بیهقی معتقد است که فرد عادل به خاطر عقلانیت و گفتمان عدالت که در وجود او نهادینه شده است عاقل و در نهایت فاضل به تمام معنا می باشد و کسی که این خصوصیت را ندارد یعنی ستمکار است نوعی جاهل است این گفته برگرفته از فهم عمیق معنای عدالت از نظر این کاتب زبر دست است:
«صفت مرد خردمند عادل چیست تا روا باشد او را فاضل گویند و صفت مردم ستمکار چیست تا ناچار او را جاهل گویند و مقرر کرد که هر کس که خرد او قوی تر ، زبانها در ستایش او گشاده تر ، و هر که خرد وی اندک تر او بچشم مردم سبک تر »(همان:۱۵۴)
از امیران عادل به این عنوان(یعنی عادل) یاد می شود
بیهقی از سبکتگین با عنوان امیر عادل یاد می کند ؛ منظور او از این عنوان این است که کسی که عادل است را باید با عنوانی که شایسته اوست و آن همان عادل است یاد کرد تا گفتمان عدالت و عدالت پروری در جامعه رواج داشته او می نویسد:
« … و ایشان را آنجا بدان سبب ماند که زمین داور را مبارک داشتی که نخست ولایت امیر عادل سبکتگین پدرش ، رضی الله عنه ، وی را داد ، » ((بیهقی؛۱۳۸۹: ۱۶۴)
برای صدور حکم عادلانه همراهی حاکمان با خردمندان ضروری است

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بیهقی در بخشی از کتاب خود حکایتی از اخبار ملوک عجم ترجمه ابن مقفع می گوید که پر ارتباط با موضوع عدالت و نوعی شیوه دادرسی است. او بیان می کند که پادشاهان باید با خردمندان همراه و همنشین باشند تا بتواند احکامی عادلانه صادر کنند و از روی خشم و کینه و دیگر بغض ها حکمی صادر نکند که خلاف عدالت باشد. او می نویسد:
« در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگتر و فاضل تر پادشاهان ایشان عادت داشتند پیوسته بروز و شب تا آنکه بخفتندی با ایشان خردمندان بودندی نشسته از خردمندتران روزگار،بر ایشان چون زمانمان و مشرفان که ایشان را باز می نمودی چیزی که نیکو رفتی و چیزی که زشت رفتی از احوال و عادات فرمانهایِ آن گردن کشان که پادشاه بودند ، پس چون وی را شهوتی بجنبد که آن زشت است و خواهد که آن حشمت و سطوت براند که اندران ریختنِ خونها و استیصال خاندانها باشد ایشان آن را دریابند و محاسن و مقابیح آن او را بازنمایند و اخبار و حکایات ملوک گذشته با وی بگویند و تنبیه و انذار کنند از راه شرع تا او آن را به خرد و عقل و عقل خود استنباط کند و آن خشم و سطوت سکون یابد و آنچه بحکم معدلت و راستی واجب آید بر آن رود ، چه وقتی که او در خشم شود و سطوتی در او پیدا اید ، در آن ساعت بزرگ آفتی بر خردِ وی مستولی گشته باشد و او حاجتمند شد بطبیبی که آن عافت را علاج کند تا آن بلابنشیند.
در کلام فوق از بیهقی به این نتیجه می توان رسید چون حاکمان معمولاً در گذشته احکام صادر می کردند مشاوران خردمندی داشتند تا حکم درست صادر کنند و به عدالت رفتار کنند نه بر اساس سلایق شخصی حکمی دهند و که خلاف عدالت باشد، این یک نوع پیش زمینه و روند دادرسی است یعنی صادر کننده حکم خردمندان و باتجربگانی در اطراف خود بر خود ناظر قرار داده است که اگر روند دادرسی و صدور حکمی و نهایتاً خود حکم اشتباه باشند با استدلالات او را قانع کند تا حکم عادلانه صادر نماید.
