوید: اگر هدف از نذر، تقرب به میت است، شکی نیست که جائز نیست؛ (زیرا باید نذر برای خدا و برای تقرب به او باشد) و اگر نذر برای خدا و برای تقرب به او است و نتیجه آن بهره مندی گروهی از مردم از آن و اهداء ثواب آن به میت است، در آن اشکالی نیست و باید بر نذر خود وفا نماید.
بنابراین باید گفت: در میان مسلمانان انگیزه نذر همان است که در شق دوّم سخن او آمده است و از همین جا، تفاوت جوهری عمل مسلمانان با عمل بت پرستان آشکار می گردد، هدف آنان از تقدیم هدایا و ذبح حیوان، کسب تقرب به بتان بوده و حتی ذبیحه را به نام آنها ذبح می کردند و کاری جز بت و کسب تقرب به او نداشتند؛ در حالی که هدف مسلمانان کسب رضای خدا و اهداء ثواب آن به میت است و لذا در نذرهای خود لفظ جلاله «الله» را به میان می آورند و می گویند:
«لله علیّ ان قضیت حاجتی ان افعل کذا» در حقیقت هدف از نذر کسب تقرب به درگاه الهی است و اهداء ثواب آن به صاحب قبر و مصرف نذر فقرا و بینوایان و یا دیگر مصارف خیریه می باشد، در این صورت چگونه این عمل را می توان شرک خواند و با عمل مشرکان در یک ردیف قرار داد؟
درمورد سوگند نیز قضیه این چنین است که سلفیه دو نوع سوگند یاد شده در زیر را حرام و احیاناً شرک در عبادت تلقی می کنند و این دو نوع سوگند عبارتند از:
الف) سوگند دادن خدا به حق و مقام اولیاء.
ب) قسم یاد کردن به غیر خدا.
ابن‏تیمیه در این باره می‏گوید: قسم به مخلوقات حرام است، و این مذهب ابوحنیفه است.[۲۸۹]
اینک ما هر دو موضوع را در این بخش مورد بررسی قرار می دهیم.
الف) سوگند دادن خدا به منزلت اولیاء:
قرآن مجید گروهی را تحت عنوان:«الصّابرین و الصّادقین و القانتین و المنفقین و المستغفرین
بألاسحار[۲۹۰] : آنان، صبر کنندگان و راستگویان و فرمانبرداران و اتفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرگاهان هستند»، می ستاید.
حالا اگر کسی در دل شب پس از اقامه نماز شب، رو به درگاه الهی کند و خدا را به مقام و منزلت این گروه سوگند دهند و بگوید:
«اللّهم انّی اسئلک بحقّ المستغفرین بالاسحار اغفرلی ذنوبی»
بار الها، تو را به حق استغفارکنندگان در سحرگاهان، گناهان مرا ببخش.
چگونه می توان این عمل را «شرک در عبادت» نامید؛ زیرا «شرک در عبادت» اینست که غیر خدا را بپرستیم و غیر خدا را، خدا و یا مبدأ کارهای خدایی بدانیم؛ در صورتی که ما در این نیایش جز به غیر خدا توجه ننموده و جز او از کسی دیگر چیزی نخواسته ایم.
بنابراین اگر چنین عملی حرام باشد، باید علت دیگری غیر «شرک» داشته باشد.در واقع قرآن کریم برای جداسازی «مشرک» (البته شرک در عبادت)، از «موحد»محکی را یادآور می شود و با این بیان، طریق هر نوع تفسیر به رأی را در معنی «مشرک» بسته است که آن محک عبارت است از اینکه:
«واذا ذکّر الله وحده اشمازّت قلوب الّذین لایؤمنون بالاخره و اذا ذکّرالّذین من دونه اذا هم یستبشرون»[۲۹۱]: هنگامی که خدا به تنهایی یاد شود، دلهای کسانی که سرای دیگر را باور ندارند رمیده می شود و اگر کسانی که غیر او هستند، یاد شوند، شادمان می گردد.
و در آیه ی دیگر «مجرمین» را که همان مشرکان هستند چنین توصیف می کند:«انّهم کانوا اذا قبل لهم لا اله الّا الله یستکبرون و یقولون ءانّا لتارکوا الهتنا لشاعر مجنون»[۲۹۲] : آنان کسانی هستند که هر زمان به آنان گفته شود جز «الله» خدائی نیست، کبر می ورزند و می گویند: آیا ما خدای خود را به خاطر شاعر دیوانه ای ترک گوئیم.
طبق مضمون این آیه، مشرک کسی است که قلب او از یاد خدای یگانه مشمئز می گردد و از یاد دیگران (خدایان دروغین) شادمان می شود و یا از اعتراف به یکتائی خدا کبرمی ورزد. بر اساس این میزان، آیا آن کس که در دل شب، در پرده تاریکی جز خدا کسی را نمی خواند و از یاد او به اندازه ای لذت می برد که خواب شیرین را بر خود حرام می کند و به مناجات او می پردازد و او را به مقام و منزلت بندگان موحد که عزیزان درگاه او هستند سوگند می دهد، چگونه می تواند مشرک باشد؟ او کی از یاد خدا می رمد و از اعتراف به یکتائی خدا کبر می ورزد؟!
ب)سوگند به غیر خدا:
سوگند به غیر خدا، از جمله مسائلی است که ابن تیمیه و شاگردانش، روی آن حساسیت
زیادی نشان داده اند و همانطور که ذکر شد آنرا نوعی شرک محسوب کرده اند.
دلائل بر جواز قسم به غیر خدا:
همانطور که ذکرشد، ابن تیمیه در مخالفت با سوگند به غیر خدا به نظر ابو حنیفه استناد کرده است که این امر از دو جهت قابل خدشه است:
اولاً: ابوحنیفه به عنوان کراهت و احیاناً نظر شخصی خود را ذکر کرده است؛ چنان که ابوالحسین قدوری در شرح کرخی این نظر را در باب «الکراهه» آورده است و ابویوسف از استاد خود ابوحنیفه نقل می‏کند که می‏گفت: سزاوار نیست کسی خدا را جز به خدا بخواند و او کراهت داشت که بگوید: به حق فلانی. [۲۹۳]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...