اتکینسون و شیفرین بر این باورند که وقتی اطلاعات به حافظه بلند مدت انتقال می‌یابند اثر آن ها پا بر جا خواهد ماند. ناتوانی در به یاد آوری اطلاعات ناشی از وجود مسئله ای در امر باز گردانیدن اطلاعات به نظام است. برای سهولت بخشیدن به یاد آوری،فرایند های کنترل،فعالیت های مخزن یا حافظه بلند مدت را زیر تسلط می گیرند. هر جزء از اطلاعات را می پرورانند و با اطلاعات دیگر بر حسب،یک طرح کلی سازمان می‌دهند»(محسنی،۱۳۸۳).

۲-۱۱ .هوش

در میان عوامل مؤثر در تنظیم و تربیت،ویژگی های فردی فراگیر،از اهمیت ویژه ای برخوردار است. توانش های ذهنی ویژگی های شخصیتی از جمله خصوصیات فردی است که انگیزش تحصیلی و به تبع آن پیشرفت تحصیلی او را رقم خواهد زد . یکی از ویژگی های مهم خرد سازه ای به نام هوش است. نهضت هوش آزمایی با کارهای بینه[۵۲](۱۹۰۵)شروع شد،هوش در مفهوم عاملی اولین بار توسط اسپیرمن[۵۳](۱۹۰۴)عنوان شد،ترستون[۵۴](۱۹۳۲)با بهره گرفتن از روش همبستگی های مثبت و بهره گیری از روش تحلیل عاملی متفاوت هفت عامل اولیه را اساس هوش معرفی کرد. گیلفورد [۵۵](۱۹۵۹)پیشنهاد کرد که توانایی‌های ذهنی از سه جنبه قابل بررسی است. از دیدگاه او سه بعد عملیاتی،محتوی و بازده با اختصاص چندین سطح به هر یک از آن ها ساختار مکعبی هوش را با ۱۲۰ عامل تشکیل می‌دهد این نکته قابل توجه است که نظریه پردازان در روش تحلیل عاملی ساختار هوش را بیشتر از روی محتوای آزمون ها(کلامی،ریاضی،عددی،درک فضائی و …)ترسیم کرده‌اند(فردوسی،۱۳۸۰).

۲-۱۲ .نظریه سه وجهی هوش استرنبرگ[۵۶]

رابرت استرنبرگ(۱۹۸۶)نظریه سه گانه یا سه وجهی هوش را مطرح ‌کرده‌است. نظریه وی به قرار زیر می‌باشد:

اول- مؤلفه‌ ها یا اجزای هوش: استرنبرگ سه گونه مؤلفه‌ خبر پردازی را مشخص نموده است.

مؤلفه‌ اول را فرا مؤلفه‌ نامیده است. این مؤلفه‌ به فرد یاری می رساند تا فرد راهبردهای حل مسئله را در خویشتن برنامه ریزی کند این راهبردها را مورد باز بینی قرارداده و آن ها را مورد ارزشیابی قرار دهد.

گروه دوم مؤلفه‌ های عملکرد می‌باشد این مؤلفه‌ ها به فرد یاری می رساند تا دستورات و فرامین فرا مؤلفه‌ ها را به مورد اجرا گذارد.

گروه سوم مؤلفه‌ های فراگیری دانش است این مؤلفه‌ برای چگونگی حل مسئله به فرد یاری می‌کند در واقع باعث می شود اطلاعات مربوط به مسئله را خود بیاموزد و فرا گیرد این سه مؤلفه‌ با یکدیگر در واکنش دو سویه اند و عموماً با یکدیگر عمل می‌کنند.

دوم – تجربه و هوش: بعد دیگری که استرنبرگ در ارتباط با ابعاد هوش در نظر گرفته است تجربه فرد می‌باشد. تجربه فرد توانایی او را برای چاره جویی یا تکلیف های تازه،بهبود می بخشد و به او یاری می‌دهد تا اطلاعات مرتبط را برای گشودن مسئله ها به کار گیرد.

سوم – بافت و زمینه هوش: سومین بعد هوش در نظریه استرنبرگ به توانایی فرد جهت سازگاری با محیط و فرهنگ او توجه می‌کنند. پس هوش زمینه ای فرهنگی بافتی دارد. به نظر استرنبرگ آنچه اهمیت دارد سطح و تراز هوش فرد نیست بلکه این است که فرد به یاری هوش خود به کدام دستاوردی دست می‌یابد.