توصیه به اقامت در جوار عادلان
«نوشیروان گفت: در شهری مقام مکنید که پادشاهی قاهر و قادر و حاکمی عادل و بارانی دائم و طبیعتی عالم وآبی روان نباشد و اگر همه باشد وپادشاه قاهر نباشد این چیزها همه ناچیز است . پادشاهی عادل و مهربان پیدا گشت که همیشه پیدا و پاینده باد.»( (بیهقی؛۱۳۸۹ : ۵۱۵-۵۱۶)
بیهقی به قول انوشیروان اقامت در جوار پادشاه عادل را بسیار مهم عنوان کرده است و این کلام انوشیروان را مقدمه ای برای سخن خود آورده است تا عنوان کند که پادشاهی که از نژاد محمود و مسعود غزنوی است عادل است و عدالت از نظر بیهقی برای حاکم و پادشاه بسیار مهم است.
عدالت حتی در میان نیروها و قوه های درونی و نفسانی
در اینجا نکته بسیار جالب توجهی را می توان عنوان کرد ؛ هرچند بیهقی روان شناس نیست ولی از ذکر مسائل روان شناسانه کناره گیری نمی کند و گریزی به آنها می زند تا در تکمیل هدف خود تربیت است موفق تر باشد . او به نکته بسیار مهمی اشاره می کند که حتی سیاستمداران کنونی جهان بویژه غرب آن را نادیده گرفته اند و آن تعادل برقرار کردند بین قوای درونی است یعنی قوه عقلانیت نباید کاملاً احساسات را از بین ببرد و حتی قوه خشم و غضب باید در سر جای خود به عدالت وجود داشته باشد او این نیروهای درونی را با شیوه ای هنرمندانه به نیروهای یک حکومت تشبیه می کند که باید همه این نیروها سر جای خود باشند:
« پس باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است ، مستولی قاهر و غالب باید او را عدلی و سیاستی باشد سخت تمام و قوی نه چنانچه ناچیز کند و مهربانی و نه چنانکه بضعف ماند ، و پس خشم لشکر این پادشاه است که بدیشان خللها را دریابد و ثغور را استوار گرداند و دشمنان را برماند و رعیت را نگاه دارد. باید که لشکر ساخته باشد و به ساختگی او فرمان بردار. و نفس آرزو رعیت این پادشاه است باید که از لشکر و پادشاه بترسند ترسیدنی تمام و طاعت دارند هر مرد که حال وی برین جمله باشند که یاد کردم این سه قوه را به تمامی به جای آرد چنانکه برابر یکدیگر افتند به وزنی راست ، آن مرد را فاضل و کامل تمام خرد خواندن رواست.»( (بیهقی؛۱۳۸۹ :۱۵۵)
در مفهوم عبارت فوق کاملاً واضح است که رعایت عدالت و تعادل در نفسانیات و نیروهای درونی مرد را خردمند می سازد و خردمند یعنی فردی متعادل که می تواند با عدالت با دیگران نیز رفتار داشته باشد.
جهان آخرت تجلی عدالت کامل و دادرسیی عادلانه از نظر بیهقی
«هنر بزرگ آن است که روزی خواهد آمد جزا و مکافات را در آن جهان و داوری عادل که از این ستمکاران داد مظلومان بستاند ، و اگر نبودی ، دل و جگر بسیار کس پاره شدی(همان : ۲۴۶)
«و قیامتی خواهد بود و حسابی بی محابا و داوری عادل و دانا و بسیار فضیحتها که از این زیر زمین بر خواهد آمد !ایزد عز ذکره ، صلاح بارزانی دارد بحق محمد و آله اجمعین…» ( همان:۷۱۴)
اگر به دو نمونه آورده شده دقت شود می توان کاملاً درک کرد که از نظر بیهقی جهان آخرت مکان اجرای کامل عدالت به تمام معنی است زیرا که اصلاً اصل و اساس عدالت در آن جهان اجرا می شود و عدالت این جهانی سایه ای از عدالت واقعی و دقیق و کامل آن جهان می باشد
حاکمان می دانند عدالت اصل و اساس حکومت است.
