همی گریختم از مردمان به کوه و به دشت که از خدای نبودم به آدمی پرداخت.
(همان، ص ۶۸)
یادآوری۱- همان طور که قبلاً گفتیم تعدیه در حروف اضافه در زبان فارسی بر تجاوز فعل به مفعول دلالت دارد، ولی در زبان عربی باید توجه داشت که باء‌تعدیه باء نقل خوانده می شود و شایان توجه است که تعدیه به وسیله باء حرف جر بمانند همزه باب افعال به صورت خاصی تحقق می یابد به این بیان که فاعل فعل لازم به هنگام متعدی شدن فعل به وسیله این دو، به مفعول تبدیل می گردد و چون باء تعدیه، فاعل فعل لازم را پس از متعدی ساختن آن فعل، به مفعول تبدیل می کند، باء نقل نیز گویند و ناگفته نماند که باء‌تعدیه در تبدیل فاعل فعل لازم به مفعول،‌نایب از همزه تعدیه است و از این رو هرگز نمی توان یک فعل را به هر دو متعدی ساخت،‌چه آنکه جمع بین نایب و منوب عنه صحیح نیست.
(ترجمه شرح مغنی الأدیب، سیدعلی حسینی،‌ج ۲، ص ۱۵)
یادآوری ۲- باید توجه داشت که باء تعدیه در زبان فارسی به نظر دستور شناسان قدیمی نظیر دکتر خطیب رهبر صحیح می باشد و بعضی از دستور شناسان نظیر دکتر ناتل خانلری آنرا حرف اضافه متمم ساز می دانند و در این مورد اختلاف نظر است.
(ذَهَبَ اللهُ بِنورهم و تَرَکَهُمْ فی ظُلُماتٍ لایُبْصِروُن) (بقره ،۱۷)
یعنی خدا روشنی شان را برد و ایشان را در تاریکی ها واگذاشت که « حقیقت را‌« نمی بینند.
(همان،‌ص ۱۶)
(ذَهَبْتُ بهِ إلی البیتِ.)
او به خانه بردم
(فرهنگ بزرگ جامع نوین، ترجمه المنجد، سیاح،‌ج۱،‌ص ۶۸)
(فَمَنْ جاءَ بِولایتکَ و اعْتَر َفَ بإمامَتکَ قِبلَتْ أعْمالُه )
هرکس، در قیامت، اعمال نیک خود را همراه با ولایت تو بیاورد، اعمالش پذیرفته خواهد شد.
(معانی حروف با شواهد از قرآن و حدیث، دکتر رادمنش،‌ص ۲۶)
(مَنْ جاءَ بالحَسَنهِ فَلَهْ عَشْرُ أمثالِها.) (أنعام ،۱۶۰)
هرکس یک عمل نیک بیاورد، ده برابر، همانند آن پاداش نیک خواهد داشت.
(همان)
«سبحانَ الذی أسرَی بعبده لیلاً مِن المسجدِ الحرامِ إلی المسجد الأقصی» أیْ سیَّرَهْ (أسراء ،۱)
پاک و منزه است کسی که بنده اش را شب از مسجد الحرام به مسجد الأقصی برد.
(جامع الدروس العربیه، غلایینی،‌الجزء الثالث،‌ص ۱۶۶)
« وَ آتیناهُ مِنَ الکنوزِ ما إنَّ مفاتِحَهُ لِتَنُوءُ بِالعُصبهِ اُولی القوّهِ » (قصص ،۷۶) أی:‌لَتُنیءُ العصبهَ و تُثْقِلُها.
(همان)
و از موارد استعمال باء تعدیه با فعل متعدی:‌
« و لو لا دفعُ اللهِ الناسَ بعضَهُم ببعضٍ لَفَسدَتِ الأرضُ » (بقره ،۲۵۳) (اگر خدا برخی مردم را در
مفعول اوّل مفعول دوم ببعضٍ
مقابل بعضی دیگر بر نمی انگیخت فساد روی زمین را فرا می گرفت) (ترجمه و شرح مغنی الادیب،‌سیدعلی حسینی، ج ۱،‌ص ۱۸)
۵-تعلیل
و هر که را امین شمردی در معرض تهمت آرد و گمان های نیک دوستان دروی معکوس گردد و به گناه دیگر مأخوذ باشد.
(کلیله و دمنه، تصحیح مینوی، ص ۱۷۵)
چنانکه باخه بی جهد زیادت بوزنه را دام کشید و به نادانی بباد داد.
(همان،‌ص ۲۳۸)
این مثل بدان آوردن تا ملک را مقرّر شود که در کار شنزبه تعجیل واجب است.
(همان، ص ۹۹)
اسب برگردانیم به طمع آنکه مگروی را نیز گرفته آید و بتاختم،‌چون باد از پیش من برفت.
(تاریخی بیهقی، به کوشش دکتر خطیب رهبر، ج ۱، ص ۲۵۰)
عامه مردم او را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد و از آن زشت ها که بر زبان راند.
(همان،‌ص ۲۳۴)
و در میان شما بسیار کس به عقل و شجاعت و هنر و کفایت بر من راجح است.
(کلیله و دمنه، تصحیح مینوی، ص ۴۱۴)
به زلف بافته رشک بنفشه چمنی به روی تافته، شرم ستاره سحری
(دیوان بهار، ج ۱، ص ۲۵۹)
هر کجا سختی کشیده ای،‌تلخی دیده ای را بینی خود را به شره در کارهای مخوف اندازد و از تابع آن نپرهیزد و زعقوبت ایزد نهراسد و حلال از حرام نشناسد. (گلستان سعدی، تصحیح فروغی، ص ۱۴۱)
« یا قومِ إنّکُمْ ظَلَمتْمُ أنفسَکم باتّخاذِکُمْ العجلَ. » (بقره ،۵۴) (موسی به قوم خود گفت:‌ای قوم من شما سبب آنکه گوساله را معبود گرفتید،‌به خودتان ظلم کردید. )
(معانی حروف با شواهد از قرآن و حدیث،‌دکتر رادمنش، ص ۲۶)
« فَکُلّاً أخَذْنا ِبذَنْبِهِ » (عنکبوت ،۴۰)(هر گروهی را بسبب گناهش مؤاخذه و عذاب کردیم)
(جامع الدروس العربیه، غلایینی، الجزء‌الثالث، ص ۲۶)
« لَیَتْتُ بزیدٍ أسداً » (به سبب دیدن زید، گویا شیری را ملاقات کردم. )
(فرهنگ بزرگ جامع نوین، ترجمه المنجد،‌سیاح، ج اول، ص ۶۸)
وَ أبیضَ یستَسْقی الغمام بوجهِهِ ثِمالُ الیَتامی عِصْمَهٌ لأراملِ
یعنی: چه بسیار کم سپید روی است که به سبب و برکت صورت وی از ابر، طلب باران می شود، او ملجأ و فریادرس یتیمان و نگاهدارنده افراد مستمند و بیوه زنان است.
لفظ باء در « بوجِهِهِ » بیانگر معنای سببیّت و تعلیل است.
(ترجمه و شرح مغنی الأدیب، حسینی،‌ج ۱، ص ۲۱)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...