او مهمترین عوامل یا موانع را به شرح زیر برشمرده است: الف- فقدان انگیزش ب- به کار گیری توانایی‌ها به گونه ای نادرست ج- ناتوانی در تکمیل وظایف د. ترس از شکست(سیف،۱۳۷۹).

۲-۱۳ .نظریه هوش گاردنر:

گاردنر(۱۹۹۱)در نظریه هوش چند گانه خود کوشید تا میان اندیشیدن و هوش یک پیوند تنگاتنگ و نزدیک برقرار سازد یک جنبه جالب و خیره کننده در این نظریه این است که فردی که در ریاضی توانمند است و بینش ریاضی دارد ممکن است در درک آشکارترین نشانه های موسیقی مشکل داشته باشد. گاردنر کوشید تا این نا پایداری آشکار را از طریق مشخص کردن هفت عنصر هوشی برابر توجیه کند.(درخشان پور،۱۳۷۷).

۱- هوش زبانی شناختی: اولین مؤلفه‌ هوشی در نظریه گاردنر مقوله زبان است او آن را هوش زبانی شناختی نام گذارده است دلایل وی بدین صورت است که ایجاد ضایعه در منطقه های زبانی مغز،در زبان اختلال پدید می آورد و همچنین عملیات اصلی در زبان ما دلیل دیگری ‌در مورد این مؤلفه‌ می‌باشد او این عملیات را بدین صورت طبقه بندی می‌کند: آوا شناسی[۵۷]،صرف و نحو،[۵۸] معنا شناسی[۵۹] و ملاحظات بدون زبانی(ملاحظات عملی[۶۰]).(درخشان پور،۱۳۷۷).

۲- هوش موسیقی: هنگامی که استعداد یا قریحه و مسیر حرفه ای یک ‌موسیقی‌دان بررسی می شود ملاحظه می شود که او در توانش موسیقی از چیزی استثنایی برخوردار است. بروز اولیه توانایی موسیقی بیانگر آن است که گونه ای آمادگی زیستی در کودک برای موسیقی وجود دارد. این همان هوش موسیقی است. تحقیق نوروفیزیولوژی نشان داده است که ‌نیم‌کره راست مغز در این توانایی و استعداد او نقش دارد. همچنین نت های موسیقی خود به منزله یک سیستم اساسی نماد ها و نشانه ها هستند . در بسیاری از نظریه های هوش،توانش موسیقی به عنوان یک مؤلفه‌ مورد توجه قرار گرفته است با این همه مهارت‌های موسیقی ضوابط گاردنر را بر آورده می‌کند و به همین دلیل،ضرورت دارد،در شمول مؤلفه‌ های هوش قرار گیرد(درخشان پور،۱۳۷۷).

پژوهش های گاردنر در باره هوش موسیقی در دوره های کودکی ‌به این نتیجه رسیده اند که در اغلب کودکان پس از آنکه مدرسه آغاز شود،رشد موسیقی دستخوش ایست و توقف می شود،البته به کودکی که از این استعداد و قابلیت برخوردار است.

برای کودک مستعد موسیقی تا سن ۸ و ۹ سالگی همان صرف استعداد و توانش و قریحه برای ارائه پیشرفت کودک در موسیقی اکتفا می‌کند . در حدود سن ۹ سالگی پرورش مهارت موسیقی به گونه ای جدی آغاز می شود و تا عصر نو جوانی همراه با تمرین،تکرار و تداوم خواهد یافت،این هنگامی است که کودک می بایست تصمیم بگیرد،چه اندازه از عمر و وقت خود را بر سر موسیقی خواهد گذارد و خود را وقف آن خواهد کرد.(درخشان پور،۱۳۷۷).

۳- هوش منطقی – ریاضی: گاردنر باور دارد که این گونه هوش از تمایل فرد به جهان اشیاء و رویدادها بروز و ظهور می‌کند. کودک چیزها و اشیاء را مورد استفاده قرار می‌دهد و آن ها را از هم جدا یا تحلیل می‌کند مجدداً آن ها را در هم می آموزد و ترکیب می‌کند. کودک در این کنش و واکنش های دانش بنیادی خود را در باره اینکه جهان چگونه کار می‌کند به دست می آورد از طریق این فرایند هوش منطقی – ریاضی به سرعت خود را از جهان پدیده‌های عینی و مادی و ملموس رها و جدا می‌کند . نتیجه آن می شود،که کودک به گونه ای انتراعی یا صوری بیندیشد.(درخشان پور،۱۳۷۷).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...