بیهقی در جایی از کتاب خود حکایتی در مورد امیر مسعود غزنوی بیان می کند که نشان دهنده این امر است که خود حاکم از عمق وجود می داند که عدالت همه را خشنود می کند و باعث خشنودی و رضایت عمومی می شود او از قول امیر مسعود می نویسد : « اکنون اینجا شحنه ای می گماریم باندک مایه مردم آزمایش را تا خود از شما چه اثر ظاهر شود . اگر طاعتی ببینیم بی ریا و شبهت ، در برابر آن عدلی کنیم و نیکو داشتی که از آن تمام تر نباشد و پس اگر بخلاف آن باشد از ما دریافتن ببیند فراخور آن و نزدیک خدای عز و جل معذور باشم که شما کرده باشید و ناحیت سپاهان و مردم آن جهان را عبرتی تمام است باید که جوابی جزم قاطع دهید نه عشوه(فریب) و پیکار چنانکه بر آن اعتماد توان کرد. » (بیهقی؛۱۳۸۹ :۱۷و۱۸)
در این حکایت بیهقی اشاره دارد که گماشت فردی نیکو توسط امیر عدالت است و و این امر چون عدالت است مورد توجه بوده پس امیر می داند که مردم و بزرگان همه از عدالت خشنود می شوند . به این خاطر با آوردن کلمه ای مانند عدلی کنیم به این مسأله تأکید کرده است.
لازم الإطاعه بودن حاکم دادگر
بیهقی معتقد است که باید حاکم دادگر را اطاعت کرد : « … فرق میان پادشاهان مؤید و موفق و میان خارجی متغلب آن است که پادشاه چون دادگر و نیکو کردار و نیکو سیرت و نیکو آثار باشند طاعت باید داشت و گماشته بحق باید دانست و متغلبان را که ستمکار و بدکار باشند خارجی باید گفت و با ایشان جهاد کردو این میزانی است که نیکو کردار و بد کردار را بدان بسنجند و پیدا شوند و به ضرورت بتوان دانست که از آن دو تن کدام کس را طاعت باید داشت.» (همان: ۱۵۲)
اگر دقت شود از این عبارات بیهقی می توان نتیجه گرفت اگر حاکم عادل و نیکو کردار و نیکو سیرت و نیکو آثار بود قابل اطاعت است و اگر نبود نیست در ضمن ایشان عدالت را قبل از مباحث دیگر آورده است که نشان دهد عدالت مهمتر از مسائل و پیش زمینه دیگر خوبی های حاکمان است.
یاد کردن از حاکمان دادگر نوعی عدالت است
نویسنده مشهور ما با آوردن این جملات که: « و اینک دلیل روشن ظاهر است که بیست و نه سال است تا امیر محمود رضی الله عنه گذشته شده است و با بسیار تنزّلات که افتاد ، آن رسوم و آثار ستوده و امن و عدل و نظام کارها که درین حضرت بزرگ است ، هیچ جای نیست و در زمین و در زمین اسلام از کفر نشان نمی دهند. همیشه این خاندان پاینده باد و اولیاش منصور و اعدائش مقهور سلطان معظّم ، فرخ زاد ، فرزند این پادشاه بزرگ کامروا و کامگار و برخوردار از ملک و جوانی بحقّ محمدٍ و آله. (بیهقی؛۱۳۸۹ :۱۶۷)
آنجائی که گفته است «با بسیار تنزلات که افتاد» و بعد جمله« آن رسوم و آثار ستوده و امن و عدل و نظام کارها درین حضرت بزرگ است»وسپس «هیج جائی نیست » منظور این است که کوتاهی هایی که اتفاق افتاده است دیگر خبری نیست چون محمود رسوم و آثار ستوده و امنیت و عدالت و نظم در کارها قرار داده است .
دقت شود که در این عبارات از محمود غزنوی به عنوان بنا نهادن رسوم و آثار ستوده و امنیت و عدالت و سیستماتیک کردن کارها یاد شده است و نویسنده ما خواسته است نشان دهد که باید از حاکمان و فرمانروایان نیکو و بویژه عادل باید یاد کرد چرا که آنها سنتهای خوبی را بنا نهاده اند و می توانند به عنوان الگو از آنها یاد کرد.
اعطای لقب عادل به حاکمان دادگر جهت مزین کردن اسم و بالا بردن مقام آنها
در زیر این عنوان ادعا داریم که نویسنده کتاب تاریخ بیهقی برای اینکه ثابت کند عادل بودن صفتی بسیار فاخر و نیکوست در چندین مورد از برخی فرماروایان و حاکمان با صفت عادل یاد کرده است تا ثابت کند که این ویژگی برای حاکمان و فرمانروایان ویژگیی بسیار اصولی است و چه بسا اصلی ترین ویژگی باشد. چرا که حاکم و فرمانروا و رهبر یک قومی با عدالت لازم و ملزوم یکدیگر می باشند.
« سرگذشت امیر عادل سبکتگین رضی الله عنه» (همان: ۲۴۷)
«… گفت : بدان وقت که امیر عادل ببخارا رفت تا با امیر رضی دیدار کند»(همان)
«… از آن سامانی و خراسانی ، بدر خیمه امیر عادل سبکتگین آمدندی » (بیهقی؛۱۳۸۹ : ۲۴۸)
… و آخر الأمر آن آمد که در روزگار همایون سلطان عادل ابوشجاع فرخ زاد ابن ناصر دین الله بدیوان رسالت بنشست.(همان:۴۲۲)
و…
در جای دیگر از زیبای ادبی قلب صفت و موصوف استفاده کرده است تا شدت عدالت امیری را نشان دهد مانند «عادل امیر» در عبارت : « چنانچه عادل امیر بزرگ بر پدرش نهاده بود» (همان: ۲۸۸)
حاکمان باید مرتباًدر افکار عمومی دادرسی شوند.
از کلام زیر لازم الإطاعه بودن حاکم دادگر فهمیده می شود که نوعی دادرسی عمومی برای تشخیص قابل اطاعت بودن یا نبودن حاکمان وجود دارد و آن خصوصیاتی است که او در گفته خود بیان می کند او به مردم شیوه ای دادرسی که حکم آن اطاعت کردن یا نکردن است آموزش می دهد او می گوید اگر حاکم عادل و نیکو کردار و نیکو سیرت و نیکو آثار بود قابل اطاعت است و اگر نبود نیست در ضمن ایشان عدالت را قبل از مباحث دیگر آورده است که نشان دهد عدالت مهمتر از مسائل و پیش زمینه دیگر خوبی های حاکمان است.در ضمن او در ادامه این سخنان می نویسد:
« و پادشاهان ما را که –آنکه گذشته اند ایزدشان بیامرزاد و انچه بر جای اند ، باقی دارد – نگاه باید کرد تا احوال ایشان بر چه جمله رفته است و میرود در عدل و خوبی سیرت و عفت و دیانت و پاکیزگی روزگار و نرم کردن گردنها و بقعتها و کوتاه کردن دست متغلبان و ستمکاران تا مقرر گردد که ایشان برگزیدگان آفریدگار جَلّ جلاله و تقدّست اسمائه بوده اند و طاعت ایشان مفروض بوده و هست» ( همان)
نویسنده فاخر ما حتی به محاکمه پادشاهان گذشته نیز تأکید دارد که البته منظور ایشان این است تا فهمیده شود چه نوع پادشاهانی واجب الإطاعه هستند این خود نوعی دادرسی از طریق افکار عمومی شهروندان جامعه است.
وضعیت قاضیان دادرس
در مورد وضعیت قاضی ها بیهقی در کتاب خود عنوان می کند که قاضی ها علاوه بر منسب قضاوت برخی از آنها به کارهای دیگری گماشته می شدند و مأموریتی به آنها می دادند که به چند مورد از آنها اشاره ای می نماییم:
« آنجا مردی دراعه پوش است چون قاضی شیراز و از وی سالاری (فرماندهی سپاه) نیاید ؛ سالاری باید با نام و حشمت که آنجا رود و غزو کند و خراجها بستاند چنانکه قاضی تیمار عملها و مالها می کشد(در کارهای دیوانی و حفظ کارها مواظبت می کند) و آن سالار به وقت خود به غزو(جنگ ) می رود و خراج و پیل می ستاند و بر تارک هندوان عاصی می زند . » (بیهقی؛۱۳۸۹ :۴۱۷)
اگر دقت شود در این حکایت بیهقی از وضعیت یک قاضی که برای فرماندهی سپاهی پیشنهاد شده است از قول شخصی سخن به میان می آورد که کار ها باید تخصصی اداره شود و از اینکه یک قاضی که وظیفه اش قضاوت و نظارت است در کاری مانند سپه سالاری لشکریان استفاده گردد انتقاد می شود .
وی در خیلی موارد قاضی ها را درکنار علما و فقها آورده است تا نشان دهد قاضی که وظیفه دادرسی و قضاوت در حکومتها داشته است اگر مقام ومرتبه ای بیشتر از دیگر بزرگان نداشته باشد کمتر نیز قطعاً نخواهد داشت.
«… و گفت: رسولی می آید،بساز [تا] با کوبه یی (خدم و حشم) بزرگ از اشراف علویان و قضاه و علما و فقها باستقبال روی از پیشتر و اعیان درگاه و مرتبه داران بر اثر تو آیند و رسول را بسزا درشهرآورده آید.»(همان:۴۳۸)
«و امیر چاشتگاه فراخ بر نشست و چهارده هزار غلام بر آن زینت که پیش از این یاد کردم – روز پیش آمدن رسول – پیاده در پیش رفت و سالار بگتغدی (فرمانده نگهبانان ویژه) در قفای ایشان و غلامان خاص بر اثر سلطان و مرتبه داران و حاجبان در پیش و حاجب بزرگ بلگاتگین (مقدم حاجبان)در قفای ایشان و بر اثر سلطان خواجه بزرگ با خواجگان و اعیان درگاه و بر اثر وی خواجه علی میکائیل و قضاه و فقها و علما و زعیم و اعیان بلخ و رسول خلیفه با ایشان در ین کوکبه بر دست راست علی میکائیل ، امیر برین ترتیب بمسجد جامع آمد سخت آهسته .»(همان:۴۴۲)
در کلام فوق به وضوح نشان داده شده که قاضیان از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده اند و در تمام مراسمات مهم زمان خود دعوت بوده و جایگاه والایی داشته اند.
جلسه عمومی دادرسی از طرف حاکم جهت برقراری عدالت
هنگامی که مسعود غزنوی خبر درگذشت سلطان محمود را می شنود ، آهنگ غزنین می نماید . در جریان بازگشت، هنگامی که از نیشابور می گذرد ، اعیان و قضات و فقها و علمای شهر با او ملاقات می کنند . قاضی صاعد که استاد مسعود نیز بود بیشاز دیگران مورد توجه واقع می شود درباره ی این واقعه در تاریخ بیهقی می خوانیم:
«[مسعود:]در هفته دوبار مظالم خواهد بود. مجلس مظالم و در سرای گشاده است. هر کسی را مظلمتی است بباید آمد و بی حشمت سخن خویش گفت تا انصاف تمام داده آید و بیرون مظالم آنکه حاجب غازی ، سپاه سالار [بر] درگاه است ودیگر معتمدان نیز هستند ، نزدیک ایشان می باید آمد به درگاه و دیوان ، و سخن خویش می باید گفت تا آنچه که باید کرد ایشان کنند.»(بیهقی ؛۱۳۸۷ :۳۳)